❋ چند نمونه از اصلاحناپذیرها:
☚ قیمت هر دلار از مرز 5 هزار تومان گذشت. یعنی اینکه حجم نقدینه، بمثابه بمب دائم در انفجار، همچنان منفجر میشود. باز هم مهمتر، یعنی اینکه اقتصاد مصرف محور، اصلاحپذیر نیست اما اگر دیر نشده باشد، تغییر پذیر است. چرا که باید محور آن را تغییر داد. یعنی ساختار آن را تغییر داد. به سخن دیگر، هدف و روش آن را تغییر داد. سال را «سال مصرف کالای ایرانی» خواندن، صورت سازی و در بند نقش ایوان ماندن است. خود میگوید که دروغ زبان رسمی «رهبر» است. استبداد و تزلزل روز افزون رﮊیم، عامل تورم و کاهش ارزش پول (بنابراین افزایش بهای دلار) است و…
☚ جان بولتن، مشاور امنیتی ترامپ شد و گروه زورمداران را کامل کرد. او گفته است: براین باور نیستم که برجام اصلاحپذیر باشد. و باقری، معاون سعید جلیلی (وقتی او دبیر شورای امنیت ملی بود)، گفته است:
«ما 100 حق را در چارچوب برجام از دست داده ایم. از این تعداد ملت ایران از 20 حق تا ابد محروم شده و محرومیت 28 حق نیز سقف زمانی ندارد که به نوعی ابدی محسوب می شوند. 52 مورد هم دارای سقف زمانی بلند مدت تا 25 سال است که این مدت محرومیت نیز خود به رویه تبدیل شده و عملاً استفاده از آن حقوق پس از 25 سال بعید است که امکان پذیر باشد».
راستی این است که قرارداد وین، ایران را متعهد به 105 تعهد کرده است. اینک یکی از آنها که در رﮊیم است، واقعیت را تصدیق میکند. اما قرارداد وین محصول دو اصلاح ناپذیر است: یکی رﮊیم ولایت مطلقه فقیه و دیگری امریکا بمثابه سلطهگر. مسئله، مسئله ترامپ و بولتن و پمپئو و… نیست، مسئله ساختار نظام سیاسی و اقتصادی امریکا است که بر محور سلطهگری، ایجاد شده است تا محور و ساختار، بنابراین، هدفها و روشها تغییر نکنند، تغییر نمیکند. مسئله رﮊیم ولایت مطلقه فقیه نیز، مسئله خامنهای و روحانی و … نیست که اگر تغییر کنند، رﮊیم اصلاح میشود. محور رﮊیم ولایت مطلقه فقیه نیز زور، یکی در برابر همه، است. تا این محور تغییر نکند و به دنبال آن، ساختار دولت تغییر نکند، تمرکز و بزرگ شدن و انباشتن قدرت ویرانگر در یک کانون، روزافزون است و ویرانیها نیز برهم افزوده میشوند.
☚ مردم آذربائیجان، نخستین طوفان نمک را تجربه کردند. در حکومت احمدی نژاد و سپس در دوره حکومت روحانی، هشدارها، از هر سو، داده شدند که اگر دریاچه ارومیه بخشکد، آذربائیجان نمکزار میشود. با اینحال، بودجه برای جلوگیری از خشکیدن دریاچه نبود و نیست. زیرا هزینههای جنگهای هفتگانه، از تقدم مطلق برخوردارند. بنابراین، طبیعت ایران که دارد بیابان میشود، اصلاحپذیر نیست. هم به این دلیل که بیابان در حال گسترش است و هم بدینخاطر که ساختار نظام دولت باید تغییر کنند و هم بدین لحاظ که ایرانیان ضد فرهنگ قدرت را باید با فرهنگ استقلال و آزادی جانشین کنند و رعایت حقوق طبیعت را عمل به حقوق خویش بدانند و بدانند که زندگی آنها در گرو عمل به حقوق طبیعت است.
☚ ظرف 5 سال، شمار معتادن دو برابر شده است. اعتیاد یک آسیب اجتماعی است. اما علامت مرضی نیز هست و میگوید:
1. نظام اجتماعی که ایرانیان در آن زندگی میکنند، یک نظام باز نیست. در نظام بسته، نیروهای محرکه در ویرانگری بکار میافتند. در نظام اجتماعی نیمه باز، بمقداری که روابط قوا مانع بازتر شدنش میشوند، نیروهای محرکه ویران میشوند و ویران میکنند.
2. از این نیروها، مهمترینشان، جمعیت جوان است. بیکاری و کمکاری گویای اندازه بسته بودن نظام اجتماعی و خود ویرانگر ویرانگری برانگیز است: این تخریب، تخریبهای دیگری ببار میآورد که کاهش تولید نیروهای محرکه و تخریب آنچه تولید میشود و خود تخریبی است که آسیبهای اجتماعی هستند.
☚ جنبشهای کارگران و زنان و دانشجویان و دهقانان و، گاه و بیگاه، بازاریان، بخاطر خواستهاشان که اغلب پاسخی جز سرکوب دریافت نمیکنند، گویای آنند که طرزفکرهای ایرانیان و نیز طرزفکرهای حاکمان، اصلاحپذیر نیستند. زیرا بنمایه آنها زور است. نیازمند تغییر هستند. وقتی هر ایرانی، خود را مستقل و آزاد تعریف کرد و پندار و گفتار و کردار خویش را از زور زدود، موجهای جنبشها بهم میپیوندند و جنبش همگانی، چهار کار بزرگ را به انجام میرساند:
1. انسجام ملی را مستحکم میکند و جمهورمردم را حافظ انسجام ملی میگرداند. بنابراین، محلی برای ترس از گسستن پیوندهای همبستگی ملی برجا نمیماند. و
2. جامعه از فرهنگ استقلال و آزادی برخوردار میشود، بنابراین، همگان از رویه قیم مآبی که منتجه آن ولایت مطلقه شاه و فقیه است، میآسایند و
3. تغییر ساختار دولت ممکن میشود و دولت حقوقمدار مستقر میگردد.
4. سیاست خارجی کشور بر اصل موازنه عدمی بازسازی میشود. وگرنه، ایران در بند روابط قوای منطقه و جهانی بس ویرانگر میماند:
❋ چرا سیاست خارجی کنونی ایران اصلاحناپذیر است:
حجاریان میگوید: رئیس جمهور واقعی، رهبر نظام است. بر گفته او باید افزود که خامنهای به تعیین رسمالخط سیاست خارجی بسنده نمیکند، بلکه نه یک دستگاه که چند دستگاه را وسیله اعمال سیاست خارجی خود میکند. اما این مشکل ناشی از ربط بقای رﮊیم با رابطه آن با قدرتهای خارجی است. توضیح اینکه
1. رﮊیم ولایت مطلقه فقیه رﮊیم تک پایهاست. بنابراین، بیثباتی ذاتی آن است. رﮊیمهای تک پایه یا باید تن به ولایت جمهور مردم بدهند و بمثابه نماینده مردم، از ثبات برخوردار شوند و یا از طریق روابط قوا با قدرتهای جهانی و منطقهای، خود را بر سرپا نگاه دارند. با سقوط رﮊیم تک پایه شاه، دولت میتوانست متکی به ولایت جمهور مردم بگردد و ثبات بیابد. اما خمینی آلت قدرت شد و دولت استبدادی وابسته را بازسازی کرد. خامنهای که جانشین او شد و فاقد تکیه گاه اجتماعی بود و هست، بیشتر از او، سیاست داخلی را تابع سیاست خارجی کرد. تکذیب سخن خامنهای در این باره که ایران مستقل و بسا مستقلترین کشورها است، از جمله، تابعیت مطلق سیاست داخلی از سیاست خارجی است.
اما رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، با مشکل لاینحل دومی روبرو است و آن، تضاد سیاست خارجی بر اصل موازنه عدمی، بنابراین، بر میزان حقوق ملی، با سیاست خارجی مساعد با بقای رﮊیم است:
2. ترس از سقوط رﮊیم نیز ذاتی رﮊیمهای تک پایه، خاصه رﮊیم ولایت مطلقه فقیه است. چراکه تنها پایه آن که بنیاد روحانیت است، بتمامی از آن حمایت نمیکند. بخشی مهم از آن مخالف اصل ولایت فقیه نیز هست. مهمتر اینکه با تحول فکر دینی مردم، پایه یعنی آن بخش از بنیاد روحانیت که حامی رﮊیم است نیز سست میشود. از اینرو، نیازش به تکیه بر سپاه و به تعادل قوا با قدرتهای خارجی بیشتر میشود. اما این تعادل، تا بخواهی ناپایدار است. یک مثال بارز آن، به ریاست جمهوری امریکا رسیدن ترامپ و جبهه سازی در منطقه برضد «ایران» است. کار رﮊیم در برقرارکردن روزمره تعادل بازهم مشکلتر است زیرا
2.1. میان دو مبنا، یکی حقوق ملی و دیگری بقای رﮊیم، مبنای دوم است که رﮊیم در تنظیم روابط خود با کشورهای منطقه و قدرتهای جهانی، بکار میبرد. بدینخاطر که ولایت مطلقه فقیه در تضاد است با ولایت جمهور مردم، بنابراین، در تضاد است با حقوق انسان و حقوق شهروندی و حقوق ملی و نیز حقوق ایران بمثابه عضو جامعه جهانی و حقوق طبیعت، هزینه حفظ تعادل قوا با قدرتهای خارجی، مدام سنگینتر میشود و این هزینه سنگین شونده به مردم کشور تحمیل میگردد: بیابان شدن کشور، گرفتار فقر شدن 80 درصد مردم کشور، «درمعرض اضمحلال قرارگرفتن جامعه ایرانی»، گرفتار 7 جنگ شدن و ماندن و اینک تهدید شدن به جنگ مستقیم. و
2.2. تعادل قوا در سطح جهان تا بخواهی ناپایدار است. آنهم به این دلایل: امریکا بمثابه «تنها ابر قدرت»، در مرحله انحطاط است. دولت روسیه، میان پرداختن به رشد مردم کشور و یا بازیافتن موقعیت پیشین خود، دومی را برگزیده است. چین آماده ایفای نقش ابر قدرت میشود. اتحادیه اروپا از درون تهدید به پاشیده شدن میشود و از بیرون، خود را با وضعیت بینالمللی جدید روبرو میبیند. در سطح منطقه نیز، جبهه امریکا – اسرائیل – دولت سعودی و… اینک واقعیتی عیان است. کشورهای منطقه تهدید به تجزیه میشوند. ترکیه نه تنها میخواهد گرفتار تجزیه نشود، بلکه میخواهد سهمی از کشورهای در معرض تجزیه (عراق و سوریه) ببرد.
در این وضعیت، تقدم مطلق بخشیدن به بقای رﮊیم و مبنای سیاست خارجی کردن آن و اعمال سیاست خارجی توسط چند دستگاه (وزارت خارجه، سپاه قدس، «بیت رهبری») و پنهان کردن هم مبنی و هم هدف و هم روش از مردم کشور، رﮊیم را گرفتار جبر سازش پنهانی و ستیز آشکار با دولتهای منطقه و قدرتهای جهانی، بخصوص امریکا کرده است. از این دید که بنگریم، دلیل جانبداری خمینی و خامنهای و سران مافیاهای نظامی – مالی را از به ریاست جمهوری رسیدن امثال ریگان و بوش و ترامپ در امریکا، بهتر اندر مییابیم. از اینرو،
3. سیاست خارجی رﮊیم به ضرورت، فرصت سوز است. بتازگی، سایت متعلق به منسوبان رئیسی، (جلاد تاریخی که نامزد ریاست جمهوری نیز شد) به گمان خود، «اسناد جاسوسی» امیرانتظام را بر شمرده بود. اما سندها حاکی از جاسوسی نبودند، بلکه گویای کوشش برای عادی کردن رابطه با امریکا بودند. سایت، کوشش برای عادی کردن رابطه را جاسوسی خوانده است. اما چرا رﮊیم از عادی شدن رابطهها از جمله با امریکا، میترسد؟ زیرا تقدم مطلق دادن به حفظ رﮊیم بیثبات، نیاز به آن دارد که ایران در محاصره «دشمن» باشد. رﮊیم ناقض همه حقوق شهروندان ایران، جز بر ترس و بر هرچه شدیدتر کردن آن، چگونه بر سرپا بماند؟ بدینخاطر است که در داخل و خارج از کشور، فرصت سوزی را رویه کرده است.
در بهار انقلاب، بازسازی استبداد، ناگزیرش کرد فرصت تاریخی بر استوار کردن سیاست خارجی بر اصل موازنه عدمی، با روس و امریکا، را بسوزاند. با گروگانگیری که امریکا را محور سیاست داخلی و خارجی ایران میکرد، انقلاب دوم و بزرگتر از انقلاب اول بخواند. با متلاشی کردن ارتش و ادامه گروگانگیری و روش تحریک آمیز اتخاذ کردن، فرصت زیستن در صلح و رها از سلطه دو ابر قدرت را بسوزاند و زمینه را بر حمله ارتش صدام به ایران فراهم کند و سپس، با کودتای خرداد 60، فرصت پایان بخشیدن به جنگ از موضع پیروز را بسوزاند و این خیانت را با خیانتِ «جنگ نعمت است و به آن ادامه میدهیم ولو 20 سال بطول انجامد»، کامل کند. جنگ را بمدت 8 سال ادامه دهد و افتضاحهای بینالمللی اکتبر سورپرایز و ایران گیتها را ببارآورد و با سرکشیدن جام زهر، هنوز به جنگ پایان نداده، فرصت بازسازی واقعی کشور را بسوزاند و آنرا در حلقه آتش قراردهد. از آن پس، نیز فرصتها را برای عادی کردن رابطهها، پی در پی، بسوزاند (از جمله فرصت پایان بخشیدن به بحران اتمی، در حکومت خاتمی و فرصت عادی کردن رابطه با امریکا و اروپا در همین دوره و سپس فرصت عادی کردن رابطه با حکومت اوباما) و بحران اتمی را پدیدآورد و آن را تا «نرمش قهرمانانه» یعنی امضای قراردادی با سپردن 105 تعهد، ادامه دهد. از آن پس، نیز فرصت عادی کردن رابطه با امریکا و اروپا را بسوزاند و بر بحران اتمی، بحران موشکی را بسازد.
بدینقرار، سیاست خارجی رﮊیم نه اصلاح که تغییر پذیر است: استوار کردن آن بر اصل موزانه عدمی، بنابراین، تابع سیاست داخلی کردن آن، بنابراین، تغییر رابطه دولت با ملت و تابع و منتخب و خدمتگزار ملت شدن دولت، بنابراین، استقرار ولایت جمهور مردم، مردمی برخوردار از حقوق پنجگانه و انطباق سیاست خارجی بر حقوق ملی و حقوق طبیعت و حقوق ایران بمثابه عضو جامعه جهانی، این است تغییری که سیاست خارجی کشور میطلبد.
و تغییر ناپذیرها سبب تغییرناپذیر شدن سیر و صیرورت اضمحلال است:
❋ صیر جبری اضمحلال:
این واقعیت که در ایران گرفتار استبداد، هنر در قید سانسور است و نمیتواند واقعیت را همانکه هست، بنمایاند و در ماورای ممکنی که فضای بستهِ ساختهِ رﮊیم است، افق باز استقلال و آزادی را روشن در معرض دید ایرانیان قراردهد و ایرانیان را بدان فضای باز بخواند، مانع از آن نمیشود که هنرمندان، واقعیتها را در معرض دید ایرانیان قرار دهند و چنین میکنند. گزارش «مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری» مورخ 23 اسفند 1396، حاکی است که سینمای ایران، واقعیتی را که چهل سال است بطور مداوم نسبت به آن هشدار میدهیم میبیند و در معرض دید قرار میدهد: جامعه ایران در معرض اضمحلال است. اضمحلال اصلاحپذیر نیست، نیاز به تغییر ساختارها دارد: نیاز به تغییر ساختار نظام اجتماعی دارد، نیاز به تغییر ساختار رﮊیم دارد، نیاز به برخورداری ایرانیان از حقوق پنجگانه دارد، نیاز به رشد آنان بر میزان عدالت اجتماعی و آبادانی طبیعت دارد.
چند نکته از گزارش:
● جامعه: «تصویر «جامعه ایران» در مجموع فیلمهای جشنواره فجر ۹۶، تصویرِ جامعهای «درهم»، «بینظم»، «در آستانه اضمحلال» است و در آن «تضاد طبقاتی» به بیانی سطحی ارائه شده است؛ جامعهای که هیچ نشانهای از «گذشته افتخارآمیز» ندارد، «زمان حال» در آن به حالت تعلیق درآمده است، و «آتیه روشنی» از خلال فیلمها برای آن ترسیم نمیشود».
● خانواده: «تصویر «خانواده» در فیلمهای جشنواره سی و ششم، تصویری «ناقص»، «در حال اضمحلال» و با صورتی «غیرطبیعی» است و این در حالی است که مطالعات تجربی در حوزه جامعهشناسی خانواده چنین تصویری از خانواده ایرانی به دست نمیدهد. بر این اساس مسئله خانواده با «غیابها» معنا مییابد. خانوادههای تصویر شده همواره دارای «عضوی غایب» هستند. بدون اغراق، در هیچ فیلمی «خانوادهای کامل» و «بهسامان» تصویر نمیشود.
● زنان: «با توجه به اهمیت موضوع زنان، در اغلب این فیلمها، جایگاه و تصویر شخصیت زنان و دختران ذیل موضوع خانواده طرح نشده است. تصویر زنان در عموم فیلمهای جشنواره سی و ششم، تصویر افرادی پرخاشگر و عصبانی است. دختران نیز در چارچوبهای مردسالارانه، قربانیِ «غرور، تعصب، کامیابی و جبران ناکامی مردان» تصویر شدهاند»
● انسان: «در فیلمهای جشنواره سی و ششم انسانِ «راضی» و «خوشحال»، نادر است. عموم شخصیتها، «ناتوان در تعریف وضع موجود»، «ناتوان در پیدا کردن راه حل معقول» و «ناتوان در برقراری ارتباط سالم با خود و جامعه» هستند و به همین دلیل دائماً به پرخاشگری و بویژه پرخاشگری کلامی روی میآورند».
● آینده، امید، و رؤیا: «مجموع فیلمهای جشنواره فجر ۹۶ فاقد «رویا و فانتزی» هستند. در این فیلمها اغلب شاهد آسیبها و مسائل اجتماعی هستیم که در سبک و سیاقی عریان و در قالب نوعی «رئالیسم بسیار تلخ، کور و بیانتها» ارائه شدهاند. در دل این رئالیسم خام، چندان آینده روشنی ترسیم نمیشود. نبود «ما»یی که دارای وحدت هویت باشد و بتواند برای خود آینده روشنی را ایجاد کند، مولفه غالب فیلمهای جشنواره ۹۶ است. این فیلمها فاقد «افق» هستند. «بیآیندگی»، «ناامیدی» و «دنیای بدون فانتزی و رویا»، بر فیلمهای مشاهده شده در جشنواره ۹۶ چیره است»
● اخلاق و دین: «مشاهده و بررسی فیلمهای جشنواره سی و ششم، نمایانگر حضور اندک «مناسک و نمادهای دینی» است (هدف، تنها توصیف است و به معنای تأکید بر حضور مناسک دینی در آثار سینمایی نیست). دین پشتوانه اخلاق اجتماعی نیست و در استدلالها، نظامهای گفتمانی و… اساسا حضور دین دیده نمیشود. «اغتشاش ارزشی» موجود در فیلمها به نحوی است که «ارزش مشخصی» برای «داوری» نداریم»
●گسست نسلی: «گسست نسلی، مفهومی تخصصی در علوم اجتماعی است که به شکل سطحی و کمعمقی در فیلمهای جشنواره مطرح میشود و در آن گسست نسلی محدود به «تعارض پدر و مادرها» به عنوان «نسل گذشته» با «فرزندان» به عنوان «نسل آینده» بازنمایی میشوند».
● قانون: «قانون در فیلمهای جشنواره سی و ششم، نه به عنوان «متن»، بلکه به عنوان موضوعی اغلب «در حاشیه» نمایش داده میشود. قانون، «گرهگشا و حلال مشکلات» شخصیتهای فیلمها نیست.
● عقلانیت و پیشرفت: «پیشرفت» یکی از شعارهای اصلی دولت دوازدهم بوده است. در مجموع در فیلمهای بخش مسابقه جشنواره فجر ۹۶، غیاب رویا به غیاب الگوهایی «از» و «برای» پیشرفت بدل شده است. به همین دلیل، اساسا پرسشی از توسعه و پیشرفت در آنها مطرح نمیشود».
● امنیت و آزادی: «در فیلمهای بخش مسابقه جشنواره فجر ۹۶، مفهوم آزادی بیش از هر چیزی به «آزادی اجتماعی» محدود شده است. تقریباً در هیچ فیلمی موضوع «آزادی سیاسی» مطرح نمیشود و اساسا موقعیتی که آزادی در آن معنا پیدا کند به مخاطب ارائه نمیشود».
●«ما»/هویت ملی: تصویر روشن و مشخصی از نوعی هویت متحد -البته نه به عنوان امری ایدهآل و نه به عنوان امر فعلیتیافته در زندگی اکنون و روزمره شخصیتهای اصلی فیلمها- قابل مشاهده نیست.
بر «اصلاحطلبان» است که بگویند: وضعیتی چنین، آنهم وقتی از زبان مأموران سرکوبی چون محسنی اﮊهای شنیده میشود که نظام سقوط میکند، چگونه اصلاحپذیر است؟ این وضعیت تغییرپذیر است تا وقتی که هنوز تغییر ممکن باشد. از آن پس جامعه به موجود در حال نزعی بدل میشود که بازگرداندن آن به زندگی، نیازمند دم مسیحایی است.