هرگزافه گوئی عقیده قاطع خویش درباره «بنیادگرا شدن» وتروریسم را دارد. ازاین پس امکان مواجه تمام این لفاظی ها با واقعیت پرونده های دراختیار دستگاه قضائی فرانسه فراهم شده است. با مراجعه به این پرونده ها، نقش واقعی عدم موفقیت درتحصیلات، شبکه های اجتماعی، تمایل به تحریک کردن، مسائل جنسی ومذهب درمتمایل شدن هزاران جوان به سوی خشونت ، روشن می شود.
سوء قصدهائی که فرانسه واروپا را هدف قرارمیدهند ونیزعزیمت هزاران جوان به مناطقی میان عراق وسوریه، بحث تند روی را درمرکزمناظره عمومی قرارداده است. این پدیده ها همچنین باعث تکاپوی بی سابقه نهاد های عمومی شده است. درفاصله زمانی کوتاهی، قوانین وبخشنامه ها، طرح های عملیاتی، منابع مالی ویژه وبرنامه های آموزشی پدیدارشده وپلیس، دستگاه قضائی، سرویس های خدمات اجتماعی، مدارس، زندان ها، دیپلوماسی، فعالین اجتماعی ومذهبی وهمچنین نهاد های محلی بسیج شده اند. ازاین پس، هزاران مامور دولتی، تمامی ویا بخشی ازفعالیت خود را به ردگیری، گزارش دهی، شمارش، تحت نظر قراردادن، تعقیب قضائی ویا کمک رسانی به افرادی اختصاص داده اند که رفتارشان، نحوه برخوردشان ویا اعمالشان آنها را درلیست تند روها قرارمیدهد. تا جائی که یک افسراطلاعاتی با اندکی تمسخرمیگفت که « بزودی تعداد کسانی که درآمدشان به تندروی وابسته است ازتعداد تندروها فراترخواهد رفت».
چنین بسیجی، ومنفعت سیاسی ورسانه ای حاصل ازآن، چنان تورمی در انتشارکتاب ها ومقالات در باره این موضوع را بدنبال داشته است که برشماری آنها را دشوارمیسازد. اما درمیان این انتشارات، آنهائی که بریک تفحص واقعی استوار باشند، نادرند. ما به لطف معاهده ای که با سرویس حفاظت قضائی جوانان امضاء کرده بودیم، توانستیم به پرونده ١٣٣ نوجوان (افراد زیرسن قانونی) – ٩۶ پسرو٣٧ دختر- که درتروریسم دست داشته ویا بعنوان « تندرو» معرفی شده بودند، دست یابیم. دروحله اول، صحبت از۶٨ نوجوان است که به اتهام عزیمت به عراق ویا سوریه وتلاش برای سوء قصد درخاک فرانسه محاکمه شده ویا خواهند شد. ۶۵ نفر دیگردررابطه با « ستایش تروریسم» محکوم شده ویا درچهارچوب جرائم جزائی معمولی مورد تعقیب قرار گرفته اند اما رفتار وگفته هایشان توسط مددکاران اجتماعی- قضائی نگران کننده توصیف شده است. گروه نخست (۶٨ نفر) اکثریت قریب به اتفاق تمام کسانی که به اتهام تروریسم بین سالهای ٢٠١۶ و٢٠١٧مورد تعقیب قرارگرفته اند را شامل میشود. گروه دوم تنها یک نمونه از٩٠٠ پرونده هائی ازاین دست است که درژوئیه ٢٠١۶، بهنگام امضای معاهده با سازمان حفاظت حقوقی جوانان، مورد بررسی قرارگرفته بودند.
شرایط نگران کننده کنونی ما را وادار میکند که به مطالعه پرونده کسانی که قصد مشارکت درنبرد عراق – سوریه را داشتند ویا پروژه های سوء قصد را آماده می ساختند، اولویت دهیم. برخلاف باوررایج، آنها بزهکاران کوچکی نیستند که تحصیل را رها کرده اند ویا درخانواده های واقعا مستمند بزرگ شده اند. نقطه مشترک والدین آنها، اکثرا مهاجران نسل اول که از شمال وشمال غرب آفریقا (مغرب عربی) آمده اند، تعلق داشتن به بخش های با ثبات اقشار مردمی (آنها بیشترکارگران ماهر ویا پیشه ورهستند تا کارگران متخصص) وواداشتن فرزندانشان برای موفقیت درتحصیلات است تا بدینگونه بواسطه آنان ارتقاء اجتماعی را تجربه کنند.
فشاراخلاقی برفرزندان وروابط حسنه فرهنگی با مدرسه ونیزاقدامات کاملا عینی برای تسهیل این موفقیت، اطاق شخصی، کتابخانه وبرعهده نداشتن وظایف خانگی، نمونه های بارزاین اراده هستند. به موازات آن، برای فاصله گرفتن از محله وخطرات آن ازجمله تبه کاری ویا مواد مخدر، رفت وآمد آنها زیر نظارت شدید قراردارد. وسرانجام، تلاش برای موفقیت آنان، محو کردن خواستگاه های فرهنگی، مذهبی ویا خانوادگی را نیزدربرمیگیرد. پدرفواد (١) مسئله را بدینگونه خلاصه میکرد « تمام پروژه من خانوده من است. سرمایه من فرزندان من هستند. من همان کاری را کردم که پدرم نیزکرده بود. اومیگفت : « به مرحمت مدرسه، شما مرد خواهید شد. حل مسائل مالی به عهده من است، چیزی که به عهده شماست، مدرسه است». به این دلیل است که من فکر میکنم که محیط مدرسه را امن باید ساخت. من نماینده والدین در انجمن خانه و مدرسه هستم وازاینرو میدانم در محله چه میگذرد ودرانجمنی که قضایای مذهبی را اداره میکند نیزعضویت دارم».
این حفاظت، که دربرخی از گزارش ها ازآن بعنوان « ناقوس خانوادگی» یاد میشود، دروحله اول نسبتا موثراست : بسیاری ازاین نوجوانان ازمدرسه ابتدائی تا راهنمائی شاگردان خوبی هستند. اما گذاربه دبیرستان داده ها را تغییرمیدهد. بیش از نیمی ازآنان وارد رشته های عمومی شده و محیط اجتماعی را کشف میکنند که با مدرسه راهنمائی متفاوت است. در محله های مردمی، قواعد رفتاری و داشتن کرداری مانند دیگران دردرون وبیرون مدارس راهنمائی تا حد زیادی یکسان است واز اینرو مابین خودی بودنی ایجاد می کند که احساس امنیت می دهد . برعکس، دبیرستان ها، که عموما در مرکزشهرقراردارند، گروه های اجتماعی را مخلوط میکنند وشاگردان برآمده ازاقشارمردمی به زحمت می افتند. آنها حفاظت ناشی از تعلق داشتن به یک گروه را از دست داده ودربرابر تشدید رقابتی قرار میگیرند که به نسبت دیگررفقایشان آمادگی کمتری برای آن دارند (٢).
این فقدان آمادگی، به تضعیف نتایج تحصیلی منجرشده ( آنها به «متوسط» ویا «ضعیف» تبدیل میشوند) وآماج سرزنش وسرافکندگی های کوچک متعددی میشوند که حاصل کردارمعلمان (در شکل طعنه های شفاهی ویا کتبی) ودیگرشاگردان است که با کمال میل برعلیه این نورسیده ها متحد میشوند. بعنوان مثال، رفقای حمزه، تنها شاگردعرب کلاس، اورا با خنده «کامی کازه» ویا «تروریست» خطاب میکنند. پرونده های فراوانی درباره این تمسخرهای متعدد، که درواقع یک قضاوت اجتماعی وگاه بگاه آلوده به قضاوت های نژادپرستانه هستند، وجود دارند. اشکال مختلف طرد کردن دیگران در لفاف شوخی، مانع ازآن میشود که ماهیت نژاد پرستی اجتماعی ویا بطورخلاصه نژاد پرستانه آنها برملا شود. این آزردگی های روزانه باعث کناره گیری ازگروه تحصیلی غالب میشود که امین آنرا این چنین خلاصه میکند « من درآنجا جائی نداشتم». چیزهای کوچک و بی اهمیتی لازم بود تا این جوانان سرنوشتی همانند آنهائی داشته باشند که از همان محیط اجتماعی بیرون آمده و در رشته های تحصیلی نخبه ثبت نام کرده وموضوع تحقیق پل پاسکوالی جامعه شناس بوده اند، چیزهائی که گذاراز«مرزهای اجتماعی»را برای آنان میسر میسازد: حمایت وتشویق یک استاد، نمره های کمی بیشترکه به آنها اجازه میدهد که ازبقیه کلاس متمایز باشند وبرای آنان گرد هم آمدن با دیگر شاگردان برخاسته ازیک قشر اجتماعی همسان (٣) وبنابراین پایداری در برابرمشکلات را امکان پذیر میسازد.
آنها خیمه شب بازان قادر مطلق نیستند
بدلیل سخت گیری های محیط تحصیلی، آنها قادربه تحمل ماموریت ارتقاء اجتماعی، که والدینشان بردوش آنان گذاشته اند، نیستند واما در عین حال، با توجه به تمامی تمهیداتی که دردوران کودکیشان برای پیشبرد این برنامه به اجرا گذاشته شده است (ریاضت کشی، اشتیاق به درس خواندن) توانائی پشت کردن به آنرا نیزندارند ( مثلا با وارد شدن به دنیای باند بازی، تبه کاری ومصرف مواد مخدر). ناتوان از برآوردن نقشی که از آنها انتظار می رفته و غرق در تجربه به زیر سئوال بردن همزمان مدرسه وخانواده، آنها درجهاد گرائی حاملی برای ابراز انتقادات خود می یابند. این ایدئولوژی به گونه ای جدائی ناپذیرمذهبی وسیاسی است. جهادگرائی از یکسو بازخوانی متون مقدس را به دیگرعاملان عرصه مذهبی مسلمان توصیه میکند اما درضمن، تاثیرگذاری موقت در جوامعی که در آن بسط میابد را نیزازیاد نمی برد.
ایجاد یک حکومت «اسلامی»، همچون سوء قصدها درتعدادی از کشورها، تنها یک تلاش معنوی برای آماده سازی سلطه پروردگارنیست بلکه درعین حال یک طرح سیاسی واقعی است که به گونه ای نمادین وعینی دولت ها، نهاد ها و برخی گروه ها («کافران»، «یهودیان»، «همجنس گرایان»، «مسلمانان بد») را هدف میگیرد. این ایدئولوژی، در پرونده هائی که مطالعه کردیم، راه حل مناسبی برای محکوم کردن همزمان الگوی والدین، که درسرمایه گذاری برای تحصیل فرزندان، در «مادی گرائی» خود و«دررد خواستگاه خویش» (فرهنگی ویا مذهبی) به ارزش های جامعه میزبان «آلوده» شده اند، والگوی جمهوری درهیئت مدرسه، بنظر میرسد. دیگرشکستی وجود ندارد. شکست تبدیل به انتخاب آگاهانه وفاداری به جماعتی ایده آل میشود که تجسم «پاکی» بنیادین چه از نقطه نظر ارزش ها وچه از نقطه نظرعملی است.
این روند تدریجی وجمعی میباشد. این جوانان، محروم ازظرفیت انطباق با جامعه خیابانی به خاطر نظارت خانوادگی و بیرون رانده شده از جامعه ای که معمولا در دبیرستان شکل میگیرد، قبل ازهرچیز در جستجوی «افرادی نظیرخود» هستند تا با آنها رابطه برقرارکنند. این کاوش میتواند مسیرهای مختلفی، که ضرورتا منحصر به فرد نیستند، را در پیش گیرد، ازتشکیل گروه کوچکی درمدرسه یا درمحله گرفته تا جستجو درشبکه های اجتماعی ویا اکتشاف روابط فامیلی (پسرعمو یا دخترعمو،عمو، خاله وغیره)ویا رفت وآمد به محل عبادت و انجمن های فرهنگی و ورزشی. یمین وعاصیه درکلاس زبان اسپانیائی با یکدیگرآشنا شده وسپس ویدئوهائی که دریوتوب در باره سوریه یافته اند («با غیرنظامیانی که شکنجه میشدند») را به اشتراک میگذارند وسرانجام چند ماه بعد تصمیم می گیرند که باهم به آنجا بروند. محمد به دودوستی که اززمان بچگی حفظ کرده است روی میاورد. وقتی والدینش به او اجازه میدهند که ازخانه خارج شود، او با دوستانش در باره مذهب وسپس سوریه صحبت میکنند. نسرین ازیک «پس نشینی اجتماعی» وبازسازی روابطش در اینترنت، که معیارآن علاقه به مذهب است، سخن میگوید.
به اشتراک گذاشتن تجربیات ودرکنارهم نهادن نقاط مشترک، برد دلسردی را کاهش داده، به گردهم آیی مساعدت کرده وتعمیق آگاهی را تسهیل میکند. فابین، زن جوانی که به اتهام تلاش برای سوء قصد وسفر به سوریه تحت تعقیب قرارگرفته است، مسئله را بدینگونه خلاصه میکند : « من با افرادی که مشکلاتی همانند من داشتند گفتگوکردم». با این حال، این واقعیت که دوجوانی که با هم در یک مدرسه هستند ویا درفیس بوک با هم آشنا شده اند ودر میابند که هردوی آنها درداشتن احساس تنزل جایگاه اجتماعی همسانند، برای فراهم ساختن چارچوب منسجمی به منظوردرک وضعیت خاص هریک از آنان کافی نیست. برای دست یابی به این چارچوب فکری منسجم، برقراری ارتباط با شخص ثالثی که ازنقطه نظرعقیدتی مجرب تراست ضروری میشود، شخصی که، با پیوند زدن عدم تطابق های تحصیلی وخانوادگی به وقایع دیگر( ازحوادث تاریخی گرفته تا روابط بین اللملی) وبا نشان دادن وابستگی موجود میان عللی که این پدیده ها را توضیح میدهند، نقش کلیدی در سیاسی شدن آنها بازی میکند.
نام برخی از آنان مثل عمراومسن ویا رشید قاسم، که دربسیاری ازپرونده ها به چشم میخورد واغلب اوقات ازآنان بعنوان اصلی ترین جذب کنندگان فرانسوی زبان یاد میشود، شناخته شده اند. آنها، با استناد به توضیحاتی که ازکهکشان جریان های فکری مختلف جهادگرا اقتباس کرده اند، تجربیات (تحصیلی، خانوادگی، اجتماعی، در رابطه با نژاد پرستی ویا اسلام ستیزی) جوانان فرانسوی مخاطبشان را قابل فهم میسازند. فواد درباره عمراومسن میگوید « میتوانسیم ازاوهر سئوالی را بپرسیم، اوهمیشه جوابی برای هرچیزداشت». آنها همچنین سخنرانی ها، نوشته ها، فیلم ها وبروشورهای اثبات کننده گفتمانشان را دراختیارجوانان میگذارند وگاهگاهی نیزتوصیه های عملی، ازترفندهای امنیتی گرفته تا یافتن مسیر، افرادی که میتوان با آنها تماس گرفت وکمک مالی، را به آن می افزایند.
تعمیق روابط حضوری ودیجیتالی اندک اندک به انسجام گروه های کوچک درحال شکل گرفتن منجرمیشود. افراد میانه روتر، با اعتقاد کمتروکم اشتیاق تربتدریج ازآن کناره گیری میکنند. دیگران، برعکس، اعتقادشان عمیق ترشده وارزیابی بیش از پیش نزدیکشان از جهان را با یکدیگربه اشتراک میگذارند. نسرین، که بعدا مسئول کانال دین الحق تلگرام میشود، توضیح میدهد که «من گفتگوبا کسانی را که مثل من فکر نمی کردند قطع کردم». گروه، مرحله به مرحله، محدودترشده وشامل افرادی میشود که طرزتفکرورفتارشان بیش از بیش شبیه یکدیگر است. بریدگی از دیگران روابط عاطفی در میان گروه را شدت می بخشد. به قول مورگان، دیگرافراد گروه « من های دیگری» میشوند که نسبت به آنها وفاداری وبعضی وقت ها احساس دوستی میکنی.
این گروه های کوچک متشکل از افراد نزدیک به هم نقشی قطعی درروند گذارازگفتگوو دست به عمل زدن دارند. برای توضیح وارد مبارزه شدن آنها، زیربنای روشنفکرانه ای که کسانی نظیرقاسم واومسن برایشان فراهم میکنند ویا کاردانی که دراختیارشان میگذارند، کافی نیست. افرادی مثل قاسم ویا اومسن خیمه شب بازان قادر مطلقی نیستند که برخی از تحلیل گران علاقه مند به ترسیم آن هستند. فاصله جغرافیائی وخصلت روابط متناوب آنها با جوانان مورد مطالعه ما، به آنها اجازه نمیدهد که اینان را مجبوربه عمل کرده ویا چگونگی استفاده ازایدئولوژی آموزشی توسط خودشان را کنترل کنند. آنها دلایلی برای مبارزه وراه کارهائی برای آن ارائه میدهند اما برچگونگی فهم این آموزش توسط جوانان تسلطی ندارند.
از اینرو، هجرت به سوریه جذابیت بسیاری برای خیلی از آنان دارد. بازسازی عینی احکام ومقرراتی که بگفته مبلغین آنها «واقعا اسلامی» هستند، درسرزمینی معین ودرقالب سازمانی اجتماعی وسیاسی، تبدیل به طرح ایجاد آرمان شهری میشود که آنها قصد شرکت درآنرا دارند. بعنوان مثال، نظیم هیجان زده توضیح میدهد که «همه چیزدرآنجا رقم زده میشود».
بدین ترتیب، افق سوریه برای این نوجوانان همچون وعده تحقق خواست های غیرقابل دسترسی درفرانسه است. چنین تجربه ای، تمامی محاسن را دارد ومیتواند همه مسائل را به یکباره حل کند : استقلال نسبت به والدین ( که باید ازآنان دوری جست)، مسائل مالی دررابطه با مسکن ودستمزد(که درمحافل مردمی همیشه موضوع حساسی است)، هدف زندگی( ازخود گذشتگی برای جامعه ونظرات خویش، مفهوم دیگری به آن میدهد)، روابط میان گروه های اجتماعی (که به گونه ای معجزه واربواسطه مذهب برادروارنه میشود) وحتی روابط جنسی (که از این پس درچهارچوب روابط رقابتی قرارندارند). این جوانان، همچون سعید که خود را یک «مجاهد کیبورد» میخواند و امیدوارست که درپخش تفکراتی که به آنها اعتقاد دارد مفید باشد، با تکیه بردستاوردهای آموزشی خود، ازاین ایده که روزی بتوانند به نوبه خویش مبارز روشنفکر کوچکی شوند نسبتا استقبال میکنند.
برعکس، آنها تمایل چندانی برای انجام سوء قصد ندارند. تعداد زیادی ازآنان ازحملاتی که درخاک فرانسه صورت گرفتند ابراز شادی کرده وخودشان را برای انجام چنین عملیاتی آماده می بینند. اما بررسی پرونده قضائی آنها، به استثنای چند مورد، نشان میدهد که طرح های آنها درحد زیادی بدون تدارکات قبلی لازم بوده وحتی واقع گرایانه بنظرنمی رسیده است. برخلاف بعضی ازهمتاهایشان، که زودهنگام درتبه کاری افتاده اند، جایگاه اجتماعیشان آنها را برای به کاربردن اسلحه ویا حتی یافتن آن آماده نکرده است. ازاین رو، وقتی لین توضیح میدهد که قصد داشته چندین کلاشینکوف وکمربند انفجاری خریده و«به اماکن پررفت وآمد» حمله کند، بنظرمیرسد که اوحتی نمی داند از کجا میشود این تجهیزات را بدست آورد.
این بدین مفهوم نیست که آنها قادربه گذاربه مرحله عملیاتی نیستند. اجرای سوء قصد همچون عزیمت واقعی به سوریه، اغلب اوقات حاصل ترغیب های قابل مشاهده دردرون گروه های کوچک متشکل ازافراد نزدیک به یکدیگراست که درآنجا تلاش پیوسته « برای حفظ جایگاه خود» ونشان دادن وفاداری خویش ضروریست. چنین پدیده هائی درعین حال نتایج ناخواسته پاسخ های نهادهای دولتی وعمومی هستند که تقابل میان طرفین را تشدید میکنند. بعنوان مثال، مخالفت فزاینده معلمان وکارکنان مدرسه با رفتارماتیس، که بنظرآنان تبلیغ گرایانه ومدعیانه بود، و هم چنین کاوش محل سکونتش ونیزبدنبال آن حصرخانگی توسط پلیس ، درطرح حمله ای که این نوجوان تدارک دیده بود ومیتوانست مرگبار باشد، نقش داشتند. به همین ترتیب، پس ازآنکه پلیس به یمین اعلام میکند که بخاطر دعوای کوچکی درمدرسه ممکن است به ده سال زندان محکوم شود، اوراهی سوریه میشود.
دومین نتیجه چشمگیراین تحقیق، بی تردید خوانندگانی را که به تحلیل های کارشناسان هشداردهنده خستگی ناپذیرعادت کرده اند، حیرت زده خواهد کرد. به استثنای موارد ذکرشده درخطوط قبلی، اکثریت کسانی که رفتارشان توسط متخصصین دادگستری بعنوان «تندروانه» طبقه بندی شده است، با جهادگرائی فقط ارتباطی زبانی دارند. اکثریت قریب به اتفاق نوجوانانی که بعنوان تندرو معرفی شده اند، هیچ طرح عقیدتی نداشته ووانمود نمی کنند که میخواهند یک نظم اجتماعی، سیاسی ویا نمادین جدید به جزآنچه که موجود است برپا کنند. درشرایط نگران کننده پس ازسوء قصدهای مرگبار، آنها درارتباط با خانواده، دوستان وسازمان های مسئول جوانان، ازپلیس ومدرسه گرفته تا سرویس های اجتماعی وقضائی، رفتاروگفتارجهادگرایان را به عاریت میگیرند. چنین کنشی بویژه به آنان امکان میدهد که بزرگ سالانی که دربرابرشان قرارمیگیرند را پریشان کنند.
مورد برایان، نوجوان متخلفی که به آزادی مشروط محکوم شده است، بخوبی این وضعیت را نشان میدهد. اودرچهارچوب محکومیتش، درواحد آموزشی روزانه متعلق به دادگستری، درآتلیه ساخت ویدئو با موضوع احترام متقابل میان دختران وپسران شرکت میکند. اوبه هنگام وارد شدن به تئاتری که برای ساخت ویدئوبه کارگرفته میشود، کنایه میزند که « اینجا مثل باتکلان است [سالن کنسرتی که مورد حمله جهادگرایان قرارگرفت وبسیاری ازحاضران درآن کشته شدند. یادداشت مترجم]. سپس درگردهم آئی مقدماتی با تیم فیلم برداری، گفتاری «نامناسب وزننده» نسبت به زنان حاضردر جلسه بزبان آورده وسرانجام میگوید که « باید تئاتررا آتش زد». آرنو، مسئول واحد آموزشی روزانه، نقل میکند که « سرانجام، اوبه هرحال شرکت میکند. تئاتررا آتش نزده است، اما بعدا با یکی از کارگردانان زن تیم حرفه ای مسئول فیلم های کوتاه مشاجره میکند. اوبه خانم مورد بحث به صراحت میگوید « من سر تو را خواهم برید». اما کمی بعد اضافه میکند « نه، حقیقت ندارد، من شوخی میکنم» اما این خانم با این جوان به هیچ وجه درامنیت نیست. اما به هرحال اواین طرح را با ما به اتمام رساند. رفتاراو کمی عجیب است، اوپشتکار کمی دارد ودرعین حال تحریک کننده میباشد. اودرجستجوی خویش است. اوهمچنین میگوید که نامش درلیست تروریست های بالقوه قرار دارد، که یک تروریست است، که کمی دیوانه است وغیره».
این چنین عملکردی دروحله اول به برایان اجازه میدهد که، با بی ارزش نشان دادن وتهدید کردن زنان، آنهم درآتلیه ای که موضوعش برابری میان زنان ومردان است، برعکس خواست های روشن نهاد قضائی درارتباط با تصحیح گفتاروکردارش عمل کند. سپس با ایجاد تردید دررابطه با میزان خطرناک بودن واقعیش، با گفتن اینکه « من سر تو را خواهم برید»، «نام من درلیست تروریست های با لقوه است»، «من یک تروریست هستم»، حتی اگرچه این اظهارات برهیچ مدرک عینی مبتنی نیست وآنچنان خودنمایانه گفته میشود که اعتباراندکی برای آن میتوان قائل شد، او میخواهد «نوجوان» یعنی خودش را بزرگ تراز آن چیزی که هست جلوه دهد. اما نتیجه به سود اوست : اوآتلیه را بهم ریخته وتمام توجه را معطوف خویش ساخته است.
گفتارتکان دهنده برخی ازدانش آموزان پس ازسوء قصدهای ژانویه وسپس نوامبر٢٠١۵، برمنطق یکسانی استوارست. سخن گفتن گستاخانه، درشرایطی که نهادهای سیاسی وملی دستورهمدردی با قربانیان را میدهند، گزینه آسانی برای رد نهاد هائی است که آنها را طرد میکنند. سینتیا، مربی آموزشی، مسئله را چنین خلاصه میکند : « برای یک بچه، خودرا به داعش نسبت دادن میتواند بخشی ازروند هویت سازی، شکلی از تحریک کردن باشد. زیرا امروزه، این قضیه حساسی است. جوانی برای مصاحبه میاید ومیگوید « شما هنوز مرا نمی شناسید. من بدتراز داعش هستم». این چیزیست که اجبارا وحشت ایجاد میکند».
ماهیت راهبردی چنین رفتارهائی، که زیربنایشان متزلزل کردن اقتداربزرگسالان درمدرسه، درمحیط آموزشی ویا درخانواده است، را نباید نادیده گرفت. اکثریت قریب به اتفاق گزارش های ارسالی به سازمان حفاظت قضائی جوانان، واحتمالا به سرویس «ممانعت ازجهادگرائی»، سرویس های جلوگیری از افراط گرائی وهمراهی کردن خانواده ها، استانداری ها ویا نهادهای خدمات اجتماعی وآموزش وپرورش در رابطه با این کردارهاست. این کنش ها نه تنها قدمی در راستای عملیات خشونت بار نیستند بلکه برعکس، علت وجودیشان را باید درخواهش ایجاد واکنش از سوی کسانی که هدف آن هستند جستجو باید کرد. بعبارت دیگر، بخش عمده رفتارهائی که امروزه درفرانسه تحت عنوان «بنیاد گرا شدن» طبقه بندی میشوند، «علائم زودهنگام» جهادگرائی نیستند بلکه بیشترنشانه های آشکاربدگمانی نسبت به خانواده ها ونهادهای اجتماعی هستند.
چنین رفتارهائی، درشکل طغیان ویا تعهدعقیدتی، که امکان ناپذیری ایفای نقش درخواست شده را بیان میکنند، مزایای بازنگری در منطق های اجتماعی بنیادین آنها را آشکارمیسازد، اندکی به شیوه مطالعات Émile Durkheim درباره عوامل تعیین کننده درروند خودکشی (۵). چنین مطالعه ای میتواند قبل ازهرچیزاین توهم را ازمیان بردارد که تنها یک بنیادگرائی، وآنهم ازنوع جهادگرائی، ولی با درجات مختلف وجود دارد. توهمی که گاه بگاه تا پیشنهاد کاریکاتورمابانه « میزان های بنیادگرائی» وعلائم رنگین آنها، ازسبز تا سرخ، پیش میرود. شرط لازم برای متناسب ساختن پاسخ نهادهای عمومی وجلوگیری ازواکنش زیاده ازحد به گفتارها وکردارهای گرچه تکان دهنده، که دقیقاهمان چیزیست که آنها درجستجویش هستند، پذیرفتن این نکته است که تحریک کردن ومتعهد شدن نیروی محرکه یکسانی ندارند.
مطالعه منطق هائی که درپس هریک ازاین رفتارها وجود دارند درعین حال قادرست به جستجوی خیال پرورانه نمودارهای «بنیادگرایان» پایان دهد. انسان ها، با خواص اجتماعی ویا تجربیات همگون، ضرورتا عملکرد مشابه ای نخواهند داشت. عدم تطابق میان آمال جوانان مورد مطالعه ما وقضاوت مدرسه درمورد آنان یکی از اساسی ترین یافته های این تحقیق است. اما، این نکته ای پیش پا افتاده بنظرمیرسد : روان کاوان وروان پزشکان آنرا منشاء بسیاری ازموارد اضطراب، ازپا درآمدگی، افسردگی، خودآزاری، تلاش برای خودکشی ویا بی اشتهائی دائمی میدانند که اغلب اوقات ناچارند برای آن چاره ای بیابند. روی آوردن به جهاد گرائی گونه دیگری ازاین واکنش، اما بسیار استثنائی است. ازمیان ۵٫۵ میلیون محصل آموزش متوسطه در سال ٢٠١٧، تنها یک هزارم درصد این راه کار را برگزیدند.
اضافه براین، همانطور که سوء قصدهای اخیروجلسات محاکمه کسانی که ازسوریه وعراق بازگشته اند اثبات میکنند، جوانانی که محیط خانوادگی آشفته تروپرونده قضائی سنگین تری دارند نیزمیتوانند درگیرجهاد گرائی شوند(۶). اما سن آنها درمقایسه با جوانان مورد مطالعه ما بیشتراست. این تفاوت سنی را میتوان بی تردید به ازهم پاشیدن نقشه زندگی این افراد، که تمامی امیدهایشان را درآن نهاده بودند، نسبت داد وازاین روپیوستن به جهاد وبویژه تجربه سوریه برای آنها همچون تنها راه حل درکوتاه مدت بنظر میرسد. برعکس، برای کسانی که درباند بازی وتبه کاری شرکت دارند، ظاهرا زمان بیشتری لازم است، چرا که میخواهند همه گزینه های دراختیارشان را آزمایش کنند.
امدی کولی بالی، یکی ازتروریست های ژانویه ٢٠١۵، مثال قابل توجهی دراین مورد است. بنابر فابین ترونگ، بی شک ملقمه فرسودگی درخیابان- جائیکه برای حفظ جایگاه واعتبارخود بایستی مداوما منازعه کرد- ودرگیری مکرربا پلیس ودستگاه قضائی است که خط سیراورا تا بنیادگرائی خشونت آمیزتوضیح میدهد(٧). به گونه ای همانند، اراده « زدودن گذشته» – با بازتولدی که حتی تا تغییر نام پیش میرود-، یافتن پناهگاهی برای گریزازدست پلیس وپیگردهای قانونی، تقلید ازرفقا وعطش یافتن «معنائی» عمیق تربرای زندگی همگی عواملی هستند که عزیمت تعداد قابل توجهی ازجوانانی که سابقه تبه کاری دارند را به عراق وسوریه قابل درک میسازند.
برخلاف توهماتی که در جستجوی نمودارهای پیش گوئی دست به عمل شدن هستند، علوم اجتماعی حداقل اجازه میدهد که علل آن را درک کرد. فهم این روند، برخلاف آنچه که برخی ازمسئولین سیاسی فورا برزبان میاورند، به معنای «عذرجامعه شناسانه» ویا بی حرمتی نسبت به قربانیان نیست. برای زنده نگه داشتن امید خروج ازگرداب، همانطورکه یکی ازسه برادر ماهیگیرگرفتارطوفان، در حکایت ادگارآلن پو، بگونه ای دردناک درک میکند، بایستی قبل ازهرچیزبا آسودگی خاطرضرورت مطالعه جلوه ها وچگونگی عملکرد آنرا پذیرفت. برای دادن سمتی روشن به راه کارهای نهادهای دولتی واطمینان حاصل کردن ازاینکه این اقدامات، با تولید بیهوده گروه های مشکوک، پدیده ای که قصد مبارزه با آنرا دارد تشدید نمیکند، این بهائی است که پرداخت آن اجتناب ناپذیر میباشد.
١ برای حفظ گمنامی افراد مورد بحث، اسامی آنان تغییر داده شده است. ٢- Stéphane Beaud, 80 % au bac… et après ?. Les enfants de la démocratisation scolaire, La Découverte, Paris, 2002. ٣- Paul Pasquali, Passer les frontières sociales. Comment les « filières d’élite » entrouvrent leurs portes, Fayard, Paris, 2014.
۴ – مراجعه کنید به Laurent Bonelli، ازمبارزان بریگادها تا جهادیون، مبارزه در خارج ازوطن خویش، نبرد به هوای مدعای دیگران، لوموند دیپلوماتیک فارسی، اوت ٢٠١۵ https://ir.mondediplo.com/article23…
۵- Emile Durkheim, Le Suicide, Presses universitaires de France, coll. « Quadrige », Paris, 2013 (1re éd. : 1930).
۶ – مراجعه کنید به Laurent Bonelli، مسیر تندروی، لوموند دیپلوماتیک فارسی، فوریه ٢٠١۵ https://ir.mondediplo.com/article22…
٧- Fabien Truong, Loyautés radicales. L’islam et les « mauvais garçons » de la nation, La Découverte, Paris, 2017.
٨- Edgar Allan Poe, Une descente dans le maelström et autres histoires extraordinaires, Regards et lectures, Meudon, 1995.
منبع : لوموند دیپلماتیک فارسی
نویسنده :
Laurent BONELLI
لوران بونلی محقق در مرکز علوم سیاسی در دانشگاه پاریس دهم نانتر
Fabien Carrié
پژوهشگر در مرکز تحقیقات علمی بلژیک. مولفین کتاب « کارخانه تولید بنیادگرائی». جامعه شناسی جوانان جهادگرای فرانسوی، Seuil, Paris، این کتاب درسپتامبر٢٠١٨ منتشرخواهد شد.
برگردان: بابک دهقان