تجربه ی ۴۰ساله ی “ج.ا” نشان می دهد که ‘اصلاحات” بصورت قطره چکانی و صرفا از روی جبر زمانه (سرعت عصر ارتباطات) و فقط در جهت حفظ نظام است. از طرف دیگر،بدلیل آنکه بخشی از براندازان خود پروژه ی ساخت “ج.ا” هستند، و برای حفظ نظام بصورت مهندسی هدایت می شوند، پروسه ی “براندازی” نیز در وضعیتی نیست که بتواند افکار عمومی را یکپارچه جهت داده ومتحد سازد! هر چند افکار عمومی در ایران بدلایل متعدد، واز جمله وضعیت بسیار بد معیشت،به وضع موجود شدیدا معترض است و با واکنش های سلبی خود عکس العمل نشان می دهد، لیکن درصورت بالفعل شدن “براندازی” بدلیل شدت هیجانات کاذب،شورش بخاطر نان، و عمیق نبودن شعور در پشت شعار،احتمال عقیم شدن و بازگشت به عقب و سرنوشت انقلاب۵۷هست! در هر اصلاحاتی براندازی و در هر براندازی اصلاحات هم مستتراست: ۱-هر جا که افکار عمومی نسبت به رویدادهای پیرامون خود واکنش نشان دهد، نوعی از اصلاحات و ورود به آن است. ۲-هرگاه این واکنش ها بازتاب مستمر داشته و ایضا دنباله دار و فراگیر و عمومی شود،انقلاب به خودی خود شکل می گیرد و سبب براندازی نظام پیشین و جهشی به سمت اصلاحات است. ۳_گاهی اصلاحات به براندازی می انجامد؛ یعنی نوعی براندازی مصلحانه؟! این نوع براندازی با اصلاح در ارکان نظام،مثل تغییر قانون اساسی بالفعل می شود! ۴-گاهی در فرایند و استمرار انعکاس افکار عمومی،مردم پیرو یک فرد “کاریزما” می شوند وآن فرد افکار عمومی را در جهت اهداف خود هدایت می کند(مثل خمینی در انقلاب 57). این پروسه ای ست که هم اکنون(با توجه به حجیم شدن اعتراضات مردم و ناهمگونی آن) برخی بدلیل عدم وجود یک آلترناتیو، در جستجوی قهرمان، می خواهند قهرمان سازی کنند و با تسلط بر رسانه و پشتیبانی قدرت های بیگانه،فرد مورد نظر را به این شکل و با فریب بر گرده ی مردم سوار و زمام قدرت و یا دولت انتقالی را بدست آن بسپرند وخود نیز جزو حواریون ثابت باشند!! البته تعدادی از این حواریون ثابت می تواند همان بخشی از اپوزیسیون ساخت جمهوری اسلامی هم باشد! نتیجه ی چنین روندی،همان خمینی انقلاب۵۷ است؛یا بطور مثال قدرت گرفتن دوباره ی حسنی مبارک دوم (اما جوان) یعنی ژنرال “سی سی” در مصر! در این پروسه،احزاب واشخاص اثرگذار لاجرم از آن فرد کاریزما دنباله روی می کنند؛چنانچه در انقلاب۵۷ما آنرا تجربه کردیم وهمه یکپارچه از خمینی اطاعت محض کردند. این احزاب وافراد هم چنین به قصد بدست آوردن قدرت،با توجه به فرصت بدست آمده،با توزیع وتبلیغ وتنویر برنامه های خود ممکن است در جهتی جدای از آن فرد کاریزما و برای بدست آوردن دل افکار عمومی و سهم بیشتر از قدرت سیاسی تلاش هایی کنند.چنانچه در سال نخست انقلاب آنرا تجربه کردیم وهمان سبب اختلاف وشکاف عمیق تا الآن شد. ۵_گاهی پروسه اصلاحات یا براندازی توسط احزاب هدایت می شود. در این پروسه احزاب و اشخاص مقتدر مورد توجه هستند نه یک فرد خاص.و افکار عمومی در انتخابات به آنها تمایل نشان می دهد. در دمکراسی های پیشرفته تقریبا این احزاب هستند که نبض امور را در دست دارند و یا بدست می آورند و تجربه ثابت کرده انعکاس هر نوع تحول خواهی واصلاحات در آنجا منجر به براندازی نمی شود. بدلیل سوابق تاریخی،حزب ستیزی بشدت درکشور ما جریان دارد؛چنانچه بعد از انقلاب هم تجربه شد، و ما فقط با حزب بازی،درحد بچه بازی مواجهیم!! احزاب در “ج.ا.” بخشی از حاکمیت هستند ودر یک محدوده ی معین حق ورود دارند و اگر حسنی برای شان باشد(که تجربه ثابت کرده آنهم نیست)فقط مشاوره دادن به ولی فقیه است؛ تا شاید بتوانند بدین شکل هم عقیده ی وی را عوض کنند و هم سهم بیشتری از قدرت داشته باشند و یا بدست آورند! همین احزاب،دو دسته هستند؛یا به پروژه ی اصلاحات اعتقاد دارند و یا به براندازی؛که نمونه هایی از آن را هم در داخل و هم درخارج داریم. برخی از این احزاب برانداز،خشونت را هم چاشنی فعل خود می کنند و هزینه های آنها را قدرت های بیگانه و گاه همان قدرت حاکم در داخل تقبل می کند! این نوع براندازی در این برهه از زمان منسوخ شده و هوادار و پیرو ندارد،ولی در پنهان و بدون اعلان وقبول مسئولیت،همواره در واکنش های اجتماعی مشاهده شده است. برخی از همین گروه ها وافراد برانداز توسط همان قدرت حاکم تاسیس و هدایت می شوند تا بدلیل همان نفرت عمومی، بتوانند بهره برداری کاذب را بکنند. چنانچه”جمهوری آخوندی ولایت فقیه”در تمامی این سالها با همین حربه توانسته بخشی از افکار عمومی را در مقابل افکار عمومی قرار دهد. گاهی هم بر اندازی با کودتای نظامی ست؛که شاید بتوان گفت به تاریخ پیوسته است و در صورت موفقیت،نباید به آن دل بست.زیرا آنها آمده اند که بمانند و کم اتفاق می افتد که بخواهند قدرت را در پروسه ی انتخابات آزاد واگذارند و بروند؛حداقل در صورت احتمال چنین ممکنی یا با مهندسی انتخاب بر دولت خود مهر دمکراسی و مردمی می زنند،مثل روی کار آمدن ژنرال سی سی در مصر و یا در بخش مهمی از قدرت سهیم هستند. هم چنین همیشه این احتمال هست که حمایت لجستیک و مالی قدرت بیگانه در عقبه ی خود داشته باشند! علاوه بر انها، براندازی با شبهه کودتا نیز میسور و ممکن است. دلایل متععد دارد،از جمله:انسداد سیاسی،بحران های اجتماعی، ناامنی مرزی و غلبه و خواست وپاسخ افکار عمومی به یک نیاز عمومی؛یعنی “امنیت”. احتمالی که ممکن است همزمان با فوت خامنه ای(بدلیل بحران در عدم وجود یک رهبر کاریزما که مورد وثوق واتفاق هم باشد)،توسط سپاه پاسداران صورت حقیقی بخود گیرد؟! ۶-گاهی براندازی با پروسه ی اصلاحات(یا بطور طبیعی ویا بصورت برنامه ریزی و مهندسی شده)حادث می شود؛آنچنانکه در شوروی سابق شد. این پروسه چنانچه طبیعی باشد، سرنوشت شوروی سابق پیش روست؛اما نه آن بخش از تجزیه کشور. که این احتمال ضعیف است. اینجا اصلاحات بقصد براندازی به آن مفهوم است که بخش اعظم قدرت همچنان در اختیار نیروهای داخلی حاکم باقی بماند و آن بخش اپوزیسیون واقعی برانداز،اگر هم جایی داشته باشد،محدود به حدودی خواهد شد که چارچوبش در فعل بعدی حاکمان مشخص خواهد شد. اما چنانچه این پروسه طبیعی نباشد،و در فرایندی برنامه ریزی شده صورت پذیرد،معلوم نیست آنچه می شود مطلوب است یا نامطلوب. به نظر می رسد برخی از افراد و باندهای سیاسی برای انجام این پروسه در حال بازی سیاسی هستند تا شاید بتوانند به عنوان نیروی سوم خود را جا بیاندازند. ۷-همواره “شعار”ها از جایی و یا افرادی تبیین و به میان افکار عمومی آورده می شود. به عنوان مثال شعار”اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمومه ماجرا”. هرچند شعاری ست اصیل و برآمده از دل،تجربه و اتفاق، لیکن در پروسه ی”اصلاحات به قصد براندازی مصلحانه” این احتمال هم هست که برخی با زدن این نقاب به صورت خود،به قصد فریب افکار عمومی برای حضور پر رنگ خود در آینده برنامه ریزی می کنند! یا شعار”رضا شاه روحت شاد” و آگراندیسمان شدن رضا پهلوی(در راستای پروژه قهرمان سازی و آلترناتیو)و صرفا بدلیل فرزند شاه بودن(همان تفوق و ژن برتر!!)و همزمان با آن کشف جسدی که گفته شد جنازه رضاشاه است؛اینها همه گواه برمدیریت شدن می دهد.که بخشی از مردمی که در اعتراضات(که بدلیل سرخوردگی و فشار معیشتی ملتهب هستند)آنرا تکرار،رسانه وشبکه های اجتماعی و پر قدرت هم به آن حجم و سپس مساله روز شدن آن. این همان سناریوی آلترناتیو سازی در گرد آمدن دور یک شخص(که در اینجا منظور رضا پهلوی ست)و همین نیز خودمی تواند وممکن است بخشی از فعالیت براندازان تحت قیمومیت حکومت هم باشد.که در اینجابه نظر می رسد کمی از دم خروس هم پیداست!! ۸-جمهوری اسلامی اساس و بنیانش بر ولایت فقیه ست؛ و پایه ی ولایت فقیه بر یک ایدئولوژی استوار است که این ایدئولوژی چارچویش با جهان بینی قانون آسمانی که توسط ولی فقیه تبیین وتحریر می شود وغیر قابل تغییر هم هست،رقم می خورد؛پس اصلاحات در این نظام قطره چکانی ست،و فقط بخاطر اجبار وسرعت اختراع تکنولوژی ست. اصلاحات در نظام مبتنی بر ولایت فقیه هدفمند نیست؛الزامی ست. اصلاح طلبان حکومتی مجری آن هستند؛چون بقای خودشان در آن است؛ولی در کنار آن اصلاح طلبان حقیقی در صدد اصلاح اساسی،یعنی جمهوری بدون ولایت فقیه با رویکرد سکولار از راه مدنی و غیرخشونت آمیزهستند. آنها که بدنبال اصلاحات وتغییر بدون خشونت هستند باید کاری کننند که افکار عمومی پذیرای آنهاباشد؛ودر بسیج مردم برای تغییر قانون اساسی بدون ولایت ففیه ورفراندوم نتیجه بگیرند! برای اصلاحات بنیادی،عمیق و ریشه ای، ابتدا باید پروژه ی حذف ولایت فقیه در قانون اساسی عملی شود واین همان بخشی از پروسه ی اصلاحات بقصد براندازی یا براندازی مصلحانه است. با وضعیتی که پیش رو داریم به نظر می آید براندازی مصلحانه، برای حفظ منافع ملی و دفاع ازاستفلال و مرزهای کشور بهترین گزینه باشد. در هر صورت همه چیز با مرگ خامنه ای صورت علنی بخود خواهد گرفت؛مگر آنکه خامنه ای نیز همچون خمینی(در اواخر عمرش)بخواهد در جهت خاصی کار غیر منتظره ای انجام دهد. پانزدهم خرداد۱۳۹۷