●از قرار بیش از 7 هزار نفر در تهران و دیگر شهرستانها دستگیر شده و در زندانهای سپاه، بسیج، کلانتریهای نیروی انتظامی، بازداشت گاههای قوه قضاییه و زندانهای اطلاعات سپاه و واواک و زندانهای مرکزی و…زندانی شدهاند
● شهرستانهای شادگان و ایذه و مسجد سلیمان و تویسرکان و شاهین شهر بیشترین زندانی ها را بعد از تهران و مشهد داشته اند.
یکی از دلایلی که وزارت کشور از 1700 نفر دستگیر شده سخن میگوید و محسنی اژهای دستگیر شدگان را کمتر از 500 نفر میشمارد و «نمایندگان» مجلس حدود 4000 نفر برآورد میکنند، ایناست که هرکدام از مراکزی که معترضین را بازداشت کردهاند، گزارش بازداشت را به قوه قضاییه ندادهاند. دستگیر شدگان به زندانهای مرکزی شهرستانها تحویل نشدهاند.
● آماری که دولت از بازداشتیها دارد ایناست:
ارقام این بخش با تغییراتی به اصطلاح نامحسوس، برای جلوگیری از ردگیری آورده میشود:
– بیش از 60 درصد دستگیر شدگان در سنین 17 تا 27 سال بودهاند. ما بقی کمتر یا بیشتر از این سنین هستند
– کلیه بازداشت شدگان با سواد بودهاند .
– بیش از 50 درصد بازداشت شدگان دارای مدرک دانشگاهی بودهاند
– بیش از 20 درصد بازداشت شدگان دانشجوی دانشگاههای مختلف و برخی دولتی بودهاند
– مابقی بازداشت شدگان بیکار یا کار آزاد داشتهاند
– بیش از 70 درصد بازداشت شدگان مجرد بودهاند
– بیش از 80 درصد از بازداشت شدگان باتلگرام آشنا بوده و کار میکردهاند
– 30درصد افراد بازداشت شده سابقه مبارزه داشتهاند.
– لیدرهای دستگیر شده 3-4 درصد دستگیر شدگان بودهاند
– بیش از 70 درصد دستگیر شدگان موجودی حسابشان کمتر از 25 هزار تومان بودهاست (یعنی 6 دلار)
– بیش از 60 درصد مشکل کار و درآمد داشتهاند
– پدر و مادر بیش از 60 درصد آنها بازنشسته با درآمد حداقل بودهاند
– 65درصد دستگیر شدگان فرزند اول یا دوم بودهاند
– 12درصد دستگیر شدگان زنان و دختران بودهاند و ما بقی را مردان تشکیل میدادهاند
– بیش از 40 درصد دستگیر شدگان هنگام تحویل به بازداشتگاه کتک خورده بودند
– بیش از 30 درصد بازداشت شدگان عضو خانوادههای شهدا یا معلولین یا نیروهای نظامی و انتظامی بودهاند و برخی قبلا در نیروهای نظامی و انتظامی سابقه کار داشتهاند.
❋جنبش در شهرستانها بود و با جنبش سال 88 تفاوتها داشت. از جمله:
● اول: شرکت کنندگان جوانانی از طبقات پایین جامعه میباشند و به خوبی فقر و نداری را درک کرده، و روزانه به تحلیل رفتن سفرههای غذایی خود را حس کرده و خجالت را در چهرههای رنجور پدر و مادراحساس میکنند و آیندهای برای خود و دیگر اعضای خانواده با شرایط فعلی متصور نمیبینند. آنها چارهای جز بازکردن فضای زندگی و نظام اجتماعی ندارد؛
● دوم: جوانان این شهرستانها،بر خلاف تهران و شهرهای بزرگ، نه تنها کارهای دوم و سوم را در اختیار ندارند بلکه حتی کار اول را هم نمیتوانند به دست آورند و معمولا بیکار هستند یا کار های فصلی دارند.
● سوم: جوانان این شهرستانها بر خلاف شهرهای بزرگ توان و دلیلی برای مهاجرت و ادامه زندگی در خارج از کشور و فرار از ظلم و ستم حاکمیت ندارند، بنابراین محکوم به ادامه حیات در شهرستانهای خود و یا حداکثر مهاجرت به شهرهای بزرگتر و حاشیه نشینی می باشند و لذا ادامه اعتراض را بهتر از بدتر شدن زندگی میدانند.
● چهارم: جوانان شهرستانها هر چند با وسایل مدرن و جدید (گوشیهای موبایل و ماهواره) آشنا هستند اما هنوز تغییرات اساسی در سبک زندگی را احساس نکرده و به صورت سنتی زندگی میکنند. لذا به بسیاری از اصول و سنتها معتقد بوده و تغییرات آنچنانی نیافته اند و به شهر و روستا و قوم و قبیله و باورهای خود پایبند هستند.
● پنجم : در میان افراد ساکن شهرستانهای کوچک هنوز اصل وابستگیهای قومی وجود داشته و به ندرت میتوانند ظلمی که بر یکی از افراد قوم یا قبیله رفته است را فراموش نمایند، بنابراین همواره مدافع یکدیگر خواهند بود.
● ششم: جوانان شهرستانهای کوچک و متوسط مانند جوانان تهرانی زیاد در تب دسته جات و گروههای اصولگرا و اصلاح طلب و اعتدال طلب و… نیستند زیرا کمتر زمان ورود به این دسته جات را دارند. بنابراین کمتر میتوان آنها را با شعارهای اصلاح طلبی و اصولگرایی و اعتدال گرایی مشغول کرد چرا که برای اینها کار و امنیت شغلی و درآمد حداقلی و سرپرستی و کمک به خانواده اهمیت بیشتری دارد .
● هفتم: برای جوانان و مردم شهرستانها که معمولا دهک های پایین را تشکیل میدهند و در آمد مکفی ندارند، کسر یارانه و افزایش قیمت بنزین و مشاهده مفت خوریها و فسادهای بزرگ فشار زیادی را بر آنها وارد میکند و آنها را وادار عمل میکند. آرام کردن آنها بسیار سخت خواهد بود به خصوص به زدن و کشتن و تحقیر کردن. تحقیر شده تحقیر را دلیل ادامه دادن به جنبش میکند.
❋دستاوردهای ملت ایران از خیزش دیماه 96 :
هر چند نیروهای سرکوبگر در طول روزهای گذشته با تمام توان تلاش نمودند تا خیزش مردم را به انتها برسانند و هنوز تقلا میکنند، اما همین خیزش تا به حال دستاوردهایی را به همراه داشته است که بسیار مهم هستند:
●اول: افشای ماهیت کسانی که در «دهه طلایی خمینی»، جزء جنایتکاران بودند و در دهههای بعد با پوشاندن افکار داعشی خود، ماسک اصلاح طلبی را بر چهره زده و خود را از مردم در دهه های هفتاد و هشتاد مخفی کردهبودند، در این روزها با کمک مردم و جنبش آنها، ماهیتشان افشا شد. خود آنها نقش بیشتری داشتند. زیرا نشان دادند که همان زورپرستان افراطی آن دهه هستند که چهره خود را مخفی ساخته بودند. افراد کرکس مسلکی چون عباس عبدی که در روزگار طلایی، بعد ازفتح سفارت امریکا در دارو دسته موسوی خوئینیها در دادستانی انقلاب در سال 67 و کشتار آن سالها بود یا فرد جلایی پور، که در «دهه طلایی»، به قول خودش در مهاباد، هنگام خواب نارنجک زیر متکایش میگذارد تا از خود محافظت کند و…، یا کسی چون تاج زاده کودتای خرداد 60 را اشتباه نمیخواند و کنار نیامدن با رﮊیم شاه را اشتباه میخواند و به این ترتیب میگوید در شمار «انقلابی»های بیاطلاع از انقلاب است، ماهیت خویش را آشکار کردند.
● دوم:برچیده شدن بساط قبیله مقدسین، یعنی کسانی که درطول دهههای بعد ازانقلاب هم خود را مقدس مینامیدند و هم گروه و دسته خود را. مثلا مقدسینی چون فقهای شورای نگهبان، هم شورا را مقدس مینامیدند و هم خود را (احمد جنتی)،و افراد دخیل در جامعه مدرسین حوزه علمیه هم خود را مقدس مینامیدند و هم حوزه را(محمد یزدی)
از تن اینان و «رهبر»شان سید علی خامنهای، لباس تقدس را جنبش بدرآورد. شعارهای کوبنده جنبش کنندگان ماهیت آنها را که دین را قربانی قدرتمداری و تباه کردن زندگی مردم کردهاند، بر جهانیان آشکار کرد. همین مقدسان بودند و هستند که خود را جانشین پیامبر و ائمه دانسته میدانند و مردم را یتیم و صغیر و جنبش کنندگان را آشغال میخواندند و میخوانند:
– خمینی: «مردم ناقصاند و نیازمند کمالاند وناکاملاند، پس به حاکمی که قیم امین صالح باشد محتاجند».
– جنتی: «ملت به عنوان ایتام محسوب میشوند و عالمان در حکم قیم و والیان امر هستند که کار رسیدگی به تمام امور مردم را دارا هستند».
– جنتی: «ولی فقیه نسبت به جان و مال و ناموس مردم اختیار دارد.همان اختیاری که پیغمبر اکرم (ص) داشت. فقیه این مقام و ولایت را به منظور حفظ مصلحت امت دارد».
● سوم: ترسزدایی از خیزش: یکی از ویژگیهای مردمی که تا سال 88 در کناراصلاح طلبان و برای به دست آوردن حداقل حق و حقوق خود اقدام به برپایی تجمعات مینمودند، به دلیل دخیل بودن اصلاح طلبان در حفظ نظام، همواره مردم را از قدرت نیروهای پاسدار رﮊیم و سرکوبگری خشن آنها میترساندند و مانع ازادامه حرکت مردم به انحاء مختلف میشدند. در روزهای اخیر، جوانان شجاع ایران توانستند بدون ترس از ساختههای اصلاح طلبان مبنی بر سوریه شدن ایران، تجزیه ایران و قهر خداوند و … ، بر ضد ظلم و ستم «رهبر» و انواع و اقسام گروههای نگاهدارنده نظام، به جنبش درآمدند. نشان دادند که ترس ایجاد شده گروههای وابسته به نظام، تا به حال مانع از خیزش آنها شده بود .
● چهارم : حرکت انسانی و انقلابی برخی از بسیجیهای همراه مردم که با آتش زدن مدارک و تاییدیهها و تشویقیههای خود به مردم نشان دادند که همراه آنها هستند و خود را از مابقی جنایتکاران تحت نظر شهرام خان غیب پرور خارج ساختند تا نشان دهند اینکه گفته میشود تفاوت هست بین بدنه و سر نیروهای نظامی و انتظامی صحت دارد.
● پنجم: حرکت جوانان و ملت قهرمان ایران به جهانیان نشان داد که جباران حاکم برایران، بر خلاف مردم، افراطیون جنگ طلبی هستند که به ملت خود هم رحم نمیکنند. چه برسد به ملتهای دیگر.
● ششم: جنبش نشان داد، در این نظام هیچگونه اقدامی برای تغییر از سوی هیچکس، حتی «رهبر»، وجود ندارد و خیل جوانان ناامید و سرخورده از کلیه گروهها و دسته جات به این دلیل پا به میدان گذاردند که رﮊیم خود نیز در بنبست است.
❋آگاهی و هماهنگی، رمز موفقیت جنبش در ایران:
از تاریخ 7 دیماه سال 96 جنبشی به تدریج سراسر کشور را در نوردید، در آغاز، (مشهد و قم) ساخته بخش افراطی نظام، جهت تحت فشار قرار دادن حکومت حسن روحانی تا استعفا و برکناری بود. اما از آنجا که چاه کن خود در چاه میافتد، بازی علم الهدی جاهل مشهد و داماد گرامی او، فعلا کار را به جایی رسانده که مردم جز پایان یافتن رﮊیم ولایت مطلقه فقیه چیز دیگری را فریاد نمیزنند.
برخی تحلیلگران و سیاسیون مشکل جنبش اخیر را در نبود رهبری و مدیریت آن میبینند. وجود و حضور رهبری در هر جنبشی را دو شکل زیر پیدا میکند:
●اول :جنبش با رهبری متمرکز :
جنبش سال 88 را شاید بتوان از نوع جنبشهایی با رهبری متمرکز دانست. هرچند آن جنبش بیشتر بخاطر گرفتار بودن در خوان اول که درون رﮊیم باشد، از پا درآمد. در واقع، از دو مانع رنج میبرد: محل عمل که درون رﮊیم بود (رأی من کو) و غفلت جنبشکنندگان از بدیلی که خود باید میشدند و بدیلی که نماد حقوقی بود که هر شهروند ایرانی باید از آنها برخوردار باشد.
بدینترتیب، با وجود اینکه هدایت آن جنبش شاید آسانتر از جنبش با مدیریت توزیع شده بود، اما یک ضعف بسیار مهم را در خود داشت و آن هم انحراف و توقف، به دلیل نقطه مرکزی (مدیریت متمرکز) آن بود. جنبش به دلیل اعتقاد رهبری به حرکت در درون نظام ولایت مطلقه فقیه و غافل بودن از این واقعیت که وقتی جنبش گرفتار این خوان بماند، نظام ولایت مطلقه فقیه توان سرکوبی آنرا دارد. مردمی که به دلیل عدم درخواست رهبران و این مهم که تغییر نمیکردند تا تغییر بدهند، از توان خود در تغییر نظام سیاسی بهره نجستند و جنبش آنها گرفتار بنبست شد و شکست خورد.
● دوم: جنبش با رهبری توضیع شده:
جنبش اخیر ، از نوع جنبشهایی بدون رهبری متمرکز میباشد. گویای درس گرفتن از تجربه جنبش پیشین است. نکته مثبت در جنبشهای با رهبری توزیع شده آناست که نمیتوان آن را با متوقف کردن حتی 80 درصد توان حرکتی آن، متوقف کرد. زیرا 20 درصد باقیمانده هنوز میتواند خود را رهبری و باز سازی کند. هرگاه تشکیل هستهها کوچک از کسانی که یکدیگر را خوب بشناسند و غیر قابل نفوذ باشد، بشرط آنکه تشکیل دهندگان، طرزفکر توجیهگر قدرتمداری نداشته باشند – چراکه اگر این طرز فکر را داشته باشند هستهها نفوذ پذیر میشوند – جنبش شکست ناپذیر میشود و مردم خود بدیل خویش میشوند.
در جنبش از نوع رهبری توزیع شده، مردم و کنشگران، هرکدام خود در رهبری شرکت میکنند. یعنی فرد فرد جنبش کنندگان رهبری حرکت را به عهده داشته و همگی سعی در اصلاح و اعتلای آگاهی نسبت به اهداف و آینده و زمان و حرکت جنبش میکنند.
اهمیت هستهها در ایناست که هم سازماندهی در سطح مردم است و هم تنها با حقوقمندی جور است و هم اعضاء از اهداف، خوانهائی که باید از آنها عبور کرد، اطلاع پیدا میکنند و جامعههای کوچک چند نفری حقوقمند را پدید میآورند. یادآور میشود که در جهان هستی و در طبیعت، سیستمهایی با رهبری توزیع شده وجود دارند. در اینگونه سیستمها، هر عضو به صورت بهینه، بهترین کار را با توجه به تواناییهای خود و نیز محل استقرارش ، انجام میدهد. یکی از مهمترین سیستمهای با رهبری توزیع شده، بدن انسان میباشد. در سیستمی که یک انسان دارد اعضاء خودجوش و همآهنگ عمل میکنند. اما برای اینکه جامعه نیز این سامانه را بیابد، اعضاء باید خود را حقوقمند بدانند و به حقوق خود عمل کنند و رابطهها با یکدیگر را رابطههای حقوقمند با حقوقمند کنند و وظیفه را عمل به حق بدانند. هستهها میتوانند الگوهای چنین سامانهای برای جامعه مدنی بگردند.