back to top
خانهنویسندگانمهران مصطفوی: نقد اصلاح طلبی، براندازی و تحول طلبی

مهران مصطفوی: نقد اصلاح طلبی، براندازی و تحول طلبی

mehran-mostafavi2015از من خواسته اید که در باره سه مفهوم تحول خواهی- براندازی و اصلاح طلبی نظر دهم. قبل از وارد شدن به این مقوله مهم که به بررسی گذاشته‌اید، این توضیح لازم است که خود و همراهان خود را در هیچیک از این سه مقوله و گروههای متعلق به آن نمی‌دانم. این موضوع را روشن خواهم کرد که هر سه مقوله شکنندگی‌های خود را دارند و نمی توان از طریق آنها به مقصود یعنی استقرار و استمرار دمکراسی در ایران رسید و اصولا این روش که قالب هایی از پیش متعین شوند را سالم نمی دانم. اول به تشریح و نقد هر یک از مقوله های مطرح شده می پردازم و در پایان به راهی که معتقدم خواهم پرداخت.

۱ ـ اصلاح طلبی

در مقاله های قبلی خود مفصل در نقد اصلاح طلبی نوشته‌ام و از آغاز حرکتی بنام اصلاح طلبی در ایران، از عجز اصلی اصلاح طلبان در پاسخ روشن دادن به این سئوال که چه چیز را و چگونه می خواهند اصلاح کنند بارها یاد کرده ام. اما ما اکنون بعد از تجربه هستیم و حدود ربع قرن سیاست اصلاح طلبی در ایران تجربه شده است. در این مدت اصلاح طلبان نتوانستند تعریف شفافی از اصلاح طلبی ارائه کنند و بیشترین کوششان محدود به تبلیغ “اجرای بدون تنازل قانونی اساسی” ولایت مطلقه فقیه بود. قانونی که با کاربرد واژه “مطلقه” در قانون اساسی کف اختیارات ولی فقیه را شامل می شود و سقف آن نیز سر به آسمان می زند.

اصلاح طلبان چه در دوره خمینی و چه در ۲۰ سال اول دوران آقای خامنه ای بارها به حکم حکومتی ولی مطلقه گردن نهادند و بدان مشروعیت بخشیدند. اصلاح طلبان از جمله مدعی بودند که تصدی دو قوه مجریه و مجلس، و یا حتی یکی از آن دو، توسط نیروهای اصلاح طلب، اجازه خواهد داد که امور بطور تدریجی بهتر شود. اما تاکنون، هیچ‌گونه دلیلی بر اثبات این ادعا ارائه نشده ‌است، و هیچگونه آمار و ارقامی دال بر بهتر شدن تدریجی امور، دیده نشده ‌است.

وقتی سخن از بهبود وضعیت می‌کنیم، کدام وجه از وضعیت را مد نظر داریم؟ میزان فقر؟ میزان بیکاری؟ میزان اعتیاد؟ تعداد کودکان خیابانی؟ تعداد زنان بی سرپرست؟ وضعیت آموزش و پرورش؟ میزان خرافات در جامعه؟ میزان دزدی و موارد تقلب و جرم در جامعه؟ نرخ تورم؟ بدهی دولت؟ تولید داخلی؟ تعداد زندانیان سیاسی؟ تعداد اعدامها؟ وضعیت محیط زیست ایران؟ بهبود رابطه با کشورهای خارجی؟ صیانت از حقوق ملی مردم ایران؟ خروج مغزها از کشور؟ تسهیل بازگشت ایرانی‌های مهاجر؟ مسئله بی آبی و بی برقی؟……… براستی کدامیک از این موارد بهبود یافته اند؟

این روزها حتی خود مسئولین حاکم هم مدعی بدی وضعیت هستند. آقای روحانی که ۵ سال پیش مدعی بود «برنامه کوتاه مدت یک ماهه و ۱۰۰ روزه وجود دارد که می‌توانیم در یک زمان کوتاه تحول اقتصادی در کشور به وجود آوریم»، حالا می‌گوید ۱۰ حکومت هم بیایند نمی‌توانند مسائل کشور را حل کنند. سیاستمداران دیگری از خود اصلاح طلبان اکنون در باره فاجعه اجتماعی ـ اقتصادی سخن می گویند. در این روزها شاهدیم که نیروهای اصلاح طلب، دیگر آن پایگاه اجتماعی را ندارند و بسیاری بر این نظرند که وضع بدتر از سابق شده است. البته گاه گاهی کسانی که هنوز در جبهه اصلاح طلبی سخت سنگر گرفته اند، می گویند که اگر روحانی نبود وضع از این هم بدتر می شد. با این توجیه، خود اعتراف می‌کنند که اوضاع وطن بسیار بدتر شده است. گذشته از آن، این توجیه دروغ را دیگر کسی باور نمی کند، چرا که بنا بر وعده و وعیدهای اصلاح‌طلبان و قول‌هایی که داده بودند قرار بود که با انتخاب آقای روحانی، اوضاع بهتر شود و صحبت از این نبود که اگر روحانی انتخاب نشود اوضاع بدتر می شود.

اصلاح طلبان مدعی بودند همه چیز از طریق صندوقهای رای باید حل شود و قانون اساسی را بدون کم و کاست باید اجرا کرد. این ادعا هم بدون تردید درست از آب در نیامده است. اگر آقای محمد خاتمی را “پدر اصلاحات” بنامیم اعتراف اخیر او بسیار گویاست. ایشان گفته اند که صد سال پیش، روحانی عالیقدر آیه الله نائینی از حضور مسیحی و زرتشتی و یهودی در مجلس شورای ملی و حقوق شهروندی آنان دفاع می کند اما امروز به عقب برگشته ایم و از حضور یک غیرمسلمان در شورای شهر، به نام جمهوری اسلامی، ممانعت می شود. یعنی اینکه ما ۱۰۰ سال به عقب بازگشته ایم.

علیرغم اینکه ۱۳ سال از ۲۱ سال اخیر قدرت در دست اصلاح طلبان بوده است، روانشناسی ورشکستگی به تقصیر، بر اصلاح‌طلبان حکمفرماست و مانند هر گروه شکست خورده، هر یک از آنها، دیگری را مقصر بدتر شدن وضعیت قلمداد می‌کند. با چنین پندار افسرده‌ای، آنچه به وضوح نمایان است، اینکه یاس و ناامیدی، در گفتار و کردار اصلاح‌طلبان، هویداست. منتهی ابتکار عمل و امید آنها، با مرگ آقای خامنه‌آی گره خورده است، که این خود گویایی از ناتوانی و بی‌تدبیری آنها دارد، چرا که مجلس خبرگان در دست سپاه پاسداران است. آنها امیدوارند با مرگ آقای خامنه ای وزنه قدرت بسوی آنها برگردد اما این امید هم بیشتر به رؤیایی می ماند که هیچ دلیلی ندارد واقعیت پیدا کند، زیرا بر پایه واقعیات‌ها استوار نیست. نتیجه اینکه بن بست اصلاح طلبی کامل است.

۲ ـ براندازی

با شکست اصلاح طلبان، بخشی ار کسانی که خواستار پایان دادن به جمهوری اسلامی هستند، با روی کار آمدن آقای ترامپ، با پرچم براندازی برای استفاده از فضای بین المللی جدید به صحنه آمده اند. اصل راهنمای براندازان سقوط رژیم جمهوری اسلامی است. سیاستی را که براندازان دنبال می‌کنند این است که به هر طریق که شده باید رژیم را برانداخت. براندازان در ظاهر چهره های متفاوتی دارند. مخرج مشترک آنها این است که خواهان ائتلاف گروهها هستند و از حرکت مردم سخن نمی‌گویند. آنها معتقدند که:

هیچ فرد یا سازمانی به تنهایی نمی‌تواند آلترناتیو رژیم ولایی باشد. آلترناتیو باید نمایندگان اقشار مختلف جامعه را در بر بگیرد تا حتی‌الامکان همه را راضی کند. به همین دلیل هم به ائتلاف نیاز است.” آنها ضمیر باطن خود را به دیگران نسبت می‌دهند و ادعا می‌کنند کسانی که زیر بار ائتلافهای کذایی نمی‌روند، قصد دارند قدرت را قبضه کنند. اصل مشترکی، که بعضا به عنوان تنها شرط برای ائتلاف در سر دارند، سقوط رژیم «جمهوری» «اسلامی» است. از دید آنها، باید در باره آینده و هدف‌ها، کاملا سکوت اختیار نمود و می‌گویند «امروز فقط اتحاد» و یا «امروز فقط همستگی» و اگر کسی به خودش جرات دهد و سوال کند که اتحاد برای چه هدفی؟ و همبستگی برای چه روشی؟ چماق تکفیر تفرقه‌گری بر سر پرسش‌کنندگان فرو می‌آورند و با پروپگاندا و مغزشویی‌های رسانه‌آی، مردم را از آنها برحذر می‌دارند.

این دسته از «اپوزیسیون» نیز به دلیل داشتن پنداری قدرت ‌مکان، هم مردم را ضعیف می دانند و هم خود را و در نتیجه درست بر عکس شعار شعورمند مردم ایران که گفتند: «پشت به قدرت، روی به ملت» معتقدند:

با توجه به پراکندگی آپوزیسیون، در نهایت دولت آمریکا باید زحمت ساختن یک آپوزیسیون معقول و مردم‌پسند برای رژیم ولایی را بکشد. باید از طیف‌های مختلف دعوت کنند تا در جایی گرد هم آیند و آنقدر توی سر و کول هم بزنند تا خسته بشوند، بعد به یک چارچوب مشترک برسند.”

از دید این گروه از براندازان:

همه چیز برای براندازی رژیم فراهم است مگر یک آلترناتیو معقول، حداقل برای دوره گذار. هزینهٔ درست کردن چنین چیزی برای آمریکا بسیار کمتر از هزینه‌های دیگرِ مقابله با رژیم است. باید هرچه زودتر انجام شود. ”

آنها در اعتراض به کسانی که مخالف دخالت قدرتهای خارجی هستند، در کمال عدم شفافیت و بی‌صداقتی، می گویند:

کسی که در «آپوزیسیون» رژیم ولایت فقیه است و از دولت آمریکا نمی‌خواهد خشن‌ترین نهاد سرکوب در ایران را تحریم کند. این نشان می‌دهد مخالفت‌اش با رژیم صوری است؛ سرِ صفِ براندازان هم نمی‌تواند بایستد. برای مبارزه با رژیم اهریمنی باید صداقت و شفافیت داشت.”

از دید براندازان، هدف (=براندازی) هرگونه روشی (نوکری اجنبی و وابستگی و تجاوز به حقوق استقلال و آزادی و…) را توجیه می‌کند.   آنها برای حذف رژیم، حاضرند در هر وادی قدم بگذارند و در این زمان با روی کار آمدن حکومت آقای ترامپ مسابقه برای بدست آوردن دل او برای ساختن آلترناتیو وابسته، سخت شدید است. هر روز در یکی از شهرهای امریکا یا اروپا یا اسرائیل جلسه‌ای می گذارند تا “پاکت” مقبول را آماده کنند. گاهی اختلاف بین شرکت کنندگان در اینگونه جلسات آنچنان بالاست که جلسه تبدیل به میدان مشاجره می شود. این گروه‌ها با جامعه ملی، چندین سال نوری! فاصله گرفته‌اند و در نتیجه از دیدن این حقیقت که در واقع این خود مردم هستند که عامل تغییرند را هیچ نمی‌بینند. از اینرو هر از چندی شاهد نشست و برخاست “براندازانی” می شویم که با هم قرابتی ندارند. آنها گمان می کنند اگر دور هم جمع شوند قدرتهای خارجی به مهم بودن آنها باور می کنند.   به هر میزان که کمکهای امریکا و اسرائیل و عربستان و….. به وابسته گان بیشتر شود، ضعف این گروه بیشتر آشکار می‌شود.

 

این براندازان، بیشتر بروی نفرت مردم از رژیم سرمایه گذاری می کنند اما نه خود توانایی ارائه یک بدیل ملی را دارند و نه اصولا به توانایی مردم ایران باور دارند. مشکل آنها این است که تمام امید خود را به دخالت امریکا بسته اند و هر تحولی که در امریکا و یا در سخنان ترامپ صورت می گیرد در روحیه آنها بشدت تاثیر دارد. یک روز آقای پمپئو وزیر خارجه آمریکا در کتابخانه ریگان برای ایرانیان سخنرانی تند علیه رژیم می کند و آنها خوشحال می شوند و قردای انروز آقای ترامپ با گفتن اینکه بدنبال یک قرار و مدار خوب با رژیم ایران است باعث افسردگی آنها می شود.

از دید براندازان، هدف (=براندازی) هرگونه روشی (نوکری اجنبی و وابستگی و تجاوز به حقوق استقلال و آزادی و…) را توجیه می‌کند. با روی کار آمدن حکومت آقای ترامپ مسابقه برای بدست آوردن دل او برای ساختن آلترناتیو وابسته، سخت شدید است. این گروه‌ها با جامعه ملی، چندین سال نوری! فاصله گرفته‌اند و در نتیجه از دیدن این حقیقت که در واقع این خود مردم هستند که عامل تغییرند را هیچ نمی‌بینند.

 

۳ ـ تحول‌خواهی

ایده تحول طلبی که مدتی است بیشتر از جانب اصلاح طلبان دیروزی مطرح میشود از چند منظر با طرز فکر اصلاح طلبان متفاوت است. بعنوان مثال به گفته تحول‌خواهان، آنها به شرکت در انتخابات در جمهوری اسلامی بر خلاف اصلاح طلبها، نگاه راهبردی ندارند. “برای آنها حضور موردی در انتخابات و آنهم زمانی که جنبه مقابله با ولایت دارد و ابزاری در خدمت ابراز اراده جمهوری خواهی مقابل منویات ولایی و تعمیق شکاف بین جمهوری و ولایت است، ممکن است.”

آنها از جایگاه سیاست ورزی، به انتخابات مجلس و شوراها و مخصوصاً ریاست جمهوری حساسیت نشان می دهند و مدعی هستند آنها را نهایت عافیت نمی شناسند بل باریکه راه‌ هایی می فهمند در جهت بزرگ راه گذار. اما در واقع این که آنها بزرگ‌راه و یا حتی باریکه‌راه می‌بینند، به جز کوچه‌ای بن‌بست نیست.

در مورد انتخاب آقای روحانی بعد از تجربه هستیم. “تحول خواهان” بنام مقابله با آقای خامنه‌ای مردم را تشویق به رای دادن کردند. آنها که در جریان برجام از رژیم دفاع کردند، حالا باید به این سئوال پاسخ دهند که رای دادن به آقای روحانی، که ۵ سال از دوره ریاست جمهوری اش می گذرد، و رای دادن به لیست امید! برای مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان، چگونه توانسته است شکاف را در حاکمیت بنفع حقوق ملت ایران زیاد کند. تحول خواهان باید بگویند چگونه ملت می تواند به حاکمیت خود برسد. صرف گفتن نه به اصلاح طلبی و نه به براندازی، دلیلی برای درست بودن نظرشان نمی شود و اعتباری به این ادعا نمی بخشد.

تحول طلبان معتقدند: “این راهبرد، ضمن تصریح اینکه جامعه برای توسعه بهینه اش ناگزیر از پشت سر گذاشتن جمهوری اسلامی و گذشتن از آنست، در همانحال اما از بهبود اوضاع در هر حد ممکن را به استقبال می شتابد.”

اینکه باید بهبود وضع را خواست امری واضح است. مسئله این است که آیا این رژیم توانایی بهبود بخشیدن به اوضاع و حل کردن مسائلی را که خود ایجاد می‌کند را دارد یا نه؟ اگر ندارد چرا تحول‌طلبان به مردم واقعیت را نمی‌گویند.

آنها معتقدند که “راهبرد تحول طلبی با انقلاب همراهی می کند اما پیشقدم وقوع آن نمی شود. تحول طلبان در صورت وقوع انقلاب، هرگاه بر اثر تحمیلهای حکومت به جامعه، پیش آید، قطعاً در آن شرکت می کنند اما خود نه آن را می تازانند و نه با پروراندن گفتمانی و عملی به استقبالش می شتابند. این راهبرد بر طبل پولاریزه شدن جامعه بین دو قطب انقلاب و ضد انقلاب نمی کوبد، اما رسالت پرکردن شکاف “دولت و ملت” در نظام مبتنی بر استبداد را هم برای خود قایل نمی شود! مدافعان این راهبرد، شیوه «هرچه بدتر، – بهتر!» را در پیش نمی گیرند بلکه بر عقب نشاندن مستمر نظام حاکم توسط جامعه می ایستند. “انقلابیگری” در این راهبرد، نه متوجه یکپارچه کردن همه جناح های حکومتی بلکه تسریع تجزیه اصلاح طلبان به سود راهبرد تحول طلبی است. اگر راهبرد انقلابی منطقاً بر تولید قطب بندی در جامعه است و راهبرد اصلاح طلبی حکومتی بر لزوم تامین وحدت حکومت و جامعه، راهبرد تحول طلبی اما انزوای نیروی استبداد را پی می گیرد و بر جمع کردن جامعه متکثر حول توافق ملی برای گذر مسالمت آمیز از وضع موجود می ایستد.”

در اینجا می بینیم که موضع وسط گرفتن تحول طلبان آنها را به سمتی می کشاند که در مورد انقلاب می گویند اگر شد هستیم اگر نشد نیستیم. اما انقلاب وقوعش در دست اراده فردی نیست باید عواملی جمع شوند تا انقلاب ممکن گردد. سئوال اینجاست که اگر آن عوامل پدیدار شدند تحول خواهان کدام را انتخاب می کنند؟ انقلاب به بدیل نیاز دارد و بدیل انقلاب جزو عوامل انقلاب است. بدون چشم انداز روشن، آرمان‌شهر، انقلاب صورت نمی گیرد. پس اگر خواهان تغییر هستیم باید از حال بدیل را به جامعه پیشنهاد کنیم. با گفتن اینکه “نه می تازانیم و نه ترکش می کنیم” کاری درست نمی شود. تحول طلبان اگر می خواهند بدیل شوند باید از وسط‌ بازی دست بدارند. در هدف با براندازها موافقند یعنی تغییر ساختار سیاسی کشور را می خواهند و در روش با اصلاح طلبان همراه هستند و همیشه یکی به نعل میزنند و یکی به میخ! موضع آنها روشن نیست و برنامه ای برای تغییر ندارند. به این دلیل که می خواهند پایی در درون رژیم داشته باشند، نمی توانند شفاف باشند. روش آنها باعث اغتشاش ذهنی و سرگردانی می شود. هر هدفی روش خود را دارد اگر هدف تغییر رژیم است، روش و برنامه مشخص تحول طلبان برای رسیدن به آن هدف چیست؟

گوی توفیق و کرامت در میان افکنده‌اند!     کس به میدان در نمی‌آید، سواران را چه شد؟

بدین ترتیب، واضح است در میدانی که گوی توفیق و کرامت ساختن سرنوشتی خوب و خوبتر را افکنده‌اند، هیچیک از سه گروه فوق را توان به میدان درآمدن و یارای سواری نیست. برای رسیدن به توفیق و کرامت، به جز اعتماد به نفس فردی و اعتماد به نفس ملی، و به جز تلاش برای هرچه فراگیرتر کردن جنبش خودجوش، برای نقش‌آفرینی در ساختن دولتی حقوق‌مدار نیست!

۴ ـ تغییر از طریق جنبش همگانی مردم ایران برای ساختن دولتی حقوقمدار

قصد نگارنده این نیست که قالب جدیدی ساخته و در کنار سه قالب بالا قرار دهد. بلکه هستند و کم هم نیستند کسانی که خود را در سه قالب بالا نمی بینند. در اینجا به اختصار ویژگی های این روش را می شمارم:

ـ هدف این گروه، صرفا براندازی رژیم جمهوری اسلامی نیست بلکه هدفش استقرار دولتی حقوقمدار در ایران است. تنفر از رژیم نیست که موتور حرکت این گروه است بلکه علاقه به وطن و هم‌وطن است که آنان را به مسئولیت می خواند. دفاع از حقوق ذاتی انسان، حقوق شهروندی، حقوق جامعه ملی، حقوق ایران در جامعه جهانی و حقوق طبیعت بیانگر این نظر است. در دفاع از حقوق، هرگز تبعیض قائل نمی شود، و با همه‌مکانی، و همه‌زمانی، و همه‌کسانی دانستن حقوق، همیشه از حقوق همه ایرانیان دفاع کرده، می‌کند و خواهد کرد.

ـ حق حاکمیت مردم، دمکراسی بر پایه استقلال و آزادی خواسته این گروه است و از اینرو این جمع هم از قدرتهای خارجی مستقل است و هم از جمهوری اسلامی. نه وارد بازی‌های رژیم می شود و نه امیدی به قدرتهای خارجی می بندد.

از آنجا که محور اصلی این رژیم را ولایت مطلقه فقیه می داند در انتخابات غیر آزاد آن به هیچ بهانه ای شرکت نمی کند. بلکه هشدار می دهد که به مردم امید واهی دادن، جامعه را خسته و منفعل کردن و فرصتها را از دست دادن است. نه تنها بدنبال جلب حمایت قدرتهای خارجی نیست بلکه شفاف و آشکار، کسانی که دست به اینکار می زنند را، افشا می کند. واهمه ای از دستگاههای تبلیغاتی متعدد رژیم و وابستگان به قدرتهای خارجی ندارد. بهای شفاف عمل کردن را می پذیرد. شفافیت در بیان، از ویژگی های این گروه است، نظرات خود را با صداقت و در شفافیت تمام به مردم ارائه می‌دهد و آنها را پیش می گیرد و مردم دوستی را دنباله روی کور از اکثریت مردم نمی داند.

ـ تغییر را از طریق مردم می خواهد اما معتقد است که مردم خود باید تغییر کنند تا تغییر روی دهد. از اینرو سخن گفتن با مردم را روش کار خود می داند. نه به رژیم و مسئولانش مراجعه می کند و نه به مسئولان کشورهای خارجی. روی سخنش با مردم ایران و با افکار عمومی در جهان است.

ـ با توجه به تاریخ شاهنشاهی معاصر ایران و تنها گزینه سلطنتی در این زمان که خانواده فاسد پهلوی است، با اینکه حق تعیین نظام آینده را با مردم ایران می داند اما از حال به روشنی خواستار استقرار دولت جمهوری است.

ـ نظام حاکم را نه جمهوری می داند و نه اسلامی و راه حل را در جدایی بنیاد دین از دولت و استقرار جمهوری ایران می داند.

 

ـ همانطور که از تمامیت ارضی ایران دفاع می کند از حقوق فرهنگی همه آحاد مردم از جمله حق تعلیم و تربیت به زبان مادری دفاع می کند.

و بالاخره اینکه همواره خواستار همبستگی هر چه بیشتر برای پیگیری اهداف بالاست

.

این مقاله از  نشریه میهن گرفته شده است 

http://mihan.net/1397/05/15/1477

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید