نوشتهای از آلبرت کامو به دخترش خواندم. به خود گفتم آن را ترجمه کنم و در اختیار هموطنانم بگذارم. این یادداشت در باره بیتفاوتی انسانها نسبت به درد و رنج و کشتار انسانهای دیگر در جهان است آنهم با این توجیه و راضی کردن خودکه” از ما کاری در مانع شدن این فجایع ساخته نیست. “و نهیبی به این گونه انسانها است که به خود آیند.
یادداشت آلبرت کامو خطاب به دخترش، کاترین،پیش از انتشار کتاب مرد شورشی است که در سال 1951، نوشته شده است:
بله، این حقیقتی است که ما انسانها بدون آینده زندگی میکنیم و جهان امروز بما پیامی جز سکوت و مرگ ، جنگ و زیست در وحشت نمیدهد . اما اینهم نیز حقیقتی است که ما نمیتوانیم این وضعیت را تحمل کنیم . چون میدانیم که انسانیت حاصل یک خلاقیت طولانی است و تمامی آنچه را که ارزش زندگی دارد، عشق، ذکاوت و زیبایی، احتیاج به زمان و پختگی دارد.
حال اگر ما نمیتوانیم این وضعیت را تحمل کنیم، باید آنرا افشا کنیم . اولین کار دقیقا اینست که فریاد اعتراضمان را بلند کنیم . چون زیست در ترور و تسلیم تقدیر شدن، نیمی از آن، ناشی از بیتفاوتی افراد و خستگی آنها از اصول احمقانه و یا اقدامات بدی است که به مسموم شدن جهان ادامه میدهند.چون قویترین وسوسه انسان همانا بی تفاوتی است و چون جهان از فریاد قربانیان خالی شدهاست ،خیلیها میپندارند در عمر چندین نسل، باز هم این روند بهمین منوال دوام پیدا میکند. درست است، وضع بدین منوال میگذرد . اما در زندان و در زنجیر . چون راحتتر است که انسان به کارهای روزانه خود را مشغول کند و در آرامشی کور در انتظار مرگ بماند . ا
نسانها میپندارند چون بطور مستقیم در کشتار انسانی دیگر شرکت نداشتهاند ، در خیر مردم کار کردهاند . اما در حقیقت هیچ انسانی نمیتواند در آرامش بمیرد اگر او کاری را که باید انجام بدهد، تا که دیگران در صلح و آرامش زندگی کنند، انجام ندهد. اگر انسان در پی آن نباشد و یا سخنی نگوید که نشان دهد راه مرگ صلح آمیز کدام است . باز مردمی هستند که نمیخواهند زیاد در باره بدبختیهای انسان بیاندیشند و ترجیح میدهند بطور کلی بگویند که بحران انسانی همیشه وجود داشته و همیشه وجود خواهد داشت. ولی این برای یک زندانی یا محکوم ارزشی ندارد. در واقع ما در انتظار شنیدن کلمات امید بخش، به زندگی در زندان ادامه میدهیم. کلمات امید بخش، کلمات گویای جرأت و گفتار روشن و دوستی هستند.
اگر امروز یک نفر به تنهایی بتواند تصمیم به جنگ جدیدی بگیرد، بدون اینکه زلزلهای از خشم ایجاد کند ، جنگ ممکن میشود. اگر یک نفر به تنهایی اصولی را که جنگ و ترور ببار می آورد را بتواند توجیه کند، جنگ و ترور انجام خواهد گرفت . بنابراین باید صریح و روشن گفت که ما در ترور زندگی میکنیم چون به خواست قدرت زندگی میکنیم . ما از ترور رهایی نخواهیم یافت مگر وقتی که ارزشهای سرمشق و الگو بودن را جانشین ارزشهای قدرت کنیم . ترور وجود دارد چون انسانها فکر میکنند که هیچ چیز معنا ندارد و یا که فقط موفقیت تاریخی است که معنی دارد . ترور وجود دارد چون ارزشهای انسانی جای خود را به ارزشهای “موثر بودن” داده و اراده سلطه گری جانشین اراده آزادی گشته است .
ما نباید بپنداریم که بیشتر حق داریم چون عدالت و بخشندگی را در وجود خود داریم و یا حق با ماست چون موفق شدهایم و هرچه بیشتر موفق میشویم بیشتر حق با ماست . در انتها، این توجیه کردن کشتار است . امروزه همه میخواهند موفق شوند یا با پول یا با قمار . همه میخواهند پیروز شوند . ملتها نه به این خاطر که حق دارند، طالب موفقیت هستند، آنها طالب موفقیتند تا مگر حق پیداکنند. هیچیک از آنها حاضر نیستند به حرف دیگری گوش کنند . گفتگو و تبادل نظر در جهانی که همه کر هستند وجود ندارد . فردا، روز متکلم وحده بودن برنده و سکوت برده خواهد بود . برای همین است که انسانها حق دارند بترسند . چون در چنین دنیایی یا برحسب اتفاق و یا به خواست خیرخواهانه سلطه گران است که زندگی آنها و بچههایشان از خطر در امان میماند . آنها حق دارند که شرمنده باشند، چون آنهایی که در چنین دنیایی میزیند، بدون آنکه با تمامی قدرتشان آن را محکوم کنند، ( در واقع تقریبا همگی مردم ) بشکلی در کشتار دیگران نقش دارند .امروز یک مسئله وجود دارد که به آدمکشی مربوط میشود و دیگر دعواها بیهوده هستند.
یک امر مهم است و آن صلح میباشد که امروز اربابان دنیا از برقراری آن عاجزند . چون اصول راهنمای آنها غلط و کشندهاست . حداقل در تمامی کشورها، آنهایی که مخالف کشت و کشتار هستند باید بیدار شوند و اصول غلط را افشا کنند .بیندیشند، به گفتگو بپردازند، به اقدامات نمونهای دست زنند و نشان دهند که تاریخ برای بشر است و نه بشر برای تاریخ . آنها که نمیخواهند بکشند باید آن را فریاد کنند و یک چیز بیشتر نگویند ، ولی بیوقفه بگویند . همچون یک شاهد و هزار شاهد تا زمانی که کشتار از چهره دنیا برای همیشه پاک شود .