back to top
خانهدیدگاه هاشبح نکبه بر فراز اسرائیل، توما وِسکووی، ترجمه بهروز عارفی

شبح نکبه بر فراز اسرائیل، توما وِسکووی، ترجمه بهروز عارفی

Parcham-Palestine-1اخراج فلسطینیان در سال 1948، خلائی در بازخوانی تاریخی اسرائیل

توما وِسکووی، پژوهشگر مستقل تاریخ معاصر، مولف “خاطره نکبه در اسرائیل”، انتشارات آرماتان

ترجمه بهروز عارفی

ماه مه امسال مقارن با هفتادمین سالگرد ایجاد دولت اسرائیل است. به این مناسبت، مردم فلسطین یادمان فاجعه سال 1948 را زنده کرده، خواهان اجرای حق بازگشت پناهندگان برپایهء قطع نامه های سازمان ملل متحد می شوند. تظاهرات غزه زیر گلوله سربازان اسرائیلی ، در چارچوب این عدالت خواهی معنی می یابد.

سازمان های سیاسی فلسطینی، سلسله کارزار سالیانه ای را که بین سی مارس و 14 مه برگزار می شوند، “راه پیمائی بازگشت بزرگ” نامگذاری کرده اند. از نگاه دولت اسرائیل، 14 مه روز جشن ملی و یادآور14 مه 1948، روزی ست که داوید بن گوریون استقلال کشور را اعلام کرد. اما برای جامعه فلسطین، چنین روزی یادمان نکبه (“فاجعه”) یعنی یادبود اخراج 805هزار فلسطینی است که نوادگان شان هنوز چشم انتظار اجرای قطع نامه 194 مجمع عمومی سازمان ملل متحد، مصوبه 11 دسامبر 1948 هستند. این قطع نامه بر “حق بازگشت” تاکید کرده، برای جبران خسارت از [رانده شدگان] پرداخت غرامت پیش بینی می کند. اتفاقا، درست در این روز ست که دونالد ترامپ قصد دارد امسال سفارت جدید آمریکا را در بیت المقدس (اورشلیم) افتتاح کند.

فردای اولین جنگ اعراب-اسرائیل، صدها هزار فلسطینی به طور پراکنده در چهارگوشهء منطقه پخش شدند. مورخان رویداد را ثبت کردند ولی می دانستند که سرانجام برداشت فاتح جنگ از این رویداد روایت مسلط خواهد شد. نوشته های ولید خالدی یا سامی هداوی جای تردیدی باقی نمی گذارد: مردم فلسطین، خواه به دلخواه برای حفظ جان خود و یا به اجبار فرار کرده باشند ، به هر حال از زمین خود کنده شده اند.(1) اما برای این که چنین روایتی از رویدادهای سال 1948 فراتراز جهان عرب منتشر شود، لازم بود تا سال 1987 فرارسد تا نخستین آثار “مورخان جدید اسرائیل” از جمله بنی موریس، ایلان پاپه و آوی شلائیم (2) منتشر می شد. این پژوهشگران با تکیه بر بایگانی های دولتی اسرائیل، یک به یک، بنیاد تاریخ نگاری رسمی کشور را از هم گسیختند:

زمان انتشار این پژوهش ها را نباید امری پیش پا افتاده تلقی کرد. نخستین کتاب، هنگام آغاز اولین انتفاضه، نزدیک به ده سال پس از به قدرت رسیدن جناح راست و شروع جنبش رفوزنیک منتشر شد. در این جنبش “مشمولان مخالف جنگ” از خدمت در سرزمین های اشغالی سرپیچی کردند، در حالی که نظامیان اسرائیلی در مورد عملکرد ارتش خود تامل می کردند. صلح طلبان به دوره ای ازگشایش و پرس و جو درباره جامعه، دولت و نوع رابطه شان با طرف دیگر گام می گذاشتند. رسیدن اسحاق رابین به مقام نخست وزیری در سال 1992 و آغاز مذاکرات با سازمان آزادی بخش فلسطین (ساف) در این چارچوب قرار می گنجد. این دوره ای بود که جنگ سرد به پایان می رسید، و با حمایت شماری از کشورهای عربی از ائتلاف ضدِ عراق در جنگ خلیج [فارس] در سال 1991، ناقوس مرگ پان عربیسمی به صدا در می آمد که مدت ها در مقابل مذاکره با اسرائیل ایستادگی کرده بود.

واژه ای که از این پس ممنوع شد

در نخستین نیمهء سال های دهه 1990، کارهای “مورخان جدید” با استقبال بخشی از جامعه اسرائیل روبرو شد. موضوع در رسانه ها مطرح شد و کنفرانس ها و سمینار ها برگزار گردید، بدون این که همه این تزها را بپذیرند، دستِ کم درمورد آن ها به بحث می پرداختند. طرح هائی برای نگارش تاریخ اسرائیل-فلسطین ریخته شد و حتی کمیسیون هائی برای بازبینی برنامه درس تاریخ در مدرسه ها تشکیل شد. باوجود این، بحث ها به محافل روشنفکری محدود ماند. قتل رابین به دست یک افراطی یهودی در سال 1995 و سپس به قدرت رسیدن بنیامین نتانیاهو در سال 1996و آغاز سوءقصدهای انتحاری در خاک اسرائیل، روند گشایش را با دشواری روبرو ساخت، اما متوقف نکرد.

با این همه، با آغاز انتفاضه دوم در اواخر سپتامبر 2000، آخرین فضاهائی که در آن بین اسرائیلی ها و فلسطینیان در مورد تاریخ نگاری شان بحث درمی گرفت، بسته شد. به دنبال شکست گفتگوهای سران در کمپ دیوید در ژوئیه 2000، جنبش های صلح طلب که بانیان اصلی این روابط بودند، از هم پاشیدند؛ اهود باراک با شعبده بازی با پوشاندن سازش ناپذیری خود، مسئولیت شکست را بر گردن یاسر عرفات انداخت (هرچند او بعدها پذیرفت که هیچ چیزی به رهبران فلسطینی پیشنهاد نکرده بود). فعالان چپ صهیونیست بدون این که نقش پیشگام را در این جنبش ایفا کنند، توانستند بخش بزرگی از جامعه اسرائیل را گردهم آورند. با بیانات اهود باراک و از سرگیری خیزش دوم فلسطینی ها که مرگبار تر از قبلی و مسلحانه بود، بخش بزرگی از آنان به فعالیت های صلح طلبانه پایان دادند؛ سازمان های آنان نیز از رمق افتاد.

از نگاه جامعه یهودی، با چنین برداشتی، دیگر «هم تائی وجود ندارد» که بتوان با او صلح کرد. اسرائیلیان انتفاضه دوم را به مثابه حمله ی بدون اخطار فلسطینی ها تلقی می کردند که به ویژه با بسیج حماس که نیروی جدید سیاسی با گرایش اسلام گرائی بود، همراه شده و مجموعه این شرایط بازتاب اخبار اضطراب آور جهانی را نیز تشدید کرد. در سال 2001، آریل شارون سرکرده جناح راست، با ارائه برنامه متفاوتی در انتخابات برنده می شود: او تلقین می کند که چون همزیستی امکان ندارد، پس جدائی به صلح می انجامد. به موجب این منطق یک جانبه نگر، در کرانه باختری دیواری کشیده می شود و ارتش اسرائیل از غزه عقب نشینی می کند.

یک بار دیگر، حافظه نکبه به سود تبلیغات قدیمی به خاک سپرده می شود: به این معنی که گویا فلسطینیان سرزمین خود را ترک کردند تا درکنار یهودیان زندگی نکنند؛ و اسرائیل بر این سرزمین که خدا به ابراهیم اعطا کرده، حقی دارند. آریل شارون بلافاصله پس از کسب قدرت، دستور می دهد کتاب های درسی تاریخ اِیال ناوه Eyal Naveh را که دیدگاهی نامتعارف از 1948 ارائه می داد، جمع آوری کنند. در دانشگاه ها به شدت با کار «مورخان جدید» مقابله می شود. اکنون، این جنگ به برنامه مرکزی ایم تیرتزو Im Tirtzu، سازمان دانشجوئی نزدیک به رهبر راست افراطی، وزیر آموزش کنونی، نفتالی بِنِت تبدیل شده است. پیروان این جریان در سال های اخیر، کارزاری را با عنوان «نکبه دروغ است» به راه انداخته اند (3). اسرائیلیان نمی خواهند بپذیرند که بخشی لاینفک از تاریخ فلسطین هستند و نهادهای اسرائیلی مرتبا به آن ها تلقین می کنند که آنان وارثان ایده های رهائی بخش و پیشرو اند.

ایجاد اسرائیل پس از مرگبارترین جنگ تاریخ رخ داد، جنگی که در پایان آن ایده های آزادی خواهانه بر فاشیسم پیروز شد. یهودیان که قربانیان اصلی ترور نازی تلقی می شدند و پایه ریزی دولتِ پناهگاه در خاورنزدیک می بایست این تراژدی را با این که اروپائی ست، جبران کند. از این رو، دفاع از اسرائیل هم داوی سیاسی، و هم داوی تمدنی است. این خطر وجود دارد که خاطره نکبه، بیگناهی کاملی را که دستگاه دولتی اسرائیل مدعی آن است، خدشه دار سازد. قبول این نکته که در جریان ایجاد کشور اسرائیل، رزمندگان آن نه قربانی ، بلکه جلاد بوده اند، “پاکی اسلحه ها” را که ارتش موسوم به «دفاعی » اسرائیل بدان می بالد، از بین خواهد برد.

منطق جدائی حاکم در جامعه یهودی اسرائیلی، بی تفاوتی ژرفی نسبت به مسئله فلسطین ایجاد کرده است. در جریان انتخابات مارس 2015، فقط 9درصد رای دهندگان معتقد بودند که صلح با فلسطینی ها اولویتی برای حکومت آتی است(4). با ناپدیدشدن این مسئله از ذهن آنان، درصد قابل ملاحظه ای از اسرائیلیان ملی گرایانه ترین نظریات را می پذیرند. در سال 2001، هنگامی که خشونت های انتفاضه دوم در اوج بود، 35 درصد مردم اسرائیل با ایدهء “انتقال” جمعیت عرب به خارج از اسرائیل، به کرانه باختری یا اردن موافق بودند (5). در سال 2015، 58 درصد از این نظریه حمایت می کردند و 59 درصد از برقراری رژیم آپارتاید که در صورت انضمام کرانه باختری، برای یهودیان امتیاز ویژه قائل شود، پشتیبانی می کردند.

با این همه، از ویرانی های جنبش بزرگ صلح طلب، سازمان های کوچکی برخاسته اند که آماج های مشخصی را در نظر می گیرند. برای مثال، “ذاکرات” که در سال 2001 تاسیس شده، هدف خود را آموزش نکبه در جامعه اسرائیلی تعیین کرده است. این انجمن ابتکار برگزاری نخستین کنفرانس درباره حق بازگشت پناهندگان فلسطینی را به عهده گرفته و از سال 2013 فستیوال سالانه فیلم با عنوان “از نکبه تا بازگشت” را برگزار می کند. ذاکرات همچنین برنامه هائی برای بازدید اماکن فلسطینی “به حال خود رها شده” در سال 1948 ترتیب می دهد. برای مثال، می توان از محل سکونت یک شیخ فلسطینی که کافه تریای دانشگاه تل آویو شده، خانه های فلسطینی در کفرشائول که به مرکز روان درمانی تبدیل شده اند، نام برد. این ها نمونه هائی از منظره های اسرائیلی هستند که از عربیت زمین حکایت می کنند. برای الِئِنورمِرزا و اِیتان برونستاین، موسسان مرکز پژوهش های آلترناتیو Decoloniser (استعمارزدا)، در اسرائیل موضوع نکبه یک تابو است. به عقیده آنان، در عمل “بحث ها عموما به این موضوع محدود می شود که آیا درست است و حتی اجازه داریم که در این مورد بحث کنیم.” باوجود این، این دو یادآوری می کنند که وضع تغییر کرده، زیرا واژه نکبه برای مضطرب کردن مسئولان دارای پژواک کافی است.

در 23 مارس 2011، مجلس اسرائیل (کنِسِت)، اصلاحیه ای به لایحه بودجه افزود که به موجب آن هر سازمانی که از روز جشن ملی، به عنوان روز عزا یاد کند، هیچ سوبسیدی دریافت نخواهد کرد. طبیعتا، این انجمن ها قبل از آن نیز هیچ سوبسیدی دریافت نمی کردند، اما غرض از این تصمیم، نکوهش آن ها و نیز ترویج این ایده بود که چنین فعالیت هائی موجب می شود که خود را در خارج از جامعه احساس کنند. از سوی دیگر، این اصلاحیه حق جمعیت عرب اسرائیلی یعنی یک پنجم اهالی کشور را برای یادآوری تاریخ خود نفی می کند. البته، از سال 2009، مدرسه های عرب ها رسما حق ندارند در برنامه های خود، از واژه “نکبه” استفاده کنند.

به عقیده رونیت لِنتین جامعه شناس، در اسرائیل سه شیوه برخورد به نکبه وجود دارد (6). یکی، مدام این نظریهء موهوم را تکرار می کند که گویا فلسطین “سرزمین بدون مردم برای مردمی بدون سرزمین” بود. دسته دوم، تراژدی مردم فلسطین را تا حدی می پذیرند، ولی از پذیرش کوچکترین مسئولیتی برای یهودیان خودداری می کنند و حتی استدلالات کهنه درباره پیوندهای عرب ها و نازی ها را تکرار می کنند (7). آخرسر، برخی به روشنی اخراج را می پذیرند، اما ایدهء پوزش طلبی را رد می کنند یا حتی تاسف می خورند که چرا امر انتقال به طور کامل انجام نگرفته است. مثل “مورخ جدید” پشیمان، بنی موریس که سرانجام اعلام کرد : «امکان نداشت که یک دولت یهودی بدون ریشه کن کردن فلسطینی ها ایجاد شود. (8)»

لیکود، با پذیرش موضع رسمی، اخراج را انکار می کند و در نتیجه برای فلسطینیان هیچ حقی بر روی این سرزمین قائل نیست. چپ صهیونیستی کشتارها و اخراج ها را به رسمیت می شناسد، اما مسئولیت آن را به گردنِ میلیشیای ملی گرای حزب رویزیونیست، ایرگون و لِهی می اندازد.

از نگاه برخی فعالان ضدِاشغال، کشف حقایق 1948، آغاز دوره ای را مشخص می کند که دولت اسرائیل به شیوه ای عمومی تر زیر سوال می رود. از این رو، بسیاری از هم شهروندان آنان در مورد پرسش درباره این دوران تردید دارند. پذیرش از هم فروریختن روایتی که از سن کودکی در مدرسه آموخته اند، آن ها را منزوی کرده و حتی بدنام خواهند شد؛ در نتیجه آن ها را به پذیرش استدلال حریف متهم خواهند کرد. بدین ترتیب، عده ای در اعماق وجود خویش، موفق می شوند از حقیقت فرار کنند تا بتوانند به طور عادی به زندگی ادامه دهند.

به پیروی از تئوری فرویدی (9)، اسرائیل نسبت با نکبه مانند روان زخم خورده ای برخورد می کند که تلاش دارد آن چه را که او را آزار می دهد، پس براند. نوعی “امر غریب نگران کننده”، که ریشهء احساس شرمی است که فرد در مورد کردار گذشته حس می کند و چنان تشویشی برمی انگیزد که او را به سوی حذف آن سوق می دهد. بر طبق نظریه فروید، این گذشتهء آزاردهنده هنگامی پدیدار می گردد که مرزهای بین تخیل و واقعیت مخدوش می شوند. با واسطهء عوامل مختلفی که مصنوعات تخیلی را نابود می کند، خاطرهء نکبه پدیدار می شود تا حقیقت را نشان دهد و فلسطینیان از هر فرصتی استفاده می کنند تا در فضای عمومی دوباره سر بلند کنند.

راهپیمائی 30 مارس و مارش های بعدی با هزینه انسانی سنگین، کابوسی برای دولت اسرائیل است؛ تداعی این نکته است که پنج میلیون فلسطینی، پناهندگان و نوادگان شان که در غزه، کرانه باختری رود اردن یا در دیگر کشورهای منطقه همچنان بر حق بازگشت پافشاری می کنند یا برای جبران خسارت ناشی از اخراج از زمین و کاشانه شان، خواهان پرداخت غرامت هستند. آن ها نماد بی عدالتی ای هستند که اسرائیلیان باید حساب آن را پس دهند.

******

L’expulsion des palestiniens en 1948, Trou noir dans le récit national ;

Israël hanté par la Nakba

Thomas Vescovi, Le Monde-diplomatique, Mai 2018

******

پاورقی ها:

1 – Walid Khalidi, Nakba, 1947-1948. Sindbad-Actes Sud- Institut des études Palestiniennes, Arles, 2012.

2 – دومینیک ویدال، “اخراج فلسطینیان، از نگاه مورخان جدید اسرائیلی، لوموند دیپلماتیک، دسامبر 1997.

3 – شارل آندرلَن، اسرائیل در عصر تفتیش عقاید، لوموند دیپلماتیک مارس 2016. https://ir.mondediplo.com/article2479.html

4 – تایمز اسرائیل، اورشلیم، 25 ژانویه 2015.

5 –Gideon Levy, « Survey : Most Israeli Jews wouldn’t give Palestinians vote if West Bank was annexed », Haaretz,Tel-Aviv, October 23, 2012.

6 – Ronit Lentin, Co-memory and Melancholia. Israelis memorialising the Palestinian Nakba. Manchester University, mai 2010.

7 – روزنامه هآرتص، 9 ژانویه 2004.

8 – Sigmund Freud, Das Unheimlich, 1919 به فرانسه: L’inquiétante étrangeté

این کتاب زیگموند فروید، “امرغریب”، گویا به فارسی برگردانده نشده است

******

لوموند دیپلماتیک، مه 2018

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید