در روزهای گرم تابستان 67 در هر سلول زندان به وسعت 12 متر بیش از 60 نفر زندان بودند . سالها بود که از زندانی بودن آنها می گذشت . اکثر آنها از سال 60 زندانی شده بودند . منتظر بودند که زندان بان صدا بزند و از میان آن دوستان سالها حبس کشیده ، چند تن بیرون بیایند و به دفتر رفته و جمله ای که لاجوردی دژخیم زندان اوین بعد از 9 سال زندان و شکنجه و تحقیر در زمان آزادی به عباس کریمی گفته را بشنوند که “برو خدا را شکر کن اعدامت نکردیم ” و بعد از سالها شکنجه و زجر به خانه بروند و مادران تشنه دیدار فرزند را ، از زندان همیشه در درون خود فرو رفته ، آزاد کنند .
7 سالی بود که از جنایتهای سالهای 60 و کودتا علیه بنی صدر منتخب مردم و به دار کشیدن آزادیها می گذشت و عطش استبداد به کشتن سیراب نشده بود . با چند سوال از طرف احمد خمینی و گرفتن چند خط ، دست نوشته از پدرش ، جوخه های اعدام را شبانه بر پا کردند و در سه شب 3700 نفر را کشتند و زشتی این جنایت را در تاریکی شب در خاوران و دیگر گورهای بدون نام مدفون کردند .
سالهاست که در هر شهر و روستا قبرهای بدون نام ، قبرهای بدون تاریخ تولد و قبرهای بدون سنگ و قبرهای دور از قبرستان ، تک و تنها شهادت به جنایت می دهند .
مادران با چادرهای مشکی بدور از چشم دیگران ، داغدار ، آرام و بی صدا بروی جسد بی جان فرزندان خود دراز می کشند ، سنگ را می شویند و به چشمان دیگر مادران نگاه می کنند و با زبان نگاه غم درون خود را تکرار می کنند و با آه از درون ، از قبرستان دور می شوند .
کسی فراموش نکرده که چه جنایت عظیمی را بخاطر استقرار استبداد فقیه با این سوال ” که هنوز بر سر مواضع خود هستید ؟”مرتکب شدند .
کسی این جنایت را فراموش نکرده است . ولی بعد از 30 سال هنوز مادری و یا پدری دست به انتقام و جنایت نزده است .
انقلاب مردم که در ماهیتش خشونت زدایی بود . انقلابی که هدفش عدالت و برپایی ایرانی آباد و آزاد و مستقل بود را دزدان انقلاب ، با خشونت تمام به بستر خشونت فقیه کشیدند.
من درد مادران زجر کشیده را فراموش نمی کنم .
من لحظه ای که پدرم اشک ریزان و نالان و خمیده از درد درون خود ، ناله فریاد می کشید و خاطرات از دست دادن فرزندش را برایم تعریف می کرد فراموش نمی کنم .
مادرم همچون دگر مادران ، با فرزند از دست رفته خود وداع نگفته است . اسمش را به زبان نمی آورد و هر سال فرزند از دست رفته اش را پیر تر حس می کند .
من اشک چشمان مادران در تاریکی گریه کرده را می بینم . من صدای در گلو خفه شده آنها را می شنوم که خواهان عدالتند .
آیا شکنجه گران ، آنها که چوبهای دار را می ساختند ، ری شهری و رئیسی و دگران که دستور اعدامها را صادر کردند ، احمد خمینی که از پدر سوال کرد ، کسانی را که سالها در زندان هستند می شود اعدام نمود ؟ ، لحظه ای به آن مادران فکر کرده اند ؟
خمینی به تشنگان خشونت و اعدام و خون ریزی و عاشقان دیدن رنگ قرمز خون اجازه اعدام را داد . توجیه ذهنیش برای این خشونت عظیم و کور شدنش برای ندیدن این درد ناله مادران ، جز قدرت چه می توانست باشد ؟!
مادران از یاد نمی برند ، تمام لحظه های رشد نطفه در جنین ، احساس زمان تولد ، رشد روز بروز فرزند ، دندان در آوردنها ، به زمین خوردنها ، در آغوش کشیدنها ، نمره آوردنها ، روزپایان تحصیل فرزند و شاهد روز بروز شخصیت مستقل فرزند شدن و کتاب خواندنها و آرمان دار شدن و شور و هیجان فرزند و هر چه خاطره نام دارد را از یاد نمی برند . چگونه آدمکشان تصور کرده و می کنند با گلوله ای به قیمیت 5 ریال می توانند خاطره ها را پاک کنند ؟
با این گلوله های شما هر روز عزیزان مادر وطن را دوباره و دوباره کشته اید و درد دل والدین را افزون نموده اید .
فبرها سنگ ندارند . مادران با احساس تمام فرزند خود را در میان خاکها حس می کنند .
این جنایت با این ابعاد برای کشتن فرزندان وطن بوده است یا برای کشتن مادران وطن !؟
با این کشتار می خواستند به زن ایرانی که مادر است بگویند اطاعت از اوامر فقیه واجب است . به زنان و مادران وطن بگویند ، همسران و برادران و پدران خود را به اطاعت بخوانید .
ذهنیت زور گو آدم مطیع می خواهد . تفاوت نمی کند که در زور گفتن و زور شنیدن زن باشد یا مرد .
جالب است که همه استبدادها زن را وسیله و اسباب اعمال خشونت خود می کنند چون زن است که نسل جدید را می پرورانند. یا ااین نسل حامی قدرت حاکم می شود و می ماند و یا نه قدرت زورگو را به زیر می کشد .
40 سال است که استبداد فقیه جنایت را مشروع کرده . با این حال پنهان جنایت می کند
چرا چنین می کنند ؟
مادر الگوی چیست که استبدادیان از او می ترسند ؟
زن مادر است و همسر . معلم است و آینده نگر . زن فضلها و تواناییها منحصر بفرد خود را دارد .
این فضلها کدامها هستند ؟
+ زن فضل اعتماد کردن دارد . مرد فضل در خور اعتماد شدن را دارد . این دو فضل باعث می شود که زناشویی فضای برخوردار شدن از این دو فضل باشد .
+ زن فضل بر انگیختن اعتماد به نقس را دارد . زن تواناست که در لحظه های از دست دادن اعتماد به مرد آرامش ببخشد و اعتماد به تواناییهای او ، مرد را مصمم در تصمیم نماید . زن فضل وفای به عهد را به مرد می آموزد . مرد فضای امن برای همسر خود بوجود می آورد تا زن فضل اعتماد را ممکن نماید . در خانه ای که مرد و زن به فضلهای خود عمل نمی کنند ، زن از فضل اعتماد کردن برخوردار نمی شود و مرد اعتماد به نفس و ارامش نمی جوید .
زن آموزگار عشق است. زن معشوق مرد است و مرد عاشق است . زن تواناست که استعداد انس و دوست داشتن را از راه عشق ورزی و خانواده را کانون شادی و امید نمودن ، روزانه و مدام فعال نگاه دارد . زناشویی در هم آمیختن این دو فضل است . عاشق و معشوق می توان شد وقتی تمامی فضلها فعال می شوند .
زناشویی زیبا و پر بار است وقتی هر یک ، فضای رشد و رشد استعداد و برخوردار شدن از فضلها و حقها و استعدادها را برای دیگری ممکن نمایند .
زن توانایی دارد که در شرایط نابسامان با برخوردار شدن فضل هنرمندی که بیرون رفتن از دایره غیر ممکن است ، رشد را ممکن نماید . زنانی که از این فضل خود برخوردار می شوند می توانند خانواده را از حق استقلال و آزادی برخوردار نمایند و زمینه ساز تحول بگردند .
زن مزرعه حیات است. بدین فضل است که حیات انسان در این و آن جامعه، ادامه یافته است و می یابد. از این رو، ایرانیان، زن را ناموس یا وطن اجتماعی می دانستند.
برخوردار شدن از فضلها و ممکن گرداند رشد استعدادها زمانی ممکن می شود که انسان از حقوق خود برخوردار بگردد .
زناشویی بستر فعال کردن فضلها و استعداد می گردد ، اگر زن و مرد فضا برای رشد دیگری را ممکن بگردانند . در این زناشویی مرد عاشق و زن معشوق خواهند بود و زندگی گذر زمان در نبود تنش و خشونت و دوستی است . خانواده باز کننده افق های جدید بروی یکدیگر است .
زن فضل مادری دارد. خانواده را با چنگ و دندان نگاه می دارد . سعی در ارامش دارد . سعی در بوجود آوردن فضای ارام برای فرزندان دارد . او است که زندگی را حیات می بخشد و به عشق و به آرامش و به امنیت می خواند .
مادری که از فضلهای خود برخوردار می شود . این فضلها را به فرزندان خود می آموزد . این مادر زمین ساز رشد فرزند در برخوردار شدن فرزندان از حقوقشان می شود . در این رابطه استبداد و سلطه نقشی ندارد .
پس برای به زیر سلطه در آوردن جامعه باید احمد آقای اخمینی از پدر اجازه بگیرد و خمینی چراغ سبز بدهد و رئیسی و ری شهری و گیلانی و لاجوردی و … دست به جنایت بزنند و پاسدار و بسیجی ابزار دست استبداد بشوند تا فرزندی را به ناحق بکشند تا شاید مادری را به سکوت وادار کنند تا دیگر فرزندان بخاطر اشک مادر و یا ترس از دست دادن مادر و مرد به عنوان همسر و بخاطر قوام خانواده و آرام نمودن همسر، دست از اعتراض بردارد و ترس همه را بگیرد که وای اگر اعتراض کنی می کشند و ملایانی روضه خوان بر جان و مال و ناموس مردم حاکم شود .
داستان زندگی با استبداد تمام نمی شود . داستان زندگی مبارزه با تبعیضهاست . مبارزه با سلطه گران است مبارزه با ناحق است برای زندگی در حقوقمداری .
زمان شهادت می دهد که استبداد با کشتن و به دار زدن نتوانسته زن ایرانی را به سکوت مجبور کند . این شهادت را نسل جوان با آموزه هایی که از مادران و پدران خود دارد به استبداد فقیه و به جهان می دهد که خواهان برقراری آزادیها است . مادران در تاریکی شب استبداد روشنایی امید به زندگی در آزادی را به فرزندان خود آموخته اند .
مادران به فرزندان و همسران خود آموخته اند ، یک لحظه زندگی در عشق و دوستی و استقلال و ازادی و برخوردار شدن از حقو ق ارزش آن را دارد که به حقوق خود عمل کنیم .
فرزندان وطن مدافع حق مادران باید باشند . مادرانی که وطن را نگاهبان بوده اند . مادران زیادی چشم و امید به جوانانی دارند که عدالت را روش زندگی خود کرده و تاریکی استبداد را می درند و در صبح روشنایی ازادی زشتی جنایتهای استبداد را به جهانیان نشان می دهند تا مستبدی به فکر جنایت نیفتد .