شکاف در میان اصلاح طلبان.
همان هائی که که در تبدیل کشور به چنین وضعی فلاکت بار سهم داشته اند و بدون کوچکترین ا نتقادی به خود و خاتمی ها و روحانی ها، اکنون به فکرنجات کشور افتاده اند!. بی تردید نخستین پرسشی که از دیدن این بیانیه پرطمقراق و بدون محتوا که به نحوی تنظیم شده که در آن نه سیخ بسود نه کباب بسوزد به ذهن هر خواننده ای خطور می کند آن است که منظور از نجات کشور چیست؟ نجات از چه چیزی و از دست چه کسانی؟. تمامی هنرنویسندگان بیانیه در عدم پاسخ سرراست و صریح به همین پرسش بکارگرفته شده است. اما با کمی دقت در آن بر کسی پوشیده نمی ماند که غرض نویسندگان از نجات کشور همان نجات نظام است: بنویسید نجات کشور، بخوانیدنجات نظام! در پی کاوش مفهوم نجات کشور در نزداین جماعت ابتدا باید اشاره ای داشت به خیزش دیماه که صحنه سیاسی ایران را دگرگون کرده است. شعاراصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمام ماجرا، از سوی مردم و بویژه جوانان به معنای صدور حکم ابطال گفتمان اصلاح طلبی و بی مصرف شدن آن ها بود. از سوی دیگر خامنه ای و اصول گرایان و کلا هسته اصلی قدرت نه فقط حاضرنشده اند که صدای مردم را بشنوند که حتی گامی به عقب نیز برداشته اند و خامنه ای با انتقاد از کسانی که مردم را خسته و ناامید می نامند، با خودخسته خواندن آن ها، هم چنان از عظمت و اقتدارنظام و نسل های جوانی که از نظام فاسد و درهم ریخته اش حمایت می کنند دم می زند. روشن است که او و اصول گرایان هرگونه عقب نشینی را به معنی متلاشی شدن و از دست دادن موقعیت خویش دانسته و بر دامنه سرکوب و فشارخویش بر مخالفان و منتقدین خود افزوده اند و جهت گیری آن ها در این سمت و سواست. با این همه اکنون بسیاری پی برده اند که رژیم دیگر به شیوه تا کنونی و بدون تن دادن به تغییرات مهم و جدی در همه امورکشور قادر به حفظ موقعیت خویش نیست. این را کسانی چون عباس عبدی ها-براساس پیمایش های صورت گرفته- نیز صراحتا بیان می کنند گرچه هم چنان برای نجات مملکت به نظام دخیل بسته اند. اما عدم انعطاف صاحبان اصلی قدرت و ریزش اعتماد و حمایت رأی دهندگان به اصلاح طلبان و به جادوی صندوق و البته خطرمیدان دارشدن جریان های برانداز و اپوزیسیون و مخالف نظام باعث شده است که در بین اصلاح طلبان شکاف بزرگی در شیوه برخورد با وضعیت به وجودآید. در همین رابطه تاج زاده مدتی پیش اظهارداشت در میان خودشان حول دو رویکرد بحث و جدال در جریان است: یک گرایش می گوید که با توجه به شرایط تحریم اقتصادی و فشارهای خارجی لازم است حول مسائل اقتصادی با جناح اصول گرا به وحدت برسیم (بیشتر شامل بوروکرات ها)، با وجود آن که در میان اصول گرایان کسی گوشش به این جور حرف ها بدهکارنیست، و دیگری می گوید نباید توسعه و گشایش فضای سیاسی را به عنوان مشخصه اصلاح طلبی و عامل نفوذآن نادیده گرفت. بزعم آن ها حتی بهبودوضع اقتصادی هم در گرو اصلاحات سیاسی است و الا ره به ناکجاآباد می برد. چنان که می دانیم در بیانیه قبلی بخشی از این جماعت خطاب به محمدخاتمی، نسبت به محافظه کاری بیش از حدفراکسیون امید و تلویحا تبدیل شدن آن و اعتبارخاتمی و اصلاح طلبان به دکان عارف و سوداهای او- و انتقادضمنی از حمایت خاتمی از آن – شکوه و گلایه به خاتمی برده بودند که چه نشسته ای که مملکت در معرض خطرفروپاشی است و تا دیرنشده خواهان اقداماتی از سوی وی شده بودند که البته پاسخی هم تا کنون از جانب «سیدمظلوم» نگرفته اند. اما اکنون بیانیه «نجات ایران» که قاعدتا باید نتیجه بحث های درونی اصلاح طلبان باشد، یعنی در راستای همان خط «اصلاح اصلاح طلبی» که چندی پیش هم در یکی از بیانیه های وابسته به این جماعت مطرح شد و تاج زاده محتاطانه از آن حمایت کرد، با زبانی که سعی شده ظاهرا رنگ و بوی مذهبی نداشته باشد (و لابد برای جلب نظرنسل های جوان) و دایما هم دم از ملت می زنند و خود را تحول طلب می نامند و سعی دارند که با تغییرلحن و بکارگیری واژگانی توخالی و خنثی، به باصطلاح گفتمان از رونق افتاده و نخ نماشده اصلاح طلبی رنگ و جلائی تازه بدهند و مانع از فرجام محتوم فروپاشی پایگاه اجتماعی آن ها بشوند. در حقیقت عرض اصلی از واژه «نجات» در درجه اول نجات خودشان است. از همین رو باردیگر به یادتاکتیک باصطلاح فشار از پائین و چانی زنی در بالا افتاده اند. حضرات اصلاح طلب در حالی که در برابرخیزش دیماه مردم از سرکوب رژیم و دولت دفاع کردند و به عنوان اعتصاب شکن نقش آفرینی کردند و یا در بهترین حالت خفقان گرفتند، اینک یاد۲۵خرداد ۹سال پیش افتاده اند تا شاید از این ممر بتوانند برای خود پیشینه و آبروئی کسب کنند. و در همین رابطه است که به نحوی مشعشعانه و با «فراست ذاتی» خود فرمول حل بحران و نجات را «بازگشت به سوی مردم» دانسته اند. کلیدواژه آن هم رفع حصرموسوی و کروبی و رهنورد به عنوان نقطه آغازین، نمادین و گام نخست و مهم در «بازگشت به مردم» و تأمین وحدت ملی است. در گام بعدی هم خواهان تشکیل مجلس «مردمی» که نمایندگان آن از فیلترنظارت استصوابی عبورنکرده باشند شده اند. باین ترتیب برنامه نجات در نزد آن ها، همان فرمول قدیمی بازگشت به قانون اساسی بدون تنازل است که چیزی جز تفسیراندکی گل و گشاد برای جادادن این حضرات در ساختارقدرت و بهره گیری از ته مانده سرمایه به اصطلاح اجتماعی آن ها برای آرام کردن اوضاع نیست. به عبارت دیگر برنامه نحات کشور در نزدآن ها حامل چیزی جز حسرت بازگشت به دوره «طلائی» خمینی نیست. اما واقعیت آن است که ماهیت استصوابی، جز مشروط کردن حقوق افرادجامعه به اسلام ( و قرائت خاصی از آن) و تصدی پست ها و مقام ها بر اساس احرازباور به اسلام و مبانی آن و وفاداری به قانون اساسی و نیز اصل قدرت مطلقه مشرف بر زندگی مردم به عنوان شاخص اصلی نظام نیست که جملگی در خوداصول «قانون اساسی بدون تنازل» نهفته است و معنای نصب نهاد شورای نگهبان هم- صرفنظر از هرگونه افراط و تفریط های آن- تحت هر شرایطی نظارت بر آن تبعیض ها و در مقام عمل کشف و احرازدارندگان آن شروط است. بنابراین امر تشخیص احرازصلاحیت (نظارت استصوابی ) امری عرضی نبوده و جدا از سرشت قانون اساسی و بیرون از روح و جسم و تک تک مواد آن نیست. این که قانون اساسی بدون تنازل هم حق تفسیر و نظارت را به شورای نگهبان داده است، و یا مثلا ویژگی هائی که برای انتخاب مقام ریاست جمهوری اعم از جنیسیت ( رجال) و باوربه اسلام و نظام و ولایت فقیه و… قائل شده و یا این که نمایندگان دوره باصطلاح قبل از نظارت استصوابی چه گلی به سرمردم زدند که حالا با بازگشت خیالی اشان به آن دوره بزنند و پرسش هائی از این دست، برای نویسندگان بیانیه و امضاءکنندگان محلی از اعراب ندارد. و این که آن ها حتی جرئت نکرده اند زیرعنوان نجات کشور از طرح شعارولرمی چون ولایت مشروطه به جای ولایت مطلقه هم اجتناب کرده اند، تصادفی نبوده و بیانگرعمق محافظه کاری و عافیت طلبی نهفته در آن هاست.
لیست امضاء کنندگان هم ترکییی از اصلاح طلبان و ملی مذهبی ها و نهضت آزادی و عناصرخادمی هم چون فرخ نگهداراست که مسلما در تشویق آن ها به صدوراین بیانیه نقش داشته است. از این امضاء کنندگان باید پرسید مگر روحانی رئیس جمهوربرگزیده شما نبود و بعضا با انگشت مهرخورده با افتخار از خود سلفی نمی گرفتید، و مگر همین کروبی و موسوی به وقت گزینش روحانی معترض نبودند که چرا صندوق رأی را به موقع و سریع به محل اقامتشان (حصر) نمی آورند؟. چطورشده است که حالا به فکرنجات کشور و مردم برای زنده کردن دوباره تاکتیک فشاراز پائین و چانه زنی در بالا افتاده اید؟! واقعیت آن است مردم در نزد آن ها هیچ گاه نقشی فراتر از سیاهی لشکر نداشته اند. حالا هم که نگران تمردآن ها از ایفاء نقش سیاهی لشکر و هم چون ابزاری مفید برای چانه زنی در بالا شده اند، به فکرنجات دم و دستگاه در حال ببادرفتن خود، که با حفظ کیان نظام پیوندی ناگسستنی دارد، افتاده اند. آن ها هم چنان که در بیانیه آمده بر این پیمانشان پای بندند و پشت عنوان پرطمطراق نجات ایران چیزی جز نجات منافع حقیرخود و داشتن سهمی از کیک قدرت نخوابیده است. آن چه که در ورای این بیانیه و لفاظی ها نهفته و در کنه و ذهنیت امضاء کنندگان لانه کرده، هشدار و نهیبی است به حاکمیت که اگر هرچه زودتر به خودنیایند بدانند که نه از تاک ماند نشان و نه از تاک نشان!. و حاوی این رهنمود: قبل از این که کنترل اوضاع از دستتان در برود، برای نجات سیستم از گرداب بحران های پیش رو، از «سرمایه های ملی» چون موسوی و کروبی و… بهره بگیرید. چنان که در جمله پایانی بیانیه آمده است « این میتواند پیمانی باشد برای همه ما و سرآغازی برای گام نهادن در مسیری که دوباره تمامی دلسوزان را گرد هم جمع کند». کل بیانیه و تلاش مذبوحانه برای بیرون کشیدن «بدیل از درون خودنظام»، و تکرارتاکتیک ها و سیاست های کهنه و قبلا آزموده و نخ نماشده، بیانگرفقر و سترونی سیاست و تاکتیک و استراتژی در نزداین حضرات است و این که جامعه ایران به گفتمان و تغییراتی نیاز دارد بیرون از پارادایم اسلام سیاسی و بحران ها و مناسبات استبدادی و بهره کشانه ای که این نظام به خشن ترین وجهی آن را بازتولیدکرده است.
تقی روزبه 2018-06-18