وَخُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ﴿۴۴﴾
انصاریان: و [به او گفتیم: چون سوگند خورده ای که همسرت را برای اینکه تو را در امور معنوی ناراحت کرده بود، صد تازیانه بزنی] با دستت بسته ای ترکه خشک برگیر و همسرت را با آن بزن، و سوگندت را مشکن. بی تردید ما او را شکیبا یافتیم. چه نیکو بنده ای! یقیناً بسیار رجوع کننده به سوی ما بود.
خرمشاهی: و [به او به رعایت عهدى که کرده بود، گفتیم] دستهاى چوب ترکه به دستت بگیر، و با آن [همسرت را فقط یک بار] بزن، و سوگند مشکن، ما او را شکیبا یافتیم، چه نیکو بندهاى که تواب بود
فولادوند: [و به او گفتیم] یک بسته ترکه به دستت برگیر و با آن بزن و سوگند مشکن ما او را شکیبا یافتیم چه نیکوبنده اى به راستى او توبه کار بود
قمشهای: و (ایوب را گفتیم) دستهای از چوبهای باریک (خرما) به دست گیر و (بر تن زن خود که بر زدنش قسم یاد کردی) بزن و عهد و قسمت را نشکن (و زن را هم بی گناه نیازار) ما ایوب را بنده صابری یافتیم، نیکو بندهای بود که دایم رجوع و توجهش به درگاه ما بود.
مکارم شیرازی: (و به او گفتیم) بسته ای از ساقه های گندم (یا مانند آن) را برگیر و به او (همسرت) بزن و سوگند خود را مشکن، ما او را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبی که بسیار بازگشت کننده به سوی خدا بود؟”
در بررسی های بالا همه بیان کرده اند که ضعث یعنی دسته ای ترکه که چون ایوب قسم خورده بود که زنش را بزند گفته اند او را با انها بزند .
خوب چرا باید بزند ؟ در ایه قبل فرموده است که ما اهل خوبی به او دادیم:
اول اینکه اهل فقط زن نیست و یار همفکر و بعد زن و فرزند است ، خوب در اینجا، چه لغتی و اشاره ای شده است به اینکه فردی که باید زده شود، زن او است و بقیه اهل او نیستند؟
ایه 43 توضیح ایه 42 است و بیان روش عمل ارائه شده و در آن اسمی از زن ایوب و یا اشاره ای به او نشده است و
اگر که باید اهل زده شوند باید همه ی اهل زده شوند .دوم اینکه فرموده اینها رحمتی بوده اند از طرف خداوند و اگر رحمت بوده اند چه عاملی این رحمه را تغییر داده تا باید کتک بخورند؟
سوم اینکه اشاره ی “ه” در به آن ضغث است یعنی بزن به ان ضغث
چهارم اینکه قران حق است و از سوی حق صادر شده است و اگر شکستن عهد گناه است ، شکستن عهدِ حق و درستی ، گناه است ، و نه هر عهدی که چون قسم خورده است که زنش و یا اهلش را بزند باید بزند و پنجم اینکه اگر زنش را میزده است ، چرا ایوب صابر نامیده شده است ؟
خیلی جالب و خنده دار است که اینها که قران را بررسی کرده اند و این خزعبلات را نوشته اند نپرسیده اند که زن کتک میخورده و ایوب صابر بوده است ؟
و تازه تواب هم بوده است یعنی به توحید و خداوند و مسیر توحید هم بازمیگشته است با این کتکی که به زن میزده است !!!!!!!!!
واقعا که وارد کردن این فلسفه یونان و تورات تحریف شده به قران چه جنایتی در حق این مردم و قران نموده است؟
بلافاصله بدون هیچ ربطی و اشاره مشخصی زن را مقصر کرده و لایق کتک خوردن البته زنی که در تورات از شیطان گول خورد و سیب را از شیطان گرفت و آدم را گول زد و باعث گول خوردن مرد شد باید هم همیشه کتک مفصلی بخورد
سوره ص: آیات 1 تا 48
در آیات ابتدایی این سوره :
بحث اطلاق تنها خداوند و توحید و یگانگی ناشی از آن ، و نفی هر مطلقی و سیستم توحیدی و انطباق با آن و رشد در آن ، با نسبیت همه ی انسانها و اجزای پدیده ها و بنابراین فعالیت همه ی انسانها و برابری آنها و سیستم شرک و ورود مطلقها در پدیده ها و انطباق با آنها ، که انطباق با فعالیت ما یشای فرد و یا گروهی اقلیت در یک سیستم طبقاتی ، مبتنی بر سلطه اقلیت بر اکثریت توده های بدون هیچ حق تعیین سرنوشت و دنباله ی طبقات سلطه گر ، و تضاد و تلاشی و آتش است ، طرح گردیده است ؛
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
ص وَ الْقُرْآنِ ذِی الذِّکْرِ (1)
بَلِ الَّذِینَ کَفَرُوا فِی عِزَّهٍ وَ شِقاقٍ (2)
کَمْ أَهْلَکْنا مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ قَرْنٍ فَنادَوْا وَ لاتَ حِینَ مَناصٍ (3) وَ عَجِبُوا أَنْ جاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ وَ قالَ الْکافِرُونَ هذا ساحِرٌ کَذَّابٌ (4)
أَ جَعَلَ الْآلِهَهَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَیْءٌ عُجابٌ (5)
وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا عَلى آلِهَتِکُمْ إِنَّ هذا لَشَیْءٌ یُرادُ (6)
ما سَمِعْنا بِهذا فِی الْمِلَّهِ الْآخِرَهِ إِنْ هذا إِلاَّ اخْتِلاقٌ (7) أَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ الذِّکْرُ مِنْ بَیْنِنا بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْ ذِکْرِی بَلْ لَمَّا یَذُوقُوا عَذابِ (8) أَمْ عِنْدَهُمْ خَزائِنُ رَحْمَهِ رَبِّکَ الْعَزِیزِ الْوَهَّابِ (9)
أَمْ لَهُمْ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَیْنَهُما فَلْیَرْتَقُوا فِی الْأَسْبابِ (10) جُنْدٌ ما هُنالِکَ مَهْزُومٌ مِنَ الْأَحْزابِ (11) کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتادِ (12) وَ ثَمُودُ وَ قَوْمُ لُوطٍ وَ أَصْحابُ الْأَیْکَهِ أُولئِکَ الْأَحْزابُ (13) إِنْ کُلٌّ إِلاَّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقابِ (14)
وَ ما یَنْظُرُ هؤُلاءِ إِلاَّ صَیْحَهً واحِدَهً ما لَها مِنْ فَواقٍ (15) وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ یَوْمِ الْحِسابِ (16)
به نام خداى رحمان و رحیم.
ص، سوگند به قرآن که روشِ داراى هدف و معیار توحید است (1).
و بنا به توحید ، کسانی که قران و روش حرکت از شرک به توحید را میپوشانند در برتری طلبی و نابرابری و تضاد هستند(2).
پیش از آنان چه نسلها را که هلاک کردیم، وقتى به فریاد آمدند که کار از کار گذشته بود (3).
و تعجب کردند که بیمرسانى از خودشان به سویشان آمده و کافران گویند این جادوگرى دروغگو است (4).
چگونه خدایان را یک خدا و چگونه روابط مبتنی بر برتری طلبی و تضاد و جنگ را به توحید و صلح تبدیل کرده این چیزى سخت عجیب است (5).
و اشراف و بزرگانشان به راه افتادند و گفتند بروید و با خدایانتان بسازید که این خود روشى است مطلوب (6).
چنین چیزى از دیگر ملتها نشنیدهایم و این به جز دروغ نمىتواند باشد (7).
چگونه از بین ما قرآن به او نازل شود؟ اینها همه بهانه است بلکه اینان از تذکار من به شک اندرند چون هنوز عذاب را نچشیدهاند (8).
مگر خزانههاى رحمت پروردگار مقتدر و بخشنده نزد آنهاست؟ (9).
و یا ملک آسمانها و زمین و آنچه بینشان هست از ایشان است تا به هر سبب که مىتوانند بالا روند (10).
این سپاه نالایق اینجا نیز چون دستههاى دیگر شکست پذیر است (11).
پیش از آنها نیز قوم نوح و عاد و فرعون صاحب قدرت (پیامبران ما را) تکذیب کردند (12).
و قوم ثمود و قوم لوط و اهل ایکه که آنها دستهها بودند (13).
همگى پیغمبران را تکذیب کردند و مجازات من بر آنها محقق گشت (14).
اینان نیز جز یک صیحه را که بازگشت ندارد انتظار نمىبرند (15).
گویند پروردگارا پیش از رسیدن روز رستاخیز سهم ما را بیاور (16).
در قسمتهای بعدی این سوره :
در سه بخش به مصادیق روش توحید ، و خروج از توحید و انطباق آنها با شرک ، و سپس، انذار خداوند و ارائه روش و هدایت توسط خداوند برای خروج از انطباق با شرک ، به سوی توحید و انطباق با توحید ، که انابه و توبه آگاهانه ، در مناب نامیده شده است ،مشخص و ارائه شده است :
الف) داوود
اصْبِرْ عَلى ما یَقُولُونَ وَ اذْکُرْ عَبْدَنا داوُدَ ذَا الْأَیْدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ (17)
إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبالَ مَعَهُ یُسَبِّحْنَ بِالْعَشِیِّ وَ الْإِشْراقِ (18)
وَ الطَّیْرَ مَحْشُورَهً کُلٌّ لَهُ أَوَّابٌ (19)
وَ شَدَدْنا مُلْکَهُ وَ آتَیْناهُ الْحِکْمَهَ وَ فَصْلَ الْخِطابِ (20)
وَ هَلْ أَتاکَ نَبَأُ الْخَصْمِ إِذْ تَسَوَّرُوا الْمِحْرابَ (21)
إِذْ دَخَلُوا عَلى داوُدَ فَفَزِعَ مِنْهُمْ قالُوا لا تَخَفْ خَصْمانِ بَغى بَعْضُنا عَلى بَعْضٍ فَاحْکُمْ بَیْنَنا بِالْحَقِّ وَ لا تُشْطِطْ وَ اهْدِنا إِلى سَواءِ الصِّراطِ (22)
إِنَّ هذا أَخِی لَهُ تِسْعٌ وَ تِسْعُونَ نَعْجَهً وَ لِیَ نَعْجَهٌ واحِدَهٌ فَقالَ أَکْفِلْنِیها وَ عَزَّنِی فِی الْخِطابِ (23) قالَ لَقَدْ ظَلَمَکَ بِسُؤالِ نَعْجَتِکَ إِلى نِعاجِهِ وَ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْخُلَطاءِ لَیَبْغِی بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ إِلاَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ قَلِیلٌ ما هُمْ
وَ ظَنَّ داوُدُ أَنَّما فَتَنَّاهُ فَاسْتَغْفَرَ رَبَّهُ وَ خَرَّ راکِعاً وَ أَنابَ (24)
فَغَفَرْنا لَهُ ذلِکَ وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (25)
یا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناکَ خَلِیفَهً فِی الْأَرْضِ فَاحْکُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَ لا تَتَّبِعِ الْهَوى فَیُضِلَّکَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدِیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِسابِ (26)
وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ (27)
أَمْ نَجْعَلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدِینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقِینَ کَالْفُجَّارِ (28)
کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ (29)
بر آنچه مىگویند صبر کن و به یاد آور بنده ما داوود را که نیرومند بود و بسیار به خدا از گناهان و از مسیر غیر توحیدی به توحید برگشت میکرد (17).
أوب: وَ فِی الْحَدِیثِ:” ثَمَانُ رَکَعَاتِ الزَّوَالِ تُسَمَّى صَلَاهَ الْأَوَّابِینَ”.
یعنی: الکثیرین الرجوع إلى الله تعالى بالتوبه. و” الأَوَّابُ” بالتشدید: التائب. و
قَوْلُهُ:” آئِبُونَ تَائِبُونَ”.
أَوْب بمعنى نوعى بازگشتن است، این بازگشت یعنى- أوب- فقط در باره موجودى است که با اراده است، امّا رجوع در باره موجود با اراده و بىاراده هر دو اطلاق مىشود.
انطباق با توحید ، برگشت از مسیر غیر توحیدی و انطباق با مسیر شناوری در سیستم توحیدی
خداى فرماید: (وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ- 14/ آل عمران) یعنى توبه و بازگشتن نیکو به پیشگاه خداى تعالى است.
أَوَّاب مانند- توّاب- کسى است که بخداى تعالى بازگشت مىکند چنانکه فرماید: (أَوَّابٍ حَفِیظٍ «1»- 32/ ق) و (إِنَّهُ أَوَّابٌ- 17/ ص) که در باره داود و سلیمان هر دو آمده است (صیغه مبالغه، زیاد بازگشت کننده).
گفتهاند توبه- همان- أوبه- است
(1) آیه 32/ ق که فرماید: (هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ) در باره کسانى است که نفس خویشتن از گناهان حفظ مىکند و پیوسته مراقب و نگهدار اوقات عمر خویشند که به گناه نگذرد و همواره مانند داود نبى در تسبیح و توحید خداوندند و با این ارتباط دائمى، گویى که هر لحظه بخداى باز مىگردند و بوعدههاى او که رضوان و بهشت جاوید است مىرسد و بآنها گفته مىشود که (هذا ما تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ).
ترجمه و تحقیق مفردات الفاظ قرآن، ج1، ص: 221
ما کوهها را با او مسخر کردیم که صبح و شام در تسبیح با او دمساز باشند (18).
و نیز مرغان را مسخر کردیم که نزد او مجتمع گردند و همه به سوى او رجوع مىکردند (19).
و ما پایههاى ملک او را محکم کردیم و او را حکمت و فصل خصومت دادیم (20).
آیا از داستان آن مردان متخاصم که به بالاى دیوار محراب آمدند خبر دارى (21).
وقتى که بر داوود درآمدند از ایشان بیمناک شد گفتند: مترس ما دو متخاصم هستیم که بعضى بر بعضى ستم کرده تو بین ما به حق داورى کن و در حکم خود جور مکن و ما را به سوى راه راست رهنمون شو (22).
اینک این برادر من است که نود و نه گوسفند دارد و من یک گوسفند دارم او مىگوید: این یک گوسفندت را در تحت کفالت من قرار بده و در این کلامش مرا مغلوب هم مىکند (23).
داوود گفت: او در این سخنش که گوسفند تو را به گوسفندان خود ملحق سازد به تو ظلم کرده و بسیارى از شریکها هستند که بعضى به بعضى دیگر ستم مىکنند مگر کسانى که ایمان دارند و عمل صالح مىکنند که این دسته بسیار کمند.
داوود فهمید که ما با این صحنه او را بیازمودیم پس طلب آمرزش کرد و به رکوع درآمد و توبه کرد (24).
ما هم این خطاى او را بخشودیم و به راستى او نزد ما تقرب و سرانجام نیکى دارد (25).
این دو ایه بیان کننده ی اشتباه و گناه داوود است و طلب بخشش کردن و حسن ماب یعنی با خوبی توبه کردن و با خوبی از مسیر غیرتوحیدی و شرک به مسیر توحید برگشتن که در داوود و و سلیمان و ایوب در همین سوره بیان شده است
اى داوود ما تو را جانشین خود در زمین کردیم پس بین مردم به حق داورى کن و به دنبال هواى نفس مرو که از راه خدا به بیراهه مىکشد و معلوم است کسانى که از راه خدا به بیراهه مىروند عذابى سخت دارند به جرم اینکه روز حساب را از یاد بردند (26).
و پنداشتند که ما آسمان و زمین را به باطل آفریدیم و حال آنکه چنین نبود و این پندار کسانى است که کفر ورزیدند پس واى بر کافران از آتش (27).
و یا پنداشتند که ما با آنهایى که ایمان آورده و عمل صالح کردند و آنهایى که در زمین فساد انگیختند یکسان معامله مىکنیم و یا متقین را مانند فجار قرار مىدهیم (28).
این کتابى است که ما به سوى تو نازلش کردیم تا در آیات آن تدبر کنند و در نتیجه خردمندان متذکر شوند (29).
ایات 27و 28 و 29 بیان روابط توحیدی و معیار و ملاک بودن توحید است و نه فرد ، فرد را به حق میسنجد و نه حق را به فرد و این کاملا توضیح داده شده است که ماب و اواب یعنی کسانی که میخواهند در مسیر توحید باشند باید همواره اعمال و تفکر خود را بررسی کنند که اگر در مسیر غیرتوحیدی و شرک قرار گرفتن که همان خطوات شیطان است توبه و بازگشت و اوب یعنی انطباق دوباره پیدا کنند از مسیر شرک به توحید
ب ) سلیمان
وَ وَهَبْنا لِداوُدَ سُلَیْمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (30)
إِذْ عُرِضَ عَلَیْهِ بِالْعَشِیِّ الصَّافِناتُ الْجِیادُ (31)
فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِکْرِ رَبِّی حَتَّى تَوارَتْ بِالْحِجابِ (32)
رُدُّوها عَلَیَّ فَطَفِقَ مَسْحاً بِالسُّوقِ وَ الْأَعْناقِ (33)
وَ لَقَدْ فَتَنَّا سُلَیْمانَ وَ أَلْقَیْنا عَلى کُرْسِیِّهِ جَسَداً ثُمَّ أَنابَ (34)
قالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْکاً لا یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی إِنَّکَ أَنْتَ الْوَهَّابُ (35) فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْرِی بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصابَ (36) وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ (37) وَ آخَرِینَ مُقَرَّنِینَ فِی الْأَصْفادِ (38) هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ (39)
وَ إِنَّ لَهُ عِنْدَنا لَزُلْفى وَ حُسْنَ مَآبٍ (40)
و ما به داوود سلیمان را عطا کردیم که چه بنده خوبى بود و بسیار توبه کننده و برگشت کننده از شرک به توحید و منطبق شونده از مسیر شرک به توحید بود (30).
به یادش آور که وقتى اسبانى نیک بر او عرضه شد (31).
(از شدت علاقه به تماشاى آنها از نماز اول وقت باز ماند و خود را ملامت کرد) و گفت من علاقه به اسبان را بر یاد خدا ترجیح دادم تا خورشید غروب کرد (و یا اسبان از نظرم ناپدید شدند) (32).
آنها را به من برگردانید و چون برگرداندند سر و گردنهایشان را نشان کرد تا وقف راه خدا باشند (33).
ما سلیمان را هم بیازمودیم و جسد بىجان (فرزندش؟) را بر تختش افکندیم پس به سوى ما متوجه شد (34).
و گفت پروردگارا مرا بیامرز و به من سلطنتى بده که سزاوار احدى بعد از من نباشد البته تو بخشندهاى (35).
پس ما به او سلطنتى دادیم که دامنهاش حتى باد را هم گرفت و باد هر جا که او مىخواست بوزد به نرمى مىوزید (36).
و نیز شیطانها را برایش رام کردیم شیطانهایى که یا بناء بودند و یا غواص (37).
و اما بقیه آنها را (که جز شرارت هنرى نداشتند) همه را در غل و زنجیر کردیم (تا مزاحم سلطنت او نباشند) (38).
این است عطاى ما و لذا بدو گفتیم از نعمت خود به هر که خواهى عطا کن و از هر که خواهى دریغ نما که عطاى ما بىحساب است (39).
و به راستى او در درگاه ما تقرب و بازگشت به توحید و انطباق با ان از شرک با ایجاد رشد برای خود و دیگران دارد (40).
ج ) ایوب
وَ اذْکُرْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (41)
ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ (42)
وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنَّا وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ (43)
وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)
وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ (45)
إِنَّا أَخْلَصْناهُمْ بِخالِصَهٍ ذِکْرَى الدَّارِ (46) وَ إِنَّهُمْ عِنْدَنا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ (47) وَ اذْکُرْ إِسْماعِیلَ وَ الْیَسَعَ وَ ذَا الْکِفْلِ وَ کُلٌّ مِنَ الْأَخْیارِ (48)
به یاد آور بنده ما ایوب را آن زمان که پروردگار خود را ندا داد که من با رسیدن به شیطان و تضاد به پریشانی و تضاد و احساس کمبود رسیده ام (41).
حرکت کن با پایداری و ثبات قدم به این مغتسل و محل شستشوی شرک و تضاد و دور کردن پلیدیهای ان ، با روش انطباق با توحید ، و توبه و بازگشت به من، برای شستشو و دور کردن پلیدی شرک و تضاد ، در آن سیستم با حرکت در توحید، خود را از شرک و پلیدی شستشو ده ، تا از تضاد و آتش و سیستم شرک پاک شوی ، و از آن بنوش تا با ورودی اطلاعات و روش توحیدی ، انتروپی مثبت و آتش و پریشانیِ ناشی از تضاد و شرک را، به انتروپی منفی و عامل رشد تبدیل کنی (42).
و بنا بر همین به او یارانی همفکر و همراه دادیم به همان تعداد و بیشتر تا سیستمی حرکتی و روشی توحیدی و از بین برنده تضادها و آتش و پریشانی و رشد یاب باشد برای او، و رحمتى باشد از ما به او و تذکرى باشد براى خردمندان (43).
برای رفع پریشانی و تضادهای روحی و فردی و اجتماعی هر تضاد و پریشانی را با آگاهی از ناخود آگاه توسط خود آگاهی و کنترل آن توسط خوداگاه و اگاهیها ، تحت کنترل و در دست خود بگیر ، و به ان با سیستم توحیدی عمل و انتروپی منفی که در جریان زدودن پلیدی بدست اوردی برخورد کن و بزن و ان را دور و حل کن
و گناه نکن و در سیستم تضاد و شرک ورود نکن و گناه نکن ، همانا ما یعنی خداوند و قوانین هستی او را مقاومت کننده در برابر تضاد و شرک و پلیدیهای ان یافتیم که با سیستم و روش توحید از شرک و تضاد به توحید و انطباق با هستی همواره برگشت کننده و توبه کننده بود (44).
وَ اذْکُرْ عِبادَنا إِبْراهِیمَ وَ إِسْحاقَ وَ یَعْقُوبَ أُولِی الْأَیْدِی وَ الْأَبْصارِ (45)
و به یاد آور بندگان ما ابراهیم و اسحاق و یعقوب را که مردانى دارای کنترل خود آگاه بر ناخودآگاه و و اعمالشان تحت کنترل خود آگاه ناشی از دید عمیقشان از توحید و انطباق با توحید بود (45).
(بدین جهت نیرومند و بینا بودند که) ما آن را به خصلتى خالص که همان یاد آخرت باشد خالص و پاک کردیم (46).
و ایشان نزد ما از برگزیدگان اخیارند (47).
و به یاد آور اسماعیل و یسع و ذو الکفل را و هر یک از اخیار بودند (48).
دلیل اینکه ایوب به خاطر گناه خود دچار پریشانی شده بوده است و این آیات برای آن و حل آن پریشانی و بازگشت به توحید نازل شده است در دو قسمت در این سوره بیان شده است که :
1- دلیل اول در خود آیات مربوط به ایوب است و اینکه در آیه میفرماید :
“وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)”
صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ ، پافشاری و صبرکننده در طی مسیر توحید و برگشت کننده از تضاد و شرک به توحید که همان اواب میباشد است
وَ فِی الْحَدِیثِ:” ثَمَانُ رَکَعَاتِ الزَّوَالِ تُسَمَّى صَلَاهَ الْأَوَّابِینَ”.
یعنی: الکثیرین الرجوع إلى الله تعالى بالتوبه. و” الأَوَّابُ” بالتشدید: التائب. و
قَوْلُهُ:” آئِبُونَ تَائِبُونَ”.
أوب: أَوْب بمعنى نوعى بازگشتن است، این بازگشت یعنى- أوب- فقط در باره موجودى است که با اراده است، امّا رجوع در باره موجود با اراده و بىاراده هر دو اطلاق مىشود.
انطباق با توحید انطباق با مسیر شناوری در سیستم توحیدی
گفته مىشود- آبَ، أَوْباً، إِیَاباً، و مَآباً، خداى فرماید: (إِنَّ إِلَیْنا إِیابَهُمْ- 25/ غاشیه) یعنى بازگشتشان بسوى ما است، و آیه (فَمَنْ شاءَ اتَّخَذَ إِلى رَبِّهِ مَآباً- 39/ نبأ) که مآب- اسم مکان، اسم زمان و مصدر از- أوب- است، خداى فرماید: (وَ اللَّهُ عِنْدَهُ حُسْنُ الْمَآبِ- 14/ آل عمران) یعنى توبه و بازگشتن نیکو به پیشگاه خداى تعالى است.
أَوَّاب مانند- توّاب- کسى است که بخداى تعالى بازگشت مىکند چنانکه فرماید: (أَوَّابٍ حَفِیظٍ «1»- 32/ ق) و (إِنَّهُ أَوَّابٌ- 17/ ص) که در باره داود و سلیمان هر دو آمده است (صیغه مبالغه، زیاد بازگشت کننده).
گفتهاند توبه- همان- أوبه- است
و این با مآب که در مورد داود و سلیمان آمده است یک ریشه و معنا را میرساند یعنی برگشت از شرک و تضاد، به توحید و رشد و برگشت به انطباق با توحید از انطباق با شرک و تضاد
2- دلیل دوم در ترتیب آیات در سوره است که در ابتدا بحث کلی را در رابطه با تضاد و توحید و شرک وتوحید را بیان میکند ،
و از داوود شروع میکند و اینکه گناه کرده است و توبه و برگشت و اواب بوده است و حسن ماب و روش صحیح بازگشت به توحید و بازگشت از انطباق با تضاد با انطباق با توحید و بعد از داود در مورد سلیمان نیز خروج از توحید به شرک را در مورد اسبان و قدرت بیان میکند و اینکه سلیمان نیز توبه و اوب و برگشت میکند و در مورد سوم به ایوب میرسد و یکی شدن با روابط غیر توحیدی و دربرگرفتن خروج از توحید و مس الشیطان ، و بعد با کمک خداوند ، و حرکت از شرک و انطباق با روابط غیرتوحیدی و انتروپی مثبت ، به نیروی رشد و محرکه ی دارای انتروپی منفی و رشدیاب ، و به جریان اهل رشد و یاران توحید وصل شده و پلیدیها را از خود میزداید و با آگاهی از علل انطباق با شیطان و تضاد ناشی از ان ، این پریشانی و تضاد را به خود آگاه اورده و کنترل نموده و در دست گرفته و با تمرین توحید ، و انطباق با توحید ، بانفی انطباق با تضاد و شرک ، از شرک به توحید اناب میکند و اواب و توبه کننده میشود .
حال بررسی ایات قسمت مربوط به ایوب :
وَ اذْکُرْ ْ عَبْدَنا أَیُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ (41)
و یاد اور پوینده و پیماینده ی مسیر ما ایوب را گاهی که خواند پروردگارش را که همانا من در انطباق و یگانگی با نیروی خارج شده از مسیر توحید قرار گرفته ام که نتیجه ی ان پریشانی روحی و احساس کمبود است
یعنی ایوب به مس شیطان اعتراف میکند یعنی در اغوش کشیدن شیطان و انطباق با شیطان و تضاد و شرک
مس:
دست زدن. رسیدن و یافتن در مجمع گفته مسّ نظیر لمس است و فرقشان آنست که در لمس احساس هست. و اصل مس چسبیدن و شدت جمع است.
إِنْ یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ آل عمران 140. اگر بشما شکستى رسید بقوم کفّار هم شکستى مثل آن رسیده بود.
بهر آزار و اذیّتى که به انسان برسد مَسّ گویند مثل آیه:
وَ قالُوا لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ- آل عمران/ 24.
و مَسَّتْهُمُ الْبَأْساءُ وَ الضَّرَّاءُ- البقره/ 24 و ذُوقُوا مَسَ- القمر/ 48 و مَسَّنِیَ الضُّرُّ- الانبیاء/ 83.
و مَسَّنِیَ الشَّیْطانُ- الصاد/ 41 و مَسَّتْهُمْ إِذا لَهُمْ- یونس/ 21 و وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ- النحل/ 53.
وَ إِنْ طَلَّقْتُمُوهُنَّ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَمَسُّوهُنَ وَ قَدْ فَرَضْتُمْ لَهُنَّ فَرِیضَهً فَنِصْفُ ما فَرَضْتُمْ بقره: 237. مراد از «تَمَسُّوهُنَّ» مقاربت است که نوعى دست زدن و لصوق است. و مراد از آن در وَ لَمْ یَمْسَسْنِی بَشَرٌ آل عمران: 47. نکاح است یعنى کسى بوسیله نکاح با من نزدیکى نکرده است.
قاموس قرآن، ج6، ص: 258
تماسّ: مسّ کردن یکدیگر است فَتَحْرِیرُ رَقَبَهٍ مِنْ قَبْلِ أَنْ یَتَمَاسَّا مجادله: 3. یعنى باید عبدى آزاد کند پیش از آنکه با هم نزدیکى کنند.
یَوْمَ یُسْحَبُونَ فِی النَّارِ عَلى وُجُوهِهِمْ ذُوقُوا مَسَ سَقَرَ قمر: 48.
مس سقر عذاب جهنّم است که بانسان میرسد و لاصق میشود یعنى برو در آتش کشیده میشوند بچشید آنچه را که از سقر بشما میرسد.
شیطان :
خارج شده از مسیر توحید هر نیروی خارج شده از مسیر
نصب :
حزن و اندوه ،
وَ الْأَنْصابُ وَ الْأَزْلامُ- المائده/ 90 براى رنج و سختى واژههاى- نُصْب و نَصَب- بکار میرود که با واژه عذاب مترادف است، چنانکه در بخل و بخل همین طور گفته میشود. فرمود:
لا یَمَسُّنا فِیها نَصَبٌ- الفاطر/ 35 (سخن بهشتیان است که میگویند سپاس و شکر خدائى را که حزن و اندوه از ما دور نمود و او پاداش دهنده شکر و سپاس است).
باب افعال این فعل مثل- أَنْصَبَنِى کذا- است یعنى مرا به رنج انداخت، شاعر میگوید:- (با رسیدن شب غم و اندوهى جانکاه بمن بر- گشت و مرا فرا گرفت)- هم نَاصِب- نقطه مقابل- عِیشَهٍ راضِیَهٍ*- است- نصب همان تعب و رنج و سختى است. در آیه گفت:
لَقَدْ لَقِینا مِنْ سَفَرِنا هذا نَصَباً- الکهف/ 62 در مسافرتمان این چنین رنجى بما رسید.
عذاب : احساس کمبود
ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ (42)
حرکت کن به این روش انطباق با توحید و توبه و بازگشت به من برای شستشو و دور کردن پلیدی شرک و تضاد ، در آن با حرکت در توحید خود را از شرک و پلیدی شستشو ده تا از تضاد و آتش و سیستم شرک پاک شوی و از آن بنوش تا با ورودی اطلاعات و روش توحیدی انتروپی مثبت ناشی از تضاد و شرک را به انتروپی منفی و عامل رشد تبدیل کنی (42).
رکض:
الرَّکْضُ: مشیه الرجل بالرجلین معا، و المرأه تَرْکُضُ ذیولها برجلیها إذا مشت،
رکض: الرَّکْض: دواندن و لگد زدن و پاى جنبانیدن، وقتى این فعل از سوار باشد او دواننده مرکوب است.
مثل- رَکَضْتُ الفَرَسَ: اسب را دواندم.
و هر گاه فعل- رکض- به پیاده نسبت داده شود قدم زدن و پاى گذاردن بر زمین است.
رَجِل:
و رَاجِل: کسى که با پا و پیاده راه مىرود.
رَاجِلٌ بَیِّن الرُّجْلَه: مردى که مردمى بودن او و خوشرفتاریش آشکار است.
رَجُل رَاجِل: مردى که در راه رفتن قوى است جمعش- رجال- است.
مثل آیه: (فَرِجالًا أَوْ رُکْباناً- 239/ بقره) (اشاره به پیادگان و سوارگانى است که به حجّ مىروند).
و همچنین- رَجِیل و رَجْلَه و حَرَّه رَجْلاء: زن و مردى که در سختیها پایدار و ثابت قدمند و با تمام صعوبت و سختى پاى مىفشارند و استوار مىمانند.
رَجُل أَرْجَلُ: مردى بزرگ پاى.
غسل:
غَسَلْتُ الشّىء غَسْلًا: آب بر آن ریختم و پلیدى و چرکش را از او زدودم
مغتسل: بصیغه مفعول محل شستشو ایضا آبیکه با آن شستشو کنند.
: فَلَیْسَ لَهُ الْیَوْمَ هاهُنا حَمِیمٌ. وَ لا طَعامٌ إِلَّا مِنْ غِسْلِینٍ حاقه:
35 و 36. در مجمع گفته: غسلین چرکى است که بوسیله سیلان از ابدان اهل آتش شسته و ریخته میشود.
برد:
اصل بَرْد خلاف حرّ (گرما) است یعنى سرما .عیش بارد زندگى خوب و پاک، باین اعتبار که انسان در هواى گرم از سردى و سرما لذّت مىبرد یا اینکه سکون و آرامش مىیابد.
شراب: نوشیدنى. یَدْعُونَ فِیها بِفاکِهَهٍ کَثِیرَهٍ وَ شَرابٍ ص: 51.
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً لَکُمْ مِنْهُ شَرابٌ نحل: 10.
آنتروپی منفی و عامل نظم بیشتر و بی نظمی کمتر ، و عامل بهره مندی و عمر بیشتر هر سیستم و کم کننده ی اثر تضاد و حرارت و فرسودگی و مرگ سیستمها
وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَهً مِنَّا وَ ذِکْرى لِأُولِی الْأَلْبابِ (43)
و برای همین شستشو و رفع پلیدیها و شستشوی روابط طبقاتی و غیر توحیدی و عامل آتش و انتروپی مثبت ،
با زندگی در سیستم توحیدی و نفی مطلقهای ذهنی و عملی و خروج از شرک به توحید ، بنا بر روش توحید ، و به دلیل این زندگی و انطباق با توحید ، او یارانی یافت و به او یارانی همفکر و همراه دادیم به همان تعداد و بیشتر تا سیستمی حرکتی و روشی رشد یاب باشد برای او و رحمتى باشد از ما به او و تذکرى باشد براى صاحبان اعماق چند وجهی (43).
وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ (44)
برای رفع پریشانی و تضادهای روحی و فردی و اجتماعی ، هر تضاد و پریشانی را با آگاهی از ناخود آگاه توسط خود آگاه و کنترل آن توسط خوداگاه و اگاهیها ، تحت کنترل و در دست خود بگیر،
و با سیستم توحیدی عمل و انتروپی منفی که در جریان زدودن پلیدی و زندگی در توحید و انطباق با هستی بدست اوردی، با ان تضادها و دوگانگیها و پریشانیها و انتروپی برخورد کن ، و بزن و ان را دور و تضادها را به توحید و عدم انطباق با توحید را به انطباق با توحید تبدیل کن
و گناه نکن و در سیستم تضاد و شرک ورود نکن و به آن وصل نشو تا توسط آن دربرگرفته نشوی و توسط شیطان و خروج از توحید مس نشوی ، همانا ما یعنی خداوند و قوانین هستی او را مقاومت کننده در برابر تضاد و شرک و پلیدیهای آن و پیماینده و کوبنده مسیر توحید یافتیم که با سیستم و روش توحید از شرک و تضاد ، به توحید و انطباق با هستی ره میپیمود ،
و همواره برگشت کننده و توبه کننده بود (44).
اضغاث:
«قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ وَ ما نَحْنُ بِتَأْوِیلِ الْأَحْلامِ بِعالِمِینَ» یوسف ایه 44.
اضغاث جمع ضغث بمعنى دستهها و مختلطها است و احلام جمع حلم (بر وزن عنق و قفل) بمعنى خواب پریشان است اضافه اضغاث به احلام بمعنى «من» میباشد یعنى «اضغاث من احلام» و الف و لام احلام عهد ذکرى و اشاره باضغاث و احلام ما قبل است یعنى گفتند: آمیختههائى است از خوابهاى پریشان و ما بتعبیر چنین خوابها واقف نیستیم.
قاموس قرآن، ج4، ص: 191
گفت: (وَ خُذْ بِیَدِکَ ضِغْثاً- 44/ ص) و به این واژه، خوابهاى آشفته و آمیختهاى که حقایقش روشن نمىشود تشبیه شده است.
آیه: (قالُوا أَضْغاثُ أَحْلامٍ- 44/ یوسف) گفتهاند خوابهاى پریشان و قسمتى از خوابهاى آشفته و درهم است.
مفردات راغب
حنث:
خداى گوید: (وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ- 46/ واقعه)- یعنى گناه بزرگى که با تشویق و اصرار دیگرى انجام شود.
مُتَحَنِّث- کسى است که از گناه دورى مىکند و خواهش نفس خویش را مىشکند مثل- متحرّج و متأثّم- یعنى دور شونده از گناه (باب تفعل این واژهها معنى عکس باب ثلاثى دارد- حرج، اثم، جحد و حنث همگى در باب تفعّل معنى غیر از ثلاثى دارد).
حنث: گناه. (مفردات) وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ واقعه: 46 و بودند که بر گناه بزرگ اصرار میکردند. ولى گناه با آیه گذشته بهتر میسازد.
الحِنث: الذنب العظیم، حَنِث یحنَث حِنثا.
الإثم: الإثم و الأثَام: الذنب، و جمع الإثم: آثام. و أثِمَ یأثَم أثَما و إثما و أَثَاما و مأثَما:
عمل ما لا یحِلّ فهو آثم. و الأثیم و الأثُوم: الکثیر رکوب الإثم. و أثمَه اللّه فى کذا یأثَمه و یأثُمه:
عَدّه علیه إثما فهو مأثوم، و آثمه: أوقعه فى الإثم.
الإفصاح فى فقه اللغه، ج1، ص: 254
حنث:
مقا- حنث: أصل واحد و هو الإثم و الحرج، یقال حنث فلان فی کذا: أثم
حنث: گناه. وَ کانُوا یُصِرُّونَ عَلَى الْحِنْثِ الْعَظِیمِ واقعه: 46 و بودند که بر گناه بزرگ اصرار میکردند. طبرسى آنرا نقض عهد و از مجاهد و قتاده گناه نقل میکند. در قاموس گناه و شکستن قسم و میل بباطل و بالعکس گفته است.
ولى گناه با آیه گذشته بهتر میسازد
قاموس قرآن، ج2، ص: 187
حنث:
الحِنْث: الذنب العظیم، و یقال: بلغ [الغلام] «3» الحِنْث أی بلغ مبلغا جرى علیه القلم فی المعصیه و الطاعه. و الحِنْث إذا لم یُبِرَّ بیمینه، و قد حَنِثَ یَحْنَثُ.
کتاب العین، ج3، ص: 207
در این سوره بحث اساسی از ابتدای سوره بحث توحید و عدم اطلاق غیر خدا و انطباق با توحید ، و شرک و پرستش مطلقها و انطباق با تضاد و شرک و توضیح خروج از مسیر توحید و انطباق با شرک و تضاد و بازگشت از انطباق با شرک و تضاد به انطباق با مسیر توحید با زندگی در سیستم توحیدی یعنی ماب است .
أوب:
أَوْب بمعنى نوعى بازگشتن است، این بازگشت یعنى- أوب- فقط در باره موجودى است که با اراده است، امّا رجوع در باره موجود با اراده و بىاراده هر دو اطلاق مىشود.
انطباق با توحید انطباق با مسیر شناوری در سیستم توحیدی
أَوَّاب مانند- توّاب- کسى است که بخداى تعالى بازگشت مىکند
گفتهاند توبه- همان- أوبه- است که در بحث کلی ابتدای سوره بیان شده و سه مورد از مصادیق آن از زندگی انبیا که در آن به اشتباه و گناه و خروج از توحید گرایش پیدا کرده اند و چگونگی برگشت از شرک به انطباق با توحید ، یعنی ماب در زندگی داوود و سلیمان و ایوب توضیح داده شده است .
و در این سوره و ایات آن و قرآن ،نه اشاره ای به زن ایوب بوده است و نه گناهی که زن ایوب کرده باشد و نه کتکی که باید میخورده است .
حنث یعنی گناه نکن اینکه در تفسیر این ایه گفته اند زنت را بزن و یا عهد بسته بوده است که زنش را بزند نیز ناشی از دید تورات است که در تورات زن است که مرد را گول میزند و باید زن را میزده است و بنا بر گناه اولیه هر جایی که مرد گناه کند و گول شیطان را بخورد تقصیر زن است و زن را باید کتک زد وبنا به تایید اکثر قریب به اتفاق منابع لغت ، حنث یعنی گناهدر هیچ کجای قرآن آیه ای نیست که در ان ایوب زنش را زده باشد پس دلیل اینکه گفته اند زنش را زده این بوده است که :
در تورات گناه اول را زن کرده است
و دلیل گناه مرد نیز زن بوده است
و دلیل ارتباط با شیطان نیز زن است
و اینجا نیز مس شیطان به واسطه ی زن انجام شده پس باید زن را بزند
و در حالی که گناه خود ایوب مانند موسی باعث نصب و پریشانی روحی شده است
و در قرآن برای حل این تضاد و رفع پریشانی و تضادهای روحی و فردی و اجتماعی و خروج از توحید از روش در دست گرفتن کنترل هر تضاد و پریشانی با آگاهی از ناخود آگاه توسط خود آگاه و کنترل آن توسط خوداگاه و اگاهیها ، استفاده میشود
و این یعنی حرکت در جریان زندگی بخش توحیدی ، و زندگی در سیستم توحیدی فردی و اجتماعی زاینده و زندگی بخش ، که تمثیل اب به مثابه ی نیروی محرکه ی با انتروپی منفی و خروج از شرک و تضادها و تلاشی و ، انطباق با عمل به توحید است.
و با سیستم توحیدیِ عمل و انتروپی منفی ، که در جریان زدودن پلیدی و زندگی در توحید و انطباق با هستی بدست می آید ، با ان تضادها و دوگانگیها و پریشانیها و انتروپی برخورد میشود ، و انتروپی مثبت را از بین برده و تضادها را به توحید و عدم انطباق با توحید را به انطباق با توحید تبدیل مینماید
و گناه نکردن و قرار نگرفتن در سیستم تضاد و شرک و به آن وصل نشدن عامل دربرگرفته نشدن توسط شیطان و عدم خروج از توحید توسط مس و دربرگیری شیطان نتیجه ی این روش زندگی است.