این همه تلاش برای آناست که هم او و هم جبهه های دیگر نظام در جریانات دیماه سال 96، به خوبی دریافتند، کار از کار گذشته است و شعار: اصلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمام شد ماجرا، ماجرا را برای نظام به پایان رسانده است.
این شعار کوبنده ملت ایران در چند ده شهر کشور، همچون پتکی بر سر رهبری و رییس جمهور و اصلاحات و اصولگرایان فرود آمد و به آنها فهماند دوران نظام ولایت تمام شده است .
حسن روحانی با وارد شدن به بازی رفراندوم تلاش دارد هم نظام و هم خود را از زیر فشاری که از سوی مردم به حاکمیت وارد می شود خارج سازد.
برخی از سیاسیون در ایران میگویند حسن روحانی که در طول چند ماه گذشته گند زده و مردم را از خود رانده است حال میخواهد جبران مافات کند و شاید این آخرین راهکار او باشد .
عدهای دیگر بر این باور هستند که به دلیل وضعیت جسمی و روحی خامنهای، شهر چنان بیکلانتر شده که حسن روحانی هم هفت تیر کشیده و دم از رفراندم میزند. حسن روحانی به خوبی میداند وقتی نمیتواند:
برای دولتش به دلیل عدم موافقت برخی ها وزیر زن انتخاب کند
نماینده زرتشتی مردم یزد را به شورا بازگرداند
مانع خودکشاندن زندانیان شود
موانع حضور زنان در ورزشگاهها را بردارد
نماینده منتخب اصفهان را به مجلس بازگرداند
وزرای خود را خود تعیین کند
سفرای کشورهای عربی و خاورمیانه را وزارت امور خارجه تعیین کند
مانع چپاول سپاه در همه داشته های کشور شود
هزینه احیای دریاچه ارومیه را تنها از دو نفر از وام گیرندگان بانک سرمایه (هدایتی و ریخته گران، که وام خود را پس نمی دهند،) بگیرد
جلوی قاچاق برادران قاچاقچی را بگیرد
مانع فیلتر شدن شبکه های اجتماعی شود
محصورین را از حصر به در آورد
جلوی خروج دهها میلیارد دلار اموال ملت به سوریه، لبنان، عراق و یمن و … را بگیرد
مانع تعطیلی نشریات شود
جلوی حمله نیروهای انتظامی به خانه های مردم و شکستن ماهواره های آنان را بگیرد
مانع دستگیری های بیحد و حساب اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات شود
مهمتر از همه اینها، اقتصاد رانت و مصرف محور را اگر نمیتواند به اقتصاد تولید محور بدل کند، دست کم دست و پای آنرا جمع کند و در بزرگ کردن حجم نقدینه، از پیشینیان خود گوی سبقت نرباید.
و…
چگونه میخواهد اقدام به برگزاری رفراندومی نماید که دراختیار رهبری قرار دارد، آنهم رهبری که در روزهای دیماه به چشم خود آتش زدن بنرها و پوسترهای خود را دیده و شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر خامنه ای را به وضوح با گوش های خود شنیده است، قطعا این رهبری که به سمبلی از کینه و مجسمه ای از نفرت از مردم تبدیل شده، به هیچ وجهه اجازه نخواهد داد، مردم به پای صندوق های رای بروند و خواهان تغییر نظام جمهوری اسلامی شوند و منتظر نابودی خود باشد.
حسن روحانی که مدعی سیاستمداری و استراتژی بازی است آیا واقعا نمی داند چه می گوید یا می پندارد مردم نمی دانند او در چه فکری است .
او باید بداند، تنها رییس جمهوری که سخن از رفراندوم زد و برای اجرای آن در مقابل همه مقامات نظام ولایت فقیه در دهه طلایی ایستاد، کسی به جز ابوالحسن بنی صدر اولین رییس جمهور نبود، که آنقدر برای رسیدن مردم به حق و حقوقشان جنگید که بر ضد او کودتا کردند و روحانی هم یکی از کودتاچیان بود .
آقای روحانی، بنیصدر آنقدر علاقه مند به ایران و ملت ایران بود که حاضر نشد از مردم فاصله بگیرد و در دفاع از آزادی های آنان حاضر شد، از قدرت کنارش بگذارند اما رودر روی مردم نایستد و نایستاد و حاکمیت مجبور به کودتا علیه او شد .
آیا حسن روحانی که در طول سال های گذشته تنها به شعار و گفتار اکتفا کرده، فکر می کند این بار می تواند صادقانه و یک رنگ با مردم باشد و دم از رفراندومی بزند که خودش از حالا نتیجه آن را به خوبی میداند و در برابر رهبری بایستد و همانند بنیصدر مردم را در کنار خود ببیند .
آقای روحانی، از آن سال، سال کودتا، حدود 36 سال گذشته است و هنوز هم مردم یاد بنیصدر را در ذهن خود دارند و هر زمان که کلیپی از او در روزهای دیماه منتشر میشد حدود یک میلیون نفر از مردم ایران آن را مشاهده میکردند. او که در خارج از کشور است و دور از وطن، اما هنوز مردم او را رییس جمهوری میدانند که در برابر استبداد، صادقانه ایستاد و تا روزی که در ایران بود قلبش برای مردم می تپید و از زمانی که از ایران مهاجرت کرده تا کنون، با وجود تمام سختیها در تلاش است تا که ایرانیان استقلال و آزادی خویش را بازیابند و ولایت جمهور مردم متحقق گردد.
چه کسی نمی داند او با چه سختیای دور از وطن با امکاناتی اندک دست از مبارزه با استبداد دینی بر نداشته و همواره جهانیان از او به عنوان صادقترین رییس جمهور ایران یاد می کنند .
جهت اطلاع خوانندگان عزیز از آن روزها(سال 60)، بخش هایی از کتاب ایستاده بر آرمان را می آوریم تا چگونگی درخواست بنی صدر برای رفراندوم را با درخواست حسن روحانی مقایسه نماییم و به حسن روحانی و حامیان او بگوییم، اگر واقعا خواستار تغییر و برگزاری رفراندوم است باید تا آخر بایستد و همانند بنی صدر از خود و خانواده اش مایه بگذارد شاید بتواند اشتباهات گذشته اش را جبران کند.
……تلاقی درنقطه اوج
خطها مشخص شده بود. خط استقلال و آزادی در یک طرف و خط وابستگی و استبداد در طرفی دیگر. تاریخ نشان داده است این دو خط، همواره در یک نقطه با هم برخورد میکنند که به ناچار یک گروه حذف شده و کنار میرود. درگیری علی و معاویه، حسین و یزید و با یک پرش هزار ساله؛ امیرکبیر و ناصرالدینشاه، مصدق و سیدضیاء و اینک بنیصدر و خمینی. در اکثر قریب به اتفاق این درگیریها این خط استقلال و آزادی بوده است که قربانی و از صحنه کنار زده شده است. از جانبی دیگر، سرنوشت محتوم هر انقلابی که بخش مسلط بر رهبری ﺁن، قدرت را هدف و وسیله می کند، اینست که پس از چندسال ضدانقلاب، قدرت را قبضه میکند. قیام مزدک به استبداد انوشیروانی منتهی شد، انقلاب کبیر فرانسه به استبداد ناپلئونی، انقلاب اکتبر به استبداد استالینی، انقلاب مشروطه به استبداد رضاخانی و اکنون نوبت انقلاب ایران بود تا با یک کودتا استبداد دینی بر سریر قدرت تکیه زند.
…اختلاف به اوج خود رسیده بود. نیروهای حزبالله و خط امام به هر طریق ممکن میخواستند ریاست جمهوری را که تنها قدرت باقیمانده در دست مخالفانشان بود تصاحب کنند. تمام تلاش حزبجمهوری به این قضیه معطوف شد که بله نهایی را از آیتالله بگیرد. دو نامه مورخه 25 و28 بهمن 58 که اولی از سوی هاشمی رفسنجانی و دومی از طرف بهشتی، موسوی اردبیلی، خامنهای، باهنر و رفسنجانی با لحنی تند و تهدیدآمیز خطاب به آیتالله نوشته شده است، شاکله اصلی خط کودتا را به خوبی نمایان میکند.
… بنیصدر برای رهایی از بنبستی که کشور در آن قرار گرفته بود، بهترین راه را در رجوع به رای مردم دید. باز هم تکیه بر رای ملت؛ راهی که مصدق 28 سال پیش آن انتخاب کرده بود.رئیسجمهور به خوبی میدانست اگر رایگیری شود مشابه همان آرایی که برای حزب جمهوری در انتخابات ریاستجمهوری آمد، نصیب بهشتی و طرفدارانش میشود. به همین منظور در 30 اردیبهشت بر اساس اصل 59 قانون اساسی تقاضای رفراندوم کرد و گفت:
“سالمترین راه ایناست که همه موافقت کنند به مردم مراجعه کنیم و با رای عمومی آنچه باید بشود، بشود.”
“برای حل مسائل کشور به آرای عمومی مراجعه کنیم.”
“اگر میزان رای مردم است، آیا حق دارم پیشنهاد کنم این میزان اظهار بشود یا خیر؟”
نهضت آزادی به رهبری مهندس بازرگان از رفراندوم استقبال کرد و گفت:”برای حل مسائل کشور به آرای عمومی مراجعه کنیم.”
بازرگان همچنین در مقالهای با یک مثال گفت: یک شکارچی رفته بود جنگل که شکار کند. تا خواست شلیک کند دید فشنگ و تفنگ به هم نمیخورند. حالا راهش چیست؟ باید برود به همان کسی که اسلحه و فشنگ را از او گرفته است مراجعه کند واز او بخواهد که یا تفنگ را عوض کند یا فشنگ را. این تنها راه است.
اما حزب جمهوری که میدانست با رفراندوم نابود میشوند، به سختی مقابل آن ایستاد.
هاشمی رفسنجانی آن را”مصدق بازی” خواند،
بهشتی گفت: “طرح مسئله رفراندوم به منظور تضعیف جمهوری اسلامی، تضعیف قانون اساسی و تضعیف مجلس و تضعیف دولت است.”
محمد خامنهای نیز از رئیسجمهور خواست رفراندوم را بصورت وسوسههایی در دل مردم نیندازد.
یکی از روزنامهها در مقالهای نوشت:” تا گفته شد رفراندوم، بانگ آشنای تکفیر به هوا برخاست. رفراندوم؟ این دیگر کدام رهآورد تمدن و فرهنگ کثیف غربی است؟ ما که ولایت فقیه داریم رفراندوم می خواهیم چیکار؟ ما که قیم مردم داریم، مراجعه به آرای عمومی میخواهیم چکار؟ مردم وقتی خوبند که با رایشان صندوق های حزب جمهوری را پر کنند”.
آقای حسن روحانی که اعلام رفراندوم کرده اند باید بدانند ، بیان این سخن اگر از روی سیاست بازی نباشد ،قطعا هزینه هایی در پی خواهد داشت و در این صورت بهتر است صادقانه خود را در کنار مردم قرار دهد و برای تغییر وضعیت موجود اقدام نماید، هر چند که مردم به خوبی می دانند در این نظام هیچگونه تغییری صورت نمی پذیرد.