اول آن که خامنه ای گرچه با صراحت اعتراف به اشتباه و خطای خود می کند، اما این گونه باصطلاح اعتراف کردن بیش از آن که به معنای پذیرش خطا و تصحیح آن باشد درخدمت فراربه جلواست. ادامه همان سیاستی است که طی چهل سال معضلات را پنهان و در واقع روی هم انباشته است. گرچه او سعی می کند که عامل خطا را به اصراردست اندرکاران و دادن اجازه تجربه به آن ها منتسب می کند، اما این مانع از آن نمی شود که در انظارعمومی و بویژه در نزدخاصه خواران و ذوب شدگان ولایت و در میان سپاهیان گوش بفرمانش معلوم نشود نشود که نایب امام زمان و رهبرمعظم دستخوش خطاهای بزرگی می شود. اما مثل همه مستبدین و دیکتاتورها غافل است که دیگرآغازپایان دوره او و پارادایم اسلام سیاسی به پایان رسیده و با این نوع رفوکاری ها و صله و پینه کردن های سوراخ سنبه های نظام، و پنهان کردن «زباله ها» در زیرفرش نه قادر به فریب مردم است و نه قادر به حفظ «تاج و تخت» ولایت. در حقیقت این ابعادتعمیق یافته بحران است که رهبربی خطا و مؤیدآسمانی را وادارکرده است که خودزنی کرده و بدست خود بر قداست خطاناپذیرش خط بطلان بکشد. نقدا مشارکت او در فرایند درهم شکسته شدن اتوریته نظام و قلب طپنده اش اولین نکته درخورتوجه فراربه جلوی اوست. بنابراین، هم آن نرمش قهرمانه و هم پذیرش خطای مذاکره هسته ای، هردو به یکسان درحکم نوشیدن جام زهراست.
دوم آن که او در این فرافکنی خود آشکارا دروغ می گوید و آن هم دو دروغ: دروغ اولش آن که خود وی در دولت احمدی نژاد با دورزدن وی رأسا با ایادی خود و وسطاطت عمان وارد مذاکره پشت پرده با دولت وقت آمریکا شد (از طریق مشاورش ولایتی وهمراهی صالحی رئیس آژانس هسته ای، که هم او راوی ماجرای این مذاکرات هم هست). احمدی نژاد مدعی است که او مخالف آن بوده است و لابد بدلیل دورزده شدن خود. در آن زمان که دولت های غربی و آمریکا به احمدی نژاد بی اعتماد بودند، خامنه ای لازم دید که خود مستقیما واردمذاکرات شده و نشان بدهد که پشت آن قراردارد. علت تن دادن به آن هم اساسا تنگناها و فشارهای سنگی اقتصادی ناشی از کاهش شدیدصدرنفت و مسدودشدن مجاری تنفسی نقل و انتقال مالی، و البته آن وضعیت خطیری که ایران را به عنوان مخل صلح و امنیت جهانی ذیل منشورهفت سازمان ملل قرارداده بود. در اصل دولت اعتدال و روحانی (با ممانعت از ورودمستقیم رفسنجانی) برای پیش بردآن مذاکره که کلیدش قبلا توسط خودخامنه ای زده شد بود واردمیدان و کارزارریاست جمهوری شد. حتی همین اعتراف اکنون او پیرامون اشتباه بودن اجازه مذاکرات هسته ای نیز یک تاکتیک سیاسی (سیاسی کاری) و رویکردی به شدت ماکیاولیستی واکنشی برابرشرایط ویژه کنونی است، بدون آن که واقعا به خطا بودن مذاکرات باورداشته باشد و مثلا آن را مجددا تحت شرایط دیگری صورت ندهد و یا حتی هم اکنون جلوی آن «شر» را بگیرد. در سطوربعدی ماهیت این رویکردماکیاولیستی بیشتر عریان خواهد شد:
سوم آن که این شرایط ویژه عبارت است: الف ترامپ در کنارحربه اصلی خود یعنی اعمال تحریم های گسترده با هدف به صفررساندن صدورنفت، با انداختن مذاکره بدون قیدو شرط به زبان ها بدون آن که واقعا پشت بندی داشته باشد و طرحی جدی در پشت آن باشد، مگر در هم شکستن بیشتر توافقنامه برجام، موجب آشفتگی وسیعی در صفوف داخلی و ایرادفشارجهانی به رژیم شده است: چرا که نه، آزمایش کنید!. در واقع مطرح شدن بحث مذاکره با آمریکا و حتی طرح برگزاری رفراندوم پیرامون آن یا طرح مسائلی چون دیدارورحانی و ترامپ در حاشیه اجلاس سازمان ملل بدون آنکه راس نظام چنین تصمیمی گرفته باشد، و همراه با سکوت پرمعنا و سنگین او در طی این مدت، چه در روزنامه ها و سرمقاله های آن و چه در زیرزبان مقامات رسمی و دپیلماتیک چنان دامن گرفت که عملا صدای موافقان آن داشت دست بالا را پیدامی کرد که سکوت خامنه ای در انظاربیرونی به نوعی حمل بر موافقت با آن تلقی می شد. از همین رو پس از مدتی سکوت و تلاش پشت پرده برای باصطلاح جمع و جورکردن صفوف متشتت مسئولان رده بالای نظام، به عنوان فصل الخطاب و سخن پایانی پیرامون مذاکره و ممنوع کردن مذاکره با آمریکا به میدان آمد تا به سروصداهای بلندشده حول آن پایان دهد، البته بدون آن که امکان مذاکره را بالکل ردکند و آن را به شرطی که فشار وهوچی گری آمریکا روی نظام تاثیر نگذارد مشروط نکند.
چهارم معلوم است که سران و دست اندرکاران رژیم پس از مدتی تردید و وراندازکردن میزان جدی بودن پیشنهادمذاکره بی قید و شرط، در مجموع آن را غیرجدی، جنگ سیاسی و با هدف ایجادتشتت در صفوف خود ارزیابی کردند. علاوه برآن سیاست های یک جانبه گرای ترامپ در مقیاس جهانی و در حوزه های دیگر با کشورهای دیگر و همراه با حربه تحریم از یکسو موجب انزوای گسترده آمریکا در سطح جهان شده و و اروپا و چین و روسیه و ژاپن و بسیاری را در برابرخود قرارداده است و از سوی دیگر از آن جا که خودبرخورددولت آمریکا با برجام هم موجب دیکته کردن قوانین داخلی آمریکا به قلمروفرامرزی خود به دیگرکشورها (از جمله نمونه ترکیه که با ردخواست دولت آمریکا درهمکاری با تحریم های ایران که مستلزم از دست دادن منافع اقتصادی کلانی بود که موجب خشم آمریکا و تشدیدفشارهای اقتصادی و سیاسی به آن شده است). از همین رو حمایت بویژه اروپا و چین و…. از برجام و دادن وعده گشودن معاملات غیردلاری و تضمین خرید نفت و…. توسط آن ها شده است. مجموعه این شرایط فرصتی برای صیدماهی در آب گل آلودرقابت های جهانی برای رژیم فراهم ساخته است. باین ترتیب رویکرداخیرخامنه ای بی ارتباط با قطعیت دادن به رویکردماندن در برجام بدون آمریکا با اتکاء به رقابت قدرت های رقیب و مهم جهانی برای مقابله با فشارهای آمریکا بی ارتباط نیست. چراغ سبزبه اروپا را آشکارا می توان در تصویب معاهده FATF که بدون اشاره خامنه ای نمی توانست صورت بپذیرد مشاهده کرد. علاوه برآن تخفیف بی سابقه قیمت نفت صادراتی و توافق های اخیردریای خزر را نیز باید بخشی از دلبری های رویکردجدید بشمارآورد که نشان دهنده پرداخت قیمت بقاء به بهربهائی است. آگر خامنه ای واقعا از مذاکرات هسته ای پشیمان بود می توانست هم اکنون هم با صدوردستورعدم تمکین و تصویب شروط اروپا، مذاکره با آن را متوقف کند نه آن که به آن این چنین روی خوش نشان بدهد. مگر از قدیم نگفته اند جلوی ضرر را هر کجابگیری نفع است!. بنابراین پشت کردن او به آمریکاهمراه است با روی آوری به اروپا و نجات برجام از این طریق. بگذریم از این ریسک که این قدرت ها در هرنقطه ای که بخواهند با هم سازش کنند، در علن یا در خفا، اولین امتیازی که خواهند داد قربانی کردن ایران خواهد بود.
با این همه خامنه ای خوب می داند که برروی امواج بحران ها حرکت می کند و بدون چنین مانورها و موج سواری ها، نظامی که او در رأسش قراردارد درهم خواهد شکست. بهمین دلیل اعتمادبه نفسش یک اعتمادبه نفس کاذب و حرکت برسطح لغزان و مواجی است که هرلحظه می تواند او را پائین و بالا ببرد.
پنجم آن که بخش های دیگرسخنان او پیرامون انتقاد به خطاهای دولت در موردبحران اقتصادی و ارزی و انداختن توپ مسئولیت اوضاع نابسامان اقتصادی به زمین آن ها، و نیز نشان دادن چنگ و دندان در مواجهه با بحران از طریق تشکیل دادگاههای ویژه و برخوردضربتی با «مفسدان اقتصادی» و تکرارادعای کهنه و مسخره نظام برای همه مشکلات پاسخ دارد ( که البته چیزی جز بگیر و به بند نبوده است) همه و همه به معنای رویکردسرکوبگرانه هسته اصلی قدرت درعرصه داخلی یعنی جبهه ای است که رژیم در آن بیش از سایرجبهه ها آسیب پذیربوده و احساس می کند که کل موجودیتش در معرض تهدید است. می توان این رویکرد را به استعاره «رو به خارج -اروپا – و بلوک روسیه و چین- و پشت به مردم» خواند. با این همه از آن جا که صخره زیرپای «حضرت آقا» ترک برداشته و محکم نیست، و از خیابان ها شعارمرگ بر استبداد به گوش می رسد و در صفوف بالائی علیرغم تظاهر به وحدت و یک پارچگی مصنوعی، شکاف ها به حداعلای خود رسیده و مانیفست های نجات و حذف نظارت استصوابی و آزادی زندانیان سیاسی و .. داده می شود، فراربه جلو در موقعیت ضعف و هنگامی که پشت جبهه مستحکمی وجود ندارد، موجب آشفتگی و ریزش بازهم هرچه بیشترقدرت در حال تحلیل سیستم خواهد شد. صورت مساله وضعیت کنونی چنین است که مردم دیگر حاضرنیستند به شیوه تاکنون زیست کرده و رژیم را تحمل کنند، و رژیم هم دیگر قادرنیست به شیوه تاکنونی خود حکومت کند. در این میان مسأله مهم و هنوز مبهم آن است که از دل این معادله پیچیده و چندمجهولی چه بیرون خواهد آمد….
تقی روزبه 2018-08-14