مصدق زمانی که به احمدآباد تبعید شد، نگذاشتند بجز خانوادهاش کسی به دیدنش برود، اما گاهی خبرهای کوتاهی میرسید. حصر و تبعید مصدق باعث شد که دوست و دشمن درباره او بیشتر تأمل کنند. مردی که در نهایت پاکی حکومت کرد و ناجوانمردانه و با توطئه از کار برکنار شد.
چند سال درتبعید گذشت تا اینکه خبر فوتش به گوش مردم رسید. حکومت شاه از خبر مرده مصدق هم میترسید و اجازه نداد که مردم عزداری کنند. حتی گفته شد که سیدضیاءالدین طباطبایی از شاه خواسته بود که اجازه دهد که برای مصدق مجلس یادبود و ختم گرفته شود. اما شاه با این خواسته مخالفت کرده بود. البته خبر درگذشت مصدق بسرعت در تهران پیچید و مردم را غمگین و عزادار کرد و همه جا سخن از مصدق بود. با اینکه حکومت اجازه برپایی مراسم را نداد اما میشد از وضعیت شهر و مردم تهران دریافت که برای درگذشت مصدق سوگوار هستند. روز بعد از آن اجازه داده شد که درگذشت دکترمصدق در یکی از روزنامههای کثیرالانتشار بهصورت خبری کوتاه منتشر شود. به این صورت مردی که برای نسل ما نماد مبارزه با استعمار انگلیس و پاکی و وطندوستی بود، در تبعید درگذشت بدون اینکه بتوانیم درست و حسابی و درشأن او با وی وداع کنیم. سالها بعد هم این مجال را پیدا نکردیم.
من مطمئن هستم که اگر به گذشته برگردم، دوباره دل به مصدق میبندم، سیاستمداری که پاک و وطندوست بود و تمام مدتی که حکومت را در دست داشت، یک بار حقوقی دریافت نکرد و زندگی خود را هم به باد داد.عاقبت مردی که میخواست ایران و ایرانی اختیار خودش را داشته باشد، سرنگونی با کودتا و تبعید در احمدآباد و مرگ در سکوت بود، سکوتی که نشان داد، حکومت حتی از جنازه مصدق هم ترس دارد.
این برخوردها متأسفانه بعد از انقلاب اسلامی نیز کم و بیش ادامه یافت، عدهای سعی کردند که با ایجاد هیاهو و روایتهای نادرست شخصیت و رویه مصدق را کمرنگ و گاه پراشتباه نشان دهند، در حالی که این طور نبود و به مرور و با انتشار اسناد و مدارک مشخص شد که مصدق سیاستمداری بود که طبق آنچه میگفت وطنش را دوست داشت و برای آبادی ایران و سرافرازی ایرانی حکومت کرد و در همین راه با استعمار و استبداد داخلی و خارجی درافتاد. مصدق در زمانه خود نیز بدرستی شناخته نشد، پیرمرد با فشار و درگیری که در اداره کشور و بحث نفت داشت، توانست دو سال و اندی حکومت ملی را پشت سر بگذارد، سالهایی که در تاریخ ایران هنوز هم از آن بهعنوان برگهای درخشان یاد میشود، حکومت او را بیگانگان و خود فروختگان داخلی تاب نیاورده و عاقبت شد آنچه نباید بشود.
مصدق قبل از فوت به علت بیماری چند روز در بیمارستان بستری شد، اما بجز بستگان درجه یک، اجازه ندادند کسی به ملاقاتش برود. بیماری مصدق پیشرفته بود و امیدی به زنده بودنش نبود، برای همین فرزندانش اصرار کردند که برای درمان به خارج از ایران برده شود، اما خودش مخالفت کرد و خواست تا روزهای پایانی عمرش در ایران باشد. لحظات پایانی عمر مصدق در حالت ممنوعیت خبری و دور نگه داشتن مردم از وضعیتش سپری شد. روزی که خبر درگذشت مصدق رسید، با وجود ممنوعیت برگزاری مراسم و فشار حکومت محمدرضاشاه، مردم سوگوار مصدق بودند و این حس و حال را میشد درچهره شهر تهران حس کرد. اما با فوت مصدق، ماجرا تمام نشد و با وجود فشار دستگاه برای کمرنگ شدن یاد و نام مصدق، گذشت زمان نشان داد که با وجود همه شایعهپراکنیها و اخبار دروغ، او ماند و دیگران محو شدند.
مصدق مردی بود که ایرانیان دوستش داشتند و برایش از اعماق وجود احترام قائل بودند، این حس بعد از پیروزی انقلاب و مراسمی که در احمدآباد برگزار شد، کاملاً قابل لمس بود. مصدق برای من، همسالان و آیندگان سیاستمداری بود که درنهایت پاکدستی همه دارایی و اموالش را برای وطندوستیاش خرج کرد و تا پایان عمر پای ملی کردن صنعت نفت ایستاد و از خواستههای مردم با همه فشارها عقبنشینی نکرد. اگرچه در گذشته و حتی امروز عدهای به همین ملی شدن نفت نیز عیب و ایراد میگیرند، باید در پاسخ این منتقدان بگویم آنها کسانی هستند که از تاریخ بدرستی خبر ندارند و این افراد باید بروند و همه آنچه گذشت، را بدرستی مطالعه کنند بعد از خوب و بد بودن مصدق و ملی شدن نفت سخن بگویند. امروزه با همه آنچه گذشت، پاکدستی و بیاعتنایی مصدق به مال و اموال، گوهر کمیابی است که سخت میتوان آن را در میان همه سیاستمداران جُست.
مصدق مردی بود که معتقد به قانون بود در حالی که میتوانست بسیاری از مخالفان و توطئهگران را حذف کند، اما تلاش کرد که براساس قانون حرکت کند و کشور را براساس دموکراسی هدایت و اداره کرد. اما نتوانستند حضور وی را تحمل کنند و با یک کودتای امریکایی – انگلیسی و با همکاری عوامل داخلی وی را از کار برکنار کردند تا مصدق برای همیشه در گوشه ذهن ایرانیان به شکل یک افسانه ناتمام بماند.
باید ازمصدق نوشت تا نسل امروز و آینده بدانند که وقتی یک سیاستمدار پاک و وطندوست بر ایران حکومت کرد و دشمنان داخلی و خارجی دست به دست هم دادند او نتواند آنگونه باشد که بود. با وجود فشار و تحریم، تورمی ایجاد نشد زیرا مصدق مردی پاکدست بود و نگذاشت که فشار زیادی به مردم و معیشت آنها وارد شود و اجازه داد که هر وقت مردم ناراضی بودند به خیابان بیایند و حرف خود را بزنند. آری حکومت مصدق با آزادی مردم برپا بود و با حسرت مردم از ادامه چنین دولتی به پایان رسید./ روزنامه ایران