درفصل سبز خرداد،
مردی چو کاوه،عاشق،
با پرچم حقیقت،
درظهر سی خرداد،
درهیت ،رهاری،
درپیشگاه تاریخ،
برعهد خود سرافراز،
شیاد ،سحرو خودعه!!!
پپیکارنوروظلمت،
درظهر،سی ،خرداد،
نسلی رهیده ازجور،
دران بهار امید،
نسلی،به شوق فردا،
فردای ارزوها،
باصبح عشق وشادی،
ازادی ورهایی،
درسرزمین خورشید،
با صوت،حق کاوه،
باجان به سردویدن،
فوج کبوتر عشق،
چون سیل،بسوی دریا،
چون،هد هدان،پریدن،
درشطی،ازرهایی،
نسلی ،رهیده ازظلم،
باجان،به،پیکرشب،
میرفت که مکروخودعه،
درزیر گام ازاد،
بنیان،خصم وشیطان،
ازپایه هابر افتد،
ضحاک ،تشنه خون،
ان پیرقدرت و دون،
شمشیر مرگ،برافراشت،
پرواز نسل عاشق،
ازکین قهروشیاد،
پرها شکست،وخونین،
درجوی شهر تنها،
خون بودو زخم پیکر،
درکوچه های غربت.،
هرگوشه اش گلی بود،
پرپربه رنگ خونین،
اوخ ،که سحر شیاد،
درعصر سی خرداد،
با سم،دین ِِقدرت،
یک بوستان پرگل،
ازریشه،هابسوزاند،
باقی نسل سی خرداد،
هرشب،به جوخه دار،
از ترس شب پرستان،
این اسیاب خونین،
از سالها گذر کرد،
مرگ واسیرو زندان،
نسلی به یادها ماند،
چون قوقنوسان،عاشق،
یک ان، غریق در خون،
می دید هرکرانه،
گلهای ،قرمز عشق،
اهسته قد کشیدند،
درملک ِسبزه ونور،
با خون نسل خرداد،
امروز شهر درتکاپو.
فریادو پر هیاهو،
این نسل زندگی ساز،
با رسم عشق وپرواز،
با عشق، نسل پیشین،
فریاد ما رهایست،
چون نسل سی خرداد.
ازایران تهران 15خردادنودویک
طلوع