یکی از پرسشهای مهمی که همواره با پاسخهای بیشماری جواب داده شده است، علت وجودی انسان هست. سوالی که هر انسانی اعم از باورمند و یا انسانی که به خدا و جهان دیگر اعتقاد ندارد، از خود میپرسد و دنبال جواب هست.
برای آفرینش انسان آیا میتوان دلیلی جز این متصور بود که شاد باشیم، موفق و خوشحال زندگی کنیم و تجربه اندوزی کنیم تا رشد و تکامل یابیم؟
و آیا انسان تاکنون راهی جز عمل به حق برای رسیدن به این اهداف یافته است؟
اگر بپذیریم که این آفرینش دلیلی ندارد، جز شاد زیستن، لذت بردن، زندگی در صلح و رشد انسان، و نیز به دور از تعصب، قبول کنیم پیامبران و ادیان آسمانی و زمینی، هدفی غیر رهنمون کردن انسان به صلح و شادی و رعایت حقوق ندارند و دعوت آنان به حق و حقیقت، راستی و درستی، روشنایی و صداقت، فقط وتنها فقط جهت ارائه روشی برای رسیدن به آن هدف میباشد و خود دین و آیین هدف نیست؛ بنابراین نه تنها تمامی اختلافات بین ادیان و مذاهب بیمعنی میشود بلکه حتی انسانهای خدا ناباور هم، در پذیرش عمل به حق و رعایت حقوق سایرین تردیدی نخواهند داشت چرا که صلح و شادی و لذت بردن از زندگی، خواسته و هدف تمامی انسانهاست و فارغ از آموزههای دینی، راستی و درستی و عمل به حق روشی برای رسیدن به صلح و شادی میباشد. پس آنچه در این نوشته از حق و عمل بدان گفته میشود، راهی بواقع درست برای شاد زیستن و در صلح بودن هست.
حال باید پرسید؛ مگر قبل این که انسان بدنیا بیاید امکان عمل به حق و اعتراف برحق و شاد زیستن و رشد برای او وجود نداشته است!؟.
پاسخ این سوال را با رجوع به تجربه زندگی در این جهان میتوان داد، تجربه این جهان ثابت کرده، تا هنگامی که آدمی در مراحل واقعی مشکلات و تصمیمگیریها قرار نگیرد، نمیتوان نظر منطبق بر عمل او را فهمید. پس میتواند یکی از دلایل اصلی حضور انسان در زمین، امتحان او باشد. البته این امتحان نبایستی به مچگیری تعبیر شود. بلکه منظور، دانستن( یا به بیانی به آزمون کشیدن و اثبات) جهت حقیقی انسان توسط خود او و سپس، ادامه یا تغییر جهت دادن به این مسیر برای تکاملش میباشد.
شاید بدین یگانه علت، بایستی به زندگی بعنوان هدیه خداوندی نگاه کنیم که فرصتی بسیار ارزشمند در اختیار ما گذاشته شده تا ضمن تجربه جهانی دیگر و لذت بردن از آن، آنچه از حق و ناحق را از ازل آموختهایم و در نهاد ما گذاشته شده را در این جهان فانی عملا بکار بندیم و نقصها و اشکالات خود را با رجوع به باطن حقیقی خویش و در مراحلی با راهنمایی گرفتن از فرستادههای پروردگارمان اصلاح کرده و در مسیر حق و حقیقیت حرکت کنیم. چرا که بر اساس آیه ” إنّا لله وإنّا إلیهِ رَاجعُون” از خداییم و بسوی او باز خواهیم گشت. بنابراین نه تنها هدف، رسیدن به حق هست بلکه مسیری جز برحق بودن برای رسیدن به حق(خداوند) نداریم.
البته پر واضح است که پیامبران نیز، هدفی جز یادآوری آنچه قبل تولد میدانستیم را ندارند. هدفی که انسان در این دنیا بواسطه دوری ظاهری از مبدا و درگیر مادیات شدن و دچار وسوسه کسب منافع دنیوی به قیمت زیر پا گذاشتن حق فراموش میکند و در نتیجه آن، اقدام به انجام کارهایی به نفع خود با دروغگویی و تزویر و ریا و در بسیاری از موارد با توسل به زور و قدرت میکند.
عمل به حق، بر حق ماندن و بر حق ایستادن
حق چیست؟ خیلی ساده … حق یعنی راستی، درستی، روشنایی، صداقت و هرچه از نیکی و خوبی و زیبایی میتواند باشد.
حق یعنی سخن، عمل، اتفاق یا موجودیتی که فارق از دروغ، کبر، ریا، زور، قدرت، سلطه و پایمال کردن حقوق سایر آفریدهها، باشد.
آیا حق را ما تعریف میکنیم؟
البته که نه، حق از ذات وجود خداوند بر میآید چرا که خدا حق است و بس. در واقع معیار، خدا نیست بلکه خود حق هست. خداوند بر حق استوار است و از حق، جز حق صادر نمیشود. اگر برسیم بر این مهم که خداوند نهایت زیبایی و راستی و روشنایی و خوبی و صداقت و عدالت هست و قبول کنیم که این صفات نیکو را داراست چون حق است و نیز بپذیریم که انسان بعنوان آفریده خداوند که خدا از روحش در او دمیده، تواناست به رشد و تکامل، پس انسان برای رسیدن به تمامی این صفات زیبا راهی جز رسیدن به خدا ندارد و چون خدا حق است پس باید به حق برسد تا به خدا برسد و در نتیجه با رسیدن به حق(خدا)، به زیبایی و راستی و روشنایی و آرامش و عدالت میرسد. بنابراین، یگانه روش، عمل بر حق هست.
اگر بر حق نباشیم نه تنها رشد نخواهیم یافت بلکه مجبور به پایمال کردن حق هستیم( چرا که حق و ناحق را حد وسطی نیست). پس در حقیقت به جنگ حق می رویم و با آگاهی به اینکه حق را تمامی طبیعت، حیوانات، انسانها و سایر موجودات( نبات و جماد) دارا هستند، از اینرو است که حق را ناحق کردن، در واقع اعلان جنگ به کل کائنات و آفریدههاست و دقیقا به همین علت هست که تجاوز به حق و حقوق سایر موجودات، توسط کل کائنات و در هر زمان و به هر وسیلهای پاسخ داده میشود. به همین دلیل هم، حق را ناحق کردن، بزرگترین گناهان و در اصل ریشه همه کج رویها است.
یادآوری این نکته لازم است که هر دین و آیین و مذهب و مسلکی، مصادیق مختص به خود را دارد ولی بنمایه همه، حق و عمل بر حق است.
با نگاهی حق محور و بدور از تعصب خواهیم یافت، هر چه در قرآن حرام شده، علتی جز ناحق بودنش نیست و هر چه را مسیح و موسی و زرتشت و بودا و سایر پیامبران الهی و کتابهای آسمانی و ادیان و مذاهب نهی کردهاند علتی غیر از ناحق بودن آنها وجود ندارد. و بر هر چه دعوت کردهاند و مردم را تشویق به انجامش کردهاند، حق و حقانیت هست و راه رسیدن به شادی، زیبایی و روشنایی و راستی و درستی.
اما زمانی که ذهن قدرت مدار، راهنمای انسان میگردد، دین، مذهب و سایر روشها و مسلکها را هم بر اساس قاعده قدرت، به خدمت خود میگیرد. در واقع، دین وسیله و ابزاری برای اعمال زور و قدرت و سلطه میشود.
اینچنین فردی، دین و روش و مذهب را از خود بیگانه میکند تا جایی که دین کاملا به خدمت او درآید و این دین و آیین از خود بیگانه، جز وسیله بودن برای رسیدن افراد قدرتمدار و زور مدار به اهدافشان، کارایی دیگری ندارد.
یعنی دین و آیین هم قربانی زور و قدرت می شود. همچنین دینی، انسان را به هر چه خواست می رساند مگر حق و حقیقت.
انسان با خروج از مسیر حق، ضمن پایمال کردن حقوق سایر موجودات به خود نیز آسیب جدی میرساند، چرا که هر اندازه از حق فاصله بگیرد، برای برگشت به مسیر اصلی با زحمت و زیان فزایندهای روبرو خواهد شد.
بدین دلیل است که در این جهان، هر مقدار بر حق بایستیم و حق مدار باشیم کمتر با موانع روبرو میشویم و هر چقدر ذهن قدرتمدار و سلطهطلب داشته باشیم یا به عبارتی هر میزان از حق دور باشیم، جهان برای به مسیر حق برگرداندن ما، موانعی را ایجاد میکند تا ضمن تجربه اندوزی، متوجه راه نادرست خویش شویم و در این هنگام هست که آدمی براستی محک میخورد و با اینکه دچار خطا شده و از راه حق دور شده، اما دنیا فرصتی برای استفاده او از تجارب خویش و راهنماییهای پیامبران میدهد تا با نگاه نکته بین به موانع و علل بوجود آمدن آنها، ضمن برگشت به مسیر حق، از عمل به ناحق در آینده نیز خودداری کند. صد البته که این خطای انسان با صدماتی که به حقوق سایر موجودات و طبیعت وارد میکند گاهی بسیار پر هزینه و شاید بر گشت ناپذیر باشد. پس آدمی در طول زندگی باید بسیار هشیار باشد تا حتی در صورت خطا و اشتباه، به سرعت به مسیر حق برگردد.
کوتاه سخن این که؛ اگر آدمی بعنوان انسان واقعی که مورد تحسین پرورگارش نیز هست، به حقوق خویش واقف باشد و بر حق عمل کند و بر حق بایستد، راهش را یافته است و قطعا همه ادیان و پیامبران و کتابهای آسمانی هم، هدفی جز این را برای انسان متصور نیستند.
پس، همواره به حق عمل کنید و بر حق بایستید و بر حق بمانید. حقوق همه انسانها، طبیعت، حیوانات و حتی جمادات را رعایت کنید که بدون توجه به دین باور بودن یا نبودن انسان، نقض حقوق هر موجودی در این کائنات، موجب نقض حقوق خود شما خواهد بود و همسو شدن و هم هدف شدن با سایر مخلوقات در رعایت حق و حقوق، قطعا انرژی کل جهان و کائنات را برای رسیدن به شادی و روشنایی و حقیقت، در اختیار انسان قرار خواهد داد.
شاد و پیروز باشید.
نگارنده: مانی