چه علل یا عواملی موجب پیدایش، رشدو استمرار این رفتار وکنشِ ناسالم و ناصوابِ، حاکمیت فعلی ایران گردیده است؟ آیا اینگونه رفتارها الهام گرفته از نگاه فقیهانه و تکلیف گرایانه این جماعت است که در حوزه ها از قدیم فراگرفته اند؟ چون این نگاه تکلیف گرایانه نوعی نگاه استبدادی است، و با “بایدها” و “نبایدها” سر و کار دارد، و از قدیم که همه مردم سواد و علم و دانش نداشته اند و بخصوص در حوزه امور دینی، که نیاز به دانستن احکام شرعی، بوده، یکنفر درس خوانده یا مُلا برای رفع معضلات شرعی و فقهی کفایت می کرده و به تنهایی آنچه می دانسته بدون اینکه مخالفتی با گفتار و در واقع با دستورش، اظهار شود، مردم را وادار به انجام دستورات و تکالیف فقهی می نموده است، و این منولوگ گویی، گویا تبدیل به رفتار و گفتار مُلا و مشی او شده و انتظارداشته و دارد که در امور دیگر هم، مردم با فرمان و دستور “آقا” تقلید کنند و وارد کار وعمل بشوند، در غیر اینصورت، ازفرمان “آقا” سرپیچی کرده اند!تجربه چندین ساله اخیر به م امی گوید که “روحانیت” با این مشی و روش”تک گویی” و در واقع “تک صدایی”، و بخصوص که بعد از انقلاب ۵۷ نیز، صاحب “قدرت” سیاسی و اقتصادی هم شده است، تحمل اینکه کسی بالاتر از اینها کلام و پیام و سخنی و راه و روشی برای بیان و عرضه داشته باشد، ندارند!
و اما اینکه حکومت به نام اسلام شکل گرفت؛ چیزی که با آموزه های فقهی روحانیون کاملاً سازگار بود و هست، و اسلام و دین را هم همان می دانند که خود فهمیده اند! فهم ایشان از دین هم که طی ده ها قرن، برهم و با همین نگاه به تشکیل حکومت اسلامی و نهایتاً “ولایت مطلقه فقیه” و بحران ساز همت گماشتند.
فهم و قرائت متعصبانه، فقیهانه و زورمدارانه حاکمان از دین، که بعد از پیروزی انقلاب ۵۷ متأسفانه از موضع “قدرت” عرضه و تبیین گردیده است، برداشتی است، خشمگنانه، زورگویانه، و از آنجایی که خود را “حق مطلق”، تلقی می کنند و دیگران را “ناحق”، گویا برحسب قسمتی از آیه قرآنی که می فرماید “اَشَدّاالکُفار…”، همه دین را برابر با”خشونت”، دانسته، و با همین نصف از آیه، با منتقدان و مخالفان سیاسی خود، رفتارخشونت آمیز می کنند و با همین شگرد و توجیه، همه دگراندیشان و دگرباشان را از سر راه خود برداشته اند!
دینی که قرآنش با نام خدای بخشاینده مهربان، می آغازد و دین رحمت و مهربانی و عفو است؛ و دین اخلاق؛ آنجا که به پیامبر گفته می شود به خاطر اخلاق نیک تو، مردم به دورت گرد آمدند، و یا آنجا که پیامبر می پرسد اگر مردم پرسیدند چه چیزی انفاق کنیم، خدا میگ وید: “قُلِ الٔعَفٔوا”، یعنی بگو عفو کنید، اما با تئوری، عمل و رفتاری “زورمدارانه” چنان چهره ز مخت و زشتی از دین در عرصه عمومی پدیدار شده که در واقع همان “پوستۀ وارونه ای”است که علی (ع) ۱۴ قرن پیش از آن یاد نموده اند!
دینی که همه را به”تعقل”و “تفکر” در امور دنیایی و تمامی خلقت، فرامی خواند، و هیچ اکراهی را سازگار با دین نمی داند و بل محکوم و مردود می شمارد، اما امروز تبدیل شده به دینی که فقط از زبان یک نفر به نام “ولی فقیه” قابل فهم است و هر کسی تفسیر و قرائتی، غیر از رأی و نظر ولی فقیه، اظهار و ابراز کند، و به دین و فهمی از دینی غیر از “دین دولتی”عمل کند، نه تنها از او پذیرفته نیست، بلکه خطرناک است و باید مانع از نشر و اشاعه چنین فهمی که مغایر با “دین حکومتی”ست، شد!
اما بحران هایی که این جماعت خلق کردند و هنوزهم بطور مرتب و بدون حل بحران های قبلی، بحران بر بحران می افزایند، را فهرست وار اشاره می کنم.
بحران اول: گروگانگیری وحمله به سفارت آمریکا که بدنبال آن بحران دوم، یعنی جنگ ۸ساله که بهانه خوبی برای سرکوب جریان های داخلی و سرپوشی بر ناتوانی و ناکارآمدی حاکمیت،بود، را درپی داشت و در حین و جریان بحران جنگ بود که بحران سوم یعنی عزل به ناحق و از پیش طراحی شده رئیس جمهور قانونی که با رأی بالای مردم انتخاب شده بود، رخ نمود. رئیس جمهوری که هدفی جز آزادی، استقلال و رشد و بحث آزاد برای برون رفت از مشکلات و توسعه کشور در همه عرصه ها، نداشت، اینچنین و به شکلی کودتاگونه، مردم و جامعه را از وی محروم کردند.
و بحران چهارم نیز بر کناری آقای منتظری از قائم مقامی رهبری ون هایتاًحصر غیرقانونی وی در ساله ای بعد بود.
و پس از آن وقوع قتل های زنجیره ای، و تنش داخلی دو جناح اصولگرا و اصلاح طلب، نه برای حقوق مردم، که برای رسیدن به قدرت، آغازیدن گرفت، بگونه ای که منجر به ترور فیزیکی شد؛ ترور سعید حجاریان عضو شورای شهر تهران، توسط سعید عسگر، ازجناح اصولگرا در روز روشن!
و این کشمکش و درگیری ها همچنان و به اشکال مختلف ادامه دارند تاجایی که حاکمیت بحران ساز، در هیچیک از نهادهای حکومتی از جمله شورای نگهبان و ائمه جمعه بخصوص امام جمعه تهران، نهادن مایندگی رهبری در دانشگاه ها وحتی مجمع تشخیص مصلحت و …حاضر نیست از نیروهای اصلاح طلب درون حکومتی انتصاب کند و همه این پست ها و مأموریت ها به طیف اصولگرا، واگذار شده و می شود وحتی در انتخابات مثل ریاست جمهوری و نمایندگی مجلس هم سعی نهادهای حکومتی، من جمله شورای نگهبان که از قدرت فوق قانونی که بر اساس تفسیر به رأی خود، و با اعمال نظارت استصوابی، عرصه را بر جناح اصلاح طلب تنگتر نموده و راضی به حضور آنان برای دست یابی به پست نمایندگی و ریاست جمهوری نیستند، تاآ نجا که آقای رفسنجانی با آن همه خدماتش به حاکمیت و خیانتش به جامعه، در انتخابات ریاست جمهوری یازدهم در سال ۹۲، رد صلاحیت می شود!
و اوج عدم تحمل حاکمیت از حضور اصلاح طلبان در سال ۸۸، با تخلف تقلب انتخاباتی و یک کنش شبه کودتا، بحرانی دیگر را رقم زدند و آنهم خسارت به جامعه تحمیل کردند و پس از آن اِعمال تحریم های آمریکا و اروپا، اوضاع اقتصادی کشور به مراتب بدتر و بحرانی تر گردید و هنوز هم ادامه دارد. بر همگان معلوم و آشکارست، فهمی سطحی، عامیانه، خشن.
و با همین نگاه، به تشکیل حکومت اسلامی و نهایتاً “ولایت مطلقه فقیه” و بحران سازی همت گماشتند.
حکایت بحران سازی حاکمیت به مانند اتفاقی ست که برای یک نفر در خود ایران می افتد. قضیه این فرد از یک تخلف کوچک شروع می شود که پلیس درم اشینش یک بطری مشروب پیدا می کندکه منجر به توقیف خودرو و بازداشت راننده می شود، بعدکه خود فرد آزاد می شود و قصد رفع توقیف خودرو، را دارد، به او گفته می شود باید بروی خلافی ماشینت را بیاوری؛ اینهم یک مشکل دیگر برای آقای راننده! راننده بدنبال خلافی می رود و به او اعلام می شود ۵۰۰ هزار تومان خلافی داری! و معضل بعدی اینکه راننده در تهیه این مبلغ عاجز و درمانده شده و کسی هم نیست به او کمک کند و یا قرض بدهد، چرا که جناب راننده بیکاراست و فاقدشغل! اینهم مشکلی دیگر و به همینطور مشکل پشت مشکل، و درد سر پشت درد سر! اکنون حکومت ایران هم از آغاز کار تا به امروز جامعه را گرفتار بحران های لاینحلی نموده و چون تار عنکبوت خویش را نیز محصور کرده اند.
و امروز حکومت ایران ضمن اینکه جامعه را دچار بحران های بی شماری کرده است، خود نیز دچار بحران مشروعیت مردمی است، و تمامی راه ها ودرها را به روی خودبسته و فضایی بوجود آورده،که هم در داخل و هم درخارج، این فقدان مشروعیت و مقبولیت، هویداست.
اما این حکومت، نه تنها د رداخل بحران آفرینی کرده که با دخالت در کشورهای دیگر مثل سوریه و یمن و… هم در بحران سازی نقش آفرینی نموده و نتیجه این بحران سازی های داخل و خارجی، آنچنان اوضاع اسفناکی در جامعه بوجود آورده،که در دی ماه گذشته جوانان غیرتمند و به خشم آمده از فشاری که حاکمیت در ابعاد مختلف ایجاد کرده و نسبت به حل معضلاتی چون بیکاری و تورم و مسکن و ازدواج و…، نیزحاکمیت بحران ساز، بی اعتنایی نموده، خشم خود را در چند روزی به نمایش گذاشتند که متأسفانه منجر به از دست رفتن حدود ۲۱ نفر و بازداشت صدها نفر ازجوانان عزیز گردید.