مقدمه
اگر حق را به اصطلاح ریاضیدانان، لغت تعریف نشده بگیریم و فقط، با توضیحاتْ، برداشتی از آن داشته باشیم وآن را به عنوان یکی از اصول هستی بدانیم آنگاه هوشمندی هر موجودی میتواند به معنای تشخیص حق و باطل در محدوهای که به او مربوط است باشد و اختیار در قبول یا رد احقاق حقی که به او پیشنهاد میشود. تواناییهای لازم در جهت احقاق حق انتخاب شده در اختیار اوست. در این مقاله سعی شده است که نشان داده شود کل هستی هوشمند است.
شروع بحث
در آیات بسیاری از قرآن، مخاطبان همهی موجوداتند؛ از آسمانها و زمین تا ماه و ستارگان، باد، سیل، رود نیل، فرشتگان، حیوانات، انسان وکل هستی مخاطبند و به نوعی با آنها صحبت میشودکه گویا حق انتخاب دارند و هوشمندند؛ درحقیقت همین گونه است. نظام الهی متصور در قرآن نظامی هوشمند است که بُعدی از آن به معنای حق انتخاب است و هر آنچه هست از این نعمت الهی برخوردار و اگر اشکالی دیده میشود در جای دیگر باید به جستجوی آن پرداخت.
اگر این نظر درست است بازنگری در تمام مفاهیم بنیادین لازم و ضروری است؛ مثلاً مساله جبر واختیار، عدل الهی، دعا؛ و در علوم مثلاً مساله حرکت و یا جهش ذره در کوانتم و مساله اساسی علت ومعلول.
هوشمندی آگاهانهای که در راستای یک حرکت صورت میگیرد (و تخلف از آن میتواند به فساد و تباهی منجر شود) انتخاب برای انجام مسئولیتی آگاهانه است از حرکت موجود که در دورههای متفاوت میتواند مختلف باشد.
وَ لَوِ اتَّبَعَ الْحَقُّ أَهْواءَهُمْ لَفَسَدَتِ السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ وَ مَنْ فیهِنَّ بَلْ أَتَیْناهُمْ بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عَنْ ذِکْرِهِمْ مُعْرِضُونَ ۩
و اگر حق از هوسهای آنها پیروی کند، آسمان ها و زمین و همه کسانی که در آن ها هستند تباه میشوند! ولی ما قرآنی به آنها دادیم که مایه یادآوری (و عزّت و شرف) برای آنهاست، امّا آنان از (آنچه مایه) یادآوریشان (است) رویگردانند! (23:71).
تعمیم آن به موارد دیگر اگر مجاز باشد -که احتمالاً هست- و احتمالاً مقصود آیه هم همین است که هرجا فسادی هست حقی از هوی و هوس پیروی کرده است.
کنکاش در مورد فساد و حق را به دیگران و فرصت مناسب واگذار میکنیم.
این آیه مانند سایر آیات قرآنی دیگر، نظام هستی را نظامی هوشمند معرفی میکند که کل هستی در ابعاد مختلف و متفاوت مخاطبند و در ضابطههای موردی مربوط به آنها حق انتخاب.
حاصل آنکه، در ضابطههای مربوطه، هر جز اختیار دارد. اگر با ضابطههای مربوطه چیزی درست و در سر جای خود است به معنی برقراری حق است.
اگر چه حق اصل است و تغییرناپذیر اما احقاق آن به معنی نزدیکی و دوری از آن میتواند نسبی باشد و منطق ارسطویی به نظر نمیرسد در مورد احقاق حق کاربرد داشته باشد.
اجرای فساد و احقاق حق نسبی و بسته به مقدار و ابعاد آن نتایج مختلف دارد که شاید بدترین آن حالتی است که در آیه بدان اشاره رفته است.
با این نگاه، جهان هوشمند است در کل هستی و در ذره ذره آن.
آنجایی که و یا آنکه حق را تعیین میکند هوشمند است و علیم و آنکه حق را انتخاب میکند هوشمند است و آنکه حق را به هوی و هوس میسپرد هم هوشمند است.
از این دیدگاه، قوانین علمی تا مرحلهای که پدیدهای را به طور نسبی تبیین و درستی آن را در آن محدوده تضمین میکنند نمودی از حقند و بنابراین کشف حقایق علمی به هر طریقی که صورت بگیرد منافاتی با علم هوشمندی که توضیح داده شد ندارد. بنابراین قوانین علمی نمودی از حقند چون برای جلوگیری از فسادند و فساد نیست چون از آنها پیروی میشود. هر موجودی که از قوانین علمی پیروی میکند از فساد به دور است و آن که فاسد میشود از قوانین علمی پیروی نمیکند.
با این دیدگاه، جبر واختیار بیمعنی میشود. همه چیز در راستای ضابطه خود، اختیاری است و در حقیقت انتخابی است بین حق و فساد. هوشمندی در تمام امر مربوطه به آن موجود و در همه لحظات و در همه ذرات وکائنات جاری است. اختیار بُعدی از این هوشمندی است. از این دیدگاه همه چیز اختیاری است اما نسبی سنجیده میشود و بوی جبر میدهد؛ مثلاً مرگ حق است ومنِ نوعی اگر بمیرم تن به یک حق دادهام. آنکه باید انتخاب کند حق مرگ را یا فساد مرگ را من نیستم؛ بلکه سلولهای بدن من هستند. منیت من نمیمیرد و مرگ را هم بدان معنی که میشناسیم نباید انتخاب کند. بنابراین اگر من بگویم مرگم را نمیتوانم انتخاب کنم حرف درستی نیست و آنجا که من دخالت میکنم وخودکشی میکنم، فساد است و حق از هوی و هوس من پیروی کرده است.
در حقیقت آنچه هر موجودی انتخاب میکند ماموریت و یا مسئولیتی است که در راستای احقاق حق و یا کمک به آن برعهده میگیرد با اجل مسمی یعنی در طول هستی ماموریتهای مختلفی تا اجرای آن که همان احقاق حق است برعهده میگیرد. بنابراین در این مراحل عدالت بیمعنی است و انتخاب معنیدار و عدالت به زمان عمل و یا پس از آن برمیگردد و معنی پیدا میکند. به توضیح اینکه در مرحله انتخاب تمام مسائل مربوط به آن روشن و بحث عدالت به هر معنی که باشد جایی ندارد.
از نگاه بعضی از علما و یا بهتر یکی از عالمان، عدالت معیار حق و باطل است و من آن را احقاق حق میدانم و به هر حال وجهی از آن میتواند این و یا آن باشد و وجوه دیگری هم داشته باشد. درحقیقت حق، وجوه مختلف دارد و متناسب با آنها مفاهیم گوناگون پیدا میشود و معنی پیدا میکند؛ یعنی در قرآن هیچ کلمهای معنی واحد ندارد و نباید انتظار داشت که همه ابعاد را در یک کلمه خلاصه کرد. حقی که آسمانها و زمین بر اساس آن خلق شدهاند با حقوق انسان و حقوق زن و … متفاوت است و هرکدام وجوه خاص خود را دارند. نباید با یک پیشفرض، حق و وجوه آن را بررسی کرد بلکه باید به انتظار نشست تا گوینده و در اینجا قرآن و آیه مربوطه برداشت را ارائه دهند.
با این نگاه مفاهیم معانی دیگری پیدا میکنند؛ مثلاً
بُعدی از قرآن ذکراست؛ یعنی هر لحظه یادآوری مسئولیت برعهده گرفته شده. منیت انسان مثلاً خوبی و بدی را همیشه درک میکند و دائم بر سر دو راهی انتخاب و اگر چنین نشود امید به احقاق حق از دست رفته و یا اجل مسمی تمام شده و حق در مسیر هوی و هوس قرار گرفته و این مساله تعمیم دارد به کل هستی و نه تنها انسان.
دعا اگر در راستای احقاق باشد امکان اجابت دارد و در غیر این صورت اگر پذیرفته شود امکان فساد. دلایل پذیرش دعای غیرحق شاید در راستای احقاق حق دیگری باشد و بحث جدیدی را باز میکند که میتوان از ان مثلاً به عنوان هماهنگی حقوق نام برد.
مساله علت و معلول از مسایلی است که تعبیر جدید میطلبد. نقش حق در رابطه با علت ومعلول چیست؟
اختیار به معنی انجام نیست
البته اختیار به معنی انجام نیست. انجام و منتج به نتیجه شدن خواست و اختیار، بسته به عوامل دیگری هم دارد در مثالهایی که ممکن است چندان مربوط به نظر نرسد خواست و یا بهتر بگوییم اکراه بعضی از گروهها علیرغم تلاششان بی ثمر میماند.
در مورد زمین و آسمانها و به طور کلی مخلوقات، حداقل دو حق وجود دارد. خلقت آن ها حق است که خلقت امری مستمر است و هر لحظه بودن به معنای حق وجوه مختلف این حق باید شناسایی شود.
مسیر حرکتی آنها برای رسیدن به مقصود هم حق است. هر مخلوقی باید با تواناییهای خود این حقوق را بشناسد و آگاهانه و به اختیار احقاق حق کند.
لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْبَاطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ ۩
تا حق را تثبیت کند، و باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان کراهت داشته باشند. (8:8)
احقاق حق و یا بعضی حقوق و باطل کردن باطل در اختیار مجرمان نیست و تاییدی است بر ادعای آنکه ضابطههای اختیار و ربط آنها باید مورد مداقه قرارگیرد.
یرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ۩
آنها میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند؛ ولی خدا جز این نمیخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران ناخشنود باشند! (9:32).
هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدی وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ۩
او کسی است که رسولش را با هدایت و آیین حق فرستاد، تا آن را بر همه آیینها غالب گرداند، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند! (9:33)
خاموش کردن نور خدا و مکانیزم آن نشان از خواست کافران و عمل به این خواست دارد. اگر چه نظام هوشمند است وکافران مختار اما این اختیار و انجام آن در ضابطههای اختیار کافران نمیگنجد. همچنین فرستادن رسولان و دین حق و رابطه آن با مشرکان . نکته جالب آنکه همه این مسائل به نوعی در رابطه با حقند که باید بدان توجه شود.
أَفَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَلَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَإِلَیْهِ یُرْجَعُونَ ۩
آیا آنها غیر از آیین خدا میطلبند؟! (آیین او همین اسلام است؛) و تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند، از روی اختیار یا از روی اجبار، در برابرِ (فرمان) او تسلیمند، و همه به سوی او بازگردانده میشوند.(3:8)
وَلِلَّهِ یَسْجُدُ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ طَوْعًا وَکَرْهًا وَظِلَالُهُمْ بِالْغُدُوِّ وَالْآصَالِ ۩
تمام کسانی که در آسمانها و زمین هستند -از روی اطاعت یا اکراه- و همچنین سایههایشان، هر صبح و عصر برای خدا سجده میکنند.(13:15).
الله، «لیس کمثله شیء» است و تسلیم در برابر او مانند تسلیم در مقابل شیء نیست. از نظر من طوعاً وکرهاً در آیه به معنای اجبار و اختیار نبوده بلکه به معنی اکراه و رضاست. هوشمندانه انتخاب میشود و هر امری که انتخاب شود در پس پرده خداست و در حقیقت تسلیم امر خداییم. هر آنچه هست از آن خداست هر امری از آن خداست. در حقیقت همه چیز به خدا برمیگردد و بنابراین هوشمندانه هر انتخابی تسلیم امر خدا بودن است.
ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعینَ ۩
سپس به آفرینش آسمان پرداخت، در حالی که بصورت دود بود؛ به آن و به زمین دستور داد: «به وجود آیید (و شکل گیرید)، خواه از روی اطاعت و خواه اکراه!» آنها گفتند: «ما از روی طاعت میآییم (و شکل میگیریم)!» (41:11).
آمدن زمین و آسمانها ضابطهای میخواهد که در آیه به آن اشاره نشده است؛ اما با توجه به حق بودن خلقت زمین و آسمانها باید در راستای احقاق حق و یا حقوقی باشد و هوشمندانه با توضیحاتی که بدانها داده شده که اگر حق از هوی وهوس پیروی کند تباهی آنها را به دنبال خواهد داشت. دو راه میماند نیامدن و یا آمدن با اکراه که اولی تباهی و دومی عدم فساد نتیجه آن است و یا آمدن رضایتمندانه که باز هم مسیراحقاق حق است و زمین و آسمانها هوشمندانه و نه متعبدانه انتخاب میکنند آمدن رضایتمندانه را.
بعضی دلایل؛ بعضی حقوق
وَ خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ لِتُجْزی کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ وَ هُمْ لا یُظْلَمُونَ ۩
و خدا آسمانها و زمین را ( به خیال و پندار خلق نکرد ) بلکه به حق آفرید . آری آفرید تا هر کسی را به آنچه میکند جزاء دهد و در این جزا به کسی ظلم نمیشود. (45:22)
خلقت آسمانها و زمین را حق میداند چون پاداش اعمال داده و ظلم نخواهد شد.
دو برداشت محتمل به نظر میرسد؛ اول آنکه خلقت زمین و آسمان بستری است برای عمل و امتحان مخلوقات و آنگاه پاداش و عدم ظلم در این رابطه و دوم آنکه پاداشها از زمین وآسمانها باشد.
در هر صورت ابعادی از حق مشخص میشود. بسترسازی برای عمل و پاداش و عدم ظلم از ابعاد حقند و معیار برای سنجیدن حرکت در مسیر حق و از آنجا که این بسترسازیها و یا اعمال همگی فیزیکی نیستند پس میتوان انتظار داشت که خلقت آسمانها و زمین هم در بعد فیزیکی خلاصه نشود. بنابراین در هستی اصولی وجود دارد که بعضی از حرکات به دلیل این اصول است مانند آنچه که در رابطه با پاداش و عدم ظلم، ذکر آن رفت و چون خلق امری مستمر است میتوان انتظار داشت که این خلق بعد از خلق انسان بوده باشد تحولی در آنچه که قبلاً موجود بوده چگونگی آگاهی از حقانیت است. در هرصورت هرگاه صحبت از خلق است باید از زمان دو دلیل آن سوال کرد. خلقت زمین و آسمانها بصور مختلفی در قرآن آمده است. اما ذکر این نکته لازم است که در قرآن و یا برداشت از قرآن باید مشخص شود که مخاطب قران کیست؟ آیا هرکس مثلاً مومن و یا کافر و یا انسان و یا متفکر و… همگی یک برداشت دارند و آیا همه برداشتها صحیح است؟ آیا میتوان با تغییر و تحول در انسان او را مخاطب واقعی ساخت تا آنچه را که قرآن مدعی است دریابد.
از این دیدگاه مسئله حقانیت خلقت و زمین و آسمانها را باید بررسی کرد. از طرف دیگر با احتمال زیاد این خلق بعد از خلقت انسان است و با توجه به اینکه تحولات فیزیکی مهمی در عالم رخ نداده است تاییدی است بر ابعاد غیرفیزیکی و به هرحال باید بسیار دقیق بود درکاربرد زمین و هفت آسمان.
وقتیکه صحبت از خلقت آسمانها میشود الزاماً هفت آسمان مورد نظر نیست و ممکن است تعداد آنها متفاوت و حتی نسبی باشد بسته به مخاطب و مخلوق. در اینصورت حق و خلقت آسمانها یک امر دوطرفه میشود و نسبی. در بعضی از مسائل بحث خلقت زمین و آسمانها یک هدف کلی است که انسان هم قسمتی از آن است و باید برای احقاق حق آن تلاش کند. اما آنجا که صحبت از خلقت زمین و هفت آسمان است که انسان را بیازماید که احتمالاً آزمایش در راستای احقاق حق زمین و آسمانهاست و یا آسمانها و زمین بستری هستند برای آزمایش و چنین است که حق میشوند و خلقت در این مرحله در رابطه با انسان معنی پیدا میکند که با خلقت اولیه وحق بودن آن هماهنگ است.
از آنجا که در روی زمین موجودات زیادی زندگی میکنند خلقت آسمانها الزاماً برای آنان عدد هفت نیست و این عدد نسبی میشود.
وجهی و یا بعدی از این خلقت در رابطه با انسان و آزمایش و نیکوکاری اوست و میتواند بستری باشد برای اعمال خوبی. بنابراین در این مرحله اگر مساله بستر باشد برای نیکوکاری به هفت وجه نیاز است و یا هفت وجه برای نیکوکاری باید درنظر گرفته شود. طبیعی است که آنها باید هوشمند باشند تا بسترسازی کنند و زمین هم خلقتی جدید میگیرد. زمین و آسمان غیر از ابعادی که برای بشرشناخته شده در ارتباط با سایر موجودات و احتمالاً حتی در رابطه با ابعاد دیگر انسانی ممکن است تقسیم بندی دیگری داشته باشند مثلاً برای جن. بنابراین عدد هفت بسته به مخلوقات دیگر و ابعاد دیگر انسان تغییرپذیراست.
دو برداشت برای قسمت اول آیه متصور است. در کل هستی اصالت با تجزی نفس است و چنین القا مینماید که هر نفسی تجزی میشود به آنچه میکند که اولاً هوشمندی را لازم دارد چون برای آنچه کسب میکند نیاز به تصمیمگیری و هوشمندی است.
نفس میتواند همه آحاد هستی باشد و زمین و آسمانها بستری که نسبی هم باشد؛ یعنی آنکه اگر چه بسترند اما خود هم در معرض تجزی هستند که در اینصورت حق بودن خلقت از آغاز به همین معنی صورت گرفته میشود.
برداشت دوم آنکه نفس انسان است وحق بودن نسبی میشود. بسته به هر موجودی حق خاصی است که هماهنگ است در کل هستی و برای انسان تجزی است و زمین و آسمانها بسترند با حفظ حق خود و خلقی مناسب این کار لازم است که الزام آغاز زمین واسمانها نیست.
در سوره روم آیه 8،
أَ وَ لَمْ یَتَفَکَّرُوا فی أَنْفُسِهِمْ ما خَلَقَ اللَّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ إِنَّ کَثیراً مِنَ النَّاسِ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ لَکافِرُونَ ۩
آیا در نفس خود نمیاندیشند که خدا آسمانها و زمین و آنچه بین آن دو است جز به حق نیافریده و جز برای مدتی معین خلق نکرده ؟ ولی بسیاری از مردم به مساله معاد و دیدار پروردگار خود کافرند. (30:8)
در مجموعه آیات1-26 سوال میشودکه آیا یتفکروا فی انفسهم که الهر زمین و آسمانها را و هر چه در میان آنهاست به حق آفرید و اجل مسمی؛ سوال اساسی آن است: کسانی که با تفکر در انفسهم به نکته نظر قرآن میرسند کیانند؟ پس مساله اصلی پیدا شدن مخاطب است و آنکه قرآن میخواند و باید بدین نکته برسد باید در جایگاه او باشد و یا بتواند خود را در جایگاه او بنشاند. چنین متفکری به چه نتیجهای خواهد رسید؟ آیا به حقانیت خلقت و یا اجل مسمی و یا هر دو و یا تایید این نکته که تفکر در بعضی از مسائل به بعضی از ابعاد حق رهنمود است.
حاصل آنکه محدوده هر توانایی انسان مثل تفکر تعقل و… باید مشخص شود و با توجه به موضوع روی توانایی مربوطه کار شود. به نظر میرسد که هرکس که تفکر فی انفسهم بکند نکته اساسی مورد نظر را درخواهد یافت. آیا تفکر در موضوع است که نتیجه میدهد فارغ از فرد و یا فرد است که با هر معیاری به نتیجه میرسد؟ از آنجا که اجل مسمی امری بدیهی و مستقل از فرد است به قرینه میتوان گفت که حقانیت خلقت شاید حق مستقلی است که بعضی از ابعاد آن با تفکر در بعضی از امور بدست میآید. اگرتفکر فی انفسهم صورت گیرد و حقانیت و اجل مسمی حاصل شود ایمان به لقا رب هم نتیجه خواهد شد و چون اکثر ناس به دلایلی که باید تحقیق شود به این امر نمیپردازند لاجرم به لقاء ربشان کافرند. از طرف دیگر در خواندن قرآن باید دقت کرد که از زبان چه کسی نقل میشود. هر ازگاهی گوینده کس دیگر است و با کلام خدا اشتباه گرفته میشود و بدو نسبت داده میشود.
در سوره ابراهیم آیه 19 در مجموعه آیات
أَ لَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ إِنْ یَشَأْ یُذْهِبْکُمْ وَ یَأْتِ بِخَلْقٍ جَدیدٍ ۩
مگر نمیدانی که خدا آسمانها و زمین را به حق آفرید؟ اگر بخواهد، شما را میبرد و خلقی تازه میآورد. (14:19)
مخاطب فرد است و او میتواند که ببیند. آیا چه نوع دیدن است و چه را میتواند ببیند حقانیت را یا خلقت را و یا هر دو را و نتیجهگیری کند یعنی مخاطب قدرت نتیجهگیری دارد و به تنهایی باید تصمیم بگیرد.
اگر دو مطلب آیه به هم ربط داشته باشند خلقت زمین و آسمانها حق است و حق اصل است به احتمال زیاد درقرآن و بنابراین باید بماند یا آنچه که از حق حاصل شود.
اصل بر اصالت خلقت آسمان و زمینها است و به نظر میرسد که انسان و هر مخلوق دیگری هم که جزیی از این خلقتند تا زمانی وجودشان حق و قابل ادامه هست که در رابطه با حق بزرگتر که عمل و احقاق حق خلقت زمین و آسمانها ست حرکت کنند و اگر حرکتی صورت گیردکه این اصل زیر سوال برود ممکن است و میشود که برای او جانشینی و یا مخلوقی جدید برای اجرای مسئولیتهای واگذار شده خلق و مخلوق قدیم به تعبیر قرآن برده میشود.
از این دیدگاه انسان اشرف مخلوقات نیست مگر با تعبیر رابطهای که با حق بودن خلقت زمین و آسمانها دارد که باید تبیین شود.
درسوره تغابن آیه 3،
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ إِلَیْهِ الْمَصیرُ ۩
آسمانها و زمین را به حق آفرید و شما را صورتگری کرد و صورتهایتان را زیبا کرد و بازگشت به سوی او است. (64:3)
در مجموعه آیات جمله خبری است و توصیفی از خلقت انسان و حق بودن خلقت زمین و آسمانها و به نوعی آگاهی که بین انسان و آنها موجود است.
در این میان هر مخلوقی به عنوان جزیی از آسمانها و زمین خلقت حقی دارند و هم در راستای احقاق حق مسئولیتی و برای اجرای آن نیاز به ابزاری با بهترین حالت ممکن و چنین است که در مورد انسان ابعادی از آن به صور آن هم صور زیبا نیاز است. البته نیاز به کنکاش است که رابطه احقاق حق و صور زیبا چیست. این صور زیبا به انسان داده میشود.
درسوره احقاف،
ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ أَجَلٍ مُسَمًّی وَ الَّذینَ کَفَرُوا عَمَّا أُنْذِرُوا مُعْرِضُونَ ۩
ما آسمانها و زمین را جز به حق و برای مدتی معین نیافریدیم و کسانی که کافر شدند از هر چه انذار میشوند اعراض میکنند. (46:3)
مخاطب عام است وگوینده الله برای یک نتیجهگیری درست حقانیت خلقت و اجل مسمی هم حق بودن خلقت و هم پایانی برای خلقت متصور بودن و دعوت گوینده به عنوان خالق برای توجه و عمل به انذارهایی که میدهد در راستای حق بودن خلقت برای بازهای معین که الزاما زمانی نیست و وظیفه در رابطه با احقاق حق.
در آیه 5 سوره زمر،
خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِالْحَقِّ یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهارِ وَ یُکَوِّرُ النَّهارَ عَلَی اللَّیْلِ وَ سَخَّرَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ کُلٌّ یَجْری لِأَجَلٍ مُسَمًّی أَلا هُوَ الْعَزیزُ الْغَفَّارُ ۩
آسمانها و زمین را به حق آفرید و داخل میکند شب را بر روز و داخل میکند روز را بر شب و آفتاب و ماه را آن چنان مسخر کرده که هر یک برای مدتی معین در جریانند. آگاه باش که او عزیز و آمرزنده است. (39:5)
در مجموعه آیات، مخاطب عام و با توجه به سایر موارد مانند اجل مسمی مخاطب برداشتی از حق بودن خلقت آسمانها و زمین دارد و این برداشت در رابطه با او و عملکرد اوست و او باید سه نکته را در نظر بگیرد محدودیت زمانی عزیز بودن و غفاربودن یعنی پویایی و امید به غفاریت او.
درسوره حجر آیه 85،
وَ ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ وَ إِنَّ السَّاعَهَ لَآتِیَهٌ فَاصْفَحِ الصَّفْحَ الْجَمیلَ ۩
ما آسمانها و زمین را با هر چه ما بین آنها هست جز به حق نیافریدیم و قیامت آمدنی است پس گذشت کن ، گذشت کردنی نیکو. (15:85)
خلقت زمین و آسمانها و هر آنچه بین آنهاست حق نشانهای از هوشمندی کل هستی و آمدن ساعت نمودی از اجل مسمی و توصیه انسان به احقاق حق گذشت آن هم گذشتی زیبا که باید تبیین گردد که اولین مرحله آن میتواند گذشت هوشمندانه با توجه به احقاق حق باشد.
71إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَهَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولاً ۩
ما امانت (تعهّد، تکلیف، و ولایت الهیّه) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، آنها از حمل آن سر برتافتند، و از آن هراسیدند؛ امّا انسان آن را بر دوش کشید؛ او بسیار ظالم و جاهل بود، (چون قدر این مقام عظیم را نشناخت و به خود ستم کرد)! (33:72)
گرچه انتخاب میتواند عامل مشترکی بین مخلوقات مختلف باشد اما هر مخلوقی با ضابطههای خاصی انتخاب میکند و در حقیقت معنی انتخاب هم همین است.
أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ ۩
آیا گمان کردید شما را بیهوده آفریدهایم، و بسوی ما باز نمیگردید؟(23:115)
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ ۩
ما آسمان و زمین، و آنچه را در میان آنهاست از روی بازی نیافریدیم! (21:16)
خدایی که ادعا میکند زمین و آسمانها را به بازیچه و بیهوده نیافریده و لیس کمثله شیء است و بازیچه و بیهوده بودن را با معیارهای خودش و نه شیء باید در نظر باشد همه آنچه که در محدوده قدرت اوست که به باور ما همه چیز است هوشمندند و با این باور کل هستی هوشمند و بعدی از آن اختیار است.
یوسف بهرامپور
استاد ریاضی دانشگاه کرمان