منبع، گویا نیوز:
تردیدی وجود ندارد که کشور ما ایران با توجه به جایگاه تاریخی، جغرافیایی، فرهنگی و اقتصادی اش مورد طمع بسیاری از زورمداران خارجی بوده و هست. اصلا و ابدا عجیب نیست که سرزمینی با آن سابقه تمدنی درخشان، با پهناوری و جمعیت قابل ملاحظه، و با برخورداری از منابع نفتی و گازی در یک موقعیت ویژه جهانی قرار بگیرد.
طی ماه های اخیر گفتمانی از سوی برخی کنشگران سیاسی و اجتماعی مدعی دموکراسی خواهی و وطن دوستی تبلیغ می شود مبنی بر این که چون خطر جنگ و/یا تجزیه ایران جدی است، باید از جمهوری اسلامی حمایت کرد. از یک سو با پررنگ کردن تهدید های خارجی و گرفتن انگشت اتهام به سوی برخی دولت ها خطر جنگ را گوشزد می کنند، و از دیگر سو با تأکید بر این که ایران متشکل از اقوام و مرام های بسیار گوناگون است، آن را مستعد تجزیه می دانند. احتمال همزمانی جنگ و تجزیه هم طبیعتا وجود دارد. این افراد با نشان دادن کشورهایی که در شرایط فاجعه بار قرار گرفته اند، به خصوص سوریه و لیبی، تلاش می کنند این گونه القا کنند که بدون جمهوری اسلامی چنین سرنوشتی در انتظار ایران خواهد بود و در نتیجه برای بدتر نشدن وضعیت باید از این نظام حمایت کرد.
پس از بیرون رفتن آمریکا از برجام این گفتمان در صدد تقویت خود بر آمده که با توجه به «برهه حساس کنونی» همه ایرانیان باید با هم متحد شوند. حول چه محوری و با چه هدفی؟ حول جمهوری اسلامی و با هدف حمایت تمام قد از این نظام. این استدلال در ادامه روند حمایت چشم بسته از برجام است که این گونه عنوان می شد که به لطف عقد این قرار داد ما مردم ایران که، سوار بر ماشین جمهوری اسلامی، در لبه پرتگاه بودیم، به پرتگاه پرتاب نشدیم. از تناقض های متعدد که در چنین استدلالی وجود دارد در گذریم و فقط به یک نکته اشاره کنیم، و آن این که مدافعین این استدلال داستان را از وسط می خوانند و فراموش می کنند به این سؤال پاسخ دهند که اصلا چرا این ماشین به لبه پرتگاه رفته بود که حال باید از فرو نیفتادن به پرتگاه خوشحال باشیم؟ و مسئول بردن ما به لبه پرتگاه کیست؟
در واقع آن چه هر بار، خواسته یا ناخواسته، در سخن این دسته از منتقدان ظاهری نظام پنهان می ماند، نقش خود جمهوری اسلامی است در تنش زایی در عرصه خارجی و داخلی، و در نتیجه خطر وقوع جنگ و/یا تجزیه در صورت تداوم چنین نظامی. همان طور که می دانیم این ماجراجویی های جمهوری اسلامی اصلا تازگی ندارد. از گروگانگیری در سفارت آمریکا در سال ۵۸ گرفته تا تلاش برای ادامه بیهوده جنگ، از کمک به حزب الله لبنان گرفته تا پشتیبانی تمام قد از دیکتاتور خونریز سوریه. جمهوری اسلامی در این سال ها نشان داده که جنگ را «نعمت» و تداوم حیات خود را در گرو بحران سازی های پیاپی می داند. بسامد قابل ملاحظه واژه «دشمن» بر زبان شخص اول این نظام به هیچ عنوان از سر تصادف نیست: سران نظام به خوبی دریافته اند که برای بقای خود نیاز به دشمن سازی دارند، به طور واقعی یا به شکل تخیلی، برای متحد نگه داشتن بخش هایی از مردم در پشت سر خود و سرکوب منتقدین.
حال جالب است که کنشگران به ظاهر دموکراسی خواه و منتقد که به آن ها اشاره شد، دقیقا از همین منطق پیروی می کنند: آن ها اظهار می کنند که برای جلوگیری از مطامع دشمنان ایران باید از جمهوری اسلامی حمایت کرد! اما واقعیت درست خلاف چنین منطقی است، چرا که نسبت مستقیمی وجود دارد بین خطر متلاشی شدن کشور و تداوم جمهوری اسلامی. در واقع آن چه خطر جنگ و تجزیه را افزایش می دهد، مقابله با جمهوری اسلامی نیست، حمایت از آن است.
در این که خطر تجزیه ایران را تهدید می کند تردیدی نیست، اما مگر غیر از این است که این خطر احتمالی صرفا به علت نارضایتی بخشی از اقوام ممکن است به تحقق در آید؟ هیچ موردی را سراغ نداریم که کسی به علت نارضایتی از ایرانی بودن خواستار تجزیه شده باشد، در هم آمیختگی قومی و تباری و همزیستی و همسرنوشتی تاریخی پیوندی عمیق را در جامعه ایران به وجود آورده است. نارضایتی اتفاقا به علت وجود نظام سرکوبگر و خردستیز و خردگریز جمهوری اسلامی است که انواع تبعیض ها را در اداره جامعه اعمال می کند. این نظام جمهوری اسلامی است که از همان روز نخست استقرارش جامعه را به خودی و ناخودی تقسیم کرده، که زورگویی و قلدر مآبی را در دستور کار قرار داده. ذات این نظام با گزاره بدیهی «ایران برای همه ایرانیان» بیگانه است.
نارضایتی عمیقی که در جامعه امروز ایران وجود دارد، حاصل کارنامه ۴۰ساله جمهوری اسلامی است که در همه حوزه ها مردود شده است:
هنر مدیران اقتصادی جمهوری اسلامی سقوط شدید ارزش پول داخلی در برابر ارزهای خارجی بوده و گسترش فقر وفلاکت و کاهش اسفبار قدرت خرید و رفاه مردم.
هنر مدیران فرهنگی و اجتماعی آن سانسور مداوم بوده و به هدردادناستعداد ها و ایجاد فضای امنیتی و جو سرکوب و اختناق و بگیر و ببند.
هنر مدیران سیاست خارجی آن تنش آفرینی های متعدد بوده و تسلیم شدن های پی در پی در برابر دولت های خارجی و کاهش شگفت انگیز ارزش پاسپورت ایرانی.
هنر مدیران سیاست داخلی آن مانع شدن از تحقق خواست ملت در اداره جامعه بوده و سپردن امور به دست غیر متخصصین و اعمال داغ و درفش و چماق.
هنر مدیران زیست محیطی آن تبدیل کردن تهران به یکی از آلوده ترین شهرهای جهان بوده و افزایش ریزگردها در بسیاری مناطق و خشک کردن منابع متعدد آبی کشور.
هنر مدیران قضایی آن زدن تیشه به ریشه عدالتخوانه یعنی میراث پر شکوه مشروطیت بوده و توسعه ظلم و بی عدالتی و نهادینه کردن فساد و رانت خواری.
در همه این عرصه ها هر روز که به حیات جمهوری اسلامی افزوده شود، خسارتی بیشتر به وطن ما وارد خواهد شد و در نتیجه بازسازی کشور در فردای پس از رژیم طولانی تر و طاقت فرساتر خواهد بود.
تنها چیزی که بعد از ۴۰ سال برای ما مانده، تمامیت ارضی ما است (بماند که برای این تمامیت ارضی هم تا چه میزان هزینه های بیهوده پرداخته ایم). بر ما است که با تأکید و ایستادگی بر حقوق انسانی و شهروندی و ملی خود، این نظام را وادار به تسلیم کنیم، این بار نه در برابر قدرت های خارجی، بلکه در برابر خواست ایرانیان. مبارزات مدنی رو به افزایش طی ماه های اخیر بسیار نوید بخشند: از اعتراضات گسترده دی ماه گرفته تا مقاومت زنان و دختران برای باز پس گیری حق پوشش، از حضور کشاورزان در نمازجمعه و تظاهرات « پشت به دشمن، رو به میهن» گرفته تا تجمعات معلمان و خواندن «نماز میت» برای «آموزش و پرورش»، از مقاومت دلاوران کرد و مردم شریف کازرون گرفته تا اعتصاب صنف کامیون داران… این موارد نشان می دهند که نه تنها نارضایتی عمیقی در جامعه وجود دارد، بلکه مردم از مسئولان بی اعتمادند و وجدان عمومی جامعه این آگاهی و حساسیت را یافته است که باید حقوق سلب شده را فریاد زد. هر کدام از این اعتراض ها قشری و گروهی از جامعه را در بر می گیرد و مرتبط است با ابعاد مختلف جامعه، اعم از اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی… آن چه باقی مانده همبستگی بخش های مختلف جامعه است برای بیان مطالبات خود، چرا که همه این نابسامانی ها ریشه دارند در بی کفایتی و زورمداری و فساد حاکمان ما.
جمهوری اسلامی تلاش کرده و می کند تا سرنوشت خود را به سرنوشت ایران گره بزند، به طوری که فروپاشی خود را به فروپاشی ایران منتهی کند. بر ما است که وطنمان را از گروگان جمهوری اسلامی رها کنیم، پیش از آن که دیر شده باشد. اگر ایران ما از یک نظام سیاسی دموکراتیک و متکی به آرای واقعی مردم برخوردار گردد، زورگویان دنیا هم مجبور خواهند شد که با ما با احترام برخورد کنند و حقوق ملی و بین المللی ما را تمام و کمال به رسمیت بشناسند… بر ما است که استقلال و آزادی و آبادانی و رشد را با نظامی جوشیده از خواست ملت به مام میهن بازگردانیم… اگر همه با هم باشیم، می توانیم.
امیر بیگلری
۳ تیر ۱۳۹۷