و چالش هائی که هنوز ادامه دارد!
جنبش های اجتماعی و وقوع آنها از ویژگیهای یک جامعه زنده و تحول خواه است . جامعه ای که از وضع موجود و ساختار آن راضی نیست و همواره در پی تغییر و بهینه سازی ساختار هاست اگر چه در این گذار راهبند های فراوانی وجود دارد که تغییر و استمرار بهینه سازی را تضمین نمی کند .
جامعه ایران از جمله جوامعی است که در طول یک قر ن سه جنبش همگانی یا به نوعی سه انقلاب در آن صورت گرفته است و هر حرکت در بیشتر موارد ناکام مانده و آنچه را که در جستجوی آن بوده محقق نشده است که در این مقوله سخن بسیار است .
عوامل بسیاری در ایجاد تحولات اجتماعی موثرند از جمله یکی از این عوامل ،نظام آموزشی و بطوز حاض “آموزش و زنان” است .زنان یعنی نیمی از پیکره جامعه که تاثیر گذار درتعلیم وتربیت نسل آینده بوده و در هر دورانی پتانسیل ساختن و تغییر افکار و فرهنگ را داشته اند و در پیشرفت های اقتصادی و سیاسی می توانسته اند نقش ایفا کنند .اما پرسیدنی است که این اهرم موثر در روند تحولات اجتماعی چه جایگاهی داشته و چه نوع نگرشی به او صورت گرفته ، موقعیت و نقش اجتماعی او بر اساس شایستگی ها و توانمندی ها چگونه بوده است ؟
موضوع ” آموزش و زنان ” مقوله ای که از گزند نگاه جنسیتی به زنان مصون نمانده است و تبعیض اعلام نشده ای را در جامعه ما رقم زده است. نگاهی کوتاه به تاریخچه نخستین مدارس دخترانه و آموزش زنان و اشاره ای به قانون اساسی مشروطیت در باره فرهنگ و معارف ( آموزش و پرورش) بیانگر معضلاتی است که در این گذار مانع ایجاد تحول بطور واقعی شده است. جنبش مشروطیت نقطه عطفی در وضعیت اجتماعی و سیاسی زنان بوده که امکان آموزش زنان را فراهم ساخته و زمینه را برای تاسیس مدارس دختران ایجاد نمود. بیشتر روحانیون با ایجاد مدارس دخترانه مخالف بودند و در هنگام تاسیس نخستین مدرسه دختران در اوائل مشروطیت فتوائی به این عنوان صادر شد که ” ایجاد مدارس دختران مخالف قواعد اسلام شیعه است “ .گروهی از مخالفان بر این باور بودند که هر گاه زنان درس بخوانند و معلوماتی کسب کنند دیگر حاضر به اطاعت از مردان نیستند و “کانون خانواده” دگرگون می شود .
شرح مختصری از اولین مدرسه دخترانه در تهران می تواند تصویر بهتری از شرایطی که برزنان تحمیل می شده است، ارائه دهد: در سال 1287 ( هجری شمسی) یعنی بیش از یک قرن پیش ، طوبی آزموده به کمک میرزا حسن رشیدیه مدرسه دخترانه ناموس را در خیابان شاهپور در تهران تاسیس کرد اما نخستین راه بند با بهانه دین و استفاده از زبان فریب و با بکار بردن شرع، عرف و تعصب ایجاد شد.
مخالفان مدارس دخترانه ، با سوء استفاده از دین، رفتن دختران به مدرسه را مغایر مذهب تلقی می کردند و اشعار هجو سروده، دختران را به بی عفتی متهم نموده ، مدرسه را خانه فساد قلمداد کرده و تابلوی آن را سنگ باران می کردند و با تحریک اوباش موجبات مزاحمت شاگردان و مدیر مدرسه می شدند تا جائی که مدیر مدرسه ناموس مقرر کرد در تمام کلاس ها قرآن و کتاب های مذهبی تدریس شود و سالی چند روز در محل مدرسه روضه خوانی برپا گردد . انتخاب اسامی مدارس دختران با نام های ناموس ، عفاف، حجاب، مخدرات اسلامیه، عفتیه، تقدیس و …مقوله ای بود که بنیانگذاران مدارس با انتخاب چنین نام هائی سعی داشتند از میزان مخالفت روحانیون و مریدان آنها و اقشار تحت تاثیر آنان بکاهند . با پایداری تحول خواهان و بنیانگذاران زمانی که مدارس جدید مورد پذیرش مردم واقع شد و دولت مشروطه قانون اساسی را به تصویب رساند .
یاد آوری قانون اساسی صد سال پیش برای آموزش و پرورش خالی از حسن نیست ،درقانون اساسی ( قسمت فرهنگ و معارف )مصوبه در 9 آبان 1290 هجری شمسی چنین آمده است :
ماده 1- مکتب و مدرسه عبارت است از تاسیساتی که برای تربیت اخلاقی و علمی و بدنی ابناء نوع دایر می شود .
ماده 2- برنامه مدارس و مکاتب از طرف وزارت معارف معین می گردد و باید در برنامه ، حیثیت علمی و صنعتی و نشو ونمای بدنی محفوظ باشد .
ماده3- تعلیمات ابتدائی برای عموم ایرانیان اجباری است
ماده 4- طریق تحصیل آزاد است لیکن هر کس باید آن اندازه معلوماتی را که دولت برای درجه ابتدائی معین نموده تحصیل کند .
ماده 5 – هر کس مکلف است اطفال خود را از سن 7 سالگی به تحصیل معلومات ابتدائی وادارد اعم از اینکه در خانه باشد یا مدرسه.
ماده 6- در صورت لزوم بیماری دانش آموز، با اطلاع مامورین معارف ، تاخیر شروع در ارسال طفل به مکتب جایز است .
ماده 7- ملل غیر اسلامی در مدارس دولتی حق تقاضای تحصیل مذهب خودشان را ندارند ومجبور به تحصیل شرعیات اسلامی نیز نخواهند بود.
ماده 8- مکاتب و مدارس بردو قسم است رسمی و غیر رسمی ،رسمی آن است که از طرف دولت دایر شده باشد و غیر رسمی آن است که بانی مخصوص داشته باشد .
ماده 9- هر کس مدرسه غیر رسمی افتتاح کند باید به دولت اطلاع نماید .
ماده 10- هر کس که میخواهد مدرسه تاسیس کند باید شرایط ذیل را رعایت نماید :
– مدیر مدرسه کمتز از سی سال سن نباید داشته باشد.
– بنای مدرسه را موافق ملاحظات حفظ الصحه که از طرف وزارت معارف مقرر شده است فراهم نماید .
– مدیر مدارس ابتدائی باید دارای تصویب نامه تحصیلات عالیه باشد. مدیر مدرسه نباید معروف به سوء عقیده و اخلاق و عادات زشت بوده و مرتکب جنایتی نشده باشدو معلمینی را هم که انتخاب میکند باید علاوه بر شرایط مزبور هر کدانم در فن خود تصدیق رسمی وزارت معارف را دارا باشند . و…
ماده 27- قبول محصلین بی بضاعت در مدارس متوسطه و عالیه به طور مجانی و به موجب قانون مخصوص خواهد بود .
ماده 28- مجازات بدنی در مکاتب و مدارس ممنوع است .
قانون اساسی گرچه نسبت به صد سال پیش پیشرفته بوده است . محورش رعایت حقوق انسان است و در حالیکه تنبیه بدنی برای تعلیمات مرسوم بوده ولی در قانون اساسی تبنیه بدنی ممنوع شده است. اما آیا امور بر اساس آنچه که قانون تعیین کرده بود پیش می رفت ؟ براستی علت عدم اجرای قوانین و رعایت نکردن حقوق شهروندان چیست؟چه عواملی موجب می شود که همیشه در بر یک پاشنه بچرخد و چرخ تحول کند حرکت کند ؟
نگاهی به قسمت هائی از نامه یکی از معلمین به اداره معارف و فرهنگ در اعتراض به دخالت های یک روحانی در امور آموزشی و برنامه های درسی دانش آموزان گواهی است بر آنچه که هست.
( نامه آقا خان امیریان به نماینده معارف به تاریخ 1304):
“… به تمام مقدسات عالم قسم است هر گاه بخواهم بدون اغراق یکایک اوضاع دلخراش مدرسه را به سمع عالی رسانم مثنوی صد من کاغذ میشود، تصور میکنم فایده ای نداشته باشدزیرا با نفوذی که اسلام کش ها و حجت الاسلام های دورغی دارند عملیات شما بی نتیجه است . این مدرسه تا وقتی که در تحت نفوذ این آخوند شارلاتان است ابدا نه فایده برای ملک و نه ملت خواهد داشت …آیا جای تاسف نیست که مدرسه با داشتن بودجه کامل مکفی فاقد از نظام حقیقی بوده لوازماتش فراهم نباشد ! آیا نمیدانید چرا اکثر کتب آنها( دانش آموزان) نصف خوانده شده است ؟ آیا مطلع نیستیداین آخوند کاملا مخالف ورزش، بازی و آزادی اطفال است ؟ آیا آگاه نیستید که به اطفال می گویند “فقط قرآن و شرعیات برای شما مهم است و به کلاس بالا تر خواهید رفت و الا نقش بر آب است ، هندسه فایده ندارد رقصیدن یعنی ورزش بی نتیجه است “
او ( اشاره به آخوندی که مدیر مدرسه بوده است)از تربیت اخلاقی به جز رعب و ترس و چوب خیزران چیزی در نهاد آنها( کودکان) به ودیعه نمیگذارد! ….”
راستی چرا قانونی را که مجلس تصویب کرده تا حقوق مردم رعایت شده و مسیر ترقی و تعالی را طی نمایند ،اما آنچه که به حساب ناید مردم هستند !
در نهایت شگفتی، پس از گذشت یک قرن مشاهده می شود که استبداد از مملکت رخت بر نبسته است و در حاکمیت زور اساس بر رعب و ایجاد ترس در دلهاست .
عبارت “النصر بالرعب” هماهنگ با “العوام کالانعام ” پیش میرود . اساسا ترس خورنده شخصیت انسانی و سلب کننده آزادی انسان است و انسان در آزادی است که رشد میکند و تعالی می یابد .
تبعیض علیه زنان با بهانه های مختلف همچنان وجود دارد. در زمینه اشتغال ، تحصیل، مسافرت، ورزش، حضور در جامعه و… همچنان ازکلیه ابزار سرکوب شخصیتی ، روحی و روانی و …علیه زنان استفاده می شود به عنوان مثال در باره مشاغلی که زنان مجاز به انجام آن نیستند: در بند د ازماده 5 قانون اشتغال زنان آمده است ” مشاغلی که به دلیل منع شرعی یا شرایط خشن کار و یا به دلیل ارزش های اعتقادی ( فرهنگی و اجتماعی )برای بانوان نا مناسب است مانند قضاوت و آتش نشانی”
و یا در تبصره 1 از ماده 3 قانون اعزام دانشجو به خارج از کشور مصوبه 25 فروردین 1364آمده است :…” زنان لیسانس و بالاتر با توجه به سایر ضوابط مندرج در این قانون تنها در صورتی که ازدواج کرده باشند و در معیت همسر خویش میتوانند داوطلب اعزام شوند …”
پرسیدنی است کسانی که در دیدگاهشان مردم همچون انعام هستند ، با چنین دیدگاهی آیا حقوقی برای انسان ها قائل هستند ؟ اگر حربه ایجاد ترس را به کناری نهند چه خواهد شد ؟ سخن در این زمینه بسیار است که در این نوشته نمی گنجد اما آنچه که اجتناب ناپذیر است ،اینکه زنان همواره بر احیای حقوق خود پای می فشارند و در این راستا گریزی از به رسمیت شناختن آنان به عنوان انسان حقوقمند و سازندگان فردا نخواهد بود.
تو ای زن
با کوله باری از تجربه و رنج
ایستاده ای بر بلندای زندگی
با نگاهی به ژرفنای فردا های دور
و آینده ای که هست می شود
و تو با دستانت می سازی
آنچه را که پدیدار خواهد شد
ای آنکه همواره ناشناخته مانده ای
ای آفریننده
درود و هزاران دورد
بر مهرت ، عشقت و استواری ات
8 مارس 2018/17 اسفند ماه 1396