در اخبار می خواندم که آقای کومی، مدیر سابق اف بی آی گفته که دونالد ترامپ شایستگی ریاستجمهوری را ندارد. او می افزاید که ترامپ با زنان مثل تکه گوشت برخورد می کند و حقیقت برای او هیچ ارزشی ندارد.
البته این اولین بار نیست که مقامات عالیرتبه امریکایی از ترامپ به زشتی یاد می کنند. بسیار از روانپزشکان معتبر امریکایی اعلام کردند که آقای ترامپ اختلالات روانی دارد.
از زمان ریگان تا به امروز هرازگاهی برخی از ایرانیان به ضریح مقدس کاخ سفید دخیل می بندند و هر بار بدون درس گیری از تجربه نا امید بر می گردند. اخیرا مشتی ایرانی که خودشان را آزادیخواه، مدافع حقوق بشر و دمکرات می دانند به این آقای دارای فساد اخلاقی و بیمار روانی نامه نوشته و دخیل بسته اند تا بقول آنان این انسان پایبند به ارزش های والای انسانی ( همان کسی که در تلویزیون ادای یک خبرنگار دارای معلولیتی را جلوی او در آورد) در براندازی جمهوری اسلامی به آنان کمک کند تا بعنوان مدافعان حرم مقدس کاخ سفید چون جلبی و علاوی و کرازی در ایران حکومتی تحت فرماندهی کاخ سفید و پنتاگون برقرار سازند.
واقعا این همه آستانبوسی ترامپ و دخیل بستن به کاخ سفید چه معنایی بجز دعوت بیگانگان و انیران به دخالت در امور داخلی ایران و میهنمان می تواند داشته باشد. ترامپ اگر قادر به حل مسئله ای بود اول مسائل داخلی کاخ سفید را که هر روز یک ماجرا و فتنه جدیدی از آن سر بر می آورد و سپس مشکلات آمریکا را حل می کرد.
امریکا در کجای جهان آزادی و دموکراسی برده است که حالا شما انتظار دارید با دخیل بستن به کاخ سفید به شما در براندازی جمهوری اسلامی کمک کند تا در ایران آزادی و دموکراسی به ارمغان بیاورد. فراموش کردید تز دمکراسی برای خاورمیانه بزرگ جرج بوش پسر را که قرار بود دموکراسی را در این منطقه برپا سازد. نتیجه آن دمکراسی بزرگ شد ویرانی افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، یمن و پیدایش داعش سنی و دیگر گروه های مشابه که امروز در جنگ و خونریزی و خون می غلطند. صاحبان قدرت در آمریکا اگر به فکر برپائی دمکراسی و آزادی در جهان بودند که دمکراسی های نو پای کشورهائی چون ایران و شیلی را واژگون نمی کردند و در راس این کشورها دیکتاتور های وابسته بخود را نمی آوردند. اجاره نشینان کاخ سفید اگر به فکر دمکراسی در دیگر کشورها بودند که در امور دیگر کشورها دخالت نمی کردند و می گذاشتند مردم هر کشوری برای خود تعیین تکلیف کنند. از نیمه دوم قرن بیستم یعنی از بعد از جنگ جهانی دوم در هر کشوری که نیرویی مردمی و ملی به قدرت رسید توسط کودتای آمریکائی سرنگون شد. نمونه آن، سال 1949 در یونان و 1953 دکتر مصدق در ایران، آربنت در گواتمالا می باشد. آمریکائی ها توسط نوکرشان موسی چومبه، پاتریس لومومبا و دو وزیرش را کشتند و قطعه قطعه کردند و آنان را در اسید سولفوریک انداختند و موبوتو آدمخوار را بر سریر قدرت نشاندند. درشیلی کودتائی برعلیه آلنده دمکرات ترتیب دادند و دیکتاتور آدمکشی چون پینوشه را سرکار آوردند. گولارت، رییس جمهور اصلاح طب برزیل را در سال 1964 با کودتایی سرنگون کردند و بجایش خونتای نظامی برزیل را سرکار آوردند. در اندونزی سوکارنو دمکرات و ملی گرا را انداختند و سوهارتو جانی را به قدرت نشاندند. سوهارتو به کمک ارتش آمریکا در عرض شش ماه بیش از یک میلیون نفر را به قتل رساند. امریکا در نیمه قرن بیستم در 62 کشور جهان بطور مستقیم و غیر مستقیم کودتای نظامی بر علیه دولت ها ی مستقل و ملی انجام داده است تا بتواند به کمک سرسپردگانش سلطه خود را در اکثر کشورهای جهان گسترش دهد. این کودتا ها و دخالت ها در امور داخلی دیگر کشورها بجز جنگ ویتنام می باشند که سه میلیون ویتنامی را به قتل رساندند. امپریالیسم آمریکا در هر کجا پایش را گذاشته و وارد شده است جز بدبختی و فلاکت هدیه برای مردم آن کشور در انبان نداشته است. کاخ سفیدیان آزادی و دموکراسی را به کدام کشور برده اند که حالا برای ایران بیاورند. فراموش نکنیم معامله پنهانی رایگان با خمینی، بنام اکتبر سورپررایز و ایران گیت را که چگونه در تحکیم و بقای جمهوری اسلامی موثر بودند.
مگر آزادی و دمکراسی بردنی و وارداتی یا صادراتی اند که باید کشوری کمک کند ما حکومت مان را برانداریم که بتوانیم دمکراسی را وارد کنیم.
منظور از دمکراسی آن است که مردم، خود صاحب اختیار سرنوشت خویش باشند. حق تعیین سرنوشت هر ملتی بدست خودش تعیین شود، و این از اصول بنیادین حقوق بشر است که می گوید هر ملتی باید خودش سرنوشت خودش را تعیین کند. اگر هر ملتی بطور مستقل و آزاد حق تصمیم گیری در مورد چگونگی حاکمیت بر خود را دارد، اگر تعیین سرنوشت حق مردم است، و اگر مردم نیاز به قیم و ولی فقیه ندارند، آنگاه دخالت دادن دیگری و شریک کردن بیگانگان در حق مطلق مردم در عمل چیزی بجز نفی دمکراسی و حقوق بشر نمی تواند باشد.
بدون توجه به استقلال و آزادی و حق حاکمیت مردم و احترام به حقوق شهروندان، جامعه دمکرات و آزادی نمی توانیم بنا سازیم. البته اگر اعتقاد داشته باشیم مسائل و مشکلات کشور باید توسط شهروندان ایران بیرون از قلمرو جمهوری اسلامی و بدون مداخله عامل خارجی حل شود. دموکراسی در پرتو آمریکا و دخیل بستن به ضریح کاخ سفید و متکی به زور آمریکا که دموکراسی نیست. دموکراسی محصول فرهنگ آزادی است.دمکراسی محصول تلاش بیکران و مستمر نیروهای دمکرات و حقوقمدار است.
دخیل بستگان کاخ سفید، نه دمکراتند ، نه آرادیخواهند ونه مدافع حقوق بشرند. مگر هر کسی که با جمهوری اسلامی مخالف باشد آزادیخواه و دمکرات است؟ تجربه گذار از دیکتاتوری شاه به دیکتاتوری اخوندی را داریم . آخوندها هم مخالف شاه بودند و دیدیم بعد از انقلاب همان دیکتاتوری سرنگون شده شاه را بازسازی کردندودیکتاتوری خون آشام تری از دیکتاتوری شاه بنا نهادند.
انسان دمکرات و آزاد اندیش می باید در اندیشه خود دمکراسی، آزادی و حق مردم بر سرنوشت خویش را به روشنی بیان کند و به آنها عمل نماید. هر چند که نباید فریب شعارها و هارت و پورت های کاخ سفید نشینان را علیه جمهوری اسلامی را خورد، اما بر فرض و شاید بتوان نظام جمهوری اسلامی را با کمک آنان ساقط نمود ولی مطمئناً رژیمی به مراتب مستبدتر و جانی تر جایگزین آن خواهد شد. آزادیخواهی و دفاع از حقوق بشر و دموکراسی خواهی تنها در لفظ نیست بلکه آنها باید در اندیشه و عمل انسان دمکرات متبلور شوند.
دخیل بستگان به کاخ سفید، همچون بسیاری از هموطنان ما بدنبال قدرتند و در مقابل قدرت برتر و سلطه گرسر فرود می آورند چون ذهنیت آغشته به فرهنگ اطاعت آنان بدنبال خود تبعیت از قدرت را در پی دارد. این قدرت روزی خمینی است و روزی رایگان، دگر روز جرج بوش پسر و زمانی ترامپ یا هر کس و نا کس دیگری می تواند باشد. انسانی که اعتماد به نفس ندارد و خود را ضعیف و ناتوان می پندارد همواره برای پوشش ضعف خود بدنبال قدرت و صاحبان قدرت می باشد.
آلفرد ادلر، روانشناس بنام اتریشی و محقق افراد خود کم بین و ضعیف النفس درمورد این افراد می گوید: در زندگی چیزی جز تلاش ، برای رهایی از ضعف و دسترسی به قدرت نیست تا جائی که برای پاره ای، هنگامی که شرایط اجازه دهد، دست یابی به قدرت و جاه طلبی به صورت آزی دیوانه وار و جنونی جهانسوز در می آید که دیگر رعایت هر امر و ارضای هر نیاز دیگری را تحت الشعاع خود قرارمی دهد.
در پایان به این هموطنان توصیه می کنم، که آنان فریب شعارها و هارت و پورت های اجاره نشینان کاخ سفید را نخورند. نمونه کره شمالی و شعارهای تیز و تند ترامپ علیه رییس جمهور آن کشورجلوی چشمان ما است که بعد از ان همه عر و تیزکردنها، آقای پمپئو بار سفر به کره شمالی بست و به دیدار آقای کیم چونگ اون شتافت. مطمئن باشید اگر سیاست و منافع آمریکا ایجاب کند خود آقای ترامپ بار سفر به ایران خواهد بست و آخوندهای سابقاً تسلیم شده با نرمش قهرمانانه جدیدی چنان فرش قرمزی زیر پای او خواهند انداخت که در تاریخ نوشته شود.
نامه نویسی ها بدانند که دخیل بستن ها نتیجه ای نخواهند داد و اینها چیزی بیشتر از دامچاله ای از ریا و دروغ و عوامفریبی نیستند. به نیروی مردم باور داشته باشید که به یمن خط استقلال و آزادی و فعالیت دیگر نیروهای ملی و وطن پرست، از ریگان تا به امروز امریکا موفق نشده است الترناتیو دست ساخته خود را بسازد و تحویل مردم بدهد وگرنه ضد ملی ها و وطن فروشان کم تلاش نکرده اند تا الترناتیو جمهوری اسلامی را کاخ سفید بسازد.
نظام ولایت فقیه فقط و فقط بدست توانای مردم ایران باید سرنگون شود.
دمکراسی و جامعه حقوقمدار را نیروهای دمکرات بهمراهی مردم می سازند وگرنه این استبداد می رود و استبداد دیگری جای انرا خواهد گرفت همانطوریکه دیکتاتوری شاه رفت و دیکتاتوری اخوندی آمد.
30 فروردین 1397