back to top
خانهدیدگاه هانطق نيمه تمام قبل از دستور شادرون مهدی بازرگان در مجلس شورای...

نطق نیمه تمام قبل از دستور شادرون مهدی بازرگان در مجلس شورای اسلامی در ۱۵ مهر ۱۳۶۰

Bazargan-Majles-1 انقلاب اسلامی در هجرت: ۳۰ دی، 

سالروز درگذشت شادروان مهدی بازرگان در سال ۱۳۷۳ است. آقای بازرگان، نویسنده، سیاستمدار، عضو جبهه ملی ایران، مؤسس حزب نهضت آزادی ایران، استاد دانشگاه، پژوهشگر قرآن و نخست وزیر حکومت موقت ایران پس از پیروزی انقلاب سال ۱۳۵۷ بود. در مورد یکی از افتخارات وی، اینکه در سال ۱۳۳۰، توسط مرحوم مصدق به ریاست هیأت مدیره و مدیریت عامل شرکت ملی نفت ایران منصوب شد و با همراهی و همت متخصصین ایرانی، موفق به راه‌ اندازی و اداره صنایع عظیم نفت، بعد از ملی شدن صنعت نفت ایرن و خلع ید انگلیسی‌ ها شد. احداث شبکه لوله‌ کشی آب تهران از جمله خدمات ارزندۀ آقای مهدی بازرگان بعنوان ریاست شرکت آب و فاضلاب تهران از سال ١٣٣١ به بعد است. پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و در بهمن ماه آن سال،‌ بدنبال اعتراض و مخالفت با تشکیل غیرقانونی مجلس شورای ملی، از تمام خدمات دولتی و استادی دانشگاه عزل شد. آن مرحوم که بعنوان اولین نخست‌ وزیر ایران پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷، توسط روح الله خمینی منصوب شد، با او و حزب جمهوری اسلامی اختلاف های اساسی در زمان نخست وزیری و بعد آن پیدا کرد. معضل ولایت فقیه، ادامۀ جنگ ایران و عراق پس از فتح خرمشهر، اعدام ها و کشتارها، از جملۀ آن اختلاف ها بود. آقای بازرگان بعد از استعفا از نخست وزیری در دورۀ اول مجلس شورای اسلامی به نمایندگی مردم تهران انتخاب شد. وی تا پایان عمر، در تمام دوره‌ های رأی گیری ریاست جمهوری و مجلس شورای اسلامی، ثبت نام می کرد، اما مرتب توسط آمران رژیم ولایت فقیه رد صلاحیت می‌ شد. 
 
آنچه در پی می آید، متن سخنرانی آقای مهدی بازرگان است که در مجلس شورای اسلامی به تاریخ ۱۵ مهرماه ۱۳۶۰، ایراد شد. وی در این نطق پیش از دستور که به “نطق نیمه تمام” شهرت یافت، به اعدام های بی رویه و کشتارهای بی حساب و کتاب، اعتراض کرد و خواهان برقراری آرامش شد. این سخنرانی او که بـا شعارهای “مرگ بر بازرگان” عده ای از “نمایندگان”، مکرراً قطع می شد، سرانجام به این جمله رسید: “مصیبت بارتر از همه و حاصل خشونت ها و بی رحمی ها، افزوده شدنِ ناراضی ها و انتقام خواهان و برگشت کنندگان از انقلاب و دین است، و حیثیت و حقانیت اسلام که در دنیا لکه دار می شود…”. در همین حین بود که “حجت الاسلام” خلخالی و شماری دیگر از نمایندگان به تریبون سخنرانی هجوم آورده و وی را به زیر کشیدند. نطق، بدین سان نیمه تمام ماند، اما متن کامل آن که قرار بود تا آخر خوانده شـود، بعدها در اسناد نهضت آزادی سال ۶۰ منتشر شد. پس از این متن، دو از سه سرمقالۀ آقای محمد خاتمی، سرپرست وقت روزنامه کیهان در پاسخ به آقای بازرگان را می بینید که به ترتیب در روزنامه کیهان ۱۶ و ۱۸ و ۱۹ مهرماه ۶۰ آمده است. بعد از این مقاله، پاسخ مرحوم بازرگان به او را ملاحظه می نمایید:
 
               

 
 بسم الله والحمد لله والسلام علیکم
 
حمد بی پایان برای قادر منان و سپاس فراوان از رزمندگان دلاور خودمان، با درود رحمت بر شهیدان فداکار که بیش از یک سال در جبهه های جنوب و غرب کشور در برابر دشمن نابکار، بزرگترین افتخار را به رهبری امـام خمینی بـرای
ملت بپا خواستۀ ایران فراهم کردند و اخیراً علیرغم گرفتاری های داخلی و دسیسه هـای خـارجی، بـه پیروزی های امید آفرین، نائل شده اند. 
 
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
 
لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ ۖ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِینَ
 
آنچه در چند دقیقه آینده خواهید شنید، نه سخنی است سیاستمدارانه، و نه لایحه ای دفاعیه، درد دلی است از قلب‌ های سوخته و استغاثه از جانب کسی که قبول دارید سال‌های طولانی از عمر پرفراز و نشیب خود را در آرزوی آزادی و استقلال ملت عزیز ایران و عدالت و اسلام، و بجای اختناق و اسارت و جور و کفر به سر برده، تلاش‌ ها و توفیق‌ ها داشته، محرومیت‌ ها چشیده و در آستانۀ انقلاب، لبیک اجابت به رهبران گفته، صادقانه و فداکارانه همکاری و سپس قبول مسئولیت ها بنا به دعوت معضم له کرده است، حالا هم که به آخرین روزهای زندگی رسیده و در اشتیاق لقاء الله است، با صبر و سربلندی، تهمت ها و تهدیدها را که پاداش انقلابی خدمت و صراحت یا اغوای مغرضین اسـت، تحمل می نماید.
 
اگر انگیزه ام در سی، چهل سال گذشته مال و مقام و ریا بوده، این عرایض را هم به همان حساب بپذیرید و با استماع و سکوت کوتاهی که خواهید داشت، بر من منت بگذارید، ولی اگر همیشه روی عقیده و وظیفه و لااقل با حسن نیت عمل می نموده ام، حالا هم خارج از آن خط قدم برنمی دارم و قبلاً از عنایت تان تشکر می نمایم.
 
بنا به وظیفۀ نمایندگی مردم تهران و مراجعات و انتظارات جمع کثیری از هموطنان به مصداق فرمان: «یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ ۖ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ ۚ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاس»(٢)، احساس مسئولیت و رسالتی از جانب بندگان خدا کرده ام و با توکل به پروردگار علیم و حکیم، مبادرت به رساندن آنچه در زبان و دل و حقوق آنها است می نمایم.
 
امیدوارم در پیامم، حق و حقایقی وجود داشته و با خواهران و برادران ایمانی در مجلس و در خارج، روبرو کنم، که دستورِ «وَ ذَکِّرْ فَإِنَّ الذِّکْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِین»(٣)، تحقق مطلوب پیدا کند.
 
این احساس مسئولیت و وظیفه، نه تنها در برابر موکلین و هموطنان است، بلکه در برابر انقلاب و جمهوری اسلامی ایران که با عشق فراوان، سهم ناچیزی در بنیانگذاری و پیروزی اولی و اعلام و استقرار دومی داشته و سوگندی که به حفظ قانون اساسی خورده ام نیز می باشد. همچنین برای حیثیت و توفیق رهبری انقلاب در به ثمر رساندن صحیح و کامل آن به سود ایران و اسلام.
 
با کمال تأثر و با توسل به درگاه ذوالجلال، باید اقرار کنیم که آتشی هولناک در کشور عزیزمان شعله کشیده، خرمن امت و دولت و دین را مورد تهدید قرار داده، کمتر کسی است که در صدد خاموش کردن آن برآید. بعضی می کوشند آتش را افروخته تر ساخته بر خرمن طرف مقابل بیندازند…همه بلعیده می شوند، حوزه های علمیه از گل های سرسبدٍ خود خالی می شود که «إِذَا مَاتَ الْعَالِمُ ثَلَمَ فِی الإِسْلامَ ثَلْمَهً لا یَسُدُّهَا شَی» (۴)، برادران ارزنده و غیرقابل جبرانی از مسئولین دولتی و لشگری و از سپاه و کمیته به شهادت می رسند، به همراه جان ها اثاث و دارایی ها از بیت المال و از ملت به هدر می رود، افرادی بی گناه در معابر و منازل کشته و معلول می شوند و همچنـین نو نهالان دختر و پسر و
کسان وابسته و هوادار یا برکنار که در درگیری های خیابانی و دادگاه های انقلابی قربانی التقـاط و انحراف یا انتقـام میگردند. نونهالانی که هر چه باشد، جگرگوشه گان و پرورش یافتگان امیدِ این مملکت بوده، عاشق وار یـا دیوانـه وار،
فداکار یا گناهکا،ر در طاس لغزنده ای، افتاده اند.
 
در حالی که هر طرف، گروه مقابل را منافق یا مرتجع و ضد اسـلام و عامل امپریالیسم می خوانـد، نـه روحانیون ارجمند و مکتبی های غیرتمندمان از امریکا وارد شده اند، و نه جوانان جانباز در خانواده های امریکایی زاییـده و بزرگ گشته اند که بتوان مزدورشان خواند! پس چرا اینسان ریختن خون یکدیگر را مباح و بلکه واجب می شمارند؟! مصیبت بارتر از همه و حاصل خشونت ها و بیرحمی ها، افزوده شدن ناراضی ها و انتقام خواهان و برگشت کننـدگان از انقلاب و دین است و حیثیت و حقانیت اسلام که در دنیا لکه دار می شود.
 
اسناد نهضت آزادی، ادامه نطق:
 
تا اینجای متنی که آمد، در جلسه علنی جلس شورای اسلامی خوانده شد و پس از آن جنجال و حملۀ بعضی از “نمایندگان”، باعث قطع و ادامۀ قرائت آن شد. در همین حین بود که “حجت الاسلام” صادق خلخالی و شماری دیگر از نمایندگان، به تریبون هجوم آوردند و او را به زیر کشیدند. نطق بدین سان نیمه تمام ماند، اما متن کامل آن که قرار بود خوانده شود، بعدها در اسناد نهضت آزادی سال ۶۰ منتشر شد:
 
صمیمانه و خودمانی می پرسم، آیا ما و شما با هر اختلاف که در سن و سابقه داریم، به مبارزه پرداختیم و به رهبری امام به انقلاب برخاستیم که دست آخر سر از جنگ خانگی و برادر و فرزندکشی در آوریم؟ مردم بی شمار شهرها و دهات این همه کشته و آواره دادند یا ارتشیان دلاور و سپاهیان جانباز و سایر داوطلبان جان برکف با یک سال شهامت و شهادت، ما را به پیروزی نهایی و دفع دشمن خارجی نزدیک کردند که داخله مان خراب و سوخته و ماتم زده گردد؟ آیا خدا ما را برای چنین برنامه آفریده است؟ آیا اسلامِ رحمت و وحدت، تعلیم ویرانی و وحشت به مـا داده است؟! … خدایا روا مدار که سرنوشتمان چون قوم بنی اسرائیل شود که بر خود ستم کرده، راه کبر و شرک و قساوت پیش گرفتند و مستحق تأدیب الهی: «فَاقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ عِنْدَ بَارِئِکُم» (۵) گشتند! 
 
نمایندگان محترمِ متعهد! اگر آنچه هست و آنچه را که می شود، خوب و درست می دانید و در جبین کشتی نورِ رستگاری تضمین می کنید، من حرفی ندارم و از گستاخی عذر می خواهم، ولی مسلماً ز هر طرف که شود کشته، سود کفار است، و زیان مرگبار برای ایران و اسلام، حتی برای جهانیان. 
 
برای بیگانه دشمن، آیا شرایطی مطلوب تر از این می شود که عقده های حقارت و استعفای از شخصیت و مسئولیت چنان بر ما مسلط شده باشد که با فراموش کردن اصل قرآنی «إِنَّ اللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ» (۶) و پشت کردن به کلام پر معنای علوی «دائُکَ مِنکَ و دَوَائکَ فِیک» (٧)، خود را بیکاره و بی تقصیر، و خارجی را همه کاره و تنها مقصر بدانیم، و آن وقت بجای آن که به تجزیه و تحلیل صحیح جریان ها و شور در علل و چاره ها بنشینیم و روحیه ها و رویه ها را از مرام شیطانی، به مرام رحمانی، تغییر دهیم، تلافی ناکامی ها را با تهمت و تفرقه و تضعیف خود درآوریم؟!
 
آیا فکر کرده اید که این درافتادن ها و برانداختن ها، جاده صاف کن برای بازگشت مجدد استبداد و استیلای شرق و غرب باشد؟ آنها می خواهند از یک طرف عناصر مصمم مقاوم ما، یکدیگر را قبلاً نابود کنند و عامه مردم از نا امنی و کشتار و قحطی به ستوه آمده با آغوش باز به استقبال هر کودتاگر خائن قهار بروند
 
البته خطاب من به هر دو طرف دعوا است و آنچه می جویم نجات مملکت، پیروزی جمهوری اسلامی ایران و اعتلای اسلام است. 
 
همه می دانید که همواره و از سال‌ ها پیش از پیروزی انقلاب، التقاط و نفاق را از هر کس و هر جا باشد با قاطعیت و روشنی رد کرده، مدافع وفادار اصالت اسلام بوده و هستم و خیلی بی خبری و بی انصافی می خواهد که به یاران طالقانی و مطهری و به دوستان نهضت آزادی، نسبت لیبرالیست و سازشکار، یا غرب زده و امریکایی، بدهند!
 
مبارزه مسلحانه و محاربه با جمهوری اسلامی نوپای ایران، بجای مبارزه پارلمانی و قانونی را محکوم می کنم، ضمن آنکه جلوگیری از آزادی های حقه و فقدان امنیت لازم برای مبارزه قانونی را یکی از علل این پیش آمدها می دانم و به فرض که از راه‌های مشروع قانونی و امنیت قضائی برای انتقاد و اعتراض و اظهارنظر و به کرسی نشاندن حق محروم باشیم؛ باز هم در عالم برادری ملی و دینی بر طبق سنت و عقیده دیرینه ام، تأسی بر فرزند صالح پدرمان آدم را که به برادرش می گفت: «لَئِنْ بَسَطْتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقْتُلَنِی مَا أَنَا بِبَاسِطٍ یَدِیَ إِلَیْکَ لِأَقْتُلَکَ ۖ إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِین»، بر تجاوز مسلحانه و تلافی های ناچارانه، یا فرار و تشکیل دولت در کشور بیگانه را که هر چه باشد، به نام و به نفع آنها تمام خواهد شد، ترجیح می دهم.
 
با فرصت نطق کوتاه قبل از دستور که تنها موضع برای ابراز عقیده مان می باشد و در طرح اصلیِ مقصود، فعلاً بحثی راجع به مقصرین و مشکلات و سوء سیاست ها و راه حل ها نمی کنم، ضمن آنکه خود را خارج از جمع مسئولین و مقصرین نمی شناسم.
 
از این تریبون از رهبر عالیقدر انقلاب و مراجع عظام، رئیس جمهور، هیئت دولت و نهادهای انقلاب، شورای نگهبان، شورای عالی قضائی و مخصوصاً از برادران و خواهران نمایندگان مجلس و همه گروه ها و مردم ایران استمداد می کنم که از هر راه که می توانند به این بلیه بزرگ پایان دهند و همگی به قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران و قرآن کریم گردن نهند و با توجه به اوضاع بس خطیر و عواقب شومی که هیچ گروهی را در آن سود و پیروزی نخواهد بود، به توقف جریان و تجدیدنظر بپردازند که «إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُم».
 
آخر در کجای تاریخ، ملتی و دولتی و آئین حقی توانسته اسـت روی اسـلحه دوام بیـاورد، و توسـل بـه خـونریزی و تشدید در خشونت، وبال روزگارشان نگردیده، بدفرجامی ببار نیـاورده باشـد؟ عـدالت غیـر از انتقـام و تعـدی اسـت و سیاست موفق نمی تواند خالی از حکمت و تقوی و رحمت باشد. 
 
رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَإِسْرَافَنَا فِی أَمْرِنَا وَثَبِّتْ أَقْدَامَنَا وَانصُرْنَا عَلَى الْقَوْمِ الْکَافِرِینَ (٨)
 
والسَّلامُ عَلَیْکُم و رَحْمَهُ اللهِ وَبَرَکاتُهُ
 
(۱). مائده ۲۸ـ اگر تو دست خود را به قتل من بگشایی، من دستم را به سوی تو دراز نمی کنم که تو را بکشم، مـن از خدای پروردگار جهانیان بیم دارم
(۲). مائده ۶۷ـ ای پیغمبر آنچه را که از پروردگارت به تو نازل شده است، برسان و اگر (چنین) نکردی رسـالت خـود را انجام نداده ای و خداوند تو را از مردم حفاظت می کند
(۳). ذاریات ۵۵ـ و پند ده و بدان که پند و یادآوری به مؤمنین فایده میرساند
(۴). چون عالمی بمیرد، شکافی در اسلام پدید می آید که چیزی قادر به بستن آن نمیشود
(۵). بقره ۵۴- علیه یکدیگر جنگ کنید و بکشید، این برای شما نزد آفریدگارتان بهتر است
(۶). رعد ۱١ـ همانا که خداوند وضع قومی را تغییر نمیدهد مگر آنکه آنها خود را تغییر دهند
(۷). درد و بیماری تو از خودت می باشد و درمانت در خودت است
(۸). آلعمران ۱۴۱ـ پروردگارا گناهان ما و زیاده روی ما را در اداره کارمان بیامرز و قدم های ما را استوار کن و بر گروه کافران، یاریمان نما 
 
***
 
                                      Bazargan-Khatami1-1
                                       Bazargan-Khatami2-1
                                         Bazargan-Khatami3-1
                                         Bazargan-Khatami4-1
                                           Bazargan-Khatami5-1
                                           Bazargan-Khatami6-1
                                           Bazargan-Khatami7-1
                                           Bazargan-Khatami08-1
                                            Bazargan-Khatami8-1
                                            Bazargan-Khatami9-1
                                            Bazargan-Khatami 10-1 
                                            Bazargan-Khatami 11-1
                                             Bazargan-Khatami Sarmghaleh1-1
                                             Bazargan-Khatami Sarmghaleh2-1
      

یاداشت روز:
بسم الله الرحمن الرحیم،
در حاشیۀ مرگ آقای سادات و نطق آقای بازرگان،
چه کسی آمریکایی است؟ «قسمت دوم»
محمد خاتمی
 
آقای بازرگان، ضمن تأسف از خون‌ هایی که ریخته می‌ شود و اثاث و دارایی‌ هایی که از بیت‌ المال به هدر می‌ رود به دفاع از “جوانان جانباز”!! و نونهالانی برخواستند که جگر کودکانشان و امید مملکت هستند به همان نظم و نسق که در بلندگوهای تبلیغاتی امپریالیسم خبری می‌شنویم و بدین ترتیب از کسانی دفاع به عمل »‌آید که خشن‌ ترین شکل آشوب را به فرمان رهبران خائن و فراری خود در متن انقلاب ناب و منحصر به فرد ایران برپا می‌ کنند و بهترین فرزندان اسلام را از پای در می‌آورند و کودکان خردسال را در آتش خشم کور خود می‌سوزانند و انبوهی از جوانان پاکباز و مومن و فداکار را ناجوانمردانه هدف رگبار قرار می‌دهند و هر آنکس را که دلش به عشق اسلام و انقلاب اسلامی می‌ طپد، شناسایی می‌ کنند تا در موقع مناسب به شهادت برسانند و کوچه و خیابان و بیمارستان و فروشگاه و بنیاد شهید و … را با بمب و نارنجک و کوکتل مولوتف به آتش می‌ کشند. و امروز آقای بازرگان برآشفته می‌ شوند که حتی چرا به اینان آمریکایی می‌ گویند، آنهم به داعیه سخنگویی از سوی موکلین و از تریبون مجلس شورای اسلامی که هنوز در آتش سوگ نمایندگان عزیزی می‌ سوزد که به دست همین جوانان پاکباز! و نونهالانی که مایه امید مردمی هستند که آقای بازرگان از سوی آنان سخن می‌ گویند، به شهادت رسیده‌ اند. حادثه دلخراش انفجار بمب در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی که شهادت ۷۴ تن از نماینگان ارجمند مردم منجر شد، مگر نشانگر اوج وحشیگری این از خلق بریدگان نیست؟ و مرگ این عمل وحشیانه در حالی صورت نگرفت که دادگاه‌ های انقلاب هنوز قاطعیت لازم را در برابر جریان شوم منافقین محارب از خود نشان نداده بودند؟ همان جریانی که بیشتر نیز دست افرادش به خون زنان و مردان ساده و بی‌ آلایش آن که نه صاحب مقام و منزلتی رسمی بودند، نه در کوران درگیری‌ های سیاسی قرار داشتند، آلوده شده بود؟
 
و آیا در برابر سیل خون و آشوب و ترور، آنهم در زمانی که مظلوم‌ ترین انقلاب عالم، مورد بیرحمانه‌ ترین تجاوزات نظامی، اقتصادی، سیاسی و تبلیغاتی است، باید دست روی دست گذاشت و دست آدمکشان را در جنایت بازگذاشت؟
 
چرا چنین عاطفه و احساسی نسبت به این انقلاب مظلوم و رهبر مظلوم‌ تر از آن و در برابر خون هزاران شهید که جرمی جز دفاع از حقانیت اسلام و تلاش برای نجات مستضعفان را ندارند، ابراز نمی‌ شود؟
 
آقای بازرگان!
 
بسیاری از کسانی که امروز در همین دادگاه‌ های انقلاب (که مورد اعتراض شمایند) تنها به خاطر دفاع از اسلام و پاسداری از دستآوردهای انقلاب اسلامی، شب و روز زحمت می‌ کشند، انسان‌ های سرشار از عاطفه و رحمت اند، اما مسئولیت اسلامی و تعهد انسانی شان و نیز فرمان خدا، آنان را وا می‌ دارد که قاطعانه در برابر آدمکشانی که موجودیت انقلاب و جمهوری اسلامی را به خطر انداخته‌ اند، بایستند و فساد را از ریشه بر کنند.
 
ما هم دلمان به حال این جوانان که هر چند فریب خورده‌ اند، اما امروز دست شان به خون پاکان آلوده است و ابزار تخریب و براندازی نظام، در دست دشمنان آشتی‌ ناپذیر اسلام و انسان شده اند، می‌ سوزد.
 
ما هم معتقدیم که باید ریشه‌ ها را بررسی کرد و با تدبیر به مسائل برخورد نمود، ولی اگر بخواهیم به تحلیل جریاناتی که به اینجا انجامید، بپردازیم، بزرگترین گناه به گردن جریانی خواهد افتاد که از آغاز در مسیر طبیعی انقلاب اخلال کرد و بسیاری از جوانان ساده‌ دل را از انقلاب رهانید و آنان را به دام رهبران گروهک‌ هایی که از آغاز هم معلوم بود بالاخره کارشان به تروریسم خواهد انجامید، افکند.
 
وقتی که دولت موقت در اثر بینش ناسازگارش با محتوای انقلاب اسلامی و با سوء استفاده از نام و اعتباری که به برکت اسلام و عنوانی که از رهبر انقلاب گرفته بود، راه آشتی دادن انقلاب سازش‌ ناپذیر اسلامی با آمریکا را برگزید، وقتی طعنه‌ ها و لعن‌ ها بجای اینکه متوجۀ آمریکا شود، نهادهای انقلاب و جوانان پرشور و دلسوزان به حال مستضعفان را هدف قرار داد، وقتی که فریاد برآمد که انقلاب به پایان رسیده است و امروز باید با آرامش و متانت!! و منطق و دوراندیشی! به سازندگی بپردازیم و ملاقات با برژینسکی نشان داد که کدام سازندگی و نظمی مورد نظر است، بسیار بودند جوانان پرشور، ولی کم تجربه و اطلاعی که این مواضع را با مواضع اصلی انقلاب و رهبری عوضی گرفتند و گروهک‌ های مفسد انحصار طلب ملحد یا التقاطی، با هیاهو چنین وانمود کردند که جمهوری اسلامی و دولت موقت عین یکدیگرند و بدینوسیله توانستند بسیاری از این جوانان ساده‌ دل را به سوی خود جلب و با کار مداوم آنان را برای چنین روز تلخی آماده سازند.
 
در این زمینه فروان می‌ توان سخن گفت، ولی امروز که کلاً انقلاب شکوهمندمان مورد تهدید قرار گرفته است و تمام جریانات ضد اسلامی، وابسته، خصلتی، کج‌ اندیش و …، با حمایت همه جانبۀ آمریکا و اسرائیل، و به طور کلی امپریالیسم، دست به دست هم داده و رویاروی انقلاب اسلامی و جمهوری برآمده از آن ایستاده‌ اند، و به تخریب و ترور و ارعاب اقدام می کند، فقط می‌ توان با قاطعیت عمل کرد، تا به یاری خدا و با تکیه بر ارادۀ خلل ناپذیر خلق برای همیشه، جبهۀ متحد ضد انقلاب را از پای در آورد، یا دست کم از توش و توان انداخت؛ و تحلیل را به فرصت‌ های مناسب دیگر موکول کرد.
 
طنز آقای بازرگان، آنجا که از انتساب آشوبگران به آمریکا بر می‌ آشوبند، خود حکایتگر نوعی نگرش آمریکایی به مسائل است، می‌ گویند : “این جوانان جانباز! در خانواده‌ های آمریکایی زاده نشده و برنگشته‌ اند که بتوان مزدورانشان خواند”، و بدین ترتیب، تشخیص درست امام و امت را که دشمنان داخلی، بزرگترین انقلاب ضد امپریالیستی – ضد صهیوینستی معاصر، یعنی انقلابی که کاری‌ ترین ضربه‌ ها را به منافع‌ آمریکا زده است و بیش از هر نهضت و انقلابی سیاست‌ های تجاوزکارانۀ آمریکا را رسوا نموده است، و موجی انفجاری در دنیای اسلام علیه وابستگی و شوری شگرفت برای بازگشت به هویت آزادساز اسلامی ایجاد نموده است، آمریکایی می‌ خوانند، و اعمال و مواضع آنان را به نفع آمریکا می‌ دانند، به تمسخر می‌ گیرند.
 
این سؤال ها جا دارد که:
 
آیا شاه مخلوع که گوی سبقت را از همۀ حکمرانان جهان سوم در سوق دادن کشور به سوی وابستگیِ تام به غرب و خصوصاً آمریکا، و رواج فرهنگ مصرفی بعنوان پایۀ وابستگی ربوده بود، در خانوادۀ آمریکایی زاده شده یا از آمریکا برگشته بود؟، یا اینکه شاه آمریکایی نبود؟
 
آیا سادات خائن– که سخنرانی آقای بازرگان موضوعی را به ذهنم آورد تا به بهانۀ مرگ او مطلبی را درباره آن موضوع بنویسم و در پایان به آن اشاره‌‌ ای خواهم کرد- دست در دست بگین به قیمت خیانت به همۀ آرمان‌ های استقلال طلبانه و ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی بر استان کاخ سفید و پنتاگون زبونانه بوسه زد، از خانوادۀ آمریکایی بود، یا برگشته از آمریکا؟، یا اینکه سادات آمریکایی نبود؟
 
آیا آقای بنی‌ صدر که دفترش کانون هماهنگی همۀ نیروهای ضد انقلاب از وابستگان به رژیم سابق و سرمایه‌ داران وابسته و نمایندگان طبقات مرفه و سیاستمداران ورشکسته گرفته تا خرابکاران و تروریست‌ ها شده بود، و‌ آمریکا همۀ امیدهایش را برای بازگشت به ایران به وی بسته بود، از خانوادۀ آمریکایی بود، یا برگشته از آمریکا؟ بله، او از فرانسه آمده بود، ولی فرانسه که تربیت کنندۀ با نزاکت‌ ترین متخصصان و سیاستمدارانِ فهمیده و عاقل و واقع شناس است؟!
 
آیا آقای رجوی که روز و روزگاری، آقای بازرگان را نمایندۀ بورژوازی که طبق تحلیل‌ های ماتریالیستی حضرات، ماهیتاً آمریکا است، می دانست، و امروز که به منظور رهبریِ مقاومت ضد امپریالیستی در ایران، به دامن فرانسه آویخته است!، و برای تکمیل مبارزات ضد آمریکایی، این اواخر سفری به آمریکا کرده است، با کمال شهامت! به تمجید از بورژواری ملی برخاسته، و برای سرنگونی جمهوری اسلامی پیشنهاد اتحاد با بورژواها را می دهد و از صمیم دل آرزو می‌ کند که «تونس» به بلای ایران مبتلا نشود و حکومت مترقی “بورقییه”!  به سرنوشت رژیم شاه که ایران را به سوی دروازۀ تمدن بزرگ می‌ برد، دچار نشود، و «جرج بال»، به سیاستمداران آمریکا اکیداً توصیه می‌کند که مجاهدین خلق! را بعنوان جناح نیرومند مخالف با رژیم ارتجاعی! ایران مورد حمایت و تقویت قرار دهند، و بالاخره مورد تمجید و ستایش فراوان رادیوها و سخن‌ پراکنی‌ های آمریکا و اسرایئل و بی بی سی و … است، آیا اقای مسعود رجوی از خانواده آمریکایی است؟ گرچه اخیراً از آمریکا به فرانسه برگشته است.
 
و امروز همان جوانان پاکباز! که شما به دفاع از آنان برخاسته‌ اید، چشم و گوش بسته به فرمان آقای رجوی و همپالگی‌ هاشان و به کمک بازمانده‌ های رژیم شاه، و در هنگامه‌ ای که نیروهای رزمندۀ جمهوری اسلامی درگیر دفن تجاوز رژیم آمریکایی صدام هستند، به کشتار و تخریب دست می‌ زنند.
 
مراد از آمریکایی بودن، نحوه‌ ای از دید و بینش است که به سادگی ابزار دست سیاست‌ های توسعه‌ طلبانه آمریکا می‌ شود و به خاطر برخورداری از همین دید و بینش، جریانی که شما در رأس آن قرار دارید، همواره از مواضع ضدآمریکایی جمهوری اسلامی– البته با توجیهات گوناگون- اظهار نارضایتی و حتی مخالفتِ قولی و عملی کرده است، و چه نقصی در کار شما است که فردی چون امیر انتظام، جاسوس و مزدور آمریکا، تا سطح معاونت نخست وزیر و سخنگوی دولت موقت، بالا می‌ آید– لابد امیر انتظام هم آمریکایی نیست- والا کسی نمی‌ گوید که شخص شما با آمریکا سر و سری دارند.
 
و نیز مراد از آمریکایی بودن، انحصارطلبی دیوانه‌ وار گروهک‌ هایی است که چون هیچ پایگاهی در میان خلق ندارند، برای رسیدن به قدرت، به دامن بیگانگان می‌ آویزند. و امروز این آمریکاست که پندارگرایانه برای سرنگونی جمهوری اسلامی، به مجاهدین خلق! دل بسته است و از آنان حمایت می‌ نماید.  ادامه دارد
                                            Bazargan-Khatami 12-1                                         
                                           Bazargan-Khatami 13-1
                                           Bazargan-Khatami 14-1
                                           Bazargan-Khatami 15-1                            
 

جناب آقای محمد خاتمی! 
نمایندۀ امام و سرپرست روزنامۀ کیهان، 
 
چهارشنبه ۱۵ مهرماه، که در اثر هیاهو و حملات عده ای از همکاران محترم مان در مجلس شورای اسلامی، از حق قانونی و نوبتی ۱۵ دقیقه نطق قبل از دستور محروم شده، نیمه کاره رها کردم، و به صندلی خودم، که شرف جوار دارد، برگشتم، و ناسزاها و ناروایی ها، فروکش کرد، به طرف شما ختم شده،‌ گفتم: آیا روزنامۀ کیهان حاضر است متن تمام کمال نطقم را چاپ کند؟، فرمودید: بلی! به شرط آنکه خودم هم اظهار نظری بکنم. گفتم: چه بهتر! فردا عصر از سرعت عمل روزنامۀ کیهان به تحسین در آمده، دیدم مسابقه را قبل از آنکه حریف حاضر شده، و یا داور سوت بکشد، برده اید. نه یک مقاله، بلکه سه مقاله از ۱۶ تا ۱۹ مهرماه، «اظهار نظر» و «اظهار لطف» فرموده، خوانندگان را گیج کرده اید که بدانند اصلاً بحث روی چیست و دعوا بر لحاف کیست؟ …
 
حالا جناب آقای خاتمی! (و شورای محترم نویسندگان روزنامه و انجمن اسلامی کیهان) آیا حاضرید وعده ای را که داده اید، ادا فرمایید؟، پیاده شده، قدری به پای حریف بی دست و پایتان راه بروید؟ اگر انصاف وجود داشته و قرار باشد در این سال قانون، قانون مطبوعات رعایت شود، قاعدۀ امر خواهید فرمود، این نامه و متن کامل نطقم، که نسخه هایی از آن همان روز زیراکس و پخش شد و احتیاطاً یک نسخه، تقدیمتان می کنم، در اولین شمارۀ جریدۀ اسلامی و انقلابی کیهان، درج گردد.
 
لااقل خوانندگان خودتان بدانند این جنجال که در کشور به پا کرده اند و به همت بعضی از آقایان نمایندگان شریف اعلام و در تاریخ ثبت شد که در ایران، آزادی عقیده و بیان، حتی در مجلس نمایندگان آنهم برای استفادۀ مؤدبانه و ملتمسانه، خاموش کردن جنگ خانگی، وجود ندارد، در چه موضوع و به چه علت بوده است.
 
من در آن روز یک حرفی زدم، درست یا نادرست، به قول آن مرد مؤمن آل فرعون که دربارۀ حضرت موسی به درباریان نصیحت کرده، می گفت: چرا می خواهند کسی را که می گوید ارباب من خدا است، بکشید، بگذارید حرفش را بزند، اگر دروغ می گوید، زیان آن را خودش خواهد چشید، اما اگر راست می گوید، وای به حال شما، از بلاهایی که خبر می دهد!(١)
 
من بیچاره که بعد از شش هفت ماه انتظار کشیدن نطق قبل از دستور، و قرض کردن وقت از آقای صباغیان، به قول شما سکوت را شکسته، به حرف آمدم. نه زور و اسلحه ای در دستم بود، نه افسوس و سحر کلام داشتم، و نه قدرت دولتی و مقامی در اختیارم قرار داشت که به فرض سوء نیت و قصد خیانت، کسی را وادار به خرابی و فساد کنم، یا آتش و کشتاری به راه اندازم. پس این خشم و یورش ده، بیست نفر نمایندگان و سکوت حاکی از رضای جناب آقای رئیس، برای چه بود؟
 
مردم را هم که می فرمایید، اکثریت شان با شما هستند و راه خود را یافته اند. با تمام کردن نطق که مچم بهتر باز می شد و رویم سیاه تر می شد! حرف هایم دامنه و بردی بیش از حدود امواج صوتی حنجره ام یا اف ام رادیوی دولتی نداشته، بدون آنکه سر و صدایی در مملکت و در دنیا به راه بیفتد، بزودی باد هوا می شد! آیا حق نبود همانطور که خواهش کرده بودم، تا آخر گوش می دادند و آیا حق نیست شما هم این متن را در روزنامه بگذراید تا همگی ثابت کنید مسلمان و پیرو قرآن،‌ مشمول مژدۀ خدا و هدایت یافتۀ صاحب عقل هستید که فرمود: فَبَشِّرْ عِبَادِ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَٰئِکَ الَّذِینَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُولَٰئِکَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَاب. من که جز ادب و احترام و دلسوزی برای همه کشته شدگان و برای انقلاب و ایران چیز بدی نگفته و بدی نخواسته بودم.
 
اما قضیه به غوغای آن جلسه و خفقان این بنده، ختم نشد. هنوز از کرسی خطابه پایین نیامده، سیم های روابط عمومی مجلس به کمیته اصناف بازار اتصال پیدا کرده، دو وانت جمعیت با پارچه های تعارف و تمنا، برای تظاهرات «طبیعی مردمی» به راه افتاد. تلویزیون، نماز سر چهار راه و راه بندان را که با نطق های آتشین و شعارهای علیه افراد «ضد قرآن و ضد دین» به طرفه العین درست شده بود، پخش کرد. دو روز بعد در خطبه های نمازهای جمعۀ وحدت آفرین که باید ذکر خدا و استغفار باشد و دعوت به چنگ زدن دسته جمعی به ریسمان الهی برای خدمت و حق، در جهت تهمت و تفرقه و تخاصم (که این همه امام منع کرده اند)، فریادها بلند شد.
 
رسانه های گروهی و روزنامه های انحصاری (از جمله کیهان عزیز) از آسمان و ریسمان با پس و پیش کردن گفته های بنده در گذشته و با تحریف و ادعا، به خالی کردن عقده ها و پراکندن کینه ها پرداختند. گفتند و نوشتند و نوشتید که این بابا! اگر اهل نماز و مبارزه بوده است و به دعوت امام قبول خدمت و فداکاری کرده، از کجا معلوم مثل سادات از اول مأمور نمک خواباندۀ آمریکا برای روز مبادا نبوده است، آزادیخواهی او از غرب زدگی است، ضد امام و ضد انقلاب است، فلان موقع در روزنامه اش انحلال مجلس را خواسته «کی برود» گفته، تا روز انقلاب اصرار می کرده است شاه حتما سلطنت کند و یک کلمه از قانون اساسی جابجا نشود و بعد از آنکه مردم هزار هزار کشته شدند و شاه پا به رکاب فرار گذاشت، اعلامیۀ «شاه برود» را نوشت. روزنامۀ میزان هم آهنگی با دفتر هماهنگی رئیس جمهور مملکت داشته، و چرا طرفدار آزادی قلم بوده، جسارت به دولت مردان کرده،‌ به مکتبی ها نیش زده، آن ها و مجاهدین را از فرزندان عزیز خوانده،‌ نطق قبل از دستورش را به عوضِ دلسوزی به حال مردم و انقلاب و جمهوری، چرا اختصاص به خوشحالی از ترور سادات نداشته است… و از این قبیل ایرادها که ارتباطی به آن نطق نداشت و تماماً در جهت لجن مال کردن و کینه توزی و انهدام و اعدام بر مبنای تضاد و تخاصم مارکسیستی است. بسیار طبیعی است که مملکت باید از وجود این قبیل اشخاص پاکسازی شود، تا کسی سودای مبارزه و خدمت در راه آزادی و استقلال و اسلام در سر نپروراند.
 
بهتر است به جوابگویی اتهامات و اظهار نظرهایتان برنیایم و به خوانندگان محترم کیهان احاله دهم. در آن چه مربوط به سوابقم می باشد–که البته و انشاء الله به قصد پاداش و جلب مشتری و مقام نبوده است- به کتاب ها و مقالات و عملیات و اعلامیه ها مراجعه نمایند؛ مثلاً ببینید آیا در آن زمان و شرایط که نهضت آزادی به تأسی از رهبر ملی، مصدق می گفت: در رژیم مشروطه سلطنتی، پادشاه سلطنت می کند نه حکومت، معنای این حرف چه بود؟ و چرا به جرم آن، مرحوم طالقانی و سایر نهضتی ها، به حبس های ده سال و کمتر محکوم شدند، و کسان دیگری از ملیون و روحانیون جرأت گفتن آن را نداشتند، و آیا انقلابی ترین کلام نبود؟ همچنین ملاحظه کنند که اعلامیۀ «شاه برود»، ۶ شهریور ماه ۱۳۵۷ نهضت آزادی، بعد از کشتار فجیع میدان شهدا بود، یا چهار ماه قبل از فرار شاه در دی ماه ۱۳۵۷. در آنچه هم که مربوط به نطق قبل از دستور و القای شبهات و اتهامات بعد از آن می شود، عین نطق را از اول تا آخر ملاحظه کرده، خواهند دید چه گفته ام و چه خواسته ام…
 
 
وَالسَّلَامُ عَلَىٰ مَنِ اتَّبَعَ الْهُدَىٰ،
​مهدی بازرگان 
 
 
 
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید