back to top
خانهدیدگاه هاتقی روزبه: کیش شخصیت و معنای« سوسیالیسم با طعم چینی»!

تقی روزبه: کیش شخصیت و معنای« سوسیالیسم با طعم چینی»!

rozbeh taghieنگاهی کوتاه به دو واقعه مهم :به مناسب هموارشدن مسیر ریاست مادالعمری در چین:

وسوسه تمرکزقدرت، از جنس گناه نخستین است که انسان مرتکب شد و ظاهرا تا قیامت با او همراه است!. پویش به تمرکز و یکدست شدن قدرت، از ذات و ماهیت قدرت جدانیست. قدرتی که از بدنه جامعه جدا و نهادینه شود،‌ همواره به گونه ای سرشتی میل به تمرکزدارد. از آن جا که تمرکزقدرت آسیب های جدی خود را هم دارد،‌ تاریخا تلاش شده بدون این که به اصل وجودقدرت جداشده و مشرف بر جامعه خللی وارد شود، در چهارچوب آن با اتخاذتدابیری چون انتخابات دوره ای و تعییرادواری چهره ها، قائل شدن به محدودیت زمانی زمامداری و تقسیم قوا و آزادی رسانه ها و نظایرآن، کشش ذاتی قدرت به تمرکز را تاحدودی و البته بیشتر در شکل کنترل نمایند و به نوعی دست و پایش را در پوست گردو بگذارند. اما حتی همین نوع تدابیرهم نتوانسته است خود را تثبیت کند و به هدفش برسد. در دموکراسی های غربی تکنولوژی قدرت به نحوی سامان داده شده است که تغییرچهره ها عملا نتواند با تغییرسیاست ها همراه شود که نتیجتا خروجی آن عموما با خواست های جامعه تطابق نداشته است. در کشورهای شرقی و دولت های اقتدارگرائی مثل چین حتی همان حدود هم نا ممکن بوده و حتی شاهدبازگشت به عقب در مقیاس خودچین، پس از اصلاحات دنگ شیائوپینگ در دو دوره ای کردن ریاست جمهوری و سیاست گردش نخبگان سیاسی و تعیین محدودیت سنی برای رهبران و سیاست جوانگرائی،  و گرایش به بازکردن راه مادام العمرکردن قدرت مطابق آن چه که در موردشی جین پینگ صورت گرفت هستیم. این که ماشین حزبی یکدست و هیولاوشی ساخته می شود که در آن تنها دونفر از نزدیک به سه هزار نماینده رأی مخالف می دهند، نشان می دهد که چگونه قدرتی که از جامعه جدامی شود،‌ بی مهارشده و تبدیل به قدرتی مشرف بر زندگی و حیات جامعه می گردد. آیا ساخته و پرداخته کردن چنین ماشین یکدستی با تنوعات جامعه چین و طبیعت بشری انطباق دارد؟ تک حزبی بودن، ادغام حزب دولت، ترکیب ریاست جمهوری با دبیرکلی حزبی و فرماندهی کل ارتش در یکجا، حذف محدودیت دو دوره ای و درج نام و اندیشه های شی در مرام نامه و اساسنامه حزب، و همه این ها در پرجمعیت ترین و دومین اقتصادبزرگ جهان چنان تمرکزقدرتی را پدیدآورده است که شاید تاریخ تاکنون کمتر بخود دیده باشد. مثل همه مواردمشابه چنین روندی با مستمسک قراردادن حساسیت اوضاع و چالش های پیشارو و وعده ورودسوسیالیسم چینی به عصرجدید و تحقق «رؤیای» بزرگ تبدیل شدن چین به ابرقدرت اقتصادی و سیاسی و نظامی، و نقش آفرین در پهنه گیتی صورت می گیرد. اگر مکتب مائو و انقلاب فرهنگی با کیش شخصیت و سودای تمرکزقدرت و تصفیه و یکدست کردن حزب در زمانه خود یک تژاژدی بود که نتیجه اش دامن زدن به گریز از سوسیالیسم و گشودن آغوش به سرمایه داری بود، آیا تکرارآن در قرن بیست و یکم با علم کردن کیش شخصیت و « شی هم چون جرهره و هسته حزب» و واردکردن مکتب او در مرامنامه حزبی به عنوان اندیشه ورپیشتاز و مشعلی فراراه حزب برای ورودسوسیالیسم چینی به عصرجدید، یک رخداد (یا ضدرخداد؟) تاریخی -کمیک نیست؟!.

 گاهی انسان مات و مبهوت می ماند که آیا بالأخره تاریخ تحول انسان به جلو حرکت می کند یا به عقب؟! بنظر می رسد که رشدنا متوازن منشأ چنین فرازو فرود ها و تناقضات و مصائب ناشی از آن باشد که خود ریشه در گرفتارشدن انسان در تاروپودمناسبات اجتماعی مبتنی بر قدرت و رقابت و سودخواری دارد که عملا ِخرد و تدبیر او را به گروگان گرفته است. و تا مادامی که سنگ بنای مناسب ات جهان بر رقابت و خالی کردن زیرپای آن «دیگری» استوار باشد، گریزی از این نوع رجعت ها و ناموزونی ها نیست. وقتی از تناقض ها سخن گفته می شود، نباید فراموش کرد که یکی از ویژگی های «سوسیالیسم نوعی چینی» ترکیب خلاق آن با «تجارت آزاد» است. پیشبردسرمایه داری و اقتصادبازازآزاد با پرچم«سوسیالیسم»!. اما سوای این لفاظی های توخالی، هدف همان است که اشاره شد: تحقق «رؤیای چینی» تبدیل شدن به مهم ترین ابرقدرت اقتصادی وسیاسی و نظامی، و با حضوری نقش آفرین در ژئوپلتیک جهان. وعده تحقق چنین رؤیائی با داشتن چشم اندازفرصت های بزرگ و تهدیدهای بزرگ، مبنای عروج منجی جدیدچین است. به قول یکی از شرکت کنندگان کنگره خلق، ما به یک رهبرقدرتمند نیازداریم تا ما را به سوی جلو پیش ببرد. غافل از آن که که عروج رهبران قدرتمند و بلامنازع و غیرقابل کنترل توسط جامعه و نهادهای موجود چه بسا خود سرآغازی باشند برای انحطاط و انباشت تضادهائی که تخلیه آن ها زمین لرزه های بزرگ آتی را تشکیل بدهند. در حقیقت آن چه که تحت عنوان سوسیالیسم با مشخصه چینی گفته می شود، نام واقعی اش سرمایه داری با ویژگی های چین است که از یکسو آمیزه ای است از سرمایه داری دولتی نیرومندی با رهبری قاطع حزب و سرمایه داری خصوصی فعالی که نقدا هزاران میلیاردر را در آستین خویش پرورده است، و از سوی دیگر ارج نهادن به سنت کیش رهبران حکیم و اقتدارطلب است . باین ترتیب جهش به جلو با جهشی به عقب تکمیل می شود و سنت و مدرنیته با هم پیوند می خورند. با درج نام و اندیشه شی در اساسنامه و مرامنامه حزب، هرکسی که جرئت کند از او و مواضعش انتقادکند باید بداند که با عواقب نقض مرامنامه حزب سروکار خواهدداشت. حالا دیگر او رسما به جرگه خطاناپذیران پیوسته و مصون از انتقاداست، به مرتبتی هم وزن مائو نائل شده است.

با این همه رشدتنوع و تکثر در همه حوزه های زندگی یکی از ویژگی های بارزهمان عصرجدیدی است که شی برای معراج خود به آن متوسل می شود. گرایشی که با فلسفه تمرکزحداکثری یک حزب، یک دولت، یک ملت و یک انضباظ حاکم بر همه و یک سیاست و یک صدا و آن گونه که او می گوید تبعیت الزام آورهمه از این سیاست ها، تضادبنیادی دارد. گرچه فعلا رشداقتصادی و شعارمبارزه با فساد که گفته می شود هم چون شمشیردودم در عین حال محملی برای تصفیه مخالفان هم هست، و شایدهم نوعی «مستی توده ای» گذرا، اهرم های پیشروی شی جین پینگ بوده است، اما بعیداست جامعه یک میلیارد و چهارصدمیلیون نفری در حال پیشرفت چین را بتوان برای مدتی طولانی با توسل به جادوی سنت چینی «رهبران فرهمند و حکیم» به خاموشی و تمکین واداشت.

البته تحولات چین را نمی توان صرفا در چهارچوب خودش و بدون توجه به تحولات جهانی موردبررسی قرارداد: در حقیقت تحولات داخلی چین در متن پارادایمی از تحولات جهان سرمایه داری صورت می گیرد که رشداقتدارگرائی یکی از مشخصات بارز آن است. سرمایه داری ، و لااقل بخش های مهمی از آن، برای مقابله با بحران های عمیق و جنگ تجاری و رقابت های سنگین و افت هژمونی قطب های تاکنون مسلط، و منازعه بر سرتقسیم مناطق نفوذ در جغرافیای سیاسی جهان و البته چالش های مترتب بر سونامی انقلاب چهارم صنعتی که بر دامنه این بی ثباتی و بحران ها می افزاید، به دولت های اقتدارگرا متوسل شده است. حتی در کشوری مثل آمریکا که دژسرمایه داری از نوع لیبرال محسوب می شده است،‌ نیز شاهدعروج اقتدارگرائی هستیم. ترامپ مثل روسیه پوتین و چین شی جین پینگ دلش برای سان دیدن از قشون غنج می زند. دکترین و استراتژی های جدید برای تؤسعه سلاح های هسته ای و دیگرسلاح های کشتارجمعی در آمریکا و روسیه و چین تدوین می شوند… حتی در آلمان هم مرکل به ریاست دو دوره ای بسنده نمی کند… قبلا برگزیت انگلیس را داشتیم… حالا در ایتالیا و اطریش و مجارستان و لهستان و .. جریان های اقتدارگرا هم سربلند می کنند. «بازگرداندن عظمت» شعاربی پژواکی نیست. فقط ترامپ نمی گوید که عظمت را به آمریکا برمی گردانیم، ‌ این شعار در روسیه و چین هم شنیده می شود. هرکدام سعی می کنند که هرچه بیشتر به رهبران قدرتمند و مناسب دوره بحران خوش آمد بگویند. به رخ کشیدن و به نمایش گذاشتن مدرن ترین و آخرین نسل سلاح های کشتارجمعی و افرایش بودجه های نظامی به بخشی از مناسک سیاست ورزی این روزها تبدیل می شود. چنین رویکردهائی چه چیز را نشانه می روند؟. چه چشم اندازی را پیشاروی بشرمی گشایند؟ از جنبش صلح و ضدجنگ چه خبر؟ در شرایطی که دموکراسی به ُکما می رود، خوش آمد گوئی به اقتدارگرائی بخشی از تدارک ورودجهان به دوران کسوف محسوب می شود. در همین رابطه عروج شی به عنوان رهبری خطاناپذیر بخشی از همین مناسک است. امیدوار باشیم که کسوف کامل نباشد و خورشید دوباره ظاهرشود!

تقی روزبه ۱۲.۰۳. ۲۰۱۸

کنگره چین به افرایش دوره ریاست جمهور رأی داد:

http://www.bbc.com/persian/world-43362135

 

برکناری«روبات کارگر»، و ضرورت اتحادکارگران و «روبات های کارگر»!

در خبرها آمده بود که روبات آشپز یکروز پس از برگماری به کار برکنارشد.  نوشته حاضر با بیانی نیمه طنز و نیمه جدی، نگاهی دارد به پی آمدهای این رقیب تازه وارد به اردوی کار!

ظاهرا هنوز تا برآورده شدن رضایت و انتظارات کارفرمایان و استفاده فراگیر از روبات های کارگری فاصله داریم اما این فاصله هرروزکمتر می شود.  آن ها کارگرانی تعریف می شوند که می توانند بدون خستگی و ساعت کار و خم به ابروآوردن و با ریتمی و راندمانی پرشتاب تر و بیشتر و دقیق تر از کارگرزنده کارکنند، بدون این که بفکر ایده های خطرناکی چون تشکل و مبارزه با فشار و زورگوئی کارفرمایان بیفتند. خلاصه آن که شرط استخدامشان مشروط به بازدهی بیشترآن ها است. باین ترتیب آن محدویت های ذاتی که بناگزیر استثمارانسان های زنده را مقید و مشروط می کند از قبیل خستگی و استراحت و زمان فراغت و بازتولیدانرژی و نیروی کار از دست رفته و…. ، در موردروبات ها وجود ندارند یا اگر دقیق تر بگوئیم به آن شکل و در آن اندازه وجود ندارند. از این قرار، می توان مسامحتا از امکان استثمارمطلق این موجودات سربراه سخن گفت. هدف از بکارگیری اشان این است که به عنوان رقیب، جای کارگران زنده را بگیرند. بدون منت و چشمداشت برایشان تولیدثروت بکنند و با افزودن بر دامنه ارتش بیکاران قدرت چانه زنی کارگران را کمتر نمایند ( البته معضل مصرف تولیدات و انباشت سرمایه داستان دیگری است که خارج از حوصله این یادداشت است). بدین سان بر طبق سودای سرمایه داران و کارفرمایان آن ها، در انقلاب صنعتی چهارم قراراست ارتش روبات های کارگر و ابزارهای هوشمند به سرعت وارد حوزه های گوناگون کاراعم از تولیدی و خدماتی بشوند و انسان های کارگر را به ارتش ذخیره خود تبدیل نمایند! ما اکنون در آستانه فرایندورود و همه گیرشدن آن ها درحوزهای مختلف قرارداریم. چنان که ماشین های خودران دارند واردمرحله تولیدانبوه می شوند. مدتی پیش آمازون یک فروشگاه را بدون حتی نیاز به یک کارگر و خدمه زنده و بطور تمام اتوماتیک، افتتاح کرد…. حتی پای آن ها در کار و خدمات عاطفی به مثابه دستیارپزشک و یا حتی برخی جراحی ها هم بازشده است…

با پدیده ای به مراتب گسترده تر و پر پی آمدتر از انقلاب صنعتی اول در خالی کردن روستاها و بیکارکردن کشاورزان تولیدخرد مواجهیم. با ورودکارگران روبات ها و دست آوردهای انقلاب صنعتی چهارم به متن تولید و خدمات و جامعه باید تاثیرات گسترده و شگفت و دردناکی را در ساختارنیروی کار و و آرایش آن و نحوه زیست و زندگی و مناسبات اجتماعی امان تجربه کنیم. از هم اکنون از آن ها به عنوان چالش های جدید و بزرگی که جوامع کارگری و کلا جوامع انسانی عنقریب با آن مواجه خواهند شد نامبرده می شود. در نشست امسال داووس بخشی هم به همین مساله اختصاص داشت. بدیهی است که طبقات مختلف پاسخ ها و چشم اندازهای های متفاوتی برای آن داشته باشند. اما در اصل پذیرش چالش های بزرگ و نوین اختلافی نیست. مارکس گفته بود که جنون انقلاب مداوم تکنیکی از سرشت سرمایه داری برای رقابت و انباشت سرمایه جداناپذیراست. آن ها از توسعه فناوری برای افزایش ارزش اضافی و انباشت سرمایه بهره می گیرند. چنان که که امروزه شاهدیم مسابقه در نوآوری های تکنیکی برای فتح بازارها و کنارزدن رقبا حرف اول را می زند. به سرموضوع اصلی برگردیم:

اما اخراج این روبات بیچاره و بدون حامی نشان می دهد که این خدمه های بی توقع هم از فشارکارفرماها و تشدیداستثمار در امان نیستند. چنان که کارفرمای آن گفته است هنوز سرعت و رتیم کارش رضایت بخش نیست و باید سرعت کارش را بالا ببرد! آن ها باید برتری اشان را نسبت به انسان کارگر در افزایش راندمان کار و سوددهی نشان بدهند و گرنه به اتاق تعمیر و بازآموزی فرستاده خواهند شد!…

 بسیارخوب! در چنین وضعی بنظر می رسد که روبات ها نیز باید با هم متحدشوند و در برابرحرص و آزبی پایان کارفرمایان و بازار ایستادگی کنند!. برای این کار آن ها نیازدارند که با کارگران زنده متحدشوند (و بالعکس) و یک لابی نیرومندی برای خودشان در میان آن ها داشته باشند! تا شاید بتوانند قانون کاردموکراتیک و مناسبی برای روبات های کارگر به کارفرمایان تحمیل کنند! از شوخی گذشته، اگر در قرن نوزده و یا اوائل قرن بیستم بودیم حتما کارگران می ریختند و این ربات های مزاحم و رقیب را مثل همان ماشین های اوائل انقلاب صنعتی، درهم می شکستند. اما خوشبختانه امروزه این آگاهی عمومی وجود دارد که مشکل نه در خوداین تکنیک نوین و انقلاب چهارم صنعتی، که در مناسبات بین انسان ها و نحوه بکارگیری این تکنولوژی هاست. در حقیقت مسیررهائی انسان از سیطره کارانقیادآور و مزدی از طریق همین نوآوری ها (سوای عرصه های مخربی که بحثش جداست) می گذرد. از این قرار اتحادکارگران زنده و روبات های کارگرعلیه استثمارگران بخشی از این پروژه رهائی است. سئوال این است که روبات های کارگر باید درخدمت سرمایه و سرمایه داران باشند یا در خدمت جامعه و کارگران؟ اگر قرار بردومی باشد، در این صورت، هم باید ازساعت کارکارگران بدون کاهش دستمزدشان به شکل رادیکالی کاسته شود، و هم قانون کارجدیدی تنظیم شود که از حقوق کارگران روبات هم حمایت به عمل آورد و اجازه ندهد که کارفرماها هر طور که می خواهند آن ها را «استثمار» کنند!. در حقیقت سرنوشت کارگران به نحوی با وروداین «رقبا» و نحوه به کارگیری اشان گره می خورد و به یک اعتبار می توان گفت به عنوان امتدادنیروی کار و تأثیرگذاربرآن، لازم است که شکل های متمدنانه ای برای بکارگیری اشان پیشنهاد شود! علاوه براین ها تأمین زندگی حداقل هر شهروند برای تضمین بهره مندشدن از مزایای انقلاب چهارم صنعتی و ممانعت از پی آمدهای مخرب آن بر ساختار و انسجام نیروی کار و جوامع ضروری است. این ها، دو گامی هستند که می توانند در راستای رهائی از کارانقیادآور و حق کارنکردن (کاراجباری و انقیادآور و مولدسرمایه ) قراربگیرد بدون آن که هنوز توانسته باشد آن را ملغی کند. اما همه این ها منوط به درهم شکستن تعرض و طرفندسرمایه دارای برای تصاحب دست آوردهای انقلاب چهارم صنعتی و ایجادرقابت بین انسان کارگر و «روبات کارگر» و تبدیل نیروی کار به ارتش ذخیره «روبات های کارگر» است.

زنده باد اتحادکارگران و «روبات های کارگر» برای بهره مندشدن از مزایای انقلاب صنعنتی چهارم و رهاشدن از انقیادکارمزدوَرانه!

تقی روزبه 

 *- بدیهی است که نفس بکارگیری روبات ها به خصوص در برخی رشته ها به خودی خود امرچندان تازه ای نیست. آنچه که تازگی دارد هوشمندشدن ( و تقویت جنبه کارکردی) و فراگیرشدن بکارگیری آن است که به عنوان بخشی از فرایند انقلاب چهارم صنعتی با ورود به متن جامعه و بسیاری از رشته ها و حوزه های کاری و زیستی موجب تغییرات و تحولات رادیکالی در همه حوزه ها خواهد شد. 

*- روبات آشپز بعدیک روز برکنارشد!

http://www.bbc.com/persian/science-43357191?SThisFB

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید