۶- سورۀ نور و پوشش
در مبحث قبل معلوم شد که آیۀ ۳۱ سوره نور که مهمترین و یا حساسترین آیه قران در بارۀ حجاب بانوان است، و مدعیان پوشش موی سر به آن استناد میکنند، حتی بنابر برداشت پیشینیان نیز بر حجاب دلالت نمی کند و تا حدودی روشن شد که معنی کلمۀ «خمار» که در آیه بکار رفته است، چیست. اکنون به توضیح و تشریح خود آیه پرداخته میشود:
قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَٰلِکَ أَزْکَى لَهُمْ ۗ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ ( سوره ۲۴ نور، آیه ٣٠) وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا ۖ وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُیُوبِهِنَّ ۖ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَىٰ عَوْرَاتِ النِّسَاءِ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ (سوره ۲۴ نور، آیه ٣١).
دو آیۀ فوق سه امر را مورد بحث قرار می دهد:
الف- غَضّ بَصَر و حفظ فرج (پوشش شرمگاه؟)،
ب– وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ (پوشاندن برهنگی های نامتعارف)، (در آیۀ ۳۱)،
ج– گروه های محارم که زنان در برابر آنها از حجاب معاف هستند.
مهمترین و یا حساس ترین آیۀ قرآن در بارۀ حجاب بانوان در همین سوره است که در قسمت ب، توضیح داده می شود و مدعیان پوشش موی سر به این آیه استناد می کنند. در صورتی که از آیه و حتی بنابر برداشت پیشینیان، دلالت بر حجاب، مستفاد نمی شود. نظر فقهی فقها در این باره دیرتر مورد بحث قرار خواهد گرفت.
الف– آیات غَضّ بَصَر و حفظ فرج (پوشش پائین تنه و عورتین): متن آیۀ ۳۰ و قسمت اول آیۀ ۳۱، «قُلْ لِلْمُؤْمِنِینَ یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَیَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذَٰلِکَ أَزْکَى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا یَصْنَعُونَ (٣٠) وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ»،
ترجمه: «بگو مر مؤمنان را که فرو گیرند دیده شان را و نگاه دارند عورت هاشان را. آن پاکیزه تر است برای ایشان، به درستی خدا آگاه است به آنچه می کنند، و بگو مر زنان با ایمان را که فروگیرند دیده شان را و نگاه دارند عورت هاشان را …» (۱)
مفسران مقصود از حفظ فرج در دو عبارت “یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ” و “یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ” را یا “پوشاندن” شرمگاه می دانند، و یا به معنای رایج تَرَش یعنی ” پاکدامنی و عدم ارتکاب زنا” می گیرند. و همچنین “یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ” و “یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ” را می توان به معنای “نگاه نکردن و دیده ندوختن” گرفت، یا آن را دال بر “خودداری از آلودگی و چشم پوشی از زنا دانست”. بر همین اساس آیات یاد شده را در دو مرحله مورد بررسی قرار می دهیم
مرحلۀ اول – بررسی بر اساس “نگاه” و “پوشش”:
حفظ فرج (پوشاندن دامن): قرطبی می گوید: منظور از “وَ یَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ” این است که فرج و عوره خود را از دیده شدن توسط نامحرمان بپوشاند (۲). طبرسی نیز چنین نقل می کند: «امام صادق فرموده است: حفظ فرج در تمام مواردی که در قرآن آمده، به معنای خودداری از زناست، مگر در این مورد که به معنای پوشش است، تا هیچ کس به عورت دیگری نگاه نکند» (۳).
باز طبرسی در تفسیر مجمع البیان از قول ابن زید می گوید: هر جا در قرآن بحث حفظ فرج مطرح شده، منظور “ارتکاب زنا” است، مگر در این آیات که منظور پوشاندن فرج و عوره است تا کسی نتواند به آن نگاه کند (۴). همین برداشت را از قول أبوالعالیه نیز آورده اند. صاحب المیزان در مورد «وَ یحْفَظوا فُرُوجَهُمْ» می گوید: «و مقابله ای که میان جملۀ «یَغُضوا مِنْ أَبْصرِهِمْ» با جملۀ «وَ یحْفَظوا فُرُوجَهُمْ» افتاده، این معنا را می رساند که مراد از «حفظ فرج» پوشاندن آن از نظر نامحرمان است، نه حفظ آن از زنا و لواط که بعضی پنداشته اند… پس برای زنان هم جایز نیست نظر کردن به چیزی که برای مردان جایز نیست و برایشان واجب کرده که عورت خود را از اجنی– چه مرد و چه زن- بپوشانند» (ترجمۀ المیزان، ۲۰ جلدی، جلد ۱۵، ص ۱۵۵ و ۱۵۶). مرتضی مطهری نیز به نقل همین اقوال پرداخته، و دلیل آن را چنین توضیح داده است: «… عقیدۀ مفسرین اولیۀ اسلام، و همچنین مفاد اخبار و احادیث وارده این است که هر جا در قرآن کلمۀ حفظ فرج آمده است، مقصود حفظ از زناء است، جز در این دو آیه که به معنای حفظ از نظر است و مقصود وجوب ستر عورت است. چه این تفسیر را بگیریم، یا حفظ فرج را به معنی مطلق پاکدامنی و عفاف بگیریم، در هر حال شامل ستر عورت می باشد. در جاحلیت بین اعراب، ستر عورت معمول نبود و اسلام آن را واجب کرد» (۵). پس تا اینجا معلوم می شود که مقصود پوشاندن عورتین است و ربطی به پوشاندن موی سر و دیگر اعضای بدن ندارد. غَضّ بَصَر (دیده ندوختن): چکیده سخن لغویون و مفسران در بارۀ معنای غَضّ بَصَر: نگاه بر گرفتن، پایین انداختن چشم، خودداری از نگاه و باز داشتن چشم…، خیره نشدن و به تماشا ننشستن، دیده ندوختن و…، پس اگر غَضّ بَصَر در دو عبارت یَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ، و یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ را “دیده ندوختن به دیگران” بگیریم، این سؤال مطرح است که اولاً از چه نوع نگاهی باید دیده برگیریم، و ثانیاً به جنس مخالف و یا هر دو جنس؟ ثالثاً به کجای دیگران نباید چشم دوخته شود؟
در پاسخ به قسمت اول سؤال باید گفت: نظر به اینکه قرآن بیان امور مستمر در تاریخ است که اگر غیر از این بود، معجزۀ باقیه نمی توانست باشد، و کاربردش در همان دوران پیامبر خاتمه می یافت و در اعصار دیگر نمی توانست کاربردی داشته باشد، مراد، نگاه شهوانی نکردن است. چنین نگاه کردنی امر مستمر است و انسان از نگاه شهوانی به دیگران، چه آن زمان، و چه این زمان، منع شده است.
پاسخ به قسمت دوم سؤال که به جنس مخالف و یا هر دو جنس نباید دیده دوخته شود، طبیعی است که مقصود نگاه شهوانی نکردن به هر دو جنس می تواند باشد. اما احادیث هر دو وجه را شامل می شوند. در دو آیۀ فوق مراد جنس مخالف است.
در پاسخ به قسمت سوم سؤال که غَضّ بَصَر (دیده ندوختن) به کدام اندام انسان باید باشد؟ اگر «عدم نگاه درغَضّ بَصَر، “چهره و صورت” باشد، که بعضی ها با تشبث های نادرست چنین پنداشته اند، در این صوت به معنای شفاف آیه نمی رسیم: «به مردان و زنان مؤمن بگو! نگاه از چهره دیگران برگیرند و علاوه بر آن فرج و شرمگاه خود را از دیگران پوشیده دارند». ایراد اساسی به این دیدگاه وارد است، زیرا خدا انسان را نیافریده که سرشان را در اجتماع به زیر اندازند و به یکدیگر نگاه نکنند! چنین تلقی از آیه، به زیر سؤال بردن آفرینش خدا است، و هم حرکت در مسیر ضعیف ساختن انسان ها، و هم خارج کردن نیمی از انسان ها از اجتماع است. پس این احتمال مردود است، چون عملی غیر ممکن است. اما وقتی مراد را دوری از نگاه شهوانی و آلودگی بگیریم، آیه شفافیت و قابلیت فهم در اعصار و قرون را پیدا می کند. پس بنابراین نگاه های عادی و طبیعی که مقدمه و لازمۀ سخن گفتن با طرف مقابل و لازمۀ حضور در اجتماع است، نمیتواند منظور نظر قرآن باشد.
«گفتنی است معنای “فرج” همان معنای رایج فقهی اش است که عبارت از عورتین و اطراف است که تقریباً با دو کف دست می توان آن را پوشاند. این معنا دقیقاً منطبق بر معنای لغوی فرج که عبارت از “مابین دو چیز” است، می باشد که در اینجا منطبق بر “مابین دو پا” بوده و از طرفی می دانیم که مابین دو پای زنان و مردان چیزی جز “عورتین، پیرامون و حد فاصلشان” وجود ندارد». با توجه به نکات فوق، ترجمۀ مرحلۀ اول بررسی: «به مردان مؤمن بگو! چشم از تماشای فرج و شرمگاه زنان [و احتیاطاً مردان] پوشیده دارند… و به زنان مؤمن بگو! دیده از تماشای فرج مردان [و احتیاطاً زنان] برگیرند. و فرج و شرمگاه خود را در برابر مردان [و احتیاطاً زنان] بپوشانند» (۶).
با توجه و دقت در این بخش از آیه، معلوم می شود که مردم، چه زن چه مرد، دقت و عزمی بر استتار حساس ترین موضع پیکرشان یعنی فرج و دامنشان نداشتند و تاریخ هم گواه بر این مطلب است. و بنابراین قرآن در واکنش به این واقعیت، خواهان پوشاندن فرج و پائین تنه از سوی زنان و مردان مؤمن شد.
«توجه دقیق به این نکته که قرآن در آغاز آیه ۳۱ اشاره به بی مبالاتی زنان در پوشاندن فرج دارد (به طوری که خواهان رفع این بی مبالاتی شده) راه را برای فهم درست آیۀ ۳۱، که حساس ترین جملات قرآن در بارۀ پوشش است، هموار می کند و مانع برداشت های غلیظ [یا غلط ] در بارۀ میزان حجاب مورد انتظار آیه می شود و انتظارات مان را متناسب با آن چه جاری بوده می کند، و نه آن چه بعدها به حوزۀ حجاب و پوشش راه یافت» (۷).
مرحله دوم- بررسی بر اساس خودداری از فحشاء و آلودگی جنسی:
بررسی دقیق تر چنین است که در این آیات اساساً به موضوع “نگاه” و “پوشش و حجاب” پرداخته نشده است، چرا که نه غَضّ بَصَر، دقیقاً به معنای نگاه نکردن است، و نه حفظ فرج قطعاً منطبق بر پوشاندن فرج است!
غَضّ بَصَر (چشم پوشی از فحشا): عبارت (غَضّ بَصَر) و (غَضّ من بَصَره) به معنای خودداری کردن، صرفنظر کردن و “چشم پوشی” از انجام عملی است. آن عملی که قرآن خواستار چشم پوشی از آن شده است، عبارت از فحشاء است. بنابر این غَضّ بَصَر در دو جملۀ ” یَغُضوا مِنْ أَبْصرِهِمْ” و “یَغْضضنَ مِنْ أَبْصرِهِنَّ” به معنای “چشم پوشی از زنا و آلودگی جنسی” است، و نه نگاه نکردن به فرج و عوره که بعضی از مفسران گفته اند.
پس قرآن با بیان عبارت “غَضّ بَصَر” و “حفظ فرج”، از مردان و زنان مؤمن می خواهد که از ارتکاب زناء چشم پوشی کنند [و همچنین در برابر درخواست دیگران نیز] دامن خود را از آلوده شدن به آن حفظ نمایند. بر این اساس ترجمۀ پایانی مرحلۀ دوم بررسی که ترجمه ای درست تر نسبت به ترجمۀ مرحلۀ اول میباشد، از این قرار است: «[ای پیامبر] به مردان مؤمن بگو! [از زناء] چشم پوشی کنند و پاکدامنی پیشه نمایند، زیرا رعایت این رهنمود، به تزکیه بیشتر می انجامد. خدای جهان نسبت به بندگان مؤمن [چه از ارتکاب زناء، چه از پشیمانی و تغییر رویه] آگاه است [اگر چه از دید مردم، بستگان و خانوادۀ طرفین پوشیده باشد] و به زنان مؤمن [نیز] بگو [از افتادن در روابط جنسی ناسالم و خائنانه] خودداری کنند و دامن [از فحشا] مصون دارند» (۸).
نتایج این بررسی نشان می دهد که این آیات اساساً به بحث پوشش و نگاه نپرداخته، اما «خواستار خودداری از فحشاء و رعایت پاکدامنی شده اند. ابتلائشان به همین معضلات حاد، گویای وجود برهنگی بسیار بوده است. قرآن نسبت به فحشاء مذکور از خود واکنش نشان داد و خطاب به جامعۀ ایمانی نوپا، ابتداء طی آیات کنونی، خواستار رعایت پاکدامنی و دوری از آلودگی جنسی شد، و سپس در ادامۀ آیه ۳۱ (که مورد برسی قرار خواهد گرفت) “تدابیری” را در مورد پوشش بیان کرد تا زمینۀ آلودگی مذکور از میان برود».
در پرتو بررسی آیۀ ۳۰ و ابتدای آیۀ ۳۱ که انجام گرفت، نکات زیر روشن می شوند:
«۱- تفسیر مرحلۀ اول، یعنی انطباق غَضّ بَصَر بر “دیده ندوختن به فرجِ” دیگران، نشان می دهد که وظیفۀ مردان و زنان مؤمن در بخش نگاه مَنهیّ، صرفاً متوجۀ “فرج و دامن” دیگران است، و نه سایر مواضع جنس مخالف و موافق …
۲- علیرغم دو ترجمۀ کاملاً متفاوتی که برای آیات انجام شد، اما در هر ترجمه، هر یک از دو جمله به کمک دیگری تفسیر می شود، به این صورت که:
در ترجمۀ اول، جملۀ غَضّ بَصَر کمک می کند تا جملۀ حفظ فرج، به معنای حفظ از نگاه باشد، و حفظ فرج نیز کمک میکند تا غَضّ بَصَر اولاً به معنای عدم نگاه بوده، و ثانیاً این عدم نگاه نسبت به خاصّ فرج باشد.
در ترجمۀ دوم، حفظ فرج کمک می کند تا غَضّ بَصَر به معنای خودداری و چشم پوشی از ” آلودگی و زنا” باشد، غَضّ بَصَر نیز کمک می کند که حفظ فرج به معنای “خودداری و پرهیز” باشد، تا پوشش از نگاه دیگران» (۹). بنی صدر در اینجا حاشیه زده که اگر ما نخواهیم احادیث و روایات را بر قرآن تحمیل کنیم و صحت آن را از قرآن بجوییم، آیه بدون هیچ شأنِ نزولی روشن است که منظور از آن “خویشتن داری از نگاه شهوانی، در همۀ انواع را در بر می گیرد و شفاف نیز هست، و امر مستمرِ موضوعِ حکم هم هست”. حال چرا مفسرین و فقها، آیۀ به این روشنی را به دست انداز های پیچیده ای انداخته اند، مهمترین علت ها توجه نکردن به معضلات و مسائلِ مبتلا به و عادی شدۀ رایج آن دوران، و قرآن را بیان امور مستمر ندانستن هستند.
ب- لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا (پوشاندن برهنگی های نامتعارف):
متن کامل آیۀ ۳۱: «وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ أَوْ آبَائِهِنَّ أَوْ آبَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ أَبْنَائِهِنَّ أَوْ أَبْنَاءِ بُعُولَتِهِنَّ أَوْ إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی إِخْوَانِهِنَّ أَوْ بَنِی أَخَوَاتِهِنَّ أَوْ نِسَائِهِنَّ أَوْ مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُهُنَّ أَوِ التَّابِعِینَ غَیْرِ أُولِی الْإِرْبَهِ مِنَ الرِّجَالِ أَوِ الطِّفْلِ الَّذِینَ لَمْ یَظْهَرُوا عَلَی عَوْرَاتِ النِّسَاءِ ۖ وَلَا یَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِیُعْلَمَ مَا یُخْفِینَ مِنْ زِینَتِهِنَّ وَتُوبُوا إِلَى اللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ الْمُؤْمِنُونَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»
ترجمه ای کلی: «به زنان مؤمن بگو! دیده برگیرند و دامنشان را حفظ کنند و زینت خود را جز آن مقدار که نمایان است آشکار نکنند، و پارچۀ خِمار را بر روی جیوب شان قرار دهند و زینت شان را جز در برابر شوهر، پدر شوهر، پسر، پسر شوهر، برادر، پسر برادر، پسر خواهر، زنان، مملوکین، وابستگان بی نظر، و کودکان بی خبر، آشکار نسازند و نباید چنان قدم زنند که زینتِ نهان شان برملا گردد و همۀ شما مؤمنان، پشیمان به سوی خدا باز گردید تا بلکه رهایی یابید» (۱۰).
آیۀ فوق را کاملترین و حاوی ریزترین توضیح در بارۀ رعایت حجاب شرعی زنان می دانند. اما مهم این است که بدانیم این آیه، خواهان پوشاندن چه قسمت هایی از اندام و پیکر زنان شده است. توجه به آیه مشخص خواهد کرد که آنچه آیه خواهان پوشش آن شده است، با تصورات کنونی بسیار تفاوت دارد. برداشت های متفاوت و ضعیف، باعث شده که خواست آیه را چیزی بگیرند و به مردم معرفی کنند، که هیچ جایی در متن آیه ندارد، «از جمله می گویند:
(۱- زنان مؤمن نباید هیچ قسمتی از هیکل و اندامشان را نمایان گزارند و فقط نمایان بودن یکی از این موارد استثناء شده است: “لباس هایی که بر تن دارند”!!، یا “گردی صورت و انگشتان دست”، یا “صورت و کف دست و انگشتان دست”، یا “مواضع سرمه، انگشتر، النگو و دستبند، حنا و نیز گونه و رخسار”، یا “وجه [ناحیۀ وضو خور صورت]، کف [ناحیۀ دستکش خور] و قدم [ناحیۀ کفش خور]”، یا “ظهور ناخودآگاه وجه و کفین”». مشاهده می شود که در آیۀ فوق از هیچکدام از این اندام، نامی برده نشده است. توضیح کمی بعد خواهد آمد.
«۲- زنان باید لبه های خِمار [که آن را به روسری و کارکرد امروزیش ترجمه می کنند] را به گونه ای در جلوی بدن به هم وصل کنند که علاوه بر ناحیۀ سینه، همچنین گردن، موی سر و شانه ها کاملاً پوشیده گردد. ۳- زنان اجازه ندارند “مواضع موجود در زیرِ سرانداز” و یا “زینت های پنهان و مواضع آن شامل زیور خلخال که به مچ پا می بندند، زیور گوشواره که به گوش متصل می کنند، دستبند که به مچ می آویزند و… ” را جز در برابر محارم آشکار نمایند تا جایی که نمایان بودن ناحیۀ “گوشواره، خلخال و دستبند”، یا “اعضای واقع در زیر سرانداز”، حتی در برابر زنان غیر مسلمان، ممنوع است! چه رسد به مردان. ۴- زنان مؤمن نباید به گونه ای حرکت کنند و پا بر زمین بکوبند! که دنبالۀ دامن شان بالا رود و در نتیجه خلخال که متصل به مچ پا است پیدا گردد و یا صدای آن به گوش نامحرم برسد)» (۱۱).
توجه نکردن به وضعیت و مشکلاتی که جامعه با آن روبرو بود، انسان را به برداشت های غلط از آیه سوق می دهد. بی تردید اگر به صدر آیه «وَقُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ» که حاکی از بی دقتی زنان در استتار فرج و دامن است، توجه می شد، به این برداشت های نادرست و بی ارتباط با آیه نمی رسیدند (١٢). این اشتباه معنا کردن ها و تفاسیر نادرست، بخشی، بخاطر یکسان گرفتن عصر پیامبر با امروز است. و بخشی هم از رهگذر استناد به حدیث و یا روایتی نادرست و مغایر با قرآن. اینان چنین می اندیشند که لباس و زینت آلات و آداب و رسوم همین ها بوده است که در دوران ما رواج دارد. در صورتی که اصلاً این دو دوران قابل مقایسه نبوده و نیست. با مراجعه به تاریخ آن دوران، این نایکسانی آشکار میشود.
و اما موارد بحث انگیز و اختلاف انگیز:
اولین و دومین مورد بحث انگیز مربوط به مراد از “غَضّ بَصَر” و “حفظ فرج”، در عبارت (یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ) است که قبلاً در بارۀ آن صحبت شد و بازهم چکیده اش خواهد آمد. سومین مورد اختلاف مربوط به معنای “زینه” می باشد که در آیه سه بار آمده است. چهارمین اختلاف به ترجمه “لَا یُبْدِینَ” بر می گردد. که یک معنای رایجش “آشکار نکردن و نشان ندادن و نمایان نگزاردن” است و معنای دیگرش مطابق برخی تفاسیر “در نیاوردن و کنار نگذاردن” است. بنابر این معنای ترجمۀ جمله “لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ” بر پایۀ معنای اول چنین است: “زنان مؤمن نباید زینت شان را آشکار کنند”، و بر پایۀ معنای دوم این می شود: “زنان مؤمن نباید زینتشان را در بیاورند”
پنجمین مورد اختلاف به عبارت “إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا”، ششمین مورد بحث انگیز به معنا و مصداق واژۀ خِمار (مفردِ خُمُر) است که بسیاری آن را “روسری” و سرانداز و برخی معادل “رداء” ( که برای ستر نیمه بالای تن است) گرفته اند. هفتمین مورد بحث انگیز به واژۀ جیب (مفرِد جیوب) بر می گردد که معنای آن “شکاف” است که می تواند به شکاف جدایی حاصل از طرفین جامه یکدیگر اشاره داشته باشد. هشتمین چالش بر سر نهی موجود در “لا یَضرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ…” است، و نهمین چالش مربوط به ظرف مکانی آیه است (۱۳). یعنی محلی که باید پوشاند.
اینک به شرح آیه به ترتیب زیر پرداخته خواهد شد:
قبلاً توضیح داده شد: از غَضّ بَصَر و حفظ فرج در عبارت یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَیَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ، دو معنا بدست آمد:
الف- یک رأی، غَضّ بَصَر و حفظ فرج به معنای “چشم پوشی از آلودگی جنسی” و “رعایت پاکدامنی و عدم زنا” است که در حقیقت هر دو معنای واحدی را با مختصر تفاوتی می رسانند. در اولی می گوید: خودتان اقدام نکنید و در دومی می گوید: از اقدام و پیشنهاد دیگران هم استقبال نکنید. این خواسته در آیات متعددی برای اصلاح جامعۀ نوپای اسلامی و تحکیم خانواده ابلاغ شده است. و روشن است که در این دو جمله بحثی از حجاب شرعی به میان نیامده است، ولی به معضلات حادتری که زنا باشد و در جامعۀ آن روز متداول بوده پرداخته است (۱۴).
ب- مطابق رأی دیگر که به ممنوع کردن نگاه و هم بحث پوشیدگی حجاب پرداخته، اما نگاه و امر به پوشش محدود به موارد زیر است:
۱- نهی زنان از نگاه به “فرج و پائین تنۀ مردان (و احتمالاً سایر زنان)”
۲- امر به زنان در مورد پوشاندن “فرج و پائین تنه از مردان (و احتمالاً سایر زنان)”: استنباط پوشش از واژۀ حفظ در عبارت یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ که مستند به سخن مفسران اولیه است. اما محدود بودن موضع پوشش به “ناحیه فرج” بی نیاز از توضیح می باشد. زیرا به صراحت در خود آیه ذکر شده است. این نکته از واقعیت مهمی پرده بر می دارد: در آن دوران، حتی زنان استتار ناحیۀ فرج و دامن شان را چندان مراعات نمی کرده اند و دچار بی مبالاتی بوده اند. توجه به این نکته، فهم دقیق تر ادامۀ دستور آیه را واقعی تر می کند. بنابراین، دو عبارت مورد بحث، یا «خواهان “پاکدامنی جنسی” و یا “خواهان عدم نگاه به فرج دیگران، و نیز پوشیدن فرجِ خود از نگاه دیگران است» (۱۵). و هیچ ربطی به حجاب شرعی مورد نظر ندارد.
در بررسی لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا …، با وجودی که معنای زینت در این آیه روشن و خالی از اعوجاج است، اما ما بر مبنای معانی متفاوت زینه، آیه را دنبال می کنیم:
«زنان مؤمن نباید زینت هاشان را آشکار کنند، مگر آنچه از زینت ها ظاهر می شود …»
سه معنی و یا مصداق برای زینت مطرح است: ۱- زیور و آرایش ۲- جامه و لباس ۳- اندام
۱- زیور آلات و مواد آرایشی: گروه کثیری مراد از زینت را زیور آلات و مواد آرایشی می دانند. ولی معتقدند منظور آیه، “مواضع” زینت است، و نه خود زینت. زیرا انگشتر، گوشواره، سینه ریز، خلخال، حنا و… به خودی خود مورد بحث نبوده است، بلکه دیده شدن جایگاه و مواضعشان بر روی اندام یعنی دست، گوش، سینه، پا و … مورد بحث است (۱۶). «همچنین منظور از موضع زینت، کل آن عضوی است که زینت بر روی بخشی از آن قرار گرفته، و نه فقط بخش کوچکی از عضو که زینت در آنجا قرار دارد» (۱۷).
پس جایگاه “گوشواره، سرمه، النگو، زیورپا، انگشتر و…” به ترتیب عبارت است از: ” تمام گوش، کل صورت (یا چشم)، همۀ ساعد، تمام ساق پا، کل کف و پنچه و …”
«از آنجا که منظور اصلی از زینه را “مواضع” زیور و آرایش می دانند، بنابر این عملاً با کسانی که زینت را مستقیماً به معنای اندام و بدن می گیرند، فرقی ندارند. جز اینکه مواضعی از اندام که قابل تزئین به زیور آلات و مواد آرایش هست را مد نظر دارند. ولی اینان که زینت را اندام طبیعی می دانند، محدود به گسترۀ مواضع زینت آلات نمی شوند، بلکه بخش های بسیاری از جسم و بدن (مانند گیسوان، صورت، سینه و پستان، شکم، کمر، بازو، کتف، ران، لمبر، ساق، ساعد، کف و قدم)، و شاید تمام پیکر و اندام را در نظر می گیرند» (۱۸). اینان اصلاً توجه به متن آیه ندارند، بلکه حدیث را اصل قرار داده و حدیث مورد نظر خود را به قرآن تحمیل کرده و نظر خود را از آن بیرون کشیده و بنام فقه و شرع به خورد مردم داده اند.
مفسران «زیور آلات و مواد آرایشی را به دو دسته تقسیم می کنند: الف- زینت ظاهری و آشکار: یعنی زیورها و آرایش هایی که بیرون از محدودۀ جامه و لباس است و در نتیجه پوشاندن جایگاه شان در برابر مردان بیگانه لازم نمی باشد. ب- زینت های باطنی و پنهان: یعنی زیور آلات و آرایش هایی که در پس لباس پنهان بوده و نباید موضع شان جز در برابر محارم، مکشوف گردد. البته آنان در تعیین محدوده و مصداق زینت ظاهری، و نیز مصداق زینت باطنی هم رأی نیستند» (۱۹)، و نظرات متفاوتی ابراز داشته اند.
تفسیر زینت به زیور و آرایش، ابهامات زیادی را به همراه دارد و شاید برای فرار از مواجهه با ایرادات است که منظور از زینت را مواضع زینت گرفته اند، و نه خود زینت، و در موضع زینت هم بدون توجه به متن قرآن اختلاف بسیار زیاد است. تازه «اگر قائل به مدخلیت زیور آلات و آرایش ها در معنای آیه باشیم، نهایتاً می توان آن را یک بخش از زینت موجود در آیه دانست که آن را زینت مصنوعی، عارضی، الحاقی، ظاهر، رو، و آشکار می نامیم» (۲۰). در برابر این زینتِ نمایان، زیبایی های اندام قرار دارند که زینت های طبیعی، ذاتی و باطنی هستند که می توانند در پس جامه پنهان باشند. بنی صدر در حاشیه می نویسد: اینان توجه نکرده اند که «امر مستمر، خودِ آراستن محض دلبری یا رابطۀ تن با تن برقرار کردن است. [آیه] می گوید مردان و زنان اینکار نکنند و ربطی هم به پوشش ندارد.» « آنچه خداوند آفریده است، زینت پوشاندنی نیست و اجبار به پوشاندن، ناقض حقوق او است. پوشاندنش اما زینت می شود، وقتی به قصد ایجاد رابطۀ سکس با سکس آراسته می شود» (۲۱).
اینک دو ترجمه برای دو معنای متفاوت از زینت:
ترجمۀ اول: «زنان مؤمن نباید همۀ زینت های [طبیعی و مصنوعی] شان را [در برابر بیگانگان] آشکار کنند، مگر زیور آلات و آرایش ها که [زینت های مصنوعی و ظاهری اند و] همیشه جایگاه این زینت ها [شامل: موی سر (موضع موبند و زلف مصنوعی)، صورت (موضع سرمه و مالیدنی های تزئینی)، گوش (موضع گوشواره)، گردان و بالای سینه (موضع گردن بند و سینه ریز)، بازو (موضع زیور بازو)، ساعد( موضع النگو و دستبند)، مچ دست به پائین (موضع حناء و انگشتر)، مچ پا به پائین (موضع حناء) و یا (موضع زیور پا)، در برابر محرم و غیر محرم] آشکار و پیدا است. زنان مؤمن باید جامه شان را بر روی شکافها [ی ناشی از “رها شدگی طرفین جامه”، “اشتمال صمّاء” و …] قرار دهند و نباید زینت های طبیعیِ [فاقد زیور و آرایش، شامل: ” تنه” و “ران”] را جز در برابر شوهر، پدر شوهر، پسر، پسر شوهر، برادر، … [ و سایر محارم] آشکار کنند.»
ترجمۀ دوم: «زنان مؤمن نباید [اندام خود یعنی] زینت های طبیعی شان را نمایان سازند، مگر آن بخش [از اندام، شامل: مو، گردن، ساعد و ساق پا] که [به وسیلۀ زیور و آرایش موجود بر آن ها] ظهور یافته است. آنان می بایست جامه ها شان را بر روی شکاف ها و فاصله ها قرار دهند، تا سایر بخش های اندام شان جز در برابر شوهر، پدر، پدر شوهر، …نمایان نشود» (۲۲). در این ترجمه، سنت موجود در جامعه که مکشوف بودن موی سر گردن و ساعد و ساق پا بوده، ملحوظ شده است. و اگر هم سر، گاهی پوشیده بوده، به دلیل شرایط اقلیمی، بویژه در عربستان، که به دلیل هوای گرم و وجود شن های روان صحرای عربستان، حتی مردان هم اغلب سر خود را می پیوشاندند و به صورت سنت در آمده، بوده است، و نه حجاب شرعی.
۲- جامه و لباس: اگر زینت را جامه و پوشاک بگیریم، در این صورت در ترجمۀ “لَا یُبْدِینَ”، دو حالت پیش می آید:
حالت اول- اگر فعل لَا یُبْدِینَ در همان معنای مشهورش یعنی آشکار نکردن بکار رود، در این صورت عبارت “مَا ظَهَرَ مِنْهَا” منطبق بر “لباس های رو” بوده و ترجمه چنین می شود:«زنان مؤمن نباید لباس های رو را [که خود بخود آشکار و در معرض دید هستند] … ولی [هرگز] نباید جامه های زیرینشان را جز در برابرِ شوهر، پدر، پدرشوهر،…نمایان سازند». این تفسیر و یا معنی مخدوش است زیرا: الف- از “اندام” زنان که محور و موضوع حجاب است، غفلت شده و در عین حال زنی مجهول الهویه را به تصویر کشیده که از وی فقط لباس او (که از فرق سر تا نوک پایش را فراگرفته) نمایان است. ب- عدم رواج البسۀ زیر در مقابل البسۀ رو در آن زمان. (در آن زمان البسۀ رو به صورت امروزی وجود نداشت، تا چه رسد به البسۀ زیر) ج- با این فرض به راحتی نمی توان عبارت “وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ” را معنا کرد. د- در این حالت لازم نبود إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا (لباس های رو) بیاید، چون ظهور لباس های رو توضیح واضحات است.
اگر جامه [و زیور] را بخشی از زینت مذکور در آیه بگیریم، به معنای معقول تری دست می یابیم: «زنان مؤمن نباید [در برابر نامحرمان] بجز “لباس، سرمه، انگشتر، حنا و دستبند” هیچ زینتِ [طبیعی و عارضی] را آشکار نمایند، مگر در برابر شوهر، پدر شوهر، …». در این حالت چادر بی محل می شود و دیگر نمی توان قائل به وجود و تأیید پارچه های چادر مانندی برای زنان بود. اگر زینت را تنها بر لباس رو منطبق کنیم، ترجمۀ آیه چنین می شود: «زنان مؤمن نباید [در برابر نامحرمان] بجز لباس رو [که ساتر تنه، ران و بازو است] را آشکار کنند و باید جامه ها شان را بر روی فاصله ها و شکاف ها قرار دهند [تا هیچ قسمتی از مواضع تحتِ پوشش لباس رو، در برابر نامحرمان نمایان نگردد] و نباید لباسِ زیر [که فقط ساتر کمر تا ران و زانو است] را بجز در برابر شوهر، پدر شوهر،… نمایان کنند» (۲۳).
حالت دوم- اگر فعل لَا یُبْدِینَ به معنای لا یضعن یعنی “در نیاوردن” بگیریم، با ترجمه های زیر روبرو می شویم:
الف- با فرض اشارۀ “مَا ظَهَرَ مِنْهَا” به ظهور موردی و ناخواسته بودن برهنگی: «زنان مؤمن نباید [در برابر نامحرمان] لباس شان را در بیاورند، مگر اینکه ناخودآگاه [جامه کنار رود و در نتیجه اندمشان] آشکار گردد… [ بنابراین] زنان مؤمن نباید [عامداً] جز در برابر شوهر، پدر، پدر شوهر، … جامه و لباس را از تن در آورند.»
ب- با فرض اشارۀ “مَا ظَهَرَ مِنْهَا” به لباس رو: «زنان مؤمن نباید [در برابر نامحرمان] جامه و لباس را درآورند، مگر لباس های رو را، …[پس] لباس های زیر را جز در برابر شوهر، پدر، …[و سایر محارم] نباید از تن درآورند».
ج- با فرض ترجمۀ زینه به إزار و لُنگ: «به زنان مؤمن بگو [از آلودگی جنسی] چشم پوشی کنند و حافظ فرج و دامن شان باشند و إزار(یا دامن لباس) را [در اثر سهل انگاری و یا برای جلب توجۀ مردان از روی پائین تنه] کنار نزنند، مگر اینکه ناخواسته [و در پی حرکت و فعالیت، کنار رود و در نتیجه [پائین تنه] آشکار گردد. و [ برای جلوگیری از اتفاق مذکور] می بایست جامه و پوشاک را بر روی فاصلۀ [میان دو پا] یا شکاف [مابین لبه های جامه در پائین تنه] قرار دهند [تا بُروز فرج و پائین تنه را قطعاً متوقف کنند] و حق ندارند إزار را جز در برابر شوهر، پدر، پدر شوهر، … یا کودکانی که بر ناحیۀ عوره زنان وقوف [و آگاهی جنسی ] ندارند، از تن در آورند » (۲۴).
نادرستی های ترجمه های بالا کاملاً روشن است و بر این ترجمه ها خدشه وارد است.
د- ترجمه بر فرض منقطع بودن استثناء مَا ظَهَرَ مِنْهَا (ترجمه پایانی): «زنان مؤمن نباید [در برابر نامحرمان] جامه از تن درآورند و یا آن را رها گذارند [که منجر به ظهور برهنگی شان گردد]، مگر آن بخش [از اندام: شامل مو، گردن، ساعد و ساق] که اغلب لخت و آشکار می باشد[ و معمولاً لباس بر روی آنها قرار ندارد]. آن ها می بایست جامه و پوشاک را بر روی شکاف ها و فاصله ها قرار دهند [تا بر ظهور برهنگی فائق آیند] و جز در برابر شوهر، پدر، … [و سایر محارم] نمی بایست جامه [پوشانندۀ تنه، ران و بازو را] از تن درآورند و یا آن را کنار زنند».
خواننده ملاحظه می کند که انطباق زینت بر”زیور آلات” و بر “جامه و لباس” منطقی نبوده و نکتۀ بیهوده ای است و به همین دلیل ترجمه های مختلف گذشته با خدشۀ جدی روبرو است.
۳- اندام بانوان: جدی ترین معنای زینت، اندام بانوان است، زیرا زینت معنای “زیبایی” می دهد و هنگامی که این زیبایی به انسان و بویژه زنان نسبت داده میشود، مراد از آن اندام وی خواهد شد که زیبایی های طبیعی و خدادادی اش است. روایات متعددی نیز که “اندام” جایزالکشف را (هنگام شرح زینت ظاهر إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا) معنی کرده اند، مؤید همین معنا است.
قبلاً توضیح داده شد که بدن بانوان به دو قسمت تقسیم شده است: قسمتی که معمولاً برهنه بود و جامه ای بر روی آن قرار نمی گرفت که آن قسمت ها، “معاری” (قسمت های برهنه) گفته می شد. بخش دیگر پیکر بانوان که دارای جامه و لباس بود که به وسیلۀ آن پوشیده می شد که به آن “عوره” (قسمت های اغلب پوشیده که نباید برهنه شود) تعبیر می شد.
«پس برای تعیین محدودۀ عوره و معاری، کل اندام بانوان را به دو بخش اصلی تقسیم می کنیم: اولین بخش، تنه است که از بیخ گردن و رأس شانه ها آغاز می شود و تا انتهای ناحیۀ دامن و نشیمن گاه امتداد می یابد. تنه، به همراه ران، و گویا بازو، همان بخش هایی هستند که مطابق رسم عقلای جامعه، دارای پوشاک معین بودند و به همین دلیل اغلب پوشیده بودند، هرچند سهل انگاری فراوانی وجود داشت.»
«دومین بخش “اطراف” است که شامل سر، گردن، دست ها و پاها می شود و معمولاً بیشتر این اعضاء لخت بود و جامه ای (با انگیزه های اخلاقی) بر روی آن قرار نداشت. پس به این ترتیب تمام سر و گردن (مگر به دلایل خاص اقلیمی)، بیشتر دست ها (از انگشتان تا آرنج و بلکه نیمۀ بازو) و نیمی از پاها (از انگشتان تا زانوها)، برهنه و فاقد پوشاک بودند و در واقع حساسیتی نسبت به لخت بودن این قسمت ها در میان افراد جامعه نبود» (۲۵).
حال مسئله مهم این است که مشخص شود قسمت های معمولاً آشکار زنان در روزگار وحی چه بوده و قرآن چه واکنشی با آن داشته است؟:
قرآن می گوید: وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا: زنان مؤمن نباید اندامشان را [در اثر بی توجهی، رها گذاردن جامه با استفادۀ ناقص از آن] نمایان سازند مگر فقط آن مواضعی که [به حسب عادت جاری و عرف جامعه] پیدا و نمایان است. در این عبارت قرآنی اندام زنان به دو بخش تقسیم شده و در هر مورد حکم یا رهنمودی صادر شده است.»
الف- اندام نمایان که لباسی بر روی آن قرار ندارد. قرآن نیز پیدا بودن این بخش را بلامانع دانست و آن را در قالب إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا (مگر قسمتی هایی از اندام که معمولاً آشکار و نمایان است)، بیان کرد. پس “مَا ظهَرَ مِنْهَا” یعنی اندامی که بر اساس عرف و عادت برهنه بود (۲۶).
و چون تعبیر قرآنی “إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا” انطباق بر “معاری” که قبلاً توضیح داده شده، دارد، در نتیجه آیه نیز نمایان بودن “مو، گردن، و نیمۀ پائین دست و پا” را روا دانست.
امام صادق نیز زینه را “اندام زن” دانسته و در شرح إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا می گوید: منظور، وجه زن و دو ذراع وی است (۲۷):
بنابراین ملاحظه می شود که امام صادق (ع) اندام جایز الکشف را وجه و دو زرع گرفته است. وجه به معنای صورت و چهره است، و در بارۀ زراع می گویند حد فاصل مابین آرنج تا نوک انگشتان دست است و به این ترتیب ذراع علاوه بر کفین شامل “ساعد” نیز می شود.
تثنیه بودن ذراع، اشاره به دو دست (دست چپ و دست راست) ندارد، و مانند مشرقین (برای مشرق و مغرب)، قمران (برای قمر و شمس)، أبوان (برای أب و أم)، اشاره به دست و پا دارد. بنابراین دست بانوان (از نوک انگشتان تا آرنج) و پای ایشان (از نوک انگشتان تا زانو)، جزو مواضعی اند که پیدا بودنشان بر طبق این توجیه امام، جایز است. شرح آن در مبحث حدیث ذرعان، بخش مباحث فقیی خواهد آمد (۲۸). استثناء کردن وجه از کل سر هم به مفهوم مخالف کشف مو نیست، زیرا زنان “عرفاً و عادتاً” چیزی بر سر می نهادند که ناظر بر حجاب شرعی و اخلاقی نبود. به همین علت وقتی صحبت از حجاب شرعی پیش می آمد، امام صادق قائل به جواز کشف سر [و به تبع آن گردن] بود، به موثّق ابن بکیر توجه کنید: «بر بانوی مسلمان ایرادی نیست که سر برهنه نماز گذارد» (۲۹). گفتنی است حضرت نه تنها کشف سر در حین نماز یومیه را بلا مانع می دانست، بلکه آن را “مقدمه و شرطِ” دعا و استغاثه به درگاه خدا در زیر پهنۀ آسمان! برای شفای فرزندِ رو به موت می داند (۳۰). شرح سرِ برهنه و مویِ پریشان و رسم عرفی و اعتبار اجتماعی، و نه حجاب شرعی، در بحث فقهی خواهد آمد. بنابراین علاوه بر نیمۀ پائین دست و پا (یعنی ساق و ساعد و کف و قدم)، همچنین مو و گردن نیز جزو زینت ها و مواضعی اند که پوشاندن شان مطابق آیه لازم نبود و در واقع مصداق إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا در عصر وحی می باشد (۳۱).
«ب- اندام لباس دار: این بخش از اندام که دارای جامه و لباس بود ولی زنان استفادۀ درستی از آن نمیکردند بطوری که یا خود را نمی پوشاندند و در نتیجه گهگاه سینه، شکم و حتی ناحیه دامن و رانشان نمایان بود. و یا گاه جامه را از تن بیرون می آوردند که در این صورت برهنگی شان بیشتر می شد. قرآن در این باره واکنشی از خود نشان داد: اول اینکه خواهان آشکار نماندن اندامِ لباس دار (شامل تنه، ران، و گویا بازو) شد: “لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ” و در این راستا تدبیری عملی ابلاغ کرد که طی آن از ایشان خواست تا با قرار دادن طرفین جامه بر روی هم، مانع از نمایان گشتن اندام [شامل تنه، سینه و پستان، شکم، ران و کل پائین تنه] گردند: “وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ” پس آیه خواهان رفع سهل انگاری های شدید زنان در حفظ پوشش “تنه، ران و بازو” گردید. دوم این که مکشوف بودن مواضع اخیر را صرفاً در برابر محارم روا دانست: “وَ لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا…”، بنابر این از عبارت “وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا” و از ذکر استثناء محارم بدست می آید که زنان نه تنها مو، گردن، ساعد، و ساق را نمی پوشاندند، بلکه حتی در پوشش اندام لباس دار (تنه، ران و بازو) نیز عزم و جدیتی نداشتند. بطوریکه قرآن در واکنش به این بی مبالاتی فاحش، خواهان محفوظ نگاهداشتن نقاط اصلی پیکر (تنه، ران و بازو) در برابر نامحرمان شد و رعایت دقت در این امر را مورد توجه قرار داد: وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ. ولی نمایان شدن این نقاط اصلی را در برابر محارم مجاز دانست: وَ لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا لِبُعُولَتِهِنَّ …
پس وقتی خِمار، تن پوش، و زینه، به معنای هر یک از اندام زنان باشد، ترجمۀ آیه چنین میشود: “زنان مؤمن نباید پیکرشان را [در برابر نامحرمان] نمایان سازند، مگر آن اندام [واقع در اطراف تنه، شامل سر و گردن، و نیمۀ پایین دست و پا] که [معمولاً بنا به عادت و عرف جامعه] آشکار هستند. زنان مؤمن می بایست [برای دیده نشدن اندام اصلی شان شامل “تنه، ران و بازو” لبه های] پوشاک و جامه شان را به هم وصل نموده و بر روی هم قرار دهند، و حق ندارند [این] اندام را جز در برابر شوهر، پدر، پدر شوهر، … آشکار نمایند”» (۳۲). نتایج حاصله از بررسی “لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا …” از این قرار است:
۱- در آوردن جامه یا بی اعتنائی به حفظ و کارکرد آن، که به نیمه برهنگی و گاه برهنگی می انجامد، یک پدیده رایج در بین زنان آن روزگار بود. همچنانکه امروز هم چنین است. قرآن در برابر چنین پدیده ای، واکنش نشان داد و از زنان مؤمن خواست که (با جدا کردن جامه از خود یا با استفادۀ ناقص از آن) مرتکب برهنگی و آشکار شدن اندام نشوند. این بی مبالاتی چنان بود که پیامبر، برهنه شدنِ زنان در غیر خانه خودشان را موجب هتکِ آنچه مابین آنها و خدا است می داند: (پیامبر گفت: هیچ زنی نیست که جامه هایش را در غیر خانه اش درآورد، مگر این که موجبِ هتک پردۀ میان خود و خدا شده است) (۳۳).
همچنین روایتی که در شأن نزول همین آیه آمده، گویای این واقعیت است: «اسماء بنت مرشده در کنار نخلش در باغ بنی حارث بود که زنان شروع کردند به وارد شدن بر او، در حالی که جامه و دامنشان را به خود نپیچانده بودند و به همین خاطر مابین پاها، سینه و گیسوانشان نمایان بود. اسماء با دیدن این وضعیت گفت: چه منظرۀ زشتی. در پی این رویداد، آیۀ قُلْ لِلْمُؤْمِنَاتِ یَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ … بر پیامبر نازل گشت» (۳۴).
۲- بسیار از زنان تا پیش از این آیه، علاوه بر محارم و نزدیکان، در برابر دیگران نیز لباس را از تن در می آوردند و یا دچار بی مبالاتی جدی در نگهداریش بودند … اینان چنان در برابر مردم نسبت به پوشش تنه و ران کم انگیزه و لاقید بودند که قرآن فهرست افرادی که “صرفاً” در برابر آنها اجازه داشتند فاقد جامه باشند را به ایشان معرفی کرد.
۳- حداقل یکی از علل مهمی که باعث شد قرآن از زنان مؤمن بخواهد در مورد حجابشان دقت های یاد شده را بکار بندند “مهار زمینه های زناء و فحشاء” و “اعلام عملی عدم تمایل به آن” بود و این رهنمودها در خلال آیه ای آمده است که صدر آن بر “چشم پوشی از آلودگی” و “حفظ پاکدامنی” است.
۴- بخاطر تماس های جنسی خارج از قید و بند و عادی بودن آن در جامعۀ آن روز است که قرآن از مردان و زنان مؤمن خواست که از عمل فحشاء دوری گزینند. و تمهیداتی هم برای سالم سازی جامعه به آن ها یادآور شد (۳۴).
استخراج هدفِ «وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ» از ۴ طریق:
واژۀ خِمار همچنانکه قبلاً توضیح داده شده معنایی فراگیر دارد و به معنای جامه و “پوشاک” به طور کلی است. و جیب نیز چنین وضعیتی دارد و به معنای “شکاف” و فاصله میان دو چیز است. با توجه به این نکته، ترجمۀ عبارت بالا چنین است: «… و می بایست خمارشان را بر روی جیب شان قرار دهند». در این ترجمه باید معنی و مصداق دو کلمه خِمار (مفرد خُمُر) و جَیب (جُیوب) روشن شود.
به دلیل اهمیت موضوع، عبارت مورد بحث را (که امروز علاوه بر سینه، حتی پوشش مو و گردن را نیز از آن استنباط میکنند) از چند طریق مورد بحث قرار می دهیم (۳۵):
طریقه اول:
۱- رفع برهنگی سینه: زنان جاهلی دو گونه لباس می پوشیدند: الف- درع و خِمار: قبلاً توضیح داده شد که آنان معمولاً از پیراهن و بعضاً همراهش از سرانداز استفاده می کردند، اما هر یک از این دو دارای اشکالی بود: از یک سو گریبان پیراهن بسیار فراخ بود، بطوری که نیمی از سینهِ زنانگی و پیرامونش نمایان بود و از سوی دیگر خِمار را در جلو سینه به هم وصل نمی کردند بلکه آن را آویزان میگذاردند و یا به پشت گردن هدایت میکردند و در نتیجه مانع پیدایی سینه نمی شد. بر این اساس آیه از آنان خواسته که طرفین سرانداز را بر گریبان نهند تا سینه و پستان پوشیده گردد. ب- ازار و رداء: برخی از زنان از ازار و رداء استفاده می کردند: ازار همانند لنگ است که از حدود ناف یا زیر سینه به دور بدن می بستند و تا زانو امتداد داشت و برای ستر بالا تنه، خمار که رداء زنانه است را بر دوش (یا بعضاً بر سر) می نهادند تا کل سینه و بازو را در بر گیرد، اما چون طرفین خمار را به خوبی به هم وصل نمی کردند، مرتب سینه ها شان نمایان می شد. بر این اساس آیه از آنان خواسته که طرفین خمار را در ناحیه سینه بهم برسانند تا سینۀ آنان پوشیده گردد.
مفسران نیز خِمار را به معنای روسری و سرانداز، و جیب را اشاره به ناحیه سینه می دانند و همان توضیح بند الف را مطرح می کنند (۳۶). البته کسانی هم هستند قائل به ستر مو هستند و به همین خاطر خمار را به سرپوش و مقنعه ترجمه می کنند. اما اینان توجه ندارند که استفاده از خمار بر روی سر، ناشی از رسوم و اعتبارات اجتماعی و یا برخاسته از شرایط اقلیمی و آب و هواییِ آن دیار (با هدف مهار تابش آفتاب و گرد و غبار) بود و در نتیجه ارتباطی به حجاب، عفت جنسی، و انگیزه های اخلاقی و شرعی نداشت. و درست به همین خاطر بود که مردان نیز سرشان را می پوشاندند (۳۷). همچنانکه در نواحی خراسان و سیستان و بلوچستان بسیاری از مردان نیز سر خود را با پارچه ای عمامه مانند می پوشانند. پس آیه از زنان می خواهد که برای پوشاندن سینه از خمار استفاده کنند. با این وصف بهتر است که خمار را به سرانداز ترجمه کنیم. توضیحات فنی در “مباحث فقهی” خواهد آمد.
عبارت “وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ”، از جمله عبارت قرآنی است که تحت تأثیر ذهنیت قبلی مفسر معنا می شود: مفسرانی که بالا تنۀ زنان را کاملاً پوشیده و به عبارت دیگر آنان را دارای پیراهن و لباس کنونی تصور می کنند، مراد عبارت را ستر گردن، مو و قسمت ناچیزی از سینه که به گردن متصل است می دانند (۳۸). ولی مفسرانی که به واقعیات عصر پیامبر توجه بیشتری دارند و زنان آن دوره را فاقد پیراهن می دانند و در نتیجه مرادِ عبارت را سینه و جلوی بدن می گیرند، و یا اگر هم قائل به پیراهن اند، گریبانش را فراخ (به طوری که حتی می شد دست را به درونش برد. همچنانکه در بسیار از نقاط ایران و بویژه در روستاهای کشور پیراهن زنان چنین بود و حتی زنان روستا در مقابل مردان همان روستا و با اصطلاح خودی ها پستان خود را برای شیر دادن بچه ظاهر می ساختند) دانسته و به همین خاطر مقصود عبارت را ستر بخش های مشهود سینه و پستان می دانند (۳۹).
۲- رفع ظهور فرج و پایین تنه: در باره نارسایی لباس به طور عموم در عصر پیامبر مطالبی گفته شده است. یکی از آن نارسایی ها وجود مفرج الجانبین و غیر مخیط الجانبین بود که با اینکه پایین تنه را در بر می گرفت، ولی به دلیل شکاف جانبی اش، حتی به خوبی نمی توانست کفل ها را تحت پوشش قراردهد. نارسایی دیگر، ابتلاء آنان به دو گونه استفاده منهیّ از جامه بود: یکی اینکه دامن لباس را از سمت چپ، راست یا هر دو سمت را به بالا آورده و بر روی کتف می نهادند (که به این عمل اشتمال صمّاء گفته می شد) و در نتیجه کناره های ران، پهلو و یا عوره نمایان می گشت. و دیگری اینکه شکاف تحتانی لباس در هنگام نشستن رو به افق یا آسمان قرار می گرفت( که این نوع احتباء نامیده می شد) و در نتیجه اگر با پارچه ای دیگر یا با اضافۀ همان پارچه خود را نمی پوشاندند در این صورت فرج، ران و پائین تنه آشکار می شد. شاید رسول الله به دلیل این گونه لباس پوشی یعنی اشتمال صمّاء و احتباء در ثوب واحد را نهی کرد. چند نمونه در این مورد آورده می شود: نهی [النبی (ص)] عن لبستین اشتمال الصمّاء و ان یحتبی الرجل بثوب لیس بین فرجه و بین السماء شیء، «نهی رسولاالله عن لبستین أنیحتبی الرجل مفضیاً بفرجه الی السماء، و یلبس ثوبه و أحد جانبیه خارج و یلقی ثوبه علی عاتقه» و «نهی رسول الله (ص) عن لبستین؛ و هو أنیلتحف الرجل بثوب لیس علیه غیره، ثم یرفع جانبیه علی منکبیه، أو یحتبیّ الرجل فی ثوب واحد لیس بین فرجه و بین السماء شیء یعنی سِتراً» (۴۰). منظور الرجل در اینگونه روایات شخص است و نه صرف مردان (۴۱). و «آن وقت که مسلمانی نبود زنان حریرهای تنگ می پوشیدندی با زبانه های گشاده بیرون آمدندی همی خرامیدندی بلیحه و “دامن بر کتف افکنده” و پیراهن های…» (۴۲).
پس دستور قرآن در عبارت “وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ” پوشاندن شکاف جانبی بوده است. شاید تأکید قرآن بر این بوده که در آن دوران زنان فاقد”شورت” یا “شلوار” بودند و برای استتار فرج و پایین تنه فقط به دامن لباس شان اکتفا می کردند. و در بسیاری از نقاط ایران هم تا همین اواخر و بویژه در روستاها زنان با دامن بودند که اگر دقت نمی کردند در بسیاری مواقع عورت شان نمایان می شد.
۳- خِمار به معنای پوشاک تنه را می پوشاند:
۳- رفع برهنگی هر قسمتی از تنۀ و ران، به طور کلی: از اطلاق واژۀ خِمار (پوشاک) و جَیب (شکاف و فاصله میان دو چیز)، می توان فهمید که این عبارت خواهان رفع برهنگیِ ناشی از شکاف ها و فاصله ها به طور کلی می باشد… بنابراین دستور پوشش در این احتمال، محدود به موضع خاصی نبوده و هر موضعی از تنه و ران که در اثر بی مبالاتی برهنه و باز می ماند را در بر می گیرد. در این اولین بررسیِ “وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ” معلوم شد که حکم پوشش در آن، یا خاص ناحیۀ سینه است، یا دامن و پایین تنه، و یا هر قسمت حسّاس به طور کلی (۴۳).
طریقه دوم از طریق مقایسه با جملات ماقبل است:
دومین راه نزدیک شدن به معنای “وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ” مقایسه اش با جملات پیش از آن است. در این رابطه سه احتمال وجود دارد:
احتمال ۱– ستر سینه: اگر جملۀ صدر آیه یعنی “یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ” را محور مقایسه قرار دهیم، با این شرط که حفظ فرج را در آن به معنای “ستر” عوره و پایین تنه بگیریم، در این صورت اولین جای مهم پس از عوره و پایین تنه که در صدر آیه آمد، عبارت از بالا تنه با محوریت سینه و پستان می باشد و در نتیجه مراد قرآن در عبارت “وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ” را می توان به امر پوشش سینه دانست. خیل کثیری از مفسران نیز مراد عبارت را پوشش همین ناحیه دانسته اند.
احتمال ۲– ستر فرج و پایین تنه: اگر جملۀ صدر آیه را، نه به معنای ستر عوره، بلکه به معنای ارتکاب فحشاء و زنا بدانیم، در این صورت اولین موضع لازم الستر، برای مهار نسبی فحشاء، پوشاندن ناحیۀ دامن و پایین تنه است. بنابراین مراد آیه در عبارت “وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ”، لزوم دقت در پوشش فرج و پایین تنه است، بویژه که در این امر در آن زمان بی توجهی هایی معمول بود.
احتمال ۳– ستر جاهای حساس به طور کلی: اما اگر جملۀ «لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا» که بلافاصله پیش از عبارت مورد بحث «یحْفَظنَ فُرُوجَهُنَّ » آمده است را ملاک مقایسه قرار دهیم، در این صورت این جمله بنا بر آنچه قبلاً توضیح داده شده، دال بر مهار برهنگی در ناحیۀ تنه، ران و بازو است. پس عبارت اصلی می تواند گویای ” توجه عملی” به پوشش مواضع مذکور، رعایت دقت و ارائۀ شیوه ای اجرایی در آن خصوص باشد.
در دومین بررسی با سه احتمال متصورش، مشخص شد که حکم آیه، یا تمرکز بر پوشش سینه است، یا پوشش دامن و پایین تنه، و یا پوشش هر قسمت حساس به طور کلی (۴۴).
طریقۀ سوم- معانی جَیب: سومین طریق دست یابی به معنای “وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ” پی گیری معانی و مصادیق جیب (مفردِ جیوب) است. در این رابطه نیز سه احتمال به شرح زیر وجود دارد:
احتمال ۱– ستر سینه: چنانکه پیش از این گفته شد بسیاری از مفسران بر این باورند که منظور از جیوب در این آیه ناحیۀ سینه و گریبان است و در نتیجه هدف آیه را لزوم پوشش “سینه” دانسته اند.
احتمال ۲- ستر فرج و پایین تنه: از دیگر مصادیق واژۀ جَیب، کاربرد آن به جای واژۀ فرج و شرمگاه است! (۴۵).
بنابراین آیه، در عبارت”وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ”، خواهان پوشش ناحیۀ فرج و پایین تنه، و رعایت دقت در این امر شده است تا زنان مؤمن از ظهورِ گاه و بی گاهِ این ناحیه که به صورت عادت درآمده، جلوگیری کنند. این مصداق و تفسیر گرچه امروز غیر منتظره می نماید و با ذهنیات مفسران (بویژه آن ذهنیاتی که عبارت را دال بر پوشش گردن و مو! می دانند) تفاوت فاحش دارد، اما این برگرفته از معانی مسبوق به سابقه در ادبیات کهن عرب بوده و از آن گذشته در آیه، قرینۀ روشنی دالِّ بر انحصار معنای جَیب بر سینه وجود ندارد و در نتیجه نمی توان احتمال کنونی را نادیده گرفت.
احتمال ۳- ستر همۀ شکاف ها و فاصله های جامه: معنای اصلی جَیب عبارت از شکاف و فاصله میان دو چیز است. پس هر شکاف و فاصله ای که بر روی یک جامه و یا حد فاصل میان دو جامه بود و منجر به نمایان شدن بخش هایی از تنه، ران و بازو می گشت را در بر می گیرد: چه این شکاف لباس در ناحیۀ گریبان و سینه، و یا میان طرفین سرانداز باشد، چه ناشی از فاصلۀ مابین لباس پایین تنه و لباس بالاتنه باشد و منجر به ظهور شکم و کمر بگردد، چه ناشی از شکاف های جانبی جامه، درع و إزار بوده و موجب نمایان شدن پهلوها و کناره های ران بگردد، و چه مربوط به شکاف های تحتانی إزار و دامن لباس باشد که در هنگام نشستن و زانو در بغل گرفتن، به کشف عوره و ران می انجامد. بر این اساس عبارت “وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ” خواهان بسته شدنِ “همه” شکاف ها و فاصله های مذکور شده است. به عبارت دیگر، رفع برهنگی هر بخشی از اندام یاد شده را مورد توجه قرار داده، و نه فقط ناحیۀ سینه و یا ناحیۀ فرج و پایین تنه را (۴۶).
نتیجۀ فرض سوم: در این بررسی که به سه احتمال همراه بود، عبارت خواهان پوشاندن سینه یا پابین تنه و یا به طور کلی هر قسمتی از اندام غیر ظاهر شده است.
طریقۀ چهارم- نسبتِ خِمار با “لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ”: جمله “لا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلا مَا ظهَرَ مِنْهَا” که بلافاصله پیش از عبات اصلی آمده، می تواند ملاکی برای تعیین معنای آن باشد. جملۀ فوق به “کلیتِ نهی از برهنگی اندام غیر ظاهر” پرداخته است. در اینجا نیز چند احتمال متصور است:
احتمال ۱- اگر عبارت “لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا”، امر به “هویدا نساختن اندام غیر ظاهر” باشد. در این صورت “وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ” خواهان استفاده بهینه از جامه های شان، و در نتیجه بر طرف ساختن کاستی هایی است که منجر به پیدا شدن اندامی که معمولاً پوشیده بود، می باشد، تا بدان وسیله مراد آیه در عبارت”وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ” فعلیت یابد.
احتمال ۲- تأکید بر ستر جاهای حساس: اگر بنا باشد عبارت “وَ لْیَضرِبْنَ بخُمُرِهِنَّ عَلی جُیُوبهِنَّ” در صدد تأکید بر “مواضعی خاص” از میان اندام ملحوظ در لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا (شامل تنه، ران و بازو) باشد، در این صورت با دو برداشت روبرو هستیم:
الف- وقتی مراد پوشاندن فرج و عبارات گویای ناحیۀ “دامن و فرج” باشد که در فقه به آن “ستر عوره” گفته می شود، هر دو واژۀ جَیب و فَرج به معنای “مرز، شکاف و فاصله” میان دو پا است که منطبق بر ناحیۀ عورتین می باشد که برای تحقق استتارش می بایست از پارچه ای که دور کمر تا نزدیک زانو امتداد می یافت، استفاده می کردند. ترجمۀ کلی عبارت “لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ” چنین است: «زنان مؤمن نباید اندام [واقع در محدودۀ تنه، بازو و ران] را نمایان سازند … و [بویژه] می بایست جامه و پوشاکشان را بر فرج و پایین تنه بنهند [و از استتارش اطمینان حاصل کنند]». البته این برداشت وقتی صحیح است که عبارت یحْفَظنَ فُرُوجَهُنَّ به معنای صیانت جنسی و عدم زنا باشد (۴۷).
ب- ناحیۀ سینه: برداشت دوم این است که اگر یَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنَّ به معنای ستر عورت و پایین تنه باشد، در این صورت عبارت اصلی، برای ستر سینه و بالا تنه است. زیرا پس از فرج و پایین تنه، حساسترین موضع برای پوشش همین سینه است که برای استتارش کافی بود که طرفین سرانداز و روسری را در ناحیۀ جلوی بدن به هم وصل کنند. پس معنای جیب و جیوب در این عبارت، سینه و جلوی بدن است (۴۸).
با این برداشت، ترجمۀ کل عبارت چنین است: «زنان مؤمن نباید اندامشان را آشکار سازند و [بویژه علاوه بر اطمینان از فرج و دامن که در صدر آیه آمد] می بایست جامه شان را بر روی سینه [نیز] قرار دهند [و بدین وسیله از استتار دو ناحیۀ مهم، یعنی دامن و سینه اطمینان یابند] (۴۹).
احتمال ۳- نبودِ نسبت و رابطه: بر این اساس عبارت وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ، جمله ای جدید بوده که با جملۀ ماقبلش وَلَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا رابطه ندارد. این احتمال به شرحی که خواهید خواند، از اساس نادرست است. اگر عبارت وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ را بدون رابطه با جملۀ ماقبلش بگیریم، در این صورت می شود انتظار داشت که وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیُوبِهِنَّ به پوشاندن ناحیۀ جدیدی از پیکر (علاوه بر تنه، ران و بازو که قبلاٌ از لَا یُبْدِینَ زِینَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا بدست آمد) اشاره دارد. این ناحیه جدید را، چنانکه از برخی گزارشات و تفاسیر بر می آید، می توان موی سر و گردن تصور کرد. «گفته می شود به این دلیل دستور وَ لْیَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَىٰ جُیُوبِهِنَّ نازل شد که زنان مو، گوشواره و گردن را بپوشانند» (۵۰). مطهری نیز میگوید: «دقت فرمایید! خمار= روسری، اساساً برای پوشانیدن سر، وضع شده است. ذکر کلمۀ خُمُر می فهماند که زن باید روسری داشته باشد…» (۵۱). در مقالۀ بعد به نقد اینگونه استنباط پرداخته می شود.
یادداشت و نمایه:
۱- حجاب شرعی در عصر پیامبر، ترکاشوند، ص ۵۲۲.
۲- همان سند ص ۵۲۳؛ به نقل از: تفسیر قرطبی، ج ۱۲، ص ۲۲۳.
۳- همان سند ص ۵۲۳؛ به نقل از: ترجمه تفسیر جوامع الجامع ج ۴ ص ۳۰۴.
۴- همان سند ص ۵۲۳؛ به نقل از: مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۴۱.
۵- همان سند ص ۵۲۴؛ به نقل از: مسئله حجاب، ص ۱۴۱ و ۱۴۲.
۶- همان سند، ص ۵۳۲ و ۵۳۳.
۷- همان سند، ص ۵۳۳.
۸- همان سند، ص ۵۳۷.
۹- همان سند، ص ۵۳۷ و ۵۳۸.
۱۰- همان سند، ص ۵۳۸.
۱۱- همان سند، ص ۵۳۹.
۱۲- همان سند، ص۵۴۰.
۱۳- همان سند، ص ۵۴۳-۵۴۱.
۱۴- همان سند، ص ۵۴۵.
۱۵- همان سند، ص ۵۴۶.
۱۶- همان سند، ص ۵۴۷؛ به نقل از: مجمع البیان ج ۷ ص ۲۴۱ + رک: المیزان: ترجمۀ فارسی، ج ۱۵، ص ۱۵۶.
۱۷- همان سند، ص ۵۴۷؛ به نقل از: زبده البیان مقدس اردبیلی، ج ۲، ص ۶۸۶+ کشاف ج ۳، ص ۲۳۰.
۱۸- همان سند، ص ۵۴۷ و ۵۴۸.
۱۹- همان سند، ص ۵۴۸.
۲۰- همان سند، ص ۵۵۱.
۲۱- بنی صدر، تحشیه بر ص ۵۴۷ و ص ۵۵۱.
۲۲- حجاب شرعی در عصر پیامبر، ترکاشوند، ص ۵۵۲.
۲۳- همان سند، ص ۵۵۳ و ۵۵۴.
۲۴- همان سند، ص ۵۵۴.
۲۵- همان سند، ص ۵۵۵ و ۵۵۶.
۲۶- همان سند، ص ۵۵۷؛ به نقل از: کشاف ج ۳، ص ۲۳۱ و تفسیر فخر رازی، ج ۲۳، ص ۲۰۵. « الا ما ظهر منها یعنی ماجرت العاده و الجبله علی ظهوره و الاصل فیه ظهوره».
۲۷- همان سند، ص ۵۵۷؛ به نقل از مستدرک الوسائل ح ۱۶۷۰۱. «عن ابی عبدالله فی قوله جل ثناؤه: إِلا مَا ظهَرَ منها، قال: الوجه و الذرعان»
۲۸- همان سند، ص ۵۵۷.
۲۹- همان سند، ص ۵۵۸
۳۰- همان سند، ص ۵۵۸؛ به نقل از: وسائل الشیعه ح ۵۵۵۸. ص ۵۵۸؛ طب الائمه ابن سابور الزیات ص ۱۲۲ و بحار الانوار ج ۹۲(۹۵)، ص ۱۰.
۳۱- همان سند، ص ۵۵۸.
۳۲- همان سند، ص ۵۵۹.
۳۳- همان سند، ص ۵۶۰؛ به نقل از: کنز العمال ۴۵۰۲۹ + رک: ۴۵۰۰۵، ۴۵۰۰۹ و ۴۵۰۹۹
۳۴- همان سند، ص ۵۶۰؛ به نقل از: تفسیر ابن ابی حاتم، روایت ۱۴۳۸۹+ لباب النقول
۳۵- همان سند، ۵۶۲
۳۶- همان سند، ص ۵۶۳، به نقل از: المیزان، ج ۱۵، ص ۱۱۲، و مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۴۲.
۳۷- همان سند، ص ۵۶۳.
۳۸- همان سند، ص ۵۶۴؛ به نقل از: مجمع البیان ج ۷ ص ۲۴۲.
۳۹- همان سند ص ۵۶۴؛ به نقل از: تفسیر النسفی، ج ۳، ص ۱۴۳.
۴۰- همان سند، ص ۵۶۵؛ به نقل از: بحار النوار، ج ۸۳، ص ۲۰۰. ترجمه آن در متن بیاید. و همچنین سنن ابوداود ح ۴۰۸۰، السنن الکبری نسائی ح ۹۶۶۶
۴۱- همان سند ص ۵۶۵؛ به نقل از: کافی ج ۵، ص ۵۱۹.
۴۲- همان سند، ص ۵۶۵؛ به نقل از: تفسیر سور آبادی، ج ۳، ص ۱۹۶۶.
۴۳- همان سند، ص ۵۶۶.
۴۴- همان سند، ص ۵۶۶ و ۵۶۷.
۴۵- همان سند، ص ۵۶۷؛ به نقل از: العین، ج ۱، ص ۶۵۹، تفسیر تبیان، ج ۴، ص ۳۷۹؛ لسان العرب، ج ۱۱، ص ۲۶۶ (واژۀ رجل)؛ تارج العروس، ج ۱۴، ص ۲۶۳.
۴۶- همان سند، ص ۵۶۸ و ۵۶۹.
۴۷- همان سند، ص ۵۷۰ و ۵۷۱.
۴۸- همان سند، ص ۵۷۱؛ به نقل از: کشاف، ج ۳، ص ۲۳۱؛ مجمع البیان، ج ۷، ص ۲۴۲.
۴۹- همان سند، ص ۵۷۱.
۵۰- همان سند، ص ۵۷۴؛ به نقل از: مجمع البیان، ج ۷ ص ۲۲۸؛ قاموس فیروزآبادی، ج ۱، ص ۵۰.
۵۱- همان سند، ص ۵۷۴؛ به نقل از: مسئله حجاب، مرتضی مطهری، ص ۱۸۹.