ب- شرایط عمومی مردم به لحاظ حجاب و پوشاک در دوران پیش از اسلام و بعد از آن:
قبل از اینکه به مسئلۀ حجاب و پوشاک دوران پیش و بعد از اسلام پرداخته شود، لازم است که معنی حجاب و تغییری که در طول زمان پیدا کرده، روشن شود. مرتضی مطهری می نویسد: «معنای لغوی حجاب که در عصر ما این کلمه برای پوشش زن معروف شده است، چیست ؟ کلمۀ حجاب، هم به معنی پوشیدن است، و هم به معنی پرده و حاجب. بیشتر استعمالش به معنی پرده است» (۱). و «استعمال کلمۀ حجاب در مورد پوشش زن، یک اصطلاح نسبتاً جدید است. در قدیم و مخصوصاً در اصطلاح فقهاء، کلمۀ “ستر” که به معنی پوشش است بکار رفته است». فقهاء، چه در کتاب الصلوه، و چه در کتاب النکاح که متعرض این مطلب شده اند، کلمۀ “ستر” را بکار برده اند، نه کلمۀ حجاب را. بهتر این بود که این کلمه عوض نمی شد و ما همیشه همان کلمۀ “پوشش” را بکار می بردیم. زیرا چنانکه گفتیم معنی شایع لغت حجاب، پرده است» (۲). در این مورد در بخش قرآن باز هم سخن به میان خواهد آمد. وی می افزاید که در آیات قرآن «لغت حجاب بکار نرفته است. آیاتی که در این باره هست، چه در سورۀ مبارکۀ نور، و چه در سورۀ مبارکۀ احزاب، حدود پوشش و تماس های زن و مرد را ذکر کرده است، بدون آنکه کلمۀ حجاب را بکار برده باشد. آیه ای که در آن، کلمۀ حجاب بکار رفته است، مربوط است به زنان پیغمبر اسلام» و «به هر حال آیه ای که در آن آیه، کلمۀ “حجاب” بکار رفته، آیۀ ۵۳ از سورۀ احزاب است که می فرماید: “و اذا سالتموهن متاعا فاسالوهن من وراء حجاب”». یعنی اگر از آنها متاع و کالای مورد نیازی مطالبه می کنید، از پشت پرده از آنها بخواهید. در اصطلاح تاریخ و حدیث اسلامی هر جا نام ” آیۀ حجاب” آمده است، مثلا گفته شده قبل از نزول آیۀ حجاب، چنان بود و بعد از نزول آیۀ حجاب چنین شد، این آیه هم مربوط به زنان پیغمبر است» (۳)، زیرا آنها به چند جهت با زنان دیگر فرق دارند: ۱- زنان پیامبر با سایر زنان تفاوت دارند: «یا نساء النبی لستن کأحد من النساء »، ای زنان پیامبر، شما با سایر زنان فرق دارید. ۲- زنان پیامر باید بعد از وفات آن حضرت در خانه های خود بمانند و در امور سیاسی شرکت نکنند. «و قرن فی بیوتکن»، یعنی در خانه های خود بمانید، زیرا «”امهات المؤمنین” که خواه ناخواه احترام زیادی در میان مسلمانان داشتند، از احترام خود سوء استفاده نکنند، و احیاناً ابزار عناصر خودخواه و ماجراجو در مسائل سیاسی و اجتماعی واقع نشوند. و چنانکه می دانیم، یکی از “امهات المؤمنین” (عایشه) که از این دستور تخلف کرد، ماجراهای سیاسی ناگواری برای جهان اسلام بوجود آورد. خود او، همیشه اظهار تأسف می کرد و می گفت دوست داشتم فرزندان زیادی از پیغمبر می داشتم و می مردند، اما به چنین ماجرایی دست نمی زدم». و ۳- زنان پیامبر ممنوع شدند که بعد از آن حضرت با شخص دیگری ازدواج کنند: «وَ لا أَن تَنکِحُوا أَزْوَجَهُ مِن بَعْدِهِ أَبَداً إِنَّ ذَلِکُمْ کانَ عِندَ اللَّهِ عَظِیماً و شما را نسزد که هرگز پس از او با همسرانش ازدواج کنید، چون اینکار نزد خدا [گناهی] بزرگ است» (۴). روشن است که هر سه تفاوت برای جلوگیری از سوء استفادۀ سیاسی و اجتماعی از موقعیتی است که زنان پیامبر، چه در حیات، و چه بعد از ممات آن حضرت، نزد مردم داشته اند. افزون بر این از عبارت پایانی آیه، فهمیده می شود که برخی از مراجعین نسبت به همسران پیامبر چه در حیات و چه در ممات آن حضرت، خیالات سویی در ذهن می پروراندند و حتی به طوری که از تفاسیر بر می آید، برخی مردم نقشۀ ازدواج با آنان را، پس از اینکه پیامبر در گذرد، داشتند. اگر به این نیّات سوء که برخی نسبت به زنان آن حضرت داشتند، توجه شود، آنوقت وضعیت فحشاء و جوّ آلوده و غیر عادی آن زمان که برای آنها کاملاً عادی بود، فهمیده شده و بیشترحسّ می شود.
وقتی بحث از حجاب شرعی به میان می آید، همچنانکه در بالا ذکر شد، برای جوامعی مانند ایران که بخش های مهمی از جامعه برای پوشاندن قسمت های مختلف بدن، چه به لحاظ حفظ از سرما و گرما، و چه به لحاظ خود آراستگی و افزودن بر زیبایی و زینتِ خود، لباس های متعددی دارند، بسیار سخت است که بفهمند وضعیت در آن دوران چگونه بوده است، سهل است، نمی توانند به خود بباورند که در کشور ما، حتی ۶۰ و یا ۷۰ سال قبل، وضعیت تودۀ مردم و نه قشر خاصی، به لحاظ پوشاک به چه نحوی بوده است. زیرا نمی دانند که در دوران پیش از اسلام و دوران پیامبر، مردم دچار معضلات و مشکلاتی مهمتر از حجاب─ که برایشان هم امری عادی و قبحش از بین رفته بود- وجود داشت. در بین مردم آن دوران، روابط و تماس های ناسالم جنسی به شدت رواج داشت و حتی در جامعه این روابط امری عادی تلقی می شد و همچنانکه در بخش الف، توضیح داده شد، مسئله چنان فراگیر بود که پیامبر و مؤمنان نیز از جهات مختلف درگیر آن بودند و قرآن مؤمنان را از اینگونه روابط بر حذر داشت و روابط جنسی را منحصر به دو مورد مشخص کرد: «[مؤمنان] کسانی که نگهدارندۀ فرج های خویشند مگر بر همسران خود و یا کنیزانی که بدست آورده اند که در این صورت بر آنان نکوهشی نیست» (۵). و حتی وقتی بعضی از مهاجرین در مدینه به فقر و تنگدستی از پیامبر خواستند که با زنان تن فروش موقتاً تا خارج شدن از فقر ازدواج کنند، مطابق آیۀ ۳ سورۀ نور، از ازدواج با آنان منع شدند.
فقر و محدودیت: «جامه و پارچه، کالای گرانبهایی بود که در اختیار همه نبود، بویژه که قرآن برای بردگان و کنیزان نیز نازل شده بود. و فقر ایشان بی نیاز از توضیح است». محدودیت چنان بود که بنا به روایات، دامان حضرت فاطمه را هم گرفته بود «فاطمه گاهی وقت ها جامه ای نداشت که اندامش را بپوشاند» (۶). و در روایت آمده بود که وقتی سلمان فارسی به دیدار فاطمه می رود، «جامۀ فاطمه در برابر سلمان فارسی چنان بود که اگر سر خو را با آن می پوشانید، دیگر به ساق پایش نمی رسید، و اگر می خواست ساق را بپوشاند، دیگر نمی توانست سرش را تحت پوشش قرار دهد» (۷). و «این محدودیت ها، دستِ کم تا قرن دوم هجری ادامه داشت، زیرا مطابق آراء، گروهی از فقهای قرن دوم، نمایان بودن یک چهارم، یک سوم یا حتی یک دوم از اندام حساس زنان مثل ران، شکم و… در حین برگزاری نماز، بلا اشکال دانسته شده است» (۸).
فقر مالی چنان شدید بود که قرآن یکی از کفارۀ «ظهار» را غذا دادن به ۶۰ فقیر معین کرد (۹): یعنی اینکه بسیاری از مردم توانایی تأمین غذا و خوراک خود را نداشتند، چه رسد به تهیۀ پوشاک. فقر مردم چنان شدید بود که باز قرآن، جبران قَسَم هایی که از روی اراده خورده می شود و سپس شکسته می گردد را پوشاندن ۱۰ نیازمند اعلام کرد (۱۰). گمان نرود که منظور از پوشاندن مستمندان در آیۀ اخیر، یکدست پوشش کامل است، « مراد آیه فقط یک قطعه پارچه است که بتواند عوره و پائین تنه را بپوشاند» (۱۱). توجه داشته باشید که در قرن دوم هجری وقتی از امام در این مورد سؤال می شود که منظور از پوشاندن چیست؟ امام می فرماید:« قطعه پارچه ای که عوره و پائین تنه را بپوشاند» (۱۲).
عده زیادی از مؤمنان و کسانی که به پیامبر می گرویدند، از برده و غیر برده، از شدت فقر در برهنگی به سر می بردند، گمان ندارم از مسلمانان کسی داستان «اهل صفه» را نشنیده باشد. این داستان عمق برهنگی و فقر را در آن دوران می رساند: اهل صفه، مؤمنان فقیری بودند که به مدینه هجرت کردند، اما در مدینه، نه سرپناهی داشتند، و نه مال و ثروتی. آنان کاملاً، برهنه بودند. و شبها را در مسجد پیامبر به سر می بردند. وقتی «رسول خدا پارچه یا پردۀ بلند و کم عرضی بدست آورد، آنها را فراخواند و پارچه را تقسیم به قطعاتی (که به اندازه گیری به دور کمر هر یک از آنان حاصل می شد) به صورت لنگ درآورد و در اختیارشان قرار داد، و به این ترتیب برهنگان یاد شده را ستر عوره نمود. اما از آنجا که دامن ها کوتاه بود، به زنان گفت که هنگام نماز، سرتان را پس از مردان از رکوع و سجده بردارید. دلیل این رهنمود پیامبر را امام باقر اینگونه بیان کرده است: «زیرا وقتی بینوایان و اهل صفه به رکوع و سجده می رفتند، شرمگاه [قبل و دبر] به دلیل کوتاه بودن دامن شان از پشت نمایان می شد. سپس این دستور پیامبر به صورت یک روال و سنت در آمد که زنان سرشان را پس از مردان، از رکوع و سجده بردارند» (۱۳).
بنا به گزارش کلینی، زنی وقتی متوجه شد که شوهرش با کنیزش خلوت کرده، بدون اینکه جامه ای بپوشد، از خانه برهنه خارج شد و نزد پیامبر آمد «و گویا به خاطر شدت ناراحتی به پیامبر گفت:” من مرتکب فجور شده ام، پس پاکم کن”. شوهرش که متوجۀ موضوع شده بود، دوان دوان در پی او آمد و پارچه ای بر روی بدن لختش انداخت. پیامبر(ص) گفت:” چه نسبتی با تو دارد؟” مرد گفت: همسر من است، با کنیزم خلوت کردم و او چنین رفتاری با من کرد. رسول خدا پس از پاسخ شوهر، به وی گفت: “زنت را در آغوش بگیر. زن در آن هنگام غیرتی شدن [عقلش را گم می کند و] بالا و پائین دره را هم تشخیص نمی دهد” (۱۴).
باز شیخ صدوق در مصادقه الاخوان آورده: «مردی دیر نزد رسول خدا رفت و فرمود ترا چه شده است که دیر آمده ای، گفت ای رسول خدا، برهنگی مرا باز داشت، فرمود مگر ترا همسایه نبود که دارای دو جامه باشد و یکی را به تو عاریت دهد؟ گفت آری [ای] رسول خدا، فرمود پس او ترا برادر نیست» (۱۵)
برهنگی و نیمه برهنگی بسیار شایع بود، تا جایی که برهنه بیرون رفتن از خانه تا قرن دوم هجری وجود داشته است و از سؤال هایی که از امامان می کردند این نکته عیان است، «مثلاً از امام صادق در بارۀ تکلیف کسی که عریان خارج شود و وقت نماز فرا رسد، پرسیده شد، و امام نیز پاسخ داد: «… اگر کسی او را نبیند، ایستاده نماز بخواند، لیکن اگر کسی او را می بیند، نشسته بخواند» (۱۶).
اینکه مردم از شدت فقر برهنه و یا نیمه برهنه بودند، بدین معنی نیست که کسانی هم نبودند که توان تهیۀ لباس و پوشاک نداشته باشند، البته «ثروتمندانی بودند که با تهیۀ انواع پوشاکِ «فراخ و بلند» در سطح جامعه رفت و آمد می کردند» (۱۷). در آن روزگار فراخ و دراز بودن لباس، علامت ثروت و بزرگی بود و هرچه لباس و پوشاک بلند تر و عریض تر، نمایاگر بیشتر ثروت و تفاخر به حساب می آمد. همچنانکه امروز هم لباس و پوشاک بین بسیاری از زنان و مردان یکی از علائم مهم تفاخر، خود بزرگ بینی، برازندگی و شیکی است. کافی است که شما به انواع لباسِ زنانی که خود مبلغ حجاب هستند، بنگرید تا به عمق مسئله واقف شوید. حتی کفایت می کند که فقط به روسری های آنها توجه کنید، به طوری که یکی از مغازه داران روسری فروش تهران برایم نقل می کرد، بعضی از زنان و دختران سران رژیم، وقتی می خواهند روسری بخرند، مغاره دار را وادار می کنند که مغازه را برای آنها قرق کند، تا کسی آنان را بدون حجاب نبیند، و با فراغ بال بتوانند، انواع و اقسام روسری های شیک مخصوص به خود را که هرکدام از آنها چندین میلیون تومان قیمت دارد، برای خود انتخاب کنند.
نظر با اینکه متموّلین به داشتن چنین جامه های بلند و فراخ، فخر و مباهات می کردند و دوست داشتند که مردم به آنها نگاه کنند─ و یا حتی بدون اینکه بخواهند فخر فروشی کنند- این عمل بر روح و جان بینوایانِ بی لباس اثر منفی بر جای می گذاشت و لذا از پیامبر برای کاستن اثرات منفی بر روح و جان بینوایان، احادیث زیادی با مضمون واحدی نقل شده که «زنان و مردان را از پوشیدن لباس های بلند که تمام پا یا دست را بپوشاند، نهی کرده است، و اگر این کار منهی، با مباهات و فخر همراه می شد را مستحق قهر الهی و دور شدن از رحمت او دانسته است» (۱۸). چند نمونه آورده می شود: «خداوند روز قیامت به کسی که …» یا «خدا در روز قیامت به کسی که … نگاه نمی کند» و یا اینکه «اباذر گفت: خداوند به کسی که لباسش بلند باشد، در روز قیامت نگاه نمی کند» (۱۹).
امام باقر، جرّ ازار و پوشیدن البسۀ بلند را از کارها (و عادات) بنی امیه می دانسته و گفته که امام علی دامن و دنبالۀ پیراهنش را به طرف بالا جمع می کرد (۲۰).
اشتباه نشود روایات عام است و نهی پیامبر از جامه های بلند اشرافی، مرد و زن هر دو را در می گرفته و نه فقط مردان را. زیرا در جامعۀ آن روز، زنان زیاد بینوا در جامعه کم نبودند و طبیعی است که زنان نسبت به این مسائل از مردان حساستر هستند.
علاوه بر برهنگی و یا نیمه برهنگی که در اثر فقر وجود داشت، بنا به گفتۀ مرتضی مطهری «در جاهلیت بین اعراب [پوشاندن شرمگاه] معمول نبود، و اسلام آن را واجب کرد» (۲۱).
نه اینکه البسۀ دوخته، اصلاً وجود نداشت، بلکه کمتر رایج بود، و الا قمیص یا پیراهن و سروال (شلوارک) وجود داشت. سروال، در بعضی مواقع و نزد بعضی افراد به جای اِزار برای ستر پائین تنه بکار می رفت، و آن چیزی شبیه و یا معادل شلوارک امروز بوده که تا حد زانو امتداد دارد (۲۲).
منقول است که امام علی گفت: «من و پیامبر در یک روز ابری و بارانی در بقیع نشسته بودیم که زنی سوار بر الاغ از آنجا گذشت و دست الاغش در سوراخی فرو رفت و زن به زمین افتاد. پیامبر رویش را برگرداند [تا نگاهش به عورت و پائین تنۀ زن نیفتد]. حاضران عرض کردند: ای رسول خدا! او سروال به پا دارد. پیامبر سه بار گفت: خدایا! زن شلوارک پوش را بیامرز! ای مردم، سروال بپوشید که پوشاترین جامه های شما است و زنان خود را هنگامی که بیرون می آیند، با سروال حفظ کنید» (۲۳).
جامه های دوخته و به اصطلاح لباس، مدتها پس از رسول خدا شایع گردید و پیامبر خودش از دو قطعه جامه نادوخته یعنی اِزار و رداء استفاده می کرد. از پیامبر در بارۀ اقامه نماز با یک قطع پارچه سؤال شد و حضرت پاسخ داد: مگر همۀ مردم می توانند دو قطعه پارچه بیابند! (۲۴).
اصلاً مصداق فرد برهنه در پیش از اسلام و هنگام ظهور اسلام و تا زمان امام صادق با زمان حاضر تفاوت اساسی پیدا کرده است، زیرا در حال حاضر به کسی که یک سوم و یا نیمی از اندامش بی لباس باشد، برهنه و عریان می گویند. اما در آن زمان به چنین کسی برهنه نمی گفتند. امام جعفر صادق می گوید: «عریان کسی است که هیچ لباسی بر تن ندارد، بطوری که اگر حفره ای بیابد، وارد آن می شود تا نماز بخواند و رکوع و سجده نماید» (۲۵).
مردم در آن دوران به دلیل عدیده ای عزم و دقتی در پوشاندن پائین تنه و عوره نداشتند و لذا موافق بعضی روایات، در جامعۀ نوظهور اسلام، اولین خواست پیامبر از مردم، چه در مورد مرد، و چه زن، ستر عوره است که به فرمودۀ حضرت، دور کمر (زیر ناف) تا زانو، می باشد (۲۶).
طواف عریان:
موافق گزارش تاریخ، اعراب پیش از اسلام، چه مرد، و چه زن، و حتی تا سال نهم هجری، مراسم طواف بر گرد گعبه را برهنه انجام می دادند. ابن عباس گفت: «قبایل عرب جاهلی خانۀ خدا را برهنه طواف می کردند، مردان در روز، و زنان در شب. و عادت بر آن بود که چون به مسجد منی می رسیدند، جامه را از تن می افکندند و برهنه به مسجد در می آمدند و می گفتند: ما در جامه هایی که در آن ها مرتکب گناه شده ایم، طواف نمی کنیم …» (۲۷). گزارشاتی وجود دارند که حتی قبیلۀ قریش و هم پیمانانشان، برهنه، خانۀ خدا را طواف می کردند. طبرسی می گوید: کسانی که شرمگاهشان را در طواف آشکار می کردند و زن و مردشان برهنۀ مادرزاد بر گرد خانۀ خدا طواف می کردند و چنین استدلال داشتند که: همانند حالتی که از مادر زائیده شده ایم، طواف می کنیم، و در لباس هایی که در آن مرتکب گناه گشته ایم، به طواف کعبه نمی پردازیم (۲۸). شیخ طوسی نیز بر برهنگی مردان و زنان در حین طواف، تأکید دارد (۲۹). در این رابطه روایات فراوانی هم وجود دارد. البته بعضی از گزارشات هم می گوید که زنان لخت شده و با کف دست شرمگاه جلو و عقب را می پوشاندند، و یا با رشته های چرمی، و یا از پشم به کمر خود می بستند و رشته ها را در برابر عورتشان قرار می دادند و این شعر را می خواندند: الیومبعضه او کله فمابدا منه فلاأحله امروز برخی از آن یا همۀ آن آشکار می شود و من آنچه را آشکار شده، حلال نمی کنم (۳۰). روایت کرده اند که این شعر سرودۀ ضباعِه دختر عامریّه است که زنی زیبا بود و در حین طواف آن را می خوانده است. این بانوی شاعر از جمله زنانی بود که در مکه به پیغمبر و آئین او ایمان آورد. «ضباعه، دختر عامر، همسر هوذه بن علی حنفی بود. هوذه، مُرد و ثروت سرشاری برای او باقی گذاشت، سپس عبدالله جدعات تیمی، او را به همسری گرفت، ولی فرزنددار نشدند، ضباعه از او تقاضای طلاق کرد، عبدالله او را طلاق داد. سپس هشام بن مغیره او را به همسری گرفت و ضباعه پسری به نام سلمه برای او آورد که از برگزیدگان مسلمانان بود. ضباعه از زنان بسیار زیبا و تناور عرب بود و چون بر زمین می نشست، جای بسیاری را می گرفت، وی موهایش چنان بلند بود که بدن خود را با آویختن زلف هایش می پوشاند…» (۳۱) منقول است که پس از درگذشت هشام بن مغیره، پیغمبر، ضباعه را از پسرش سلمه خواستگاری کرد. سلمه نیز پاسخ داد که با مادرم در میان می گذارم. وقتی سلمه موضوع خواستگاری را بامادرش ضباعه مطرح کرد، گفت: تو چه پاسخی دادی؟ سلمه گفت: به او گفتم با خودش در میان می گذارم. مادر گفت: آیا در بارۀ رسول خدا رایزنی شود؟! حال آن که بسیار دوست دارم در شمار همسران او محشور شوم. پس برگرد و مرا به عقد او درآور، پیش از این که چیزی پیش آید. سلمه نزد پیغمبر برگشت، ولی حضرت سکوت کرد و هیچ چیزی [دال بر پی گیری خواسته اش ] نگفت» (۳۲). در این فاصله چه اتفاقی رخ داده که پیامبر از ازدواج با او منصرف شد، دلایل محتلفی آورده شده است. اما علت واقعی انصراف پیامبر را باید در خود قرآن جستجو کرد، آنجا که می فرماید: « … پس از این دیگر هیچ زنی بر تو حلال نیست و حق نداری همسرانی را جانشین آنان کنی، هر چند زیبایی آنان بر دلت بنشیند…» (۳۳). یعنی اینکه نه بر شمار زنانت بیفزا، و نه اینکه به جای آنان زن دیگری بگیر. و شاید این بود که پیامبر دم فرو بست و هیچ نگفت. در این فاصله، فرشتۀ وحی بر پیامبر نازل شد و از او خواست که از این به بعد پیوند زناشویی با کسی برقرار نکند.
روایات پر شماری وجود دارد که مطابق آن ها پیامبر در سال نهم هجری و پس از فتح مکه، طواف عریان را ممنوع اعلام کرد. پدیدۀ طواف عریان در میان مردم عصر پیامبر، چه زن، و چه مرد، حتی تا یکی دو سال پیش از رحلت رسول خدا رواج داشته است (۳۴). طواف کننده برای اینکه از عریانی بیرون آمده باشد، «کافی بود حداقل از یک لُنگ (اِزار) استفاده می کرد، تا به دستور پیامبر عمل کرده باشد. توضیح مفسران صدر اول، گویای همین است که اگر افراد شرمگاه خود را می پوشانیدند، به وظیفۀ دینی اشان عمل کرده بودند» (۳۵)، و برای زن و مرد هم یکسان و برابر بود.
در بین مسلمانان چنین مرسوم است که در «حج و احرام، می بایست از دو قطعۀ پارچۀ نادوخته استفاده کرد به این ترتیب که یکی را دور کمر بست و دیگری را بر شانه ها نهاد» (۳۶)، که این همان اِزار و لنگ یا رداء و اِزار است که مردم را از برهنگی بیرون می آورد. وجود جامۀ نادوخته در هنگام حج و احرام، چه بسا اشاره به لباس متداول آن دوران، و هم جلوگیری از طواف عریان که در آن دوران مرسوم بود، دارد. گفتنی است که شیخ طوسی در “النهایه” تمام نکاتی را که در مورد مُحرم بر مردان لازم است، بر زنان نیز لازم می داند، و حتی روایتی را که پوشیدن پیراهن برای زنان را جایز دانسته است، نمی پذیرد» (۳۷). و احرام آن ها را همانند مردان می داند. علامه حلی هم نظر شیخ طوسی را در النهایه که لباس احرام برای زن و مرد یکنواخت و یکسان است، نقل می کند (۳۸):
در آن دوران لباس متداول مردم همین دو قطعه پارچه بوده است، و بعد با تغییر وضعیت و پیشرفت صنعت پوشاک در طول تاریخ، پوشش وضعیت دیگری به خود گرفته است و ما فکر می کنیم که پوشاک مردم آن دوران با کم و زیادهایی نظیر دوران ما بوده است. اما لباس احرام، به دلیلی سادگی و بی آرایشی– که از جمله حذف هر نوع تشخصی در ایام احرام است- در همان دو قطعه ثابت مانده است. گمان نمی کنم که شما این مطلب را از منبری ها و یا در تاریخ نخوانده و نشنیده باشید که وقتی کسی از خارج به مدینه و به مسجد پیامبر وارد می شد، نمی توانست بفهمد که پیامبر کدام شخص است، زیرا: اولاً همه دایره وار بدون هیچ تفاوتی با هم می نشستند، و ثانیاً پیامبر مانند دیگران لباس می پوشید و شکل و شمایل پیامبر هم مانند همۀ مردم بود و تفاوتی در لباس پوشیدن و در امور روزمره با دیگران نداشت. به این علت شخص تازه وارد می پرسید، پیامبر کدام شخص است و یا کدام یک از شما است. نه تنها پیامبر اسلام، بلکه همۀ پیمبران، لباسشان، لباس مردمان هم دورۀ خود بوده است و آنها لباس خاصی را به خود اختصاص نداده بودند و مثل امروز نبود که روحانیون لباس خاصی را به خود اختصاص داده باشند، که خود را از لحاظ لباس و پوشاک هم از سایر طبقات مردم جدا کرده باشند و حتی هر روحانی را که بخواهند مجازات و یا تنبیه کنند اول او را از پوشیدن آن لباس محروم می کنند. که شاید خود این عمل سعادتی را برای محرومین از لباس روحانیت در بر داشته باشد.
آقای دکتر بهشتی رئیس دیوان عالی کشور، اولین قاضی القضات در جمهوری اسلامی، وقتی هنوز به قدرت نرسیده بود، در مقاله ای نوشت:
«…در اسلام هیچ چیز طبقاتی نیست و مناصب و مشاغل و حدود و حقوق و اصناف گوناگون و مزایای هر صنف متناسب با وضع طبیعی یا شبه طبیعی افراد و امتیازاتی است که واقعاً دارا هستند و با کار و کوشش به کسب آنها نائل شده اند. روحانیت و شئون گوناگون آن نیز مخصوص طبقۀ معین یا خانوادۀ معین نیست، و برای روحانی هیچگونه امتیاز طبقاتی مقرر نشده است.
از این بالاتر، در اسلام، سمت خاصی بنام روحانیت، نظیر آنچه در میان پیروان بسیاری از ادیان هست و تقریباً شغل و حرفۀ خاص روحانیون شمرده می شود، سراغ نداریم. آنچه در اسلام هست، یک سلسله تکالیف واجب یا مستحب عمومی است که برخی عینی، و اغلب کفائی است، بی آنکه کمترین شغل و حرفه ای برای یکدسته داشته باشد” (۳۹).
و علمای دین، لباس خاص ندارند:
«… هر کس مختصر اطلاعی داشته باشد، لااقل از طرز لباس پوشیدن مردم نقاط مختلف می تواند به آسانی بفهمد که اولاً عبا و عمامه و قبا در هیچ دوره، لباس منحصر علماء دین نبوده و حتی در عصر ما مردم عادی بسیاری از بلاد قبا می پوشند و عمامه بر سر می گذارند. ثانیاً در هیچ زمانی از طرف روحانیون تشکیلات و مقرراتی وجود نداشته که کسی را از پوشیدن این لباس محروم کنند. هر کس می تواند این لباس را بپوشد.. » (۴۰). او وقتی لباس قدرت بر تنش پوشیده شد، تمام آن حرف ها را─ که روحانیون «سِمَت خاصی بنام روحانیت…سراغ نداریم»، «هیچ گونه امتیاز طبقاتی» و یا لباس ویژۀ مخصوص به خود، ندارند- به بوتۀ فراموشی سپرده شد. نه تنها لباس روحانیت لباس ویژه ای شد، بلکه در دادگاه ویژه ای، لباس برخی از روحانیون از تنشان کنده شده و تشکیلات روحانیت هم مسلط بر جان و مال و ناموس مردم گردید.
جامۀ مردان و زنان در آن دوره:
مردان زیادی فقط دارای یک قطعه پارچه (جامه ) بودند، که اگر این قطعه پارچه بلند بود آن را بر دوش می نهادند و دنباله اش تا نیمه ران و یا زانو می رسید و اگر پارچه کوتاه بود، در این صورت رأس آن را به پشت گردن متصل می کردند و یا پارچه را از زیر سینه همانند لنگ به دور بدن می بستند تا حداقل شرمگاه و پائین تنه را در بر گیرد. و کسانی که دارای دو قطعه پارچه بودند، یک قطعه را به صورت لنگ (= اِزار، دامن) به دور کمر می بستند که تا وسط ران، زانو، وسط ساق پا یا مچ پا امتداد می یافت. قطعۀ دوم را بر روی شانه و کتف سوار می کردند تا لباس بالا تنه اشان باشد(= رداء، رو دوشی). این لباس، همانی است که امروز به لباس احرام معروف است. لباس بدون دوخت و دوز حتی تا زمان امام صادق، تدوام داشته است (۴۱).
جامۀ زنان:
زنان مستمند و یا کنیزان، یک قطعه پارچه بیشتر نداشتند، و آنهایی هم که توان داشتند، یا از پیراهن که درع نامیده می شد و از نیمه های سینه تا نزدیکی های زانو را در بر می گرفت، استفاده می کردند، یا گاه علاوه بر پیراهن، همچنین از قطعه ای پارچه به نام خمار که بر روی “دوش” می گذاردند یا بر روی “سر” سوار می کردند، تا ” سینه و پستان، شانه و بازو” را در بر گیرد، استفاده می کردند. پیراهن زنان، تقریباً معادل اِزار مردانه بود، و نیز خمار یا “رو دوشی و سرانداز” زنانه، تقریباً معادل رداء مردانه بود(۴۲). از البسۀ زیر هم که امروزه معمول و چیزی عادی به شمار می آید، خبری نبود. حتی در دهه چهل که من در آبادان به دبیرستان می رفتم، مردان عرب، از یک پیراهن بلند بدون شرط استفاده می کردند، که گاه در بعضی مواقع قبل و دبر آنان آشکار می گشت و هیچ هم نگران نبودند. زنان هم یک چنین وضعیتی داشتند. وقتی می گوییم پیراهن زنانه، پیراهن های امروزی را در ذهنمان تداعی می کند، اما واقعیت این است که در آن دوران، پیراهن بسیار ساده و قطعه پارچه ای بود که شکافی در وسط آن ایجاد شده که تقریباً نیمی از سینه و پستان نمایان بود. در روستاهای ما و در نقاط شمالی کشور و در بین عشایر حتی تا همین اواخر، چنین بوده است.
«احادیثی از پیغمبر با مضمونی واحد در کتب روایی آمده که ” زنان و مردان را از پوشیدن لباس های بلند که تمام پا و دست را بپوشاند، نهی کرده است، و اگر این کار مَنْهیّ، با مباهات و فخر فروشی همراه می شد را مستحق قهر الهی و دور شدن از رحمت او دانسته است”. نمونه ای از اینگونه روایات چنین است: « خداوند به کسی که لباسش بلند باشد، در روز قیامت نگاه نمی کند» (۴۳).
چون زنان در احادیثی که در این مورد آمده، استثناء نشده اند، زیرا زنان نیمی از جمعیت را تشکیل می دهند، «ضرورت صراحت در ذکر استثناء شان، لازم تر است، و چون چنین استثنائی مطرح نشده، پس زنان نیز مشمول نهی در استفاده از ” دامن بلند، پیراهن بلند و لباس آستین بلند” هستند» (۴۴). جالب اینکه یکی از مصادیق “لباس شهرت” « در زمان رسول خدا که در احادیث آمده است، همین جامه های بلند بود. از حضرت نقل شده که فرمود: «هر کس لباسی برای ایجاد شهرت و عزت بپوشد، خدا جامۀ خواری و ذلت را بر تنش خواهد کرد» (۴۵). پس با این حساب، روحانیان که خلاف دستور پیامبر عمل می کنند، لباسشان لباس خفت و ذلت است.
لباس زنان به هنگام نماز:
«اگر زنی برای استتار اندام تحت پوششِ پیراهنش [یعنی حدود کتف تا زانو]، فقط از یک پیراهنِ ” ضخیم” استفاده کند، نمازش صحیح است و نیازی به دامن جداگانه( و اِزار و ملحفه) ندارد: محمد بن مسلم گفت: [امام] محمد باقر را دیدم که فقط با یک لنگی که بزرگ هم نبود و به گردنش بسته بود، نماز می خواند. به او گفتم: چه رأیی در بارۀ نماز خواندن مردان در یک جامه داری (مگر می توان صرفاً با یک جامه نماز خواند)؟ امام پاسخ داد : اگر جامه، ضخیم باشد[ و پائین تنه و شرمگاه را بپوشاند] اشکال ندارد. و نیز زنان می توانند تنها با یک پیراهن [ که محدودۀ مابین سینه تا حدود زانو را در بر می گیرد] و یک سر انداز [ولو نازک]، نماز بخوانند، به شرطی که پیراهن، ضخیم و پوشاننده باشد» (۴۶).
قسمت های برهنۀ تن زن:
ازهری در این باره می گوید:« بخش های برهنه زن، جاهایی است که چاره ای جز آشکار و نمایان بودنش نیست… . اصمعی در این باره می گوید: ” محل های همیشه برهنه [زنان]، عبارت است از: “صورت”، “اطراف [: دست، پا، سر و گردن]” و “ترائب [ ناحیۀ سینه و بالای آن] …» (۴۷). اندام همیشه برهنۀ زنان و میزان برهنگی هر عضو، در پیش از ظهور اسلام از این قرار بود:
«۱- صورت، و سر و گردن: با اینکه در بیشتر نقل های بالا، در خلال تعبیر “الوجوه و الیدان و الجلان”، سخن از برهنگی “چهره و صورت” شده است و صریحاً همۀ “سر و گردن” را بکار نبرده اند، اما اگر واژۀ “اطراف” را مصداق المعاری بدانیم، چنانکه در بعضی از نقل قول ها آمده است، در این صورت مطابق اقوال ذیل، “سر و گردن” ، جزو “اطراف” و به دنبال آن جزو المعاری یا قسمت های همیشه برهنه بوده است» (۴۸). ٢- «گفتنی است برهنگی سینۀ زنان [“مافوق پستان تا ترقوه” و دستِ کم “بخش قابل توجهی از پستانها”] در مورد بسیاری از آنان قطعی بود و در نتیجه انطباق ترائب بر این ناحیه، جدّی است.
۳- دست: دست عبارت از محدودۀ ” کتف تا انگشتان ” است، و در عبارات مورد بحث، از هیچ قیدی برای تحدید فاصلۀ یاد شده، استفاده نشده است، گرچه به هر قسمتی از این فاصله نیز می توان “دست” اطلاق کرد. اما با توجه به مباحثی که در زاویه های بعدی خواهد آمد و نیز شمول “اطراف” [: سر، گردن، تمام دست و تمام پا] بر کل دست، و همچنین با توجه به واقعیات جاری در پیش از اسلام، حداقل بیش از نیمی از دست، از حدود نیمۀ بازو و یا آرنج به پائین، مکشوف و برهنه بوده است.
۴- پا: پا محدودۀ “انگشت تا بیخ ران” است. در بارۀ پا نیز محدود کننده ای وجود ندارد، ولی به دلیل این که بالای ران با ” عوره و پائین تنه” که حساب جداگانه ای دارند گره خورده است و نیز از آنجا که برای تحقق پوشش عوره، لازم بود که دستِ کم تا نیمه ران را بپوشاند، بنابراین و نیز با توجه به مطالبی که به مرور خواهم گفت منظور از پا در عبارت مورد بحث، از ” نیمه ران به پائین” و یا دستِ کم از “زانو به پائین” بوده است. شمول “اَطراف” بر کل پا، قدر متّقِن اندازۀ مذکور است.
نتیجه: بنابراین زنانِ آن روزگار در نواحی “سر، گردن، دست ها” (از نیمۀ بازو به پائین) و پاها ( از حدود زانو به پائین)، برهنه بودند. اما این سخن به معنای پوشیدگی کامل و دقیق قسمت های دیگر نیست، زیرا ویژگی های مذکور، در مبحث کّم و کیف البسه، همچنان وجود داشت» (۴۹).
نماز مختلط:
زنان و مردان در آن زمان جدا از یکدیگر نبودند و اختلاط زن و مرد امری عادی، طبیعی و پیش پا افتاده بود. همان طوری که قبلاً گفته شد، گفتگوی زنان و مردان در کنار هم، پدیده ای رایج و عادی به شمار می آمد، به همین علت وقتی نماز شکل گرفت، مردم به محل برگزاری نماز می شتافتند. «بسیاری از مردم، لباس و دامن شان از حیث بلندی و اندازه تا زانو بود و بسیار دیگر بلندی دامنشان کوتاهتر بود، و برخی نیز فاقد لباس و پوشش بودند، و یا با تک قطعه پارچه می توانستند ناحیه دامن را بپوشانند، البته عده ای هم ملبس به پوشاک کامل بودند. با اقدام پیامبر، آن دسته از مؤمنینی که فاقد هرگونه ساتری بودند، به حداقل پوشاک دست یافتند، تا دست کم ناحیۀ کمر و دامن را بپوشانند» (۵۰). با چنین وضعیتی زنان و مردان به صورت مختلط نزد پیامبر می آمدند تا پیام وحی را بشنوند و با پیامبر “در کنار هم” به اقامۀ نماز می پرداختد. در این حالت و با آن وضعِ لباس، وقتی نمازگزاران به رکوع و سجود می رفتند، “شرمگاه و میان دو پایشان” به دلیل کوتاهی دامن و لباس نمایان می شد. و حتی بعضی از مردان چشم چران و یا منافق، به عمد به صف های آخر می ایستادند تا در حال رکوع و سجود، به لمبر و کفلِ زنان نگاه کنند(۵۱). با توجه به واقعیت موجود، پیامبر با اتخاذ تدابیری و دادن رهنمودهایی به حل مشکل “نمایان شدن ناحیه دامن و شرمگاه” پرداخت. تدابیر عبارت بودند از:
«۱- مردان در صف جلو قرار گیرند، و زنان در صف عقب، برای پوشیده ماندن ناحیۀ دامن زنان از مردان). ۲- وقتی مردان به سجده می روند، زنان به آنها نگاه نکنند (برای دیده نشدن شرمگاه و دامن مردان توسط زنان). ۳- زنان صبر کنند تا ابتداء مردان سر از رکوع و سجده بردارند و سپس آنها سرشان را بردارند (تا شرمگاه مردان یا خودِ زنان، در معرض رؤیت و دیدرس قرار نگیرد)» (۵۲). در اینگونه موارد احادیث زیادی وجود دارد. به چند نمونه توجه کنید: «امام علی گفت: زنانی که با پیامبر نماز می خواندند، مأمور شدند از مردان، سرشان را [از سجده] بر ندارند، زیرا [لنگ یا] دامن لباس شان کوتاه بود» (۵۳). و یا «امام باقر گفت: زنان در زمان رسول الله (ص)، مأمور شدند تا سرشان را از پس مردان [از سجده و رکوع] بلند کنند و این به خاطر کوتاهی دامن زنان بود» (۵۴).
این تدابیر فقط به منظور نمایان نشدن عورت زنان و مردان [شرمگاه] بر نماز گزاران به هنگام رکوع و سجود بود، و به خودی خود، اصالتی نداشت.
موافق روایات، مردان و زنان در کنار یکدیگر نماز می خواندند و هیچ اشکالی هم نداشت، موافق نقل قولی که ابوالفرج اصفهانی آورده، «زنان و مردان در سال ۱۷ هجری در کنار یکدیگر به نماز در مسجد مشغول بودند (۵۵). «حتی از روایات قرن دوم نیز بر می آید که زنان و مردان، مختلط در کنار یک دیگر نماز می خواندند. مثلاً از امام جعفر صادق در بارۀ حکم نماز مردی که زنی نیز در کنار او مشغول نماز است، سؤال شد، و امام پاسخ داد اشکالی ندارد (۵۶).
«البته شیخ طوسی دست به توجیه زده و می گوید: پاسخ امام مربوط به زمانی است که ده زراع میان زن و مرد فاصله باشد، و یا میان آن دو حائلی باشد، و یا اینکه مربوط به وقتی است که مرد، مقدار کمی از زن جلو تر باشد. اما فیض کاشانی توجیه اول شیخ را بعید، و توجیه دومش را بعید تر از اولی، دانسته است» (۵۷). به همین دلایل است که حتی امروز هم در مسجد الحرام زن و مرد در کنار یکدیگر نماز می خوانند و احدی هم به آن اشکال وارد نمی آورد.
از امام باقر در بارۀ نمازِ شخصی که برهنه از کشتی خارج می شود و یا لباسش ربوده می شود، سؤال شد، امام پاسخ داد:« نماز را با ایماء و اشاره بخواند. اگر آن شخص، زن است دستش را بر روی فرج و میان دو پا قرار دهد و اگر مرد است دست را روی شرمگاهش بگذارد سپس بنشیند و با ایماء نماز بخوانند، [یعنی] رکوع و سجده را به جا نیاورند، چرا که [شرمگاه] پشت شان نمایان می شود» (۵۸). افرادی که خواسته و یا ناخواسته به دلایل مختلف در موقعیت برهنگی قرار می گرفتند، مؤمن و نماز خوان بودند، و جالب اینکه در این وضعیت برهنگی، نماز جماعت نیز می خواندند. از اما صادق سؤال شد، «اگر جمعی لخت و عریان باشند، چگونه نماز جماعت بخوانند؟ ابوعبدالله امام صادق گفت: همگان در یک صف می شوند و پیشنمازشان به مقدار یک زانو جلوتر داخل صف می نشیند و همگان نماز نشسته می خوانند» (۵۹).
این مردم برهنه و یا نیمه برهنه تا پیش از برپایی نماز، با یکدیگر و در کنار هم زندگی می کردند و سفارش خاصی هم به آنها نمی شد. اما وقتی بحث نماز با شکلِ خاص خود پیش آمد، جهت پوشیده بودن نسبی فرج و شرمگاه، و نگاه نکردن به فرج و شرمگاه یکدیگر، نکاتی به آنها گوشزد شد. آنهایی هم که از امکاناتی برخوردار بودند، به جامه و لباس، بیشتر از منظر آراستگی، زیبایی و شخصیتی می نگریستند، و نه اخلاقی و شرعی. و به همین جهت «رسول خدا از مردم خواست که هنگام نماز، لباس هاشان را بر تن کنند، زیرا خدا از همه سزاوارتر است که برایش آراسته و مزین شوید» (۶۰). قرآن هم به امر آراستگی و زینتی لباس توجه داشته که در جای خود خواهد آمد. امروز هم حتی با نیمه نگاهی به زنان با حجاب، و فرم هایی که به روسری و یا سایر لباس خود می دهند، جنبۀ زینتی لباس را که از اهمیت به سزایی نزدشان برخوردار است، می توان مشاهده کرد.
روایات موجود نشان می دهد که پوشیدگی نماز گزار از پوشش وی در غیر نماز، مهمتر و رسمی تر است، و به همین علت تا همین اواخر در کتاب های فقهی، مسئلۀ حجاب بخش مستقلی را به خود اختصاص نداده است، بلکه مسئلۀ حجاب در فصل صلاه و برای ستر عوره به هنگام صلاه آمده است. البته در طول زمان ،روایات و احادیث مربوط به لباس نمازگزار، بر پوشیدگی حجاب فرد در غیر نماز هم تأثیر گذاشته است.
قبلاً از فقر مادی لباس و پوشاک سخن به میان آمد که نیمی از مردم عریان و فاقد هر گونه پوششی بودند و بخشی دیگر، نیمه عریان و آنهایی هم که از امکانات لباس و پوشش برخوردار بودند، از آن به عنوان زینت و محافظت از گرما و یا سرما استفاده می کردند، و نه به عنوان حجاب و یا پوشش شرعی. پیامبر و قرآن هم در این راستا، دستوراتی صادر نکرد. بلکه پیامبر تدابیری برای پوشش عورتین و آن هم بیشتر در مواقع نماز اتخاذ فرمود.
در بخش بعدی هم، مختصری به وضع خانه های بدون پوشش و حفاظ در آن دوران می پردازیم، تا معلوم شود که معضل بسیاری، فراتر از حجاب شرعی برای جامعۀ آن روز، مطرح بوده اند که اگر پیامبر حجابی را که امروز در جوامع مسلمان و به نام پیامبر مطرح است را شرعی و واجب قلمداد می کرد، نه اینکه مردم از اطرافش پراکنده می شدند، بلکه یحتمل خود و خانواده اش هم قادر به انجام آن نبودند، چه رسد به سایر مردم و بردگان و کنیزان.
یادداشت و نمایه:
۱- مسئله حجاب، مرتضی مطهری، ص ۷۷.
۲- همان سند ص ۷۸.
۳- همان سند ص ۷۹.
۴- همان سند.
۵- حجاب شرعی در عصر پیامبر ص ۲۸، مؤمنون۵و۶ . وَالَّذِینَهُمْلِفُرُوجِهِمْحَفِظونَ * إِلاعَلیأَزْوَجِهِمْأَوْمَامَلَکَتأَیْمَنهُمْفَإِنهُمْغَیرُمَلُومِینَ.
۶- همان سند، ص ۸۴۰.
۷- همان سند، ص ۸۴۰ و۸۴۱؛ به ترتیب نقل از: مصابیح الظلام فی شرح مفاتیح الشریع وحید بهبهانی ج۶ ص ۱۵۷ و بحارالانوار ج ۴۳ ص ۶۶ ح ۵۹، ج ۹۲ (۹۵) ص ۳۷ ح ۲۲.
۸- همان سند ص ۸۴۱؛ احادیث مربوط به این موارد در ص ۸۴۲ آمده است.
۹- وَ الَّذِینَ یُظهِرُونَ مِن نِّسائهِمْ… ثمَّ یَعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ … فَمَن لَّمْ یجِدْ فَصِیَامُ شهْرَیْنِ مُتَتَابِعَینِ … فَمَن لَّمْ یَستَطِعْ فَإِطعَامُ سِتِّینَ مِسکِیناً (مجادله ۲ و ۳)
۱۰- لا یُؤَاخِذُکُمُ اللَّهُ بِاللَّغْوِ فی أَیْمَنِکُمْ وَ لَکِن یُؤَاخِذُکم بِمَا عَقَّدتُّمُ الأَیْمَنَ فَکَفَّرَتُهُ إِطعَامُ عَشرَهِ مَسکِینَ…أَوْ کِسوَتُهُمْ أَوْ تحْرِیرُ رَقَبَهٍفَمَن لَّمْ یجِدْ فَصِیَامُ ثَلَثَهِ أَیَّامٍ (مائده ۸۹)
۱۱- حجاب شرعی در عصر پیامبر ص ۲۲ به نقل از: وسائل الشیعه ح ۲۸۸۵۰، این حدیث از جانب شخص پیامبر نیز گزارش شده است (وسائل الشیعه ح ۲۸۸۵۱).
«سألت أبا جعفر عمن وجب علیه الکسوه فی کفاره الیمین قال: هو ثوب یواری عورته»
۱۲- همان سند.
۱۳- همان سند ص ۳۱و ۳۲؛ به نقل از: مکارم الاخلاق ص ۹۴، بحار الانوار ج ۴۳، ص ۸۳+ مجمع البحرین طریحی ج ۳ ص ۲۰۶ واژه ازر، مستدرک الوسائل ح ۷۳۹۲.
۱۴- همان سند ص ۳۶؛ به نقل از کافی کلینی ج ۵ ص ۵۰۵: بینا رسول الله قاعد اذا جاءت امرأه عریانه حتی قامت بین یدیه، قالت یا رسول الله انی فجرت فطهرنی قال:و جاء رجل یعدو فی أثرهاو القی علیها ثوباً؛ فقال: ما هی منک؟ فقال: صاحبتی یا رسول الله خلوت بجاریتی فصنعت ما تری، فقال: ضّمها إلیک، ثم قال: إنّ الغیراء لا تبصر أعلی الوادی من اسفله
۱۵- همان سند ص ۳۷؛ به نقل از: مصادقه الاخوان(فارسی) ص ۳۷.
۱۶- حجاب شرعی در عصر پیامبر ص ۳۸؛ به نقل از: تهذیب شیخ طوسی ۱۵۱۶، وسائل الشیعه ۵۶۸۴ و ۵۶۸۶+ الفقیه صدوق۷۹۷ . عن ابی عبدالله فی الرجل یخرج عریاناً فتدرکه الصلوه، قال: یصلی عریاناً قائماً إن لم یره أحد، فان رآه أحل صلّی جالساً.
۱۷- همان سند ص ۴۲.
۱۸- همان سند ص ۴۳.
۱۹- همان سند ص ۴۳؛ “لا ینظر الله یوم القیامه الی من جّر إزار بطراً ” و “لا ینظر الله الی من جر ازاره بطرا” و یا “اباذر: من جرّ ثوبه خیلاء لم ینظر الله الیه یوم القیامه” به ترتیب: صحیح بخاری(چاپ رحلی) ۵۷۸۸، مسند احمد ج ۲ ص ۴۳۰ و مکارم الاخلاق ج ۱ ص ۲۴۴.
۲۰- همان سند ص۴۴؛ به نقل از: دعائم الاسلام ج ۲ ص ۱۵۵ ح ۵۵۷(از قاضی نعمان مغربی). سئل عن قول الله: و ثیابک فطهر، فقال یعنی فشمّر و قال: لا یجاوزثوبک کعبیک فإن الإسبال من عمل بنی امیه، و کان علی یشمّر أزار و القمیص.
۲۱- همان سند ص ۸۳؛ به نقل از: مسئله حجاب، مرتضی مطهری، ص۱۴۲.
۲۲- همان سند ص۵۱؛ «السروال ثوب یغطی السره و رکبتین و ما بینهما. لباس یغطی البدن من الستره الی الرکبه» ص ۵۱ به نقل از: معجم الفاظ الفقه الجعفری احمد فتح الله ص ۲۲۸.
۲۳- همان سند ص ۵۱؛ به نقل از: میزان الحکمه ۳۲۵۵+ کنز العمال ۴۱۸۳۸و۴۱۲۴۵ کنت قاعداً فی البقیع مع رسول الله (ص) فی یوم دّجن و مطر، إذ مره إمرأه علی حمار فَهوت ید الحمار فی وهده فسقت المرأه فاعرض عن النبی (ص) یوجهه، قالوا: یا رسول الله، إنها متسروله. قال: اللهم اغفر للمسرولات ء ثلاثاً – یا ایها الناس اتخذوا السرویلات فانها من أستر ثیابکم و حصّنوا بها نسائکم اذا خرجن.
۲۴- همان سند ص ۵۳؛ به نقل از: صحیح بخاری ح ۳۳۹ قام رجل الی النبی (ص) فسأله عنم الصلوه فی الثوب واحد، فقال: أو کلّکم یجد الثوبین.
۲۵- همان سند ص ۸۵؛ به نقل از: وسائلالشیعه ۵۶۸۳؛ العاریالذی لیس له ثوب اذا وجد حفیرهدخلهافسجدفیها و رکع.
۲۶- همان سند ص ۸۸؛ عورهالرجل علی الرجلکعورهالمرأه علی الرجل، و عورهالمرأه علی المرأهکعورهالمرأهعلالرجل . المستدرک حاکم ج ۴ص۱۸۰، الجامعالصغیر ۵۶۴۲، و عورهالمؤمن مابین سرتهإالرکبته. الجامعالصغیر ۴۶۴۱.
۲۷- همان سند ص ۱۰۲؛ به نقل از: التفسیرالکبیر فخر رازی ج ۱۴ ص۶۰ اعراف ۳۱و۳۱.
۲۸- همان سند ص ۱۰۳؛ به نقل از: مجمع البیان ج ۴ ص ۲۳۹ اعراف ۲۸.
۲۹- همان سند ص ۱۰۳؛ به نقل از:تفسیرتبیان شیخ طوسی ج ۴ ص ۳۸۲.
۳۰- همان سند ص ۱۰۴؛ المیزان ترجمه المیزان ج ۸ ص ۸۹. الدرالمنثورج۳ ص ۷۸، تفسیر تبیان ج ۴ ص ۳۸۲ + مجمع البیان ج ۴ ص ۲۳۹.
۳۱- همان سند ص ۱۱۴؛ به نقل از: الطبقات (ترجمه مهدوی دامغانی) ج ۸ ص ۱۵۷.
۳۲- همان سند ص ۱۱۵؛ به نقل از: الا اصابه ۱۱۴۳۰+ ر.ک.: الوافیبالوفیاتصفدی ش ۵۶۱۳ ص ۱۱۵ به نقل از: الا اصابه ۱۱۴۳۰+ ر.ک.: الوافیبالوفیاتصفدی ش ۵۶۱۳.
۳۳- قرآن، احزاب۵۲. لا یحِلُّلَکالنِّساءُمِنبَعْدُوَ لا أَنتَبَدَّلَبهِنَّمِنْأَزْوَجٍوَلَوْأَعْجَبَکحُسنهُنَّ…
۳۴- حجاب شرعی در عصر پیامبر ص ۱۲۶.
۳۵- همان سند ص ۱۲۷.
۳۶- همان سند ص ۱۳۴.
۳۷- همان سند ص ۱۳۳، به نقل از النهایه شیخ طوسی ص ۲۱۷ و ۲۱۸، “حرم علیه [المحرم] فلبسالثیابالمخیطه و النساء و الطیب و الصید، لا یحل له شیئ من ذالک…و یحرم علی المرأه فی حال الاحرام لبس الثیاب جمیع ما یحرم علی الرجل، و یحللها ما یحل له … و قد وردتروایهبجواز لبس القمیصللنساء. وألاصل ما قدمناهفأمآلسراویلفلابأسبلبسهلهن علی کل حال.
۳۸- همان سند ص ۱۳۴، به نقل از مختلف الشیعه علامه حلی ج ۴ ص ۳۵۱ مسئله ۲۹۶ و ص ۸۸ مسئله ۴۹؛ «قال الشیخ فی النهایه: یحرم علی النساء فی الاحرام من لبس المخیطه مثل ما یحرم علی الرجل… منع الشیخ فی النهایه و المبسوط من جواز لُبسالمخیط … احتجالشیخبعمومالمنع من لبس المخیط.»
۳۹- بحثی در بارۀ مرجعیت و روحانیت، شرکت انتشار، ص ۱۴۲.
۴۰- همان سند، ص ۱۵۴؛ کتاب “بحثی در بارۀ مرجعیت و روحانیت” در سال ۱۳۴۱ بوسیله شرکت انتشار نشر پیدا کرد و بعنوان کتاب برگزیدۀ سال معرفی گردید. در این کتاب مقاله هایی از آقایان علامه سید محمد حسین طباطبائی، حاج سید ابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی، مهندس مهدی بازرگان، سید مرتضی جزایری، سید محمود طالقانی،مرتضی مطهری و سید محمد بهشتی آمده است. این کتاب بعد از پیروزی انقلاب تا به امروز، در محاق سانسور قرار گرفته و اجازه انتشار پیدا نکرده است. علت اصلی سانسور هم مقاله های شهید مطهری و آقای دکتر بهشتی است که هر دو مقاله در مخالفت با ولایت فقیه و حتی مرجعیت منحصر به فرد است. در مقالۀ شهید مطهری، بجای یک مرجع تنها، شورای مرجعیت پیشنهاد شده است.
۴۱- حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص ۵۶.
۴۲- همان سند ص ۵۶ و ۵۷.
۴۳- همان سند ص ۴۳. ان الذینیجرثوبه من الخیلاء لا ینظر الله الیه یوم القیامه»
۴۴- همان سند ص ۴۵.
۴۵- همان سند ص ۴۸؛ من لبس ثوبشهرهألبسه الله ثوبمذلّه”
۴۶- همان سند ص ۶۷.
۴۷- همان سند ص ۷۰.
۴۸- همان سند ص ۷۲.
۴۹- همان سند ص ۷۳ و ۷۴.
۵۰- همان سند ص ۱۳۹.
۵۱- کشف الاسرار میبدی ج ۵ ص۳۰۶؛ ترجمه المیزان ج۱۲ ص ۲۱۸؛ حجاب شرعی در عصر ص ۱۴۱و ۱۴۲.
۵۲- حجاب شرعی در عصر پیامبر ص ۱۴۰.
۵۳- همان سند ص ۱۴۴؛ قال امیر المؤمنین: کان النساء یصلین مع النبی (ص) فکن یؤمرن أن لا یرفعن رؤوسهن قبل الرجال لیضیق الأذر ؛ به نقل از: من لا یحضره الفقیه ۱۱۷۶، مجمع البحرین ج۳ ص ۲۰۵ أزر مستدرک الوسائل ۷۳۹۱.
۵۴- همان سند ص ۱۴۵؛ عن جعفربن محمد عن أبیه قال: کن یؤمرن النساء فی زمن رسول الله (ص) أن لا یرفعن رؤسهن إلا بعد الرجال، لقصر أزرهن » به نقل از: بحار الانوار ج ۸۵ ص ۴۲+ وسائل الشیعه اسلامیه ۱۰۸۵۵.
۵۵- همان سند ص ۱۴۹؛ فصیلنا صلاه الغداء یظهر المِرید و دخلنا المسجد فاذا هم یصلوم: الرجال و النساء مختلطین، فدخل رجل… » به نقل از: الآغانی ابوالفرج اصفهانی ج ۱۶ ص ۵۵.
۵۶- همان سند ص ۱۴۹؛ عن ابی عبدالله فی الرجل یصلی و المرأه تصلی بحذائه قال: لا بأس به نقل از: الوافی ۶۳۹۸، تهذیب ۹۱۲
۵۷- همان سند ص ۱۴۹؛ به نقل از: الوافی ذیل حدیث ۶۳۹۸.
۵۸- همان سند ص ۱۵۹؛ به نقل از: وسائل الشیعه ۵۶۸۷، گزیده تهذیب ۱۰۶۸. (عن زراره قال: قلت لا بی جعفر: رجل خرج من سفینه عریاناً أو سلب ثیابه ولم یجد شیئاً یصلی فیه. قال یصلی ایماء و إن کانت امرأه جعلت یدها علی فرجها و إن کان رجلاً وضع یده علی سوأته ثم یجلسان فیومئان ایماء ولا یرکعان ولا یسجدان فیبدو ما خلفهما)
۵۹- همان سند ص ۱۵۹؛ به نقل از: وسائل الشیعه ۵۶۸۷، گزیده تهذیب بهبودی ۱۰۶۹و۱۳۳۴( عن عبدالله سنان عن ابی عبدالله قال: سألته عن قوم صلوا جماعه وهم عراه. قال: یتقدمهم الامام برکبتیه ویصلی بهم جلوساً وهو جالس )
۶۰- همان سند ص ۱۶۰؛ به نقل از: کنزالعمال ۱۹۱۲۰ (إذا صلی احدکم فلیلبس ثوبه، فان الله أحق من تزّینه له)