back to top
خانهدیدگاه هانیما حق پور: عیسی فرزند خوانده مریم ـ بخش سوم (پیرامون مفهوم...

نیما حق پور: عیسی فرزند خوانده مریم ـ بخش سوم (پیرامون مفهوم واژه «سنت» در آیات قرآن)

 

Haghpoor Nimaبر اظهارات نگارنده در ابتدای مقاله «عیسی فرزنده خوانده مریم» خرده گرفته‌اند که اول باید اثبات کنم همه رفتارهای خدا در قبال انسانها ذیل «سنت» او قرار می‌گیرد بعد بگویم «زاده شدن نوزاد از والدین از سنن الهی می‌باشد» پس «لایتغیرند و در آنها تبدیل و تحویلی نیست». حال در این مجال ابتداء به بررسی مفهوم واژه «سنت» در آیات قرآن می‌پردازم تا معلوم شود که مفهوم آن چیست و آیا سنت الهی شامل زاد و ولد آدمیان می‌شود یا نه؟

واژه «سنت» یا جمع آن؛ «سنن» در 11 آیه آمده است.(1) یکی از مواردی که در مفهوم آن مشهود است، «تاریخی» بودن است، بدین معنا که گستره زمانی وسیعی را شامل می‌شود و اثرات آن چیزهایی که ذیل آن قرار می‌گیرند، در حال حاضر هم قابل رؤیت یا قابل ذکرند. آیه 26 نساء ناظر بر این مدعا است که می‌فرماید: «یُریدُ اللهُ لِیُبَیِّنَ لَکُمْ وَیَهْدیَکُمْ سُنَنَ الَّذینَ مِن قَبْلِکُمْ»، خدا می‌خواهد هرآینه بیان کند برای شما «سنن» کسانی که پیش از شما بودند و هدایت‌تان کند از طریق آگاه سازی شما به عاقبت آن سنن.(2) وقتی خداوند از طریق بیان و ذکر «سنن» پیشینیان، می‌خواهد مخاطبان قرآن را هدایت کند، معلوم می‌شود که «سنن» آنها، حداقل از وجه اصول و محتوا، همواره تکرار پذیرند. از آیه پیشین این آیه، می‌توان استنباط نمود که از «سنن» پیشینیان مخاطبان قرآن که همواره در طول تاریخ بشری بوده است؛ «دوستی پنهانی گرفتن در روابط جنسی» و یا «به فحشا وادار کردن کنیزکان» می‌باشد.

آیه 137 آل عمران نیز ناظر بر نهادینه بودن «سنن» در زیست بشری است: «قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِکُمْ سُنَنٌ فَسِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانظُرُوا کَیْفَ کَانَ عَاقِبَهُ الْمُکَذِّبِینَ»، پیش از شما تجربه شده است سنتهایی، پس سیر کنید در زمین، پس نظاره کنید چگونه بوده است عاقبت تکذیب کنندگان.(3) توصیه به سیر در زمین، حاکی از آن است که آن چیزهایی که «امور مستمر واقع» هستند، ذیل «سنن» قرار می‌گیرند، چرا که آدمی اگر سیر آفاقی کند، حتماً نمونه‌ها و مصادیق آنها یا حداقل آثار آنها را می‌یابد.

حال باید بررسی نماییم که مفهوم ترکیب «سُنَّتُ الْأوَّلینَ» که در آیاتی از قرآن آمده است، چیست. اگر به مندرجات آیه 55 کهف دقت کنیم؛ دو عاملی که مانع مردم می‌شود که وقتی برای‌شان هدایت می‌آید، ایمان بیاورند و طالب آمرزش پروردگارشان شوند، یکی مشمول «سُنَّهُ الْأوَّلین» شدن است، و یکی عذابی پیش رو (وما مَنَعَ النّاسَ أن یُؤْمِنوا إذْ جَاءَهُمُ الْهُدَی وَیَسْتَغْفِروا رَبَّهُمْ إلّا أن تَأْتیَهُمْ سُنَّهُ الْأوَّلینَ أوْ یَأتیَهُمُ الْعَذابُ قُبُلًا) آیه پیشین آن در مورد این است که با اینکه در قرآن برای مردم از هر مثلی آورده شده، اما انسان موجودی است اهل جدل (ولَقَدْ صَرَّفْنا فى هَذا الْقُرآنِ لِلنّاسِ مِن کُلِّ مَثَلٍ وکانَ الْإنسانُ أکْثَرَ شَىْءٍ جَدَلًا). با در نظر گرفتن مندرجات این دو آیه؛ می‌توان گفت «سُنَّهُ الْأوَّلین» یعنی آن افکار و ذهنیتهای اشتباه و رفتارهای خرافی که از پیشینیان در نسلهای پسینی آنها نهادینه شده است و مانع می‌شود که هدایت الهی را پذیرا گردند و علی‌رغم گویایی مثالهای قرآن، در برابر آن جدل می‌کنند. مراد از ممانعت عذاب پیش رو (الْعَذابُ قُبُلًا) نیز این است که آدمی از ترس مواجهه با سختیهایی که ممکن است به دلیل ایمان آوردن به هدایت الهی شخصاً دچارش شود یا مورد طرد یا غضب جامعه خویش قرار گیرد، از پذیرش هدایت الهی سر باز زند.

این مفهوم نهادینه‌گی افکار و ذهنیتهای اشتباه و رفتارهای خرافی حاصل از آنها در آیات 11 تا 13 سوره حجر نیز برای «سُنَّهُ الْأَوَّلِینَ» صادق است چرا که می‌فرماید هیچ رسولی برای‌شان نیامد مگر اینکه او را ریشخند می‌کردند و ایمان نمی‌آوردند به او درحالی که تجربه «سُنَّهُ الْأَوَّلینَ» گذشته است، یعنی با اینکه به تجربه می‌بینند که رفتارهای پیشینیان به سر منزل مقصود نمی‌رساند، باز هم به هدایت الهی ایمان نمی‌آورند (وما یَأتیهِم مِّن رَّسُولٍ إلّا کانوا بِهِ یَسْتَهْزِءُونَ… لا یُؤْمِنُونَ بِهِ وقَدْ خَلَتْ سُنَّهُ الْأوَّلینَ).

در آیه 38 انفال می‌فرماید ای پیامبر بگو به کسانی که کفر ورزیده‌اند اگر از کفرورزی‌شان دست بردارند خدا آنچه پیش از این بوده را می‌آمرزد و اگر بازگردند (به روش پیشین خود) پس قطعاً جاری شده است «سُنَّتُ الْأَوَّلین»، یعنی همان افکار و ذهنیتهای اشتباه و رفتارهای خرافی مجدداً غالب شده‌اند که عاقبت بد آن معلوم است. (قُل لِّلَّذینَ کَفَروا إن یَنتَهُوا یُغْفَرْ لَهُم مّا قَدْ سَلَفَ وإن یَعُودوا فَقَدْ مَضَتْ سُنَّتُ الْأَوَّلِینَ)

گروه آیه دیگری که در آن «سُنَّتَ الْأَوَّلین» آمده، 42 و 43 فاطر است که حاکی از این است که برخی سوگند می‌خورند که اگر برای‌شان آگاهی‌ دهنده‌ای از بدیها و خطرها بیاید، قطعاً از همه امتها هدایت یافته‌تر می‌باشند، اما هنگامی که این چنین می‌شود، بیشتر از حقمداری فاصله می‌گیرند و برتری‌جویی می‌کنند و فریبکاری پیشه می‌سازند، و غافلند از اینکه در حقیقت دارند خود را فریب می‌دهند، حال خداوند می‌پرسد: «فَهَلْ یَنظُرونَ إلّا سُنَّتَ الْأوَّلینَ»، پس آیا در نظر دارند چیزی جز همان افکار و ذهنیتها و رفتارهای پیشینیان را؟ (نه! مانند پیشینیان خود دچار افکار و ذهنیتهای اشتباه و رفتارهای خرافی هستند) بعد خداوند تأکید می‌کند که اگر آنها همان بی‌راهه‌ها را بروند در «سنت خدا» نیز جایگزینی یا تحول و تغییری‌ نیست و به همان عذابها و خسرانها گرفتار می‌شوند. (فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا)

در انتهای گروه آیات 57 تا 62 احزاب باز تأکید شده است که «ولَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدیلًا» و در عبارت پیشین آن آمده: «سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ»، (این است) سنت خدا درباره کسانی که اینگونه بوده‌اند پیش از این نیز. موضوع این گروه آیات که در پایان آن عبارتهای فوق آمده است درباره کسانی است که خدا و پیامبرش را می‌آزارند و خدا آنها را در دنیا و آخرت لعن می‌کند، یعنی از رحمت خود دور می‌دارد، و برای‌شان عذاب خارکننده فراهم می‌آورد و نیز کسانی که به مؤمنان بهتان می‌زنند و به آنچه مرتکب نشده‌اند می‌آزارند، بعد می‌فرماید ای پیامبر به همسران و دخترانت و نیز همسران و دختران مؤمنان بگو پوششهای خود را بر خود فروتر گیرند چرا که این نزدیک‌تر است به اینکه به پاکدامنی شناخته شود و مورد آزار قرار نگیرند، سپس می‌فرماید اگر منافقان به این روند پایان ندهند و نیز کسانی که بیماردلند و هرزه‌درآیی می‌کند و اراجیف می‌گویند، ای پیامبر تو باید بر آنها بتازی (تا حساب کار دستشان بیاید) و اگر ادامه دادند هرجا آنها را یافتید بگیریدشان و تمام و کمال متوقفشان کنید تا از آن اعمال بازداشته شوند. (مَّلْعُونِینَ أَیْنَمَا ثُقِفُوا أُخِذُوا وَقُتِّلُوا تَقْتِیلًا) بنابراین سنت خدا که در پایان این گروه آیه آمده ناظر است بر برخورد قاطعانه با آنهایی که مخل آسایش و آرامش و آبروی مؤمنان می‌باشند که موجب برقراری امنیت و ماندگاری ثبات اجتماعی می‌شود. (برای توضیحات بیشتر در خصوص حکمی مشابه، رجوع کنید به مقاله «مفهوم محاربه با خدا و فهم چرایی مجازات آن در قرآن» به قلم نگارنده)

در آیات 22 و 23 فتح نیز مفاهیم پیش گفته صادق است: «ولَوْ قاتَلَکُمُ الَّذینَ کَفَروا»، و اگر نبرد کنند با شما کسانی که کفر ورزیدند، «لَوَلَّوُا الْأدْبارَ»، هر آینه پشت کنند و برگردند، «ثُمَّ لا یَجِدُونَ ولیًّا ولا نَصیرًا»، سپس نه می‌یابند دوستی و نه یاوری، «سُنَّهَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلُ»، سنت خداست که پیش از این تجربه آن گذشته است، یعنی بشر به تجاربی که در طول تاریخ بوده است در می‌یابد که حق پوشی و پایمال کردن حق موجب ثبات و دوام نیست، بلکه قدرتمداری عاقبتی بد را بدنبال دارد، «وَلَن تَجِدَ لِسُنَّهِ اللَّهِ تَبْدِیلًا»، و هرگز نمی‌یابی برای سنت خدا جایگزینی. (برای توضیحات بیشتر رجوع کنید به مقاله «ویژگیهای قدرت، ویژگیهای حق» به قلم نگارنده)

در پایان آیات 73 تا 77 سوره اسراء نیز تأکید شده است در سنن الهی دگرگونی یا تغییری نیست: «وَلا تَجِدُ لِسُنَّتِنا تَحْویلًا» و پیش از آن مندرجات آیات گویای این است که اگر خدا پیامبر را استواری نبخشیده بود، پیامبر در مورد وحی فریب خورده و مرتکب افتراء به خدا می‌شده است (یعنی سخنان دیگری غیر از وحی را به خدا نسبت می‌داد) و کمی به سوی کافران و مشرکان متمایل می‌گردید، و اگر چنین می‌شد خدا دوچندان او را در زندگی و مرگ عذاب می‌نمود و برایش یاوری نبود، و نیز نزدیک بوده که وی را بلغزانند تا سرزمینش را ترک کند و آن هنگام جز اندکی درنگ نمی‌کردند در پابرجایی بر پیروی از دعوت پیامبر، و این رفتار نهادینه‌ای بوده است که در مورد رسولان پیشین هم اتفاق افتاده است (سُنَّهَ مَن قَدْ أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ مِن رُّسُلِنَا).

در آیات 84 و 85 غافر سخن از ایمانی است که وقتی خشم خدا شامل حال می‌شود، اظهار می‌شود، و خدا می‌گوید که این ایمان سودی ندارد، و این عدم سود بخشی اظهار ایمان در مواجهه با خشم خدا «سنت الهی» قلمداد شده ‌است: «سُنَّتَ اللَّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ فی عِبَادِهِ»، سنت خدا است درباره بندگانش که تجربه آن گذشته است، یعنی اگر به عاقبت پیشینیان بنگرید می‌ببیند که چنین ایمان آوردنهایی مفید فایده نبوده است.

بعد از داستان ازدواج پیامبر با زینب و عدم حرمت یا زشتی ازدواج با همسر فرزندخوانده، در آیه 38 احزاب می‌فرماید: «مّا کانَ عَلَى النَّبِیِّ مِنْ حَرَجٍ فیما فَرَضَ اللَّهُ لَهُ»، نبوده است بر پیامبر ملامتی در آنچه خدا بر او واجب کرده است، یعنی اگر جوازی را خدا می‌دهد، مردم نباید چون آن امر مجاز دانسته شده را ناپسند می‌پندارند، بر عامل آن ملامت و سخت‌گیری کنند. «سُنَّهَ اللَّهِ فِی الَّذِینَ خَلَوْا مِن قَبْلُ»، این سنت خدا است درباره کسانی که اینگونه بوده‌اند پیش از این نیز.

از آیات مورد بررسی حول استخراج مفهوم واژه «سنت»، استنباط می‌شود که «سنت»؛ حاکی از «رفتار نهادینه» می‌باشد که این معنا با آنچه در معنای لغوی آن آورده‌اند، سازگار است: «سنه: طریقه، رویه (قاموس ج3/342) سنت الله به معنای طریقه حکمت و طاعت اوست (مفردات/429) سنت به معنای طریقه و روش در تدبیر حکم است و سنت خدا و رسول (ص) روش مستمره و جاریه‌ای است به امر خدای تعالی و اجرای رسول (ص) (مجمع البیان ج 8/581) سنت در اصل لغت به معنای صورت است چنان که گویند: سنه الوجه یعنی صورت انسان یا سنه القمر یعنی صورت ماه. فرق سنت با عادت در آن است که عادت یعنی فعلی که انسان مدام آن را انجام می‌دهد ولی سنت حالتی است که قبلاً سابقه داشته است و از تواتر و آحاد راویان آگاهی بدان دست می‌دهد. (فروق اللغویه/ 187)»(4) «شرح و تفسیر لغات قرآن»، با توجه به آیات مشمول «سنت الهی» نوشته است: «منظور از «سنت» در این گونه موارد قوانین ثابت و اساسی «تکوینی» یا «تشریعی» الهی است که هرگز دگرگونی در آن روی نمی‌دهد.»(5)

در مشتقات ریشه «س ن ن» نیز مواردی وجود دارد که حاکی از وجود «ثبات» در بار معنایی این ریشه می‌باشد، به عنوان مثال: «السَنینَه»، به بادی گفته می‌شود که فقط در یک مسیر می‌ورزد و تغییر جهت نمی‌دهد، یا به قسمت واضح و آشکار راه «مُستَنّ الطریق» می‌گویند. «سِنّ» به معنای دندان نیز این بار معنایی را واجد است. بنابراین از منظر معنای لغوی، «سنت»؛ به طریقه و رویه و راه و روش ثابت گویند که «رفتار نهادینه» معادل گویایی برای بار معنایی آن می‌باشد.

بنابراین می‌توان گفت؛ در آیات قرآن، واژه «سنت» چه در مورد رفتارهای انسانها بکار رفته باشد، چه در مورد رفتار خدا، گویای نهادینه‌گی در رفتار است، با این تفاوت که «سنت الله» دارای بار معنایی ثبوت و استمرار «مطلق» در رفتار است که با اصول حاکم بر هستی و قوانین باطنی آن سنخیت تام و تمام دارد، و چون آن اصول و قوانین؛ برآمده از صفات و اسماء مطلق الهی هستند و صفات و اسماء الهی هم دچار کاستی و فزونی و نوسان و امثالهم نمی‌شوند، بنابراین آن اصول و قوانین هم دچار نوسان یا تغییر یا دگرگونی نمی‌شوند، و در نتیجه؛ «سنت» خدا هم نیازمند جایگزینی یا دگرگونی و تحول و تغییری نمی‌شود که در آیات 62 احزاب، 43 فاطر،23 فتح و 77 اسراء بر آن تصریح شده است.

با این اوصاف؛ حتی اگر واژه «سنت» در آیات قرآن دربرگیرنده اصول و قوانین حاکم بر هستی نباشد، چون صفات و اسماء الهی مطلقند، یعنی دچار تغییر و تحول و جایگزینی نمی‌گردند، در تمام اصول و قوانین حاکم بر هستی نیز تبدیل و تحویلی نیست. بنابراین حتی اگر زاده شدن نوزاد از والدین مشمول سنن الهی نباشد، مشمول اصول و قوانین حاکم بر هستی حتماً و قطعاً می‌باشد چرا که خدای واجد صفات و اسماء مطلق هر نظامی را که بیافریند در نهایت صحت و کمال است و از این رو هیچ دو نظامی به موازات هم آفریده نشده است، چرا که حتماً و قطعاً یکی بر دیگری ترجیح می‌یافته است. مضاف بر این؛ در اصول و قوانین حاکم بر هستی هیچ استثنائی راه ندارد، چرا که هر استثنائی گویای ضعف در علم و توانایی و دیگر صفات و اسماء بوجود آورنده آن است، حال آنکه حضرت باری واجد صفات و اسماء مطلق است. بنابراین؛ تعمیم «سنت الله» به همه اصول و قوانین حاکم بر هستی رواست.

اما در ادامه مطالب پیشین توجه به آیاتی دیگر نیز حایز اهمیت است. آیه 30 روم می‌فرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتى فَطَرَ النّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»، ملاحظه می‌شود که همه مردم بر یک سرشت خلق شده‌اند که پیامبران هم بیرون از دامنه دلالت «ناس» قرار ندارند، حال اگر سرشت یکی است و آنهم سرشت الهی است، پس حتماً مکانیزم خلق نیز یکی است، چون می‌گوید «جایگزینی برای خلق خدا نیست»، چرا که خدا هرچه را که خلق کند در نهایت کمال می‌آفریند، پس وجود مکانیزم دیگری محل نمی‌یابد تا خلق مخلوقات الهی را بهبود و تعالی ببخشد.

آیه 64 یونس می‌فرماید: «لا تَبْدیلَ لِکَلِماتِ الله» و آیات 45 آل‌عمران(6) و 171 نساء(7) عیسی را «کلمه الله» معرفی می‌نمایند، و حال آنکه کلمات الهی؛ سخنان تکوینی خدای تعالی است که در هستی ظهور می‌یابند، بنابراین آفرینش عیسی نیز مانند آفرینش سایر آدمیان، مصادیقی از «کلمه الله» می‌باشد. و از این رو است که می‌فرماید: «إنَّ مَثَلَ عیسَى عِندَ اللهِ کَمَثَلِ آدَمَ خَلَقَهُ مِن تُرابٍ ثُمَّ قالَ لَهُ کُن فَیَکونُ» (آل‌عمران 59). در این آیه، «آدم»؛ بیانگر جنس و نوع انسانها است نه یک شخص منفرد، همه انسانها از «تراب» آفریده می‌شوند. دقت کنیم می‌گوید «ثُمَّ قالَ»، «سپس گفت»، یعنی فاصله زمانی ما بین «خَلَقَهُ مِن تُرابٍ» و «کُن فَیَکونُ» وجود داشته است، اول عیسی از تراب مانند سایر آدمیان خلق شده است بعد خدای تعالی خطاب به او (و نه به «تراب») گفته است مصداق ستودنی تجلی استعدادها و توانایی‌های نوع آدمی «باش»، پس عیسی، هم به اراده الهی و هم به اراده انسانی، مسیح شده است. امید که در مجالی دیگر، بیشتر به آیات مشمول «کُن فَیَکونُ» بپردازم.

 

نیما حق پور ـ 2 اسفند 1396

nima.haghpoor@gmail.com

www.t.me/pazeljahanbini

 

1ـ آل‌عمران 137، نساء 26، انفال 38، حجر 13، اسراء 77، کهف 55، احزاب 38 و 62، فاطر 43، غافر 85، فتح 23

2ـ نظر نگارنده بر این است که چون خداوند در این آیه می‌خواهد تأکید کند که از طریق بیان عاقبت سنن پیشینیان می‌خواهد مخاطبان قرآن را هدایت کند، «یَهْدیَکُمْ» قبل از «سُنَنَ الَّذینَ مِن قَبْلِکُمْ» آمده است.

3ـ مراد تکذیب اصول و قوانین هستی است و نیز دعوت پیامبران الهی که مبتنی بر اصول و قوانین حاکم بر هستی بوده است.

4ـ فرائد (فرهنگ واژگان دشوار و نوادر قرآن کریم بر پایه ترجمه‌های کهن)، فرزاد جعفری، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول 1394

5ـ شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، تألیف جعفر شریعتمداری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ دوم 1387

6ـ إذْ قالَتِ الْمَلائِکَهُ یا مَرْیَمُ إنَّ اللهَ یُبَشِّرُکِ بِکَلِمَهٍ مِّنْهُ اسْمُهُ الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ

7ـ إنَّما الْمَسیحُ عیسَى ابْنُ مَرْیَمَ رَسُولُ اللهِ وکَلِمَتُهُ ألْقَاهَآ إلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید