علی خامنه ای در مشهد، چهارشنبه، ٠١ فروردین ١٣٩٧: ‘”امروز در کشور ما، آزادی فکر، آزادی بیان، آزادی انتخاب، وجوددارد/ هیچکس به خاطر اینکه نظرش مخالف نظر حکومت است، مورد تعقیب و فشار قرار نمی گیرد و بناهم برچنین کاری نیست. چارچوب آزادی درجمهوری اسلامی”قانون اساسی و قوانین کشور” است. اینکه تبلیغ می کنند همه جا رافساد گرفته است، اینجورنیست.”‘!؟
آیا واقعاً در ایران اینگونه است که او می گوید!؟
با نگاهی به زندان و زندانیان سیاسی که به خاطر اظهار عقیده و انتقاد از استبداد و فساد حاکم، محبوس و زندانی شده اند، عدم صحت مدعای متناقض آقای خامنه ای مشهود و قابل اثبات است.
این سخن خامنه ای در بارۀ آزادی، مانند این شعر مولوی است که می گوید:
آن یکی پرسید اُشتُر را که هی از کجا می آیی ای اقبال پی
گفت از حمام گرم کوی تو گفت خود پیداست در زانوی تو
اولاً- آزادی، ذاتی انسان است، و نه دادنی و نه ستاندنی است؛ ثانیا- این رژیم و رهبرانش، از همان آغاز کار، میانه ای با آزادی نداشتند و برخورد و برنامه و توطئه هایشان در مخالفت با آزادی و آزادی خواهانی چون اولین رئیس جمهوری که از حقوق و آزادی های مردم و احزاب و گروه ها و دگراندیشان حمایت می کرد، بر همگان معلوم شد، و با طراحی کودتا در خراد سال ۶۰، با حمایتِ رهبر موفق شدند مجدداً و با ایجاد و تأسیس ستون پایه هایی، استبداد را بازسازی نمایند و از دین نیز بعنوان چاشنی استفاده کردند و شدآنچه امروز شاهد و ناظرش هستیم و …
اما هیچیک از گفته های آقای خامنه ای با وضعیت حاکم بر جامعه و اَعمال اِعمال شده و برخوردهایی که با منتقدان داخلی و حتی منتقدانِ به اصطلاح، اصلاح طلب درونِ نظام، همخوانی و سنخیت ندارد و بلکه این نوع گفتار، کاملاً در تضاد با کنش های صورت گرفتۀ رهبری است.
اگر ما در ایران زندگی می کنیم، و در طول ۴۰ سال عمر و حاکمیت این حکومت، شاهد هستیم، رفتار این رژیم ۴۰ ساله، جز خشونت، بگیر و ببند و زندان و شکنجه و اعتراف گیری و توقیف مطبوعات دگراندیشان و حبس دانشجو و استاد و وکیل و و و، نبوده؛ و صحنه و موقعیتی که مبین “آزادی بیان” و “آزادی انتخاب”و دیگر آزادی های مصرح در همین قانون اساسی پر از ایراد، باشد، از رژیم، مشاهده نکرده ایم.
برای نقد سخنان سراسر متناقض آقای خامنه ای، فقط چند مورد را یادآوری می کنم که بیشتر نمونه هایی اند که حتی برای حفظ نظام و از روی دل سوزی برای بقای این رژیم، قربانیان، مورد ستم و گرفتاری و حصر و حبس واقع شده اند:
۱- آقای حسینعلی منتظری
۲- آقایان موسوی و کروبی و خانم زهرا رهنورد.
۳- شدیدترین برخورد در همین اواخر سال ۹۶ با دراویش.
۴- برخورد خونین بار با دانشجویان در سال ۷۸ و در سال ۸۸، پس از اعتراضات مردمی به نتیجه “انتخابات ریاست جمهوری” که با تخلف و تقلب گسترده و دخالت نهادهای حکومتی و مهندسی “انتخابات” با مساعی شورای نگهبان و نهادهای نظامی و امنیتی تحمیل شدند و حتی رئیس جمهور تقلبی مورد قبول خودشان نیز به تازگی در نامه ای که به رهبریش مکتوب نموده است، از مهندسی “انتخابات” شاکی شده است و به طور آشکار از این مهندسی و دخالت ها پرده برداشته است
۵ــ برخورد با ملی – مذهبی هایی که در دورۀ “ریاست جمهوری” رفسنجانی، طی نامه ای، اوضاع نابسامان اقتصادی را از روی دلسوزی، هشدار و انذار داده بودند؛ و حبس آنان به خاطر نگارش چنین نامه ای.
۶- تعطیلی و توقیف فله ای مطبوعات دگراندیش در سال ۷۹ و بازداشت چند تن از روزنامه نگاران.
۷- ممنوع التصویر و ممنوع الورودی و منع آقای محمد خاتمی از حضور در مراسم های رسمی و نیمه رسمی، و در واقع نوعی حصر اعلام نشده.
۸- برخورد خشن و کشتار حدود ۲۳ تن از معترضان دیماه ۹۶ و بازداشت و حبس حدود ۴۰۰۰ تن دیگر.
۹- قتل دگراندیشانی که معروف به قتل های زنجیره ای شد و فروهرها و مختاری ها و… که با طراحی و فتوای حکام رژیم و توسط نیروهای وزارت و اواک در دهۀ ۸۰ صورت گرفت.
۱۰- طراحیِ به دره انداختن نویسندگان و روشنفکران منتقد.
و ده ها مورد دیگر که بیانگر نه تنها نبودِ آزادی ها، که مبین جوّ خفقان و استبداد و دیکتاتوری رژیم حاکم است. نمونه هایی که اشاره به آنها، خود، داستان ۷۰ من مثنوی می شوند.
پس اشاره و منظور خامنه ای به کدام آزادی هاست که احدی از این آزادی ها نصیب نبرده و مردم و جامعه از این آزادی ها بی خبرند!؟
شاید منظور او از آزادی، آزاد بودن مجیزگویان درباری خودش و افرادی چون احمد خاتمی، احمد علم الهدی، احمد جنتی، حسین شریعتمداری و…، است که زبان و گفتار و نوشتاری غیربهداشتی، فاقدِ عفت کلام و هرزه و ضد انسان و ضدحقوق مردم و پر از اتهام و دروغگویی و زشتی و پلشتی و…، دارند وجز توجیه جنایات رژیم و توهین به دیگران، چیزی در چنته ندارند و از عناصر و عوامل هرزۀ این نظامند.
اگر منظور ایشان اینهاست، به درستی گفته اند!
وگرنه، مردم ایران سال هاست که در قفای آزادی اند و انشاالله روزی خواهد رسید که اثری از استبداد و خفقان نباشد.
اما او میگوید: ‘”چارچوب آزادی در جمهوری اسلامی “قانون اساسی” و “قوانین کشور” است”‘. اولاً فقط “قدرت” و “مستبد” و “دیکتاتور”، برای آزادی “حد” تعیین می کنند. ثانیاً، “ولایت مطلقه فقیه” بر همین قانون اساسی و قوانینی که او از آنها دم میزند، اولی و بالاتر است و طبق نظر و هم عمل او و دیگر مجیزگویان، “اصل ولایت مطلقه فقیه”، اصلی “فراقانونی”است و در عمل هم همانند نامه به مجلس ششم، و همانند ممانعت از طرح اصلاح قانون مطبوعات، با “حکم حکومتی”، و با تلقی و طبق نظر “ولی فقیه”، اقدام گردید.
بنابراین، منظور ایشان از “قانون اساسی”، مشخص است.
و اما در خصوص فساد هم معتقدند: “اینکه تبلیغ می کنند همه جا را فساد گرفته است، این جور نیست”. باید از او پرسید کجای این رژیم و کدامیک از دولت ها و نهادهای حکومتی، مصون از فسادند؟ بنیاد شهید، صندوق فرهنگیان، بانک ها، آقازاده ها، دولت پاک دستان احمدی نژاد، برادران قاچاقچی، برادر “رئیس جمهور” کنونی، برادر معاون اول دولت فعلی، دکل های نفتی، قوه “قضائیه” و رئیس آن، و ده ها پروندۀ گشوده و ناگشودۀ دیگر از دست اندرکاران و مدعیان حکومت به اصطلاح “اسلامی” در طی این چهل سال؟ آیا این همه فساد سیستمی، این همه اختلاس و خورد و برد که تمام سرمایۀ مردم را به یغما برده و اقتصاد را فلج و ویران نموده اند، کافی نیست، تا او قانع گردد که فساد همۀ بدنه نظام را از بالا تا پایین دربرگرفته است؟ فسادی که بوی تعفنش، موجب آزار مشام شده و همه ایران و حتی جهان از این فساد و بحران ناشی از غارتگری های نظام، مطلع و آگاهند، چگونه برای او باورکردنی نشده است؟ مگر چه اتفاقات دیگری باید رُخ دهد که فساد همه جایی، برایش باورشدنی بشود!؟
شهاب عزیزی،
۲ فروردین ۹۷