چندی پیش، یکی از دوستان گرامی، نقد و نظر خود را در چند مورد بر مطالب نگارنده ارائه دادند که در یک مورد بحث آزادی درباره «امام زمان و جامعه آرمانی» شکل گرفت که در این مجال در معرض نقد و نظر مخاطبان گرامی قرار میگیرد. (نیما حق پور ـ 29 مهر 1397)
ناقد: … عرض آخرم، نقد مختصری است که به یکی از پستهای شما دارم. در کانال تلگرامیتان فرمودهاید: «امام زمانی نبوده و نیست و نخواهد بود» اما اگر امام را به معنی «انعمت علیهم» در سوره فاتحه (و نمازهای یومیه)، و یا به معنی الگوهای اندیشه و عمل حق بگیریم، همواره در جامعهها حضور دارند (چه در گذشته، چه حال و چه آینده). از زمان ابراهیم و پیش از آن تا امروز… بدین قرار، آیا آیندگان از چنین الگوها و رهبرانی محروم خواهند بود؟ و نزدیک شدن به جامعه آرمانی در آینده ناممکن خواهد شد؟ نه. قرآن در آیات رعد ۷، فاطر ۲۴، انبیاء ۱۵۰، قصص ۵، نور ۵۵ و… به روشنی سخن از آینده جامعه آرمانی و رهبری آن به میان آورده است. این نگرانی که غیبت مصداق امامت، پتانسیل توجیه استبداد و خرافات را دارد، نگرانی بجایی است، اما این نظریه پتانسیل الگوسازی، هدف سازی، آرمانخواهی، عدالتخواهی و… هم دارد. و مانع یأس فلسفی و تاریخی و تقدیرگرایی و سلطهپذیری هم میشود. بنابراین، به قول آقای بنیصدر هدف نقد باید جدا کردن سره از ناسره باشد، نه ایجاد رابطه قوا با موضوع نقد. از سوی دیگر، چون توصیف آینده جهان و بشر و جوامع بشری، یکی از مهمترین اجزاء تشکیل دهنده جهان بینی و اندیشه راهنما در تمامی ادیان، مذاهب، مرامها، ایدئولوژیها و مکاتب بشری است، کنار گذاشتن این نظریه مستلزم یافتن یک آلترناتیو یا بدیل بهتر در بیان استقلال و آزادی است، در غیر اینصورت، خلاء ایجاد شده با انواع بیانهای قدرتمدار پر میشود. بعنوان مثال، مهمترین بدیل این نظریه در میان ایرانیانی که آن را رها میکنند، جهانی شدن و جهانیسازی است. (ضمیمه 1)
حق پور: ابتدا باید توجه دهم که بنده در خصوص مفهوم رایج امام زمان در شیعه سخن گفتهام مبنی بر عدم صحت این مدعا که شخصی در ادامه نوادگان پیامبر در کودکی به عالم غیب پیوسته باشد و این غیبت را مغایر سنن الهی دانستهام و مرادم این بوده چنین شخصی نه در گذشته بوده، نه در حال و نه در آینده. بنابراین بنده وجود و حضور انسانهای متعالی را که میتوانند هدایتگر دیگر انسانها باشند نفی نکردهام. بلکه متعالی بودن و هدایتگر بودن در اوان کودکی یا آن «غیبت» را برنتافتهام. بنابراین در مورد اینکه میفرمایید «اگر امام را به معنی «انعمت علیهم» در سوره فاتحه (و نمازهای یومیه)، و یا به معنی الگوهای اندیشه و عمل حق بگیریم، همواره در جامعهها حضور دارند» مناقشهای نیست مگر اینکه «انعمت علیهم» از نظر بنده منحصر در «الگوهای اندیشه و عمل حق» نیست و فراتر از آن است.
اما تحقق «جامعه آرمانی» این جهانی محل مناقشه جدی است چرا که ماهیت این جهان و نسبت آدمیان با آن، نسبت «این گوی و این میدان» است. «انی جاعل فی الارض خلیفه» گویای این است که خدای تعالی به آدمیان در دخل و تصرف در زمین، چه زمین وجود خود، و چه زمین خاکی بستر زیستشان، تفویض اختیار کرده است و مادامی که آدمی در این کره خاکی میزید این تفویض برای او برقرار است و فراز و فرود انسانیت او ممکن، چرا که ابلیس و شیاطین هم موضوعیت دارند. قرار بر این است که هر انسانی که متولد میشود در بوته آزمایش این جهانی مختارانه بزید و خویشتن خویش را بسازد، و حال آنکه اگر «جامعه آرمانی» در این جهان محقق شود، و بستر زیست ایدهآل شود، دیگر چه جای آدم سازی!
آیات قرآن نه تنها گویای تحقق جامعه آرمانی در این جهان نیست، بلکه گویای این عدم تحقق است چرا که از منظر قرآن مقولات کفر و شرک و نفاق و ظلم و عدم تعقل و عدم تفکر و امثالهم همواره در میان بشر خواهد بود و حتی هر آدمی هر لحظه ممکن است در معرض گزند امثال اینها قرار گیرد و بنابراین دمادم باید به حقمداری اراده کند تا مصون بماند. آیه 55 نور میگوید «خدا وعده داده است کسانی را ایمان آوردهاند از شما و عمل صالح کردهاند، حتماً و یقیناً جانشین گرداند در زمین مانند آنانکه پیش از ایشان جانشین گرداند.» این استخلاف امر مستمر واقع است که گروهی با ایمان آوردن و عمل صالح کردن، توانایی دخل و تصرف خود را در جهت نیکو ارتقا دهند و رشد بر رشد بیفزایند و متعالی گردند، اما بدین معنا نیست که مصون از خطاء و بازگشت به ورطه هلاک باشند چرا که در انتهای آیه میفرماید: «وَمَن کَفَرَ بَعْدَ ذَلِکَ فَأُولَئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ». وقتی میگوییم «جامعه آرمانی» یعنی «آیینه تمام نمای حق» و از حق جز حق زایش و صادر نمیشود، پس اگر جامعه آرمانی در این جهان ممکن الوقوع باشد، از زمان وقوع به بعد، باید همواره استمرار یابد و مختل نگردد و این با ماهیت انسانی انسانها که هم ذی اختیار هستند و هم در معرض وسوسه روابط قوا، سنخیت ندارد. بنابراین «جامعه آرمانی» در این جهان ممکن الوقوع نیست هرچند که انسانها، هریک میتوانند متعالی گردند.
فرمودهاید: «این نگرانی که غیبت مصداق امامت، پتانسیل توجیه استبداد و خرافات را دارد، نگرانی بجایی است، اما این نظریه پتانسیل الگوسازی، هدف سازی، آرمانخواهی، عدالتخواهی و… هم دارد. و مانع یأس فلسفی و تاریخی و تقدیرگرایی و سلطهپذیری هم میشود.» این جملات ناشی از غفلت از یک اصل اساسی است و آن اینکه «هدف وسیله را توجیه نمیکند» و نیز اینکه «اصالت با روش است و نه با هدف» و مضاف بر اینها میبینیم که این نظریه ظرفیتهای مخرب بسیاری هم داشته است و راه را بیراهه کرده است. از منظر قرآن، امام تام و تمام هر زمانی پس از خاتمیت، خود «قرآن» است و لاغیر چرا که میفرماید: «وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَهً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِیًّا لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ» (احقاف 12 و نیز هود 17). قرآن قصص الگوهای انسانی مثبت و منفی را نیز به قدر نیاز بیان کرده است تا همواره راه از چاه متمایز باشد. نوشتهاید: «کنار گذاشتن این نظریه مستلزم یافتن یک آلترناتیو یا بدیل بهتر در بیان استقلال و آزادی است، در غیر اینصورت، خلاء ایجاد شده با انواع بیانهای قدرتمدار پر میشود.» اما باید توجه کنید که «استقلال و آزادی» خود تنها بدیل همه ناراستیها و بیانهای قدرتمدار، و تنها راه و روش تعالی آدمیان است. (نیما حق پور ـ 5 شهریور 97)
ناقد: در خصوص «انعمت علیهم»، احتمالاً به آیه ۶۹ سوره نساء توجه فرمودهاید که با عرض بنده منافاتی ندارد و با آن موافقم. هدف بنده، اثبات علمی امام زمان، آنگونه که در شیعه دوازده امامی رایج است، نیست. رد این موضوع با علم کنونی بشر سادهتر است و گمان نمیکنم هیچ دانشمندی (اثباتاً) جرأت ورود به این میدان را داشته باشد؛ چرا که در این میدان، حتی اگر علم موظف به سکوت باشد، پارادایم تفکر علمی مانع سکوت میشود (ضمیمه2) و گریبان وی را رها نمیکند. امروزه با غلبه پارادایم تفکر علمی، کلیه عناصر غیرحسی جهانبینی بشر عقب نشستهاند. آیه «لا تقف ما لیس لک به علم» پتانسیل آنرا دارد که مانع قضاوت عجولانه در این خصوص شود (نفیاً و اثباتاً). در این صورت، استفاده از پتانسیلهای غیبت، به معنی توجیه وسیله با هدف نخواهد بود. حال بیایید سناریوی اکثریت را بررسی کنیم: پس امام حی قائم آن ولیست/ خواه از نسل عمر خواه از علیست. این سناریو با هیچ علمی منافات ندارد و میتواند به عنوان یک تفسیر حداقلی مورد اجماع کلیه مسلمانان قرار گیرد. بنابراین، این سناریو به هیچ عنوان توجیه وسیله با هدف نیست. فرمودهاید: «…«جامعه آرمانی» در این جهان ممکن الوقوع نیست هرچند که انسانها، هریک میتوانند متعالی گردند.» هر گاه منظور، جامعه آرمانی مطلق باشد (عین بهشت)، با آن موافقم؛ همانگونه که تعالی انسان به معنی خدا شدن انسان هم غیرممکن است. اما تعالی نسبی انسان کوشا و نزدیک شدن بشر به جامعه آرمانی نه تنها ممکن الوقوع بلکه هدف عمومی بشر است؛ در غیر اینصورت به معنی زندانی بودن و گرفتاری انسان در مدار بسته جبر خواهد بود؛ و تلاشها و کوششهای دائمی بشر و امید بشر به ایجاد جامعه باز جهانی بیهوده خواهند بود. همچنین، دلیلی هم وجود ندارد که جامعه آرمانی نسبی، پس از وقوع همواره استمرار یابد و مختل نگردد. تفاوتهای جوامع کنونی بشر نیز نشان دهنده هم امکان دور شدن از جامعه آرمانی و هم امکان نزدیک شدن به آن است؛ و آزمایش و ابتلای بشر نیز در هر دو جامعه امکان پذیر است. بنابراین، نزدیک شدن به جامعه آرمانی جهانی نیز، اگر بشر آن را بخواهد و برای آن بکوشد، دور از انتظار نبوده و ممکن الوقوع است. حال بیایید یک سناریوی تخیلی برای یک جامعه آرمانی جهانی در آینده تصور کنیم. فرض کنید تلاشهای کوشندگان به ثمر نشسته و ولایت جمهور مردم ابتدا در جوامع مختلف و سپس در سطح جهان برقرار شود؛ و این جامعه جهانی بتواند به خواست و کوشش بشر و رهبری یک انسان متعالی به جامعه آرمانی نزدیک شود. این سناریو نیز کاملاً محتمل و ممکن الوقوع بوده و با آیات قرآن هم مطابقت دارد و به هیچ عنوان توجیه وسیله با هدف نیست. فرمودهاید: «…«استقلال و آزادی» خود تنها بدیل همه ناراستیها و بیانهای قدرتمدار، و تنها راه و روش تعالی آدمیان است.» اما «استقلال و آزادی» نه تنها با برقراری «ولایت جمهور مردم» در سطح جهان منافاتی ندارد، بلکه این دو لازم و ملزوم یکدیگر هستند. هرگاه در کلیات بحث توافق و اشتراک نظر حاصل باشد، به ادامه بحث در جزئیاتی از قبیل شیوه نامگذاری نظریه، عناوین بحث، یا مصداق امامت، نیازی نخواهد بود. هر چند که محتوای بدون شکل یا شکل بدون محتوا هم قابل تصور نیست. در واقع این مبحث پتانسیل آنرا دارد که از اصول به فروع و از فروع به حاشیه کشانده شود. همچنین اگر بحث آزاد از مرز «لا تقف ما لیس لک به علم» خارج شود، به جدل مبدل میشود و باید از آن احتراز نمود. این مراقبت، مانع ورود خرافات و سوء استفاده استبداد هم میشود. (ضمیمه 3)
حق پور: ابتدا نکتهای درباره مرقومه پیشین شما عرض میکنم: دین الهی متناظر علم الهی است و الوهیت علوم تجربی نسبی است و نه مطلق، بنابراین نمیتوان گفت «کلیه علوم الهی هستند» چرا که نسبت صدق و کذب علوم تجربی در گذر زمان با دستاوردهای جدیدتر بشریت نوسان مییابد.
اما در این نوبت فرمودهاید: «آیه «لا تقف ما لیس لک به علم» پتانسیل آنرا دارد که مانع قضاوت عجولانه در این خصوص شود (نفیاً و اثباتاً). در این صورت، استفاده از پتانسیلهای غیبت، به معنی توجیه وسیله با هدف نخواهد بود.» اما از نظر بنده آیه مذکور ناظر بر روش اثباتی و ایجابی است و نه نفی و سلبی. «ولا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ» (اسرار 36)، «و پیروی نکن آنچه را که نیست برای تو بدان علمی»، دقت کنیم میگوید «لَکَ»، «برای تو» بدان علمی نیست. و باز دقت کنیم در مرتبه اولی، اول مخاطب آیه «پیامبر» است. آیه میگوید از چیزی که به صحت و حقانیت آن علم نداری، پیروی نکن! پس مقدمه پیروی، حجیت علمی است. همین جا راه اینکه بگوییم «ظرفیت مثبت یا ظرفیت منفی» بسته میشود چرا که بیراهه است! به استناد این آیه نمیتوانیم بگوییم «اگر امام زمان وجود داشته باشد، این آثار مثبت بر آن مترتب است یا این ظرفیتهای مثبت را دارد»، چرا که اول باید به وجود آن علم حاصل کنیم، بعد به دنبال پیامد آن باشیم. از این روست که وقتی از پتانسیلهای غیبت سخن میگوییم، در واقع به وادی توجیه وسیله با هدف شدهایم! هرچند هدف ما متعالی باشد، نمیتواند با وسیلهای عدمی و خالی از حقیقت بدان دست یافت. بعد میفرمایید: «حال بیایید سناریوی اکثریت را بررسی کنیم: پس امام حی قائم آن ولیست/ خواه از نسل عمر خواه از علیست. این سناریو با هیچ علمی منافات ندارد و میتواند به عنوان یک تفسیر حداقلی مورد اجماع کلیه مسلمانان قرار گیرد.» باز دقت کنیم؛ وقتی حقوق ماهیت مجموعهای دارند و هریک دیگری را ایجاب میکنند اینکه بگوییم «این سناریو با هیچ علمی منافات ندارد»، سخنی خطاست، چرا که اگر علم «حق» باشد، و این سناریو هم «حق» باشد، باید حتماً و الزاماً یکدیگر را ایجاب نمایند. وقتی میگوییم «منافات ندارند» و از طرف دیگر میگوییم «دلیل اثباتی ندارد»، قائل به خلأ شدهایم و حال آنکه در هستی خلأ وجود ندارد و تماماً هستی است، پس اگر چیزی قابل اثبات نیست، حتماً ناحق است. در ضمن بنده با استناد به آیه 12 احقاف اثبات نمودم که امام ابدی، خود قرآن است (وَمِن قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى إِمَامًا وَرَحْمَهً وَهَذَا کِتَابٌ مُّصَدِّقٌ لِّسَانًا عَرَبِیًّا لِّیُنذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى لِلْمُحْسِنِینَ)
باز باید توجه نمود که بهشت بودن «بهشت» هم نسبی است و نه مطلق و این آدمیانند که بهشت را با اعمال نیکوی خود میسازند، چه در این جهان و چه در آن جهان، و هرگاه به وسوسه قدرتمداری به درخت گناهان تمسک جویند، از آن بیرون رانده میشوند. بهشت یک مکانی نیست که آدمهای خوب را در آن وارد کنند، بلکه هر آدم خوبی در ساختن بهشت نقش مستقیم و پویا دارد.
آدمیان میباید بکوشند جامعه و بستر زیست خود را متعالی کنند چرا که تعالی آنها، جدای از نتیجه، در گرو نفس
کوشش آنهاست. به قدر مطلق خروجی آدمیان پاداش نمیدهند، بلکه به بهرهوری و بازدهیای که خود بمثابه یک ساختار یا سیستم ایجاد نمودهاند پاداش میدهند، یعنی کمیت خروجی معیار نیست، بلکه نسبت خروجی به ورودی معیار است که متناسب است با تحول جوهری و خودشکوفایی آدمی. البته هرگاه این تعالی واقع شود، حتماً و الزاماً بستر زیست هم تعالی یافته است.
میفرمایید: «فرض کنید تلاشهای کوشندگان به ثمر نشسته و ولایت جمهور مردم ابتدا در جوامع مختلف و سپس در سطح جهان برقرار شود؛ و این جامعه جهانی بتواند به خواست و کوشش بشر و رهبری یک انسان متعالی به جامعه آرمانی نزدیک شود…» اما این دقت لازم است که تا انسانها به مرتبهای از تعالی نرسند «ولایت جمهور مردم» ممکن نمیشود و استمرار نمییابد، حال اگر آدمیان بتواند در جوامع خود ولایت جمهور مردم را حاکم گردانند، یعنی به استقلال و آزادی خود عامل باشند و آن را محقق نمایند و خودانگیخته باشند، دیگر چه نیازی به رهبری بیرون از خود دارند؟! اساساً هرگاه رهبری از درون انسان به بیرون آن منتقل شود، انسانیت او دچار خدشه میشود، چرا که هر انسانی استعداد خود رهبری دارد. (در مقاله «تعقل قدرتمدار، تعقل حقمدار» تشریحاً توضیح دادهام.)
مضاف بر همه اینها، بطلان نظریه «امام زمان» در تمام شقوق آن از منظر توجه به ماهیت انسانی مبرهن است چرا که این نظریه در امور مستمر واقع مصداق نمییابد، بلکه حداکثر متعلق به یک دوره تاریخی در آینده خواهد بود، و انسانهای پیش از آن دوره حظی از آن نبرده و نمیبرند. هدایت اگر الهی است، باید همه زمانی و همه مکانی باشد و مستمراً در طول تاریخ بشری مصداق یافته باشد، چرا که سیر و صیر تعالی باید برای هر انسانی، در هر دوره تاریخی، ممکن الوقوع باشد.
و باز مضاف بر تمام اینها، اگر فرض کنیم که امام زمانی باشد، آیا بینش و منش و رفتار هادیانه او فراتر از قرآن است؟ آیا او قرآن دیگری میآورد یا فقط کوشش میکند تمام ظرفیتهای همین قرآن را عملی نماید؟ پس خود را معطل ننماییم و به هدایت الهی که پیش روی ماست تمسک جوییم که راه همین است و مابقی بیراهه یا بهانه. بنابراین تمام کوشش ما باید فهم صحیح قرآن و عمل منطبق با آن فهم باشد و لاغیر. (نیما حق پور ـ 19 شهریور 97)
ناقد: برادر عزیز جناب آقای نیما حق پور، سلام و درود فراوان بر شما؛ نگران ولی امیدوارم که تصدیع بنده حوصله شما را سر نبرده باشد و تحمل شما از روی ناچاری نبوده، بلکه از روی علاقه و لطف شما باشد. بخصوص که بنده عالم معقول و منقول هم نبوده و بیش از آنکه سود برسانم، استفاده میکنم. آنهم در روزگاری که بقول امام علی (ع)، مردم بر اثر معاصی با یکدیگر برادر شده و بر اثر دین از هم دور میگردند، و بر اثر دروغ با هم دوست شده و بر اثر صداقت دشمن میشوند…و اسلام مانند پوستین وارونه پوشیده شده است (نهج البلاغه، خطبه ۱۰۷)
نکته مهم دومی که به عنوان مقدمه گفتگو باید عرض کنم این است که حصول اشتراک نظر در باره امام غائب آسان نیست. اما موضوع امام غائب که خاص شیعه دوازده امامی است، با موضوع تشکیل جامعه آرمانی در آینده، که یک مبحث عام بشری است، هم خانواده است. در واقع، نسبت امامت جامعه آرمانی آینده به امام غائب، نسبت عموم و خصوص مطلق است؛ و گمان میکنم که حصول اشتراک نظر در حالت عام آسان باشد. بنابراین، هر گاه اشتراک نظر در حالت عام موضوع بحث حاصل شد، میتوانیم در صورت تمایل، در حالت خاص نیز به گفتگو ادامه دهیم؛ اما زمانی که اشتراک نظر در حالت عام حاصل نیست، گفتگو از حالت خاص مفید نخواهد بود. بدین قرار، در حال حاضر، عرایض خود را به حالت عام محدود میکنم.
هدف از نقد و نقد نقد، بقول آقای بنی صدر، رسیدن به اشتراک نظر است، وقتی ممکن است و ادامه دادن به بحث است، در باره هر آنچه بر سرش اشتراک نظر فعلاً حاصل نیست. به نظرم در گفتگوهای قبلی اشتراکهای زیادی میتوانستیم پیدا کنیم که به دلیل خلط عام و خاص موضوع بحث از آنها غافل شدیم. حال، برای آنکه از هدف اصلی خود دور نشویم، میتوانیم قرار بگذاریم که به عنوان مثال، هر گاه در چهار اصل عام اشتراک نظر حاصل شد، اشتراک نظر در حالت عام حاصل شده است. دو اصل عام که تاکنون در باره آنها به اشتراک نظر رسیده ایم (ولو نسبی)، عبارتند از:
۱ـ مفهوم امامت در معنی «انعمت علیهم» و الگو/بدیل (فرقان، ۷۴)
۲ـ تداوم امامت و حضور امام و هادی در کلیه جوامع، از گذشته تا حال و آینده (رعد، ۷ و فاطر، ۲۴)
و دو اصل باقی مانده عبارتند از:
۳ـ ممکن الوقوع بودن کامیابی بشر در برقراری یک جامعه آرمانی نسبی در سطح جهان در آینده
۴ـ لزوم امامت آن جامعه
۳ـ۱ـ موعود باوری و اعتقاد به آخرالزمان، کم و بیش در فرهنگ کلیه ادیان و مذاهب دنیا وجود دارد و درباره آن پیشگوییهایی نیز کردهاند. معمولاً «آخرالزّمان» در اصطلاح یعنی سالیان پایانی یک دوره از حیات بشری و سپس ظهور یک منجی موعود که انتظار او کشیده میشود تا تحولی همهجانبه در زندگی یک قوم یا تمام بشریت ایجاد کند و بشریت را وارد دوره جدیدی کند.
در ایدئولوژی مارکسیسم هم جامعه پس از طی مراحل کمون اولیه، برده داری، سرواژی، فئودالیسم، بورژوازی و سرمایه داری، به جامعه بی طبقه کمونیستی به رهبری پرولتاریا میرسد. سیستم سرمایه داری نیز تمایل به جهانی شدن دارد، و در صورت موفقیت، این سیستم، به رهبری الیت صاحب امتیاز یا صاحب صلاحیت، در سطح جهان برقرار میشود. چرا چنین است؟ چون انسان نمیتواند به آیندهاش فکر نکند؛ و اساساً چنین چیزی غیرممکن است. حتی در ناامیدی مطلق نیز انسان نمیتواند به آینده اش فکر نکند، چرا که در آن موقع هم به آینده سیاه خود فکر خواهد کرد. پس، هرگاه نظریه ما هیچ تعریف یا توصیفی از آینده نداشته باشد، و یا در توصیف آینده ناتوان و منفعل باشد، نظریهای ناقص، بیاعتبار و غیر قابل اعتماد خواهد بود.
۳ـ۲ـ پیشتر، آیات ۱۰۵ سوره انبیاء، ۵ قصص و ۵۵ نور، بعنوان دلایل ممکن الوقوع بودن کامیابی بشر در برقراری یک جامعه آرمانی نسبی در سطح جهان در آینده مورد اشاره قرار گرفتند. حال آیه ۱۱ سوره رعد را مورد توجه قرار دهیم: همانا خداوند وضعیت هیچ قومی را تغییر نمیدهد، مگر آنکه خود تغییر کنند (و تغییر دهند). مشابه این بیان در آیه ۵۳ سوره انفال نیز وجود دارد. این آیه نیز بیان میکند که چنانچه مردمی بخواهند و تغییر کنند و به حقوق خویش عمل کنند و برای تغییر جامعه خود کوشش کنند، به تغییر جامعه خود توانا میشوند. این آیه اندازه و مساحت یا جمعیت قوم را معین نکرده است؛ بنابراین، در سطح جهان نیز صدق میکند. و هیچ دلیلی وجود ندارد که بشر تا ابد در انجام چنین تغییری ناکام بماند و همواره شکست بخورد. این آیه همچنین بیان میکند که مدار جهان، مدار بستهای نیست و اگر هم بدلیل غفلت بشر بسته شده باشد، با آگاهی بشر و کنار گذاشتن غفلت و عمل به حقوق باز شدنی است. بشر توانسته است از نظامهای اجتماعی بسته به نظامهای اجتماعی نیمه باز (برخی کمتر و برخی بیشتر باز) کنونی برسد. پس میتواند با کوشش خود به نظامهای بازتر (مانند مردمسالاری شورایی)، نیز دست پیدا کند. این کوشش میتواند تا رسیدن به ولایت جمهور مردم ادامه پیدا کند و از نظر قرآن مانعی ساختاری در برابر آن وجود ندارد. به بیان دیگر، مغایر با سنن الهی هم نیست؛ و هر گاه علل و اسباب امری فراهم شدنی باشد، خود آن امر هم ممکن الوقوع خواهد بود. کوشندگانی مانند آقای بنی صدر، که اخیرا کتاب حقوق پنجگانه را انتشار داده اند، همین هدف را دنبال میکنند. این کوشندگان کم نیستند و وجدان عمومی بشر با آنهاست، هر چند که از منظر قدرت، به چشم نیایند. همچنین، به قول آقای بنی صدر مدار بسته گذر دائمی از بد به بدتر و مدار باز گذر دائمی از خوب به خوبتر است (راه رشد و راه غی). پس هر گاه مدار بسته نباشد (جبر نباشد)، در مدار باز، گذر از خوب به خوبتر ممکن بوده و نزدیک شدن به جامعه آرمانی نسبی در سطح جهان ممکن الوقوع خواهد بود.
۳ـ۳ـ فرمودهاید: «تا انسانها به مرتبهای از تعالی نرسند «ولایت جمهور مردم» ممکن نمیشود…». اما قائل شدن به چنین تقدمی مبنای قرآنی ندارد. در بحث مشابهی، اکنون در کتاب «بحث آزاد در باره قصاص»، صفحه ۳۸، آقای بنی صدر در پاسخ نوشتهاند: «… لازم است نظام اجتماعی صلابت خویش را از دست داده باشد، و در جامعه هم آگاهی از انحطاط و مرگ، و هم اراده حیات پدید آمده باشد. بدین سان، سخن قرآن دقیق است: این دو تغییر همزمان انجام میگیرند…»
۳ـ۴ـ هرگاه برقراری جامعه آرمانی نسبی در جهان در آینده را ممتنع الوقوع بدانیم، نقد شما بجا است، و استفاده از پتانسیلهای مثبت چنین نظریهای، توجیه هدف با وسیله است؛ اما اگر آنرا ممکن الوقوع بدانیم، پنهان کردن آن، سانسور خواهد بود؛ و هیچ کمکی به بشریت و جامعه بشری نمیکند. دکتر شریعتی نیز چگونگی برداشت مثبت و منفی از مقوله انتظار را به تفصیل مورد بررسی قرار داده و از جمله نوشته است: «بر خلاف آنچه «بکت» در «در انتظار گودو» میگوید، انتظار یک فکر پوچ نیست. انتظار منفی پوچ است و کاش فقط پوچ میبود. عامل تخریب اراده بشری است. اما انتظار مثبت به معنی نفی وضع موجود، در ذهن آدمی و در زندگی و ایمان انسان منتظر است و اگر این انتظار (و امید) را ملت محکوم از دست داد، محکومیت را بعنوان سرنوشت محتوم خود برای همیشه خواهد پذیرفت. اگر منتظر تغییر نباشیم، آنچه در حکومت علی صورت گرفته و یا آنچه در کربلا اتفاق افتاد، برایمان پایان داستان است…» تغییری که شریعتی از آن سخن میگوید، مستند به آیه ۱۱ سوره رعد هم هست و در بند ۳ـ۲، به اجمال مورد تحقیق قرار گرفت.
۴ـ لزوم امامت آن جامعه: در مورد لزوم امامت جامعهای که در بند ۳ توصیف شد، قبلاً در بندهای ۱ و ۲ اشتراک نظر حاصل شدهاند. بنابراین، از چهار اصل عام، در سه اصل اشتراک نظر حاصل است. بدیهی است که چنین امامتی، با آنچه که در استبداد دینی حاکم است، دارای تفاوت ماهوی است، و صرفاً در ولایت شورایی جمهور مردم قابل تصور است. بنابراین، اشتراک لفظ نباید ما را از اندیشه راهنمای دربردارنده حقوق و روشهای تغییر رابطهها، و در نتیجه تغییر نظام اجتماعی، و از امام، در معنای الگو/بدیل، و امام، در معنای قرآن ناطق (قول امام علی) غافل کند. و باز بدیهی است که پرورش چنین امامی، خود دستآورد بزرگ بیان استقلال و آزادی برای تشکیل جامعه آرمانی، یعنی جامعه امام است و هر تحولی نیز در جهت جامعه آرمانی، همواره نیازمند امام و الگو است؛ و چنین آرمانی نیز معطل شدن نیست، بلکه سیر و صیر به سمت امام شدن است. (ضمائم 4 تا 13)
حق پور: با سلام و درود. بحث آزاد سنت حسنهای است که هر جویای حقی باید و شاید آن را در دستور کار خود قرار دهد تا بتواند مدار اندیشهورزی خود را باز نگهدارد و از این رو بنده نیز در حد فرصت و بضاعت خود در آن میکوشم.
در مقام پاسخ به مطالب مطروحه جنابعالی مواردی را عرض مینمایم:
یکی از علل اصلی «موعود باوری و اعتقاد به آخرالزمان، کم و بیش در فرهنگ کلیه ادیان و مذاهب دنیا وجود دارد» این است که اکثر مخاطبان پیامبران الهی نتوانستند «نسبت میان انسان با خدا و هستی» را دریابند. آنها درنیافتهاند که وقتی اراده و اختیار الهی به آنها در روی زمین تفویض شده، این خود آنهایند که باید دنیای خود را بگونهای بسازند که آخرتشان هم ساخته شود. بهشت وجود آدمی وقتی ساخته میشود که اراده و اختیار خود را در راستای اراده و مشیت الهی بکار بندد و جوهر وجودی خویش را رشد دهد و متعالی سازد. همانطور که جنابعالی نیز بدان اشاره کردید خدای تعالی میفرماید: «إنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأنفُسِهِمْ» (رعد 11) و این اصل الاساس تحول جوامع بشری به سوی تعالی است. در نوبت پیشین هم عرض کردم، فرض کنیم که امام زمانی باشد و ظهور کند، آیا بینش و منش و رفتار هادیانه او فراتر از قرآن است؟ آیا بدون ظهور او بشریت نمیتوانند قرآن را بفهمند و عامل شوند و تعالی یابند؟ بشریت وقتی وارد دوره جدیدی میشوند که «نسبت میان انسان با خدا و هستی» را دریابند و دین الهی را که روش زیست مبنی بر جهان بینی توحیدی است را بکار بندند.
اندیشه معادی، آینده آدمی را همواره یادآور او میکند تا غفلت نکند و بگونهای بزید که هم دنیایش را بهبود بخشد و هم آخرتش را نیکو سازد. اگر آدمیان با اندیشه معادی بزیند، تعالی مییابند و با تعالی آحاد آنها جوامع بشری هم تعالی مییابند. اندیشه معادی به انسانها میگوید که حتی اگر زیستن در جامعه مطلوب را در دوران زیست دنیوی خود متصور نیستند، ناامید و بیانگیزه نشود و شایسته بزیند، در این صورت؛ هم به جامعه مطلوب نزدیک میشوند و هم بهشت وجودی خود را میسازند.
با این توضیحات واضح است که بنده مخالف امکان ظهور و بروز جوامع مطلوب نیستم همچنانکه در طول تاریخ بعضاً بوجود آمدهاند، اما «جامعه آرمانی» را برنمیتابم چرا که وقتی میگوییم «جامعه آرمانی» یعنی همه چیز در غایت سامان و سلامت باشد…
در انتظار وقوع تغییر بودن آنهم بوسیله ظهور و بروز یک شخص ممتاز، با اقدام به تغییر کردن با تمسک به استقلال و آزادی و در نتیجه خودانگیختگی دو مقوله منفک از یکدیگرند. اولی استعداد خود رهبری آدمی را از کار میاندازد و دومی بکار میاندازد. در اولی تحول جوهری صورت نمیپذیرد و تغییر نهادینه نمیشود و در دومی جوهر آدمی متحول میشود و خود، خویشتن را متعالی میگرداند. در منظومه فکری فلسفی استاد بنیصدر که در هفت مقاله به روش برداشت آزاد بدان پرداختهام، از ویژگیهای حق این است که تقدم و تأخر بین حقوق نیست و به بهانه تحقق حقی در آینده نمیتوان حق مقدم را معطل و معلق کرد. حال در این پارادایم، ظهور و بروز یک شخص ممتاز میتواند معلول تحول جوامع بشری باشد و نه اینکه تحول جوامع بشری معلول آن، مگر آنکه آن شخص آورنده هدایت الهی باشد که این امر با پیامبر اسلام محقق شده است و او خاتم النبیین است.
داشتن آرمان لازمه زیستن بسوی تعالی است، اما این جامعه آرمانی در بهشت موعود حاصل میآید، آنهم بعد از حشر انفرادی آدمیان در معاد. سنخیت میان نیکوکاران است که جامعه آرمانی را میسازد و بهشت را محقق میکند. توجه کنیم اوصاف قرآن از دنیا ابدی است یعنی همواره بخشی از آدمیان تفکر نمیکنند، تعقل نمیکنند، فریب وسوسه شیاطین را میخورند، همواره کفر و شرک و فسق و ظلم و … در میان بشر وجود دارد، البته با شدت و ضعف. قرآن توجه میدهد که سعادت هر بشری در گرو دستاورد خود اوست و نه الزاماً بستر زیست او. در پژوهش «بازنگری در فهم امت واحده در قرآن» نشان دادهام که امت واحده قرآن از منظر ایمان و عقیده و رفتار و … معنای جامعه متکثر دارد و آدمیان فقط از وجه زیست اجتماعی امت واحدهاند، یعنی نیازمند همزیستی گروهی میباشند. این امت واحده بودن مردم امر مستمر واقع و همه زمانی است.
در پایان، ضمن سپاسگزاری از اهتمام جنابعالی به ادامه این بحث آزاد، بنده تمایل خود را به ادامه این مباحثه اعلام میدارم و پیشنهادم این است که بررسی «امامت» در آیات قرآن در دستور کار قرار گیرد. (نیما حق پور ـ 29 شهریور 97)
ناقد: جناب آقای نیما حق پور عزیز، با سلام و درود، و تشکر فراوان از شما برای استقبال از نقد، و پاسخگویی همراه با سعه صدر به نقدها، و گذاشتن وقت برای بحث و گفتگوی آزاد و دوستانه… و با عرض پوزش از تأخیر، و پیش از آن پوزش از طولانی شدن مکاتبه… با پاسخ اخیر شما این امید را یافتم که شما از ادامه بحث خسته نیستید؛ همچنین گمان میکنم که با توضیحاتی کوتاه، در حالت عام موضوع بحث، اشتراک نظر حاصل است: … تفویض اراده و اختیار الهی به بشر، یا بار امانت، یا جانشینی و تخلیف، یا استقلال و آزادی، نه تنها تضاد و تناقضی با توانایی بشر برای نزدیک شدن به جامعه آرمانی ندارد، بلکه بسترساز آن هم هست؛ و بنا بر آیه ۱۱ سوره رعد، یک عهد و پیمان الهی است؛ بدان معنی که نتیجه و حاصل تلاش و عمل انسان و جامعه خودانگیخته در ازای عمل به حقوق خویش، برقراری و برخورداری از چنین جامعهای است. تغییر نمیدهد تا خود تغییر نکنند یعنی تغییر میدهد هرگاه خود تغییر کنند؛ و این سنت و تعهد خداوند است. به عبارت دیگر، استقلال و آزادی، که بستر خودانگیختگی انسان و جامعه بشری را فراهم میکند، مانع نتیجهگیری انسان خودانگیخته یا جامعه خودانگیخته نمیشود؛ و این دو منافاتی باهم ندارند، و ایجاب کننده یکدیگر در صیرورت و رشد هستند. از سوی دیگر، توانایی بشر در عمل به حقوق خویش، در رشد و تعالی، و در نزدیک شدن به جامعه آرمانی و برقراری ولایت جمهور مردم، مصداقی برای آیه «اِنّی اَعَلمُ ما لا تعلمون» (بقره۳۰) هم هست.
اینکه «بینش و منش و رفتار هادیانه هیچ امامی فراتر از قرآن نیست»، بیان کاملاً درستی است، و برای همه امامان صدق میکند. حال اگر چنین استدلالی برای رد نیاز به امام در آینده صحیح باشد برای گذشته نیز لازم است صادق باشد؛ و نیازی به هیچ امامی در هیچ زمانی نباشد. اما چنانکه ذکر شد، یکی از معانی امام، قرآن ناطق است؛ و خوشبختانه بنا بر اصل دوم ایمیل قبلی، پیشتر بر روی تداوم امامت و حضور امام و هادی در کلیه اعصار و جوامع، از گذشته تا حال و آینده اشتراک نظر حاصل شده است.
در مناسبت دیگری فرمودهاید: «فهم مطلق از قرآن در بینهایت میتواند محقق شود…»، یکی از معانی این فرمایش شما این میشود که رابطه فهم قرآن با زمان، یک رابطه مستقیم است؛ بنابراین، آینده از آن جامعه امام و جامعه امامان خواهد بود…
فرمودهاید: «… واضح است که بنده مخالف امکان ظهور و بروز جوامع مطلوب نیستم همچنانکه در طول تاریخ بعضاً بوجود آمدهاند، اما «جامعه آرمانی» را برنمیتابم چرا که وقتی میگوییم «جامعه آرمانی» یعنی همه چیز در غایت سامان و سلامت باشد…» این فرمایش شما بسیار به عرض بنده نزدیک است، و شاید هم به قول مولوی، اختلاف نظر در حد نحوه نامگذاری انگور و عنب و اوزوم و استافیل بوده است… توضیح اینکه نظر بنده نیز معطوف به جامعه آرمانی مطلق نبوده و نیست، چرا که چنین جامعهای در حقیقت تعریف معاد است؛ بلکه به جامعه آرمانی نسبی نظر داشتهام؛ و پیشتر عرض کرده بودم که: «هر گاه منظور (از ممکن الوقوع نبودن جامعه آرمانی)، جامعه آرمانی مطلق باشد (عین بهشت)، با آن موافقم؛ همانگونه که تعالی انسان به معنی خدا شدن انسان هم غیر ممکن است. اما تعالی نسبی انسان کوشا و نزدیک شدن بشر به جامعه آرمانی نه تنها ممکن الوقوع بلکه هدف عمومی بشر است». از طرفی، جامعه مطلوب مفهومی ایستا دارد، حال آنکه، نزدیک شدن به جامعه آرمانی، یا برقراری جامعه آرمانی نسبی چنین نیست. به عبارت دیگر، هر اندازه که تعالی انسان ممکن باشد، تعالی جامعه نیز ممکن است و مدار باز است. در حقیقت، بر اساس آیه ۱۱ سوره رعد، هرگاه حقوق بشر حدی داشته باشد، و یا توانایی بشر در عمل به حقوق خود حدی داشته باشد، آنگاه میزان تعالی بشر و یا میزان مطلوبیت جامعه قابل تشکیل نیز حد خواهد داشت.
فرمودهاید: «… ظهور و بروز یک شخص ممتاز میتواند معلول تحول جوامع بشری باشد و نه اینکه تحول جوامع بشری معلول آن…»، اینجاست که باز با کمال تعجب گمان میکنم که اختلاف نظر در حد نحوه نامگذاری انگور و عنب و اوزوم و استافیل بوده است… بدین قرار، بر اساس این فرمایش شما هرگاه ظهور، معلول تحول جوامع بشری باشد، پذیرفتنی است. (ضمیمه 13)
ضمیمه پنجم کتاب حقوق پنجگانه آقای بنیصدر، تحت عنوان «در ویژگیهای زبان آزادی»، در ارتباط با موضوع بحث ما هم خواندنی است. … در زبان قدرت، معنای کلمات قلب میشود. کلماتی که دارای بنمایه استقلال و آزادی و دیگر حقوق بودهاند، در طول زمان، بنا بر تغییر در روابط قوا، بنمایه قدرت پیدا میکنند… کلماتی چون حق، استقلال، آزادی، عدالت، امنیت، مصلحت، توحید،…؛ و حتی کلماتی عادی مانند سلام و جواب سلام، و زن و مرد… حال که چنین است، میتوان انتظار داشت که معنای کلمات امام، ولی، امامت، ولایت، امام عصر، ولی عصر، جامعه آرمانی، آرمانشهر، انتظار، موعود، و… هم قلب شده باشد. بدین قرار، میتوان و باید این مفاهیم را در زبان استقلال و آزادی با بنمایه حقوق بازتعریف کرد، و این مفاهیم را از انحصار زبان قدرت بیرون برد؛ اما نمیتوان این مفاهیم را به دلیل قلب معنای آنها در زبان قدرت کنار گذاشت. در جای دیگری آقای بنیصدر نوشتهاند: «وقتی قدرت بدیل و هدف میشود، تعریفهای حق، آزادی، استقلال، مردمسالاری، دین، دوستی، عشق، رشد… (و حتی) خدا، تعریف قدرت (میشوند)…» حال که چنین است، میتوان پیشبینی کرد که تعریف معاد و بهشت هم دچار چنین سرنوشتی شده باشد، که متأسفانه همینطور هم شده است. بعنوان مثال، به ستمدیدگان و مستضعفان گفته میشود که ستمها و بیعدالتیها را تحمل کنند و نگران نباشند، چرا که خداوند در آن دنیا جبران خواهد کرد!
پیشنهاد خوبی برای بررسی و تحقیق درباره «امامت» در آیات قرآن ارائه فرمودهاید. معیار فعلی بنده در باره امامت، تحقیق آقای بنیصدر در کتاب «تعمیم امامت و مبارزه با سانسور» است. البته فصل سوم کتاب «اصول راهنمای اسلام»، فصل پایانی کتاب «بیان استقلال و آزادی» و بخش انتهایی کتاب «رهبری در مردمسالاری» ایشان نیز منابع بسیار خوبی برای تبیین این اصل هستند…
در پایان، باید عرض کنم که با بخش بزرگی از پاسخهای شما در ایمیلهای گذشته موافق بوده و یا موافق شدهام. بنابراین، عدم انعکاس آنها در عرایض بنده به معنی اشتراک نظر در آنها نیز هست. از سایر مطالب مطروحه در کانال تلگرامی شما نیز، همواره حظ و بهره میبرم. هر چند که ممکن است با برخی نقطه نظرات شما (مانند امام زمان و فرزند خواندگی عیسی) موافق نباشم. با سپاس، شاد و پیروز باشید پور: با سلام و درود و سپاس از الطاف جنابعالی، با توجه به اینکه امیدوارم در مجالی به بررسی دقیق مقوله «امامت» در آیات قرآن بپردازم، حال ضمن اظهار اینکه با کلیات مطالب اخیر شما موافقم و مناقشه خاصی در آنها نیست، از باب تأکید، به بیان این نکته اکتفا میکنم که «امامت»، به معنای الگوی عملی حقمداری، منحصر در هیچ شخص و خاندان از پیش مشخصی نیست و بسیاری در طول تاریخ زیست بشری این چنین بوده یا خواهند بود، مضافاً اینکه «امامت اشخاص» به هیچ روی مطلق نبوده و نخواهد بود، بلکه آنها مصادیق نسبی حقمداری در عمل بوده و میباشند و تنها «امامت قرآن» به عنوان اندیشه راهنمای حقمداری مطلقیت یافته است که آنهم چون در گرو فهم نسبی عاملانش میباشد، در عمل نسبی میگردد. بنابراین فلسفه «انتظار» وقتی صحیح است که معطوف به حقمداری خود شخص باشد و نه دیگری، و آنهم به امید گسترش حقمداری و در نتیجه تعالی یافتن طبیعی جوامع بشری، و نه اینکه در تاریخ آتی بشری نقطه عطفی منتزع از اوضاع واقعی آن بوقوع آید. (نیما حق پور ـ 17 مهر97)
ناقد: جناب آقای نیما حق پور عزیز با سلام و درود و آرزوی توفیق روزافزون برای شما. هرگاه قرآن بنا به فرمایش شما شامل اصول راهنما و جهان بینی (محکمات) و مصادیق آن (متشابهات) باشد، و هرگاه «امامت»، یکی از آن اصول و محکمات و ام الکتاب باشد، بازنگری، مطالعه، تحقیق، پژوهش و بررسی مقوله «امامت» در آیات قرآن، کاری بس بزرگ و ارزشمند خواهد بود. مصداقی از این اصل راهنما، موضوع بحث ما بود، و به لطف و یاری حق، و همراهی و استقبال شما، در حالت عام موضوع بحث، اشتراک نظر خوبی حاصل شد. با سپاس، شاد و پیروز باشید.
ضمائم ناقد:
1ـ معرفی پنج بدیل منتخب:
اول: بدیلی که مولوی (مثنوی معنوی، دفتر دوم، بخش ۲۰ ) معرفی میکند: پس بهر دوری ولیی قائمست / تا قیامت آزمایش دائمست… / پس امام حی قائم آن ولیست/ خواه از نسل عمر خواه از علیست/ مهدی و هادی ویست ای راهجو/ هم نهان و هم نشسته پیش رو.
دوم: بدیلی که سید حسین مدرسی طباطبایی معرفی میکند: در مورد کتاب «مکتب در فرآیند تکامل» آقای سید حسین مدرسی طباطبایی، متأسفانه پس از چاپ مقالهای از اکبر گنجی، سوء برداشتها و سوء تفاهمهای زیادی بوجود آمد که نویسنده ناچار به پاسخگویی به آنها شد. در حالی که، بر خلاف سوء برداشتها، آقای مدرسی در مورد امام عصر در صفحه ۱۵۱ مینویسد: «حتی مولودی در اسلام مبارکتر از این مولود پا به جهان ننهاده بود». سوء تحلیلهای جهت دار از نظریات آقای مدرسی طباطبایی در حالی است که ایشان در کتاب خود، پیدایش نظریه شیعه دوازده امامی از روی منابع اهل سنت را عین یک معجزه توصیف کردهاند… آقای گنجی از سوی دوستانش به بولتن نویسی متهم شده است.
سوم: بدیلی که شریعت سنگلجی معرفی میکند: ایشان سعی داشتند با نقد پارهای از احادیث و اخبار مربوط به ظهور مهدی موعود، عنصر قیام به سیف و ظهور مسلحانه و مایه جنگ و انتقامجویی، و برخی خرافات مانند رجعت، پیدایش دجال و… را بزدایند و به این قیام، جنبه یک نهضت ترقی خواه اجتماعی بدهند…
چهارم: بدیلی که دکتر شریعتی معرفی میکند: در کتاب انتظار مکتب اعتراض دکتر شریعتی، انتظار به معنی اعتراض به وضع موجود است، و انتظار شیعه به معنی نارضایتی از وضع موجود و تلاش برای بهتر کردن آن است. بنابراین، انتظار از یک سو انگیزهای برای حرکت به سمت کمال و از سوی دیگر نوعی امید به آینده (در جهت رشد و تکامل تاریخ) است.
پنجم: بدیلی که ابوالحسن بنیصدر معرفی میکند (از کتاب پرسشها از ایرانیان و پاسخها از ابوالحسن بنیصدر، صفحات ۶۷ تا ۶9) : پرسش: در مجلسی در مورد ظهور امام زمان بحث بود که یک نفر نظر داشت که در قرآن در این مورد چیزی گفته نشده و آنچه هست روایت است و حتی اهل تسنن به این مسئله باور ندارند لطفا در این مورد و اصولاً فلسفه انتظار توضیح دهید و در صورت امکان در دیگر ادیان نیز مانند مسیحیت (که معتقد است مسیح میآید)، در قرآن چه آمده؟ پاسخ: سامانه دینی بدون هدف و بدون رهبری هدایت کننده به هدف وجود ندارد. از این رو، همه دینها هم هدف خود را مشخص میکنند و هم رهبری کننده ﺁن را. سامانههای غیردینی (ایدئولوژیها) نیز ناگزیر هدف و رهبری هدایت کننده به هدف معین میکنند. برای مثال، مارکسیسم جامعه بیطبقهای که در ﺁن انسان جامع واقعیت پیدا میکند را هدف میکند و دیکتاتوری پرولتاریا رهبری کننده به این هدف است. در لنینیسم، رهبری کننده به دیکتاتوری پرولتاریا و از ﺁن پس نیز، حزب پیش ﺁهنگ جامعه بیطبقه است. چرا هر سامانه دینی و غیردینی نیاز به هدفمندی و رهبری دارد؟ زیرا هیچکس غیر ﺁن را نمیپذیرد . برای مثال، هرگاه پیامبر اسلام (ص) میگفت: دینی که من ﺁوردهام هدف و رهبری ندارد، چه کسی حاضر میشد ﺁن را بپذیرد؟ چه رسد به این که تن به ایثار جان در مقام دفاع از ﺁن در برابر هجومهای مخالفانش بدهد؟ و یا اگر مارکسیسم میگفت فاقد هدف و راه و روش رسیدن به ﺁنست، چه کسی ﺁن را میپذیرفت؟ افزون براین، بدون هدف و رهبری و روش، سامانه یا نظام دینی و غیر ﺁن، وجود پیدا نمیکند. ﺁیا تنها شیعه به امام زمان معتقد است و سنی ها به امام زمان باور ندارند؟ نه. سنیها هم نمیتوانند باور نداشته باشند. زیرا دین از محتوای اصلی خود (هدایت به هدف در این و ﺁن جهان) خالی میشود. ﺁنها به شخص معین با ویژگیهائی که شیعه برای ﺁن قائل است، باور ندارند. بر این باور هستند که در موقع خود، خداوند کسی را بر خواهد انگیخت و او امام زمان خواهد شد. قیامهایی که مدعیان امام زمان بودن در کشورهای سنی برپا کردهاند، میباید شما را مطمئن کنند که سنیها نیز به امام زمان باور دارند. اما سامانه دینی و غیر ﺁن که بیان ﺁزادی باشد، چون بنا را بر ﺁزادی انسان و استعداد رهبری و حق او در شرکت در رهبری، میگذارد، همان رهبری را بر می گزیند که قرﺁن بر ﺁن تصریح میکند (سوره قصص، ﺁیه 5) «اراده کردهایم بر مستضعفان روی زمین منت گزاریم و ﺁنها را امامان و وارثان زمین بگردانیم» و با توجه به این امر که گفته میشود لنین نظریه «حزب پیش ﺁهنگ» را از امامت بنا بر نظر رایج نزد شیعه باکو اخذ کرده است، نظریه امام زمان نزد شیعه میتواند بدترین و بهترین عنصر سامانه دینی باشد: هرگاه دین بیان قدرت باشد، وجود امام زمان حی و غایب که فقیه صاحب اختیار مطلق جانشین او بگردد و بر جان و ناموس و مال مردم بسط ید داشته باشد، نظریه بدترین رهبری و هدف یابی میشود. زیرا توجیهگر استبداد فراگیر میگردد. اگر هم سامانه دینی نباشد و رهبری از این نوع باشد، باز بدترین رهبری و هدف یابی میشود. هر دو، سامانه با رهبری که از لحاظ محتوی همسانند، در روسیه و ایران تجربه شدهاند. هرگاه دین و یا مرام غیر دینی بیان ﺁزادی باشد، فرض وجود امام حی و غایب، ولایت جمهور مردم در غیبت ﺁن امام معنی میدهد. این رهبری بهترین رهبری میشود. زیرا وجود امام زمان از سوئی و غیبت او از سوی دیگر، هر جامعهای را مسئول میگرداند که ولایت را از ﺁن فرد فرد اعضای خود بداند و هر عضو جامعه را مسئول میکند که در ولایت جامعه خود، بر اصول استقلال و ﺁزادی و حقوق انسان و استقلال و حقوق جامعه انسانها، شرکت کند. در همان حال، بر همگان و بر همه بنیادهای جامعه دعوی ولایت بر جامعه را باطل میگرداند و به ﺁنها حق شریک گرداندن خود در ولایت جمهور مردم را نمیدهد. با توجه به وضعیت امروز جهان و نخبهگرائی بیمارگونه که همه جامعهها بدان گرفتار هستند، این نظر، بهترین و مترقیترین ﺁنها است. در جریان انقلاب ایران، بسا برای نخستین بار، بنا بر این نظر شد و ﺁقای خمینی بر ولایت جمهور مردم تصریح کرد. میتوان تصور کرد اگر بر تعهد خود وفا کرده بود و ولایت جمهور مردم برقرار گشته و تکامل جسته بود، ایران امروز چه اندازه رشد کرده و در جهان امروز، کدام موقعیت را جسته بود. اما او، از راه قدرت طلبی، نظر اول را که ارسطوئی و افلاطونی است را برگزید و اینست حال و روز ایران در تهدید بمبها و موشکهای سلطه جویان امریکائی و اسرائیلی و… در پایان همچنان این سوال مطرح است که آیا توضیح بدیل بهتری در بیان استقلال و آزادی وجود دارد؟ و آیا این سؤالی است که تا پایان تاریخ وجود خواهد داشت؟…
2ـ در باره اهمیت پارادایمها: بنابه نظر توماس ساموئل کوهن (فیلسوف، فیزیکدان و تاریخدان آمریکایی و نویسنده کتاب ساختار انقلابهای علمی paradigm ها یا اَبَرانگارهها مسبوق به مشاهده و تحلیل ما هستند، بنابراین میتوان نتیجه گرفت که اصول موضوعه یا اَبَرانگاره تفکر علمی چارچوب تحلیلی دانشمندان را شکل داده است. پارادایم تفکر علمی مبتنی بر «اصالت تجربه» empiricism در مشاهده و «اصالت خِرَد» rationalism در محاسبه است، بنابراین دانشمندان نمیتوانند به داده های غیر حسّی extra-sensory اعتنا و اعتماد کنند…
3ـ قسمتی از مقدمه فصل ۱۳ کتاب «اقتصاد توحیدی» نوشته آقای ابوالحسن بنیصدر: نخست باید دانست که هر مذهب و هر «ایدئولوژی» یک جامعه کمال مطلوب فرض و قبول کرده است. چرا که آینده در کمیت و کیفیت عمل امروز و خصوص در جهت یابی آن تأثیر قطعی دارد. برخی پیدایش جامعه کمال مطلوب را مقدر به تقدیر الهی کردهاند که هروقت بر آن واقع شد بوجود میآید. اصحاب ایدئولوژیها تحقق آن جامعه را یا حاصل «جبر تاریخی» و مستقل از اراده آدمیان شمرده اند و یا حاصل عمل و مبارزه و تعلق اراده جامعه دانستهاند. فِرق اسلامی نیز اگر در شخص قائم اختلاف دارند، در اصل قیام قائم و استقرار حکومت عدل و پدیدار شدن جامعه جهانی توحیدی، یعنی در اصل، اختلاف ندارند. یهودیان و مسیحیان نیز فرا رسیدن روزگار عدل و پیدایش جامعه کمال مطلوب را انتظار میکشند و بدان باور دارند: «در آن زمان خدا میگوید: که من آسمان و زمین جدیدی خواهم آفرید که در آن دیگر صدای گریه شنیده نخواهد شد. دیگر بخاطر لذت و تمتع دیگری کسی بنائی نخواهد ساخت. دیگر برزگری گیاه نخواهد کاشت برای آنکه دیگری آن را مصرف کند. برگزیدگان من ثمره کار خود را خود مصرف خواهند کرد.» (سخن یکی از پیامبران قوم یهود 6 قرن قبل از میلاد مسیح). جامعه کمال مطلوب مسیحیان نیز جامعهای است که در آن «همه برای یکدیگر کار خواهند کرد و حاصل کار را برادروار تقسیم خواهند نمود. و هر کس زندگانی متواضعانه و بیدغدغه و شادی خواهد داشت». و از نظر اسلام پیدایش جامعه کمال مطلوب به فیض خدا و عمل و مبارزه مستمر انسان قطعی است: «سوگند به آن کس که مرا مژدهآور راستین قرار داد، اگر از عمر جهان یک روز بیشتر نماند خدای آن روز را بسی دراز گرداند تا فرزندم مهدی خروج کند… زمین با فروغ پروردگار روشن شود و حکومت مهدی بر شرق و غرب گیتی برسد (حدیث نبوی) و آنگاه باید آگاه شد که جامعه کمال مطلوب اسلامی جامعهای جهانی است (همانسان که حدیث نبوی بدان صراحت دارد) که در آن اسلام دین همگان است و حکومت اسلامی استقرار میجوید. در آن جامعه، توحید بر شرک پیروزی قطعی پیدا کرده و اثرات حکومت شرک بر جامعه و افراد روی به ذایل شدن حتمی مینهند. آن جامعه وجه مشترکی با جامعههای امروزی ندارد. مرزها و همه مرزها از میان رفتهاند و بنابراین روابط سلطهگر و زیرسلطه و پویائیهائی که مبین این روابط هستند (پویائی ادغام، پویایی تجزیه، پویائی نابرابری و پویائی قهر) بر جا نخواهند ماند و بنابراین امکان ادامه حیات گروهبندیهای حاکم از میان میرود و شرایط پیدایش جامعه توحیدی از همه جهت فراهم میگردد. آن جامعه صورت عملی اسلام و پرتوی از اصول اسلام و تصویری از جامعه توحیدی در معاد است. آنجا که جز خدا فرمان نمیراند و به هیچکس به اندازه پر کاه ستم روا نمیرود و هر کس حاصل سعی خود را بدست میآورد. آن جامعه تصویری از جامعه توحیدی که در معاد برپا میشود هست، اما هنوز آن جامعه نیست. هنوز راه پیمایی طولانی در پیش است. با وجود این آغاز تحولی برگشت ناپذیر است. اراده خداوندی برآنست که بندگانش در گشایش و یسر باشند. تنگی معیشت و سختی را خدای برای بندگان خود نخواسته است. اما جهان ما به شرحی که در فصل عدالت گذشت جهان یسر و گشایش نیست، جهان عسر و تنگدستی است، از این عسر به آن یسر باید رفت: جامعه کمال مطلوب، جامعه دارای اقتصادی وفور است. جامعه عدالت و قسط همه جانبه است. اینک پارهای از مشخصات آن جامعه…
4ـ مقاله آقای احمد فعال با عنوان «ایجاد آرمانشهر حقی از حقوق بشر است»، در دو قسمت:
http://news.gooya.com/2017/09/post-7306.php
https://news.gooya.com/2017/09/post-7650.php
توصیه دکتر محمود دلخواسته: …پیشنهاد میکنم که تحقیق آخر ایشان [مقاله فوق] را حتما دنبال کنید. در این تحقیق نشان میدهد که چگونه غلبه گفتمانهای سیاسی قدرت… خشونت در جهان را بشدت افزایش داده است و نیز پیشنهاد خود برای راه برون رفت را طرح میکند.
5ـ تعریف دیگری از «امام» توسط آقای بنی صدر: امام [بر اساس آیه ۷۴ سوره فرقان]، کسی است که در بینهایت (= دورترین آینده) قرار میگیرد و در حال عمل میکند، به سخن دیگر، چون میداند عمل برخودافزا است، جز حق نمیکند.
6ـ تعریفی از «امام» از امام حسین (ع)، بر اساس نامه آن امام در پاسخ به نامه های دعوت کوفیان: … به جان خودم سوگند امام کسی نیست جز آن کس که مطابق کتاب خدا حکم براند و به عدل و قسط به پا خیزد و به دین حق پایبند باشد و خود را به آنچه که خداوند گفته و دستور داده مقید کند.
7ـ در باره امام بودن قرآن: باید توجه داشت، تعریف امام، صرفاً بر اساس آیه ۱۲ سوره احقاف، با روش تفسیر پازل، که خود شما مبدع آن هستید، در تناقض است؛ و هرگاه به روش پازل، تحقیق و تفسیری انجام گیرد، به توصیف و تعریف جامع تری از امام، از جمله در معنای قرآن ناطق (تعریف امام علی از امام) خواهیم رسید. همچنین، امام علی (ع)، در خطبه ۱۵۷ نهج البلاغه میفرمایند: …ذالک القرآن فاستنطقوه و لن ینطق، و لکن اخبرکم عنه…
8ـ اینکه فرموده اید: «…[آدمیان] چه نیازی به رهبری بیرون از خود دارند؟! اساساً هرگاه رهبری از درون انسان به بیرون آن منتقل شود، انسانیت او دچار خدشه میشود، چرا که هر انسانی استعداد خود رهبری دارد…»، در مقام اجتهاد و عمل صحیح است، اما در مقام تحقیق صحیح نیست. در واقع، هیچ انسانی حتی اگر امام باشد و در جامعه امامان زندگی کند، بی نیاز از تحقیق و رشد و دوستی و مشورت نیست. و همینجا است که آیه بعضهم اولیاء بعض معنی پیدا میکند، و یکی از معانی آن استفاده از فضل های دیگران، از جمله استعداد رهبری دیگران است. بدین قرار، آنچه که از بیرون می آید، اگر با حقوق و استعداد رهبری انسان مجموعه تشکیل دهد، درونی میشود؛ و تا زمانی هم که درونی نشود، قابل استفاده نمیشود. به همین دلیل، تقلید در رشد انسان، تأثیری ندارد.
9ـ در باره الوهیت علوم: و اما در باره علوم، هر گاه تعریف قرآنی آنرا مد نظر بگیریم، چون علم خداوند بدون استثناء شامل همه علوم میشود، پس همه علوم الهی هستند. همچنین، وقتی که بشری میشوند و به دست بشر میرسند، باز هم بدون استثناء همه علوم نسبی میشوند؛ و اینطور نیست که علوم طبیعی و تجربی بشر نسبی، و علوم انسانی و دینی بشر مطلق باشد؛ و اساسا این علوم از منظر الهی قابل تفکیک نیستند، و همه آنها هم آیات و نشانه های الهی هستند. اینکه خداوند میفرماید: و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا، شامل کلیه علوم میشود. و آنجا هم که میفرماید: قل رب زدنی علما، باز هم شامل کلیه علوم میشود. و باز آنجا هم که میفرماید: لا تقف ما لیس لک به علم، باز هم شامل کلیه علوم میشود.
10ـ در مورد آیه لا تقف ما لیس لک به علم: و اما در مورد آیه لا تقف ما لیس لک به علم: ۱ـ آیه مطلق و بدون قید و شرط است و هیچ تخصیص یا استثنائی در بر ندارد. ۲ـ هم به اندیشه و ایمان قابل اطلاق است و هم به تجربه و عمل. ۳ـ گاهی اوقات علم به آسانی قابل تحصیل نیست. بنابراین، از دستور آیه دیگر باید بهره برد: قل رب زدنی علما. و در پی تحقیق رفت. ۴ـ ادامه آیه بیان میدارد که سه ابزار تحصیل و تحقیق علم، چشم، گوش و فواد هستند، و نادیده گرفتن هر یک، به رشد ناقص و ناموزون بشر منتهی میشود. اینکه فرموده اید: «آیه مذکور ناظر بر روش اثباتی و ایجابی است و نه نفی و سلبی»، در صورتی صحیح است که هیچگونه قرائن و شواهد اثباتی وجود نداشته باشد. در غیر اینصورت، قضاوت عجولانه، برای هر دو حالت، نادرست خواهد بود.
11ـ دو پرسش از مهندس عبدالعلی بازرگان و پاسخهایی که ایشان با رعایت اصل لا تقف ما لیس لک به علم ارائه نمودهاند: سوال اول: بنظر شما امام زمانى وجود دارد یا نه؟ یا اینکه وجود امام زمان بعنوان یک ایده براى نجات است؟ پاسخ: بیشتر دینداران عالم به چنین ایدهای برای آینده باور دارند و امیدوار هستند، همچون پدیده پیامبری که تداوم داشته است..مسئله غیبت مختص شیعه و مستند به اقوال و احادیث است. از قرآن تنها خطوط کلی نجات مستضعفان و متقین استنباط میشود. سوال دوم: در باب امام زمان از استاد بازرگان بیشتر توضیح میخواهم، من شیعه دوازده امامی هستم ولی در مورد امام دوازدهم هنوز به یقین نرسیدم گروهی میگویند امام حسن عسگری فرزندی نداشتند گروهی میگویند فرزندی داشتند ولی در کودکی فوت شده است و گروه دیگر میگویند که در سن پنج سالگی به امامت رسیده است و سوالهای زیاد دیگر … لطفا ساده و روان توضیح دهند که خودشان دوازده امامی هستند یا یازده امامی؟ اگر دوازده امامی هستند از امام دوازدهم چه چیزی بر جای مانده است که به کار من در این دنیا بخورد با تشکر از شما. پاسخ: تنها سئوالات قرآنی را مطرح سازید. من در تاریخ و روایات تخصصی ندارم. این مسئله یک اصل و اساسی از نظر باور به نجات و پیروزی نهائی صالحان دارد که کم و بیش اکثر پیروان شرایع به آن باور داشته یا دارند، و یک سلسله شاخ و برگهائی که در طول تاریخ به آن افزوده شده و امروز جنبه تابو پیدا کرده است. نمادش امثال احمدی نژادها و حجتیهایهای قدیم و جدید که هدف خلقت را در همین موضوع میدانند و انکار خدا را راحتتر از آن میپذیرند.
12ـ نظر مرحوم آیت الله منتظری در باره آیه لا تقف ما لیس لک به علم: آن مرحوم در صفحه ۱۳۱ کتاب موعود ادیان نوشته اند: «قرآن می فرماید: و لا تقف ما لیس لک به علم آنچه را به آن علم نداری، نفیاً و اثباتاً دنبال نکن، زیرا و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا به شما جز اندکی علم داده نشده است». نظر آن مرحوم نیز با آنچه که در ایمیل قبلی عرض شد، مشابهت دارد.
13ـ نسبت تحول جوامع با رهبری آنها: آقای بنیصدر در اواخر فصل پایانی کتاب «بیان استقلال و آزادی» نوشتهاند… «هر تحولی در جهت جامعه آرمانی، همواره نیازمند امام و الگو است». بدیهی است که منظور ایشان، نشستن و دست روی دست گذاشتن و انتظار (منفی) برای ظهور نیست. هدف و قصد آقای بنیصدر از بیان این جمله، تأکید بر اهمیت نقش امام و الگو در تحول جوامع به سمت جامعه آرمانی است، بهویژه به یمن ابهام زدایی از اندیشه راهنما. عمل به اندیشه راهنمای ابهام زدایی شده و سازگار با فطرت و حقوق انسان، سبب افزایش خودانگیختگی او شده و هر اندازه خودانگیختگی بیشتر شود، میزان رشد جامعه و توان جامعه برای تغییر کردن و تغییر دادن افزونتر میگردد. بنابراین، اهمیت نقش امام و الگو، به گونهای است که نمیتوان در رابطه با نسبت تحول جوامع بشری با رهبری آنها قائل به رابطه علت و معلولی شده و یا برای یکی از آنها تقدم قائل شد. بعنوان مثال، نه گاندی (به تنهایی) علت تحول هندوستان بود، و نه تحول هندوستان (جبراً) علت ظهور و الگو شدن گاندی شد. گاندی اَبَر انسان نبود، عضوی از جامعه هند بود که نیاز به تغییر را در جامعه خود شناخت و به خود زحمت الگو/بدیل شدن داد؛ و تحول هند به او نیاز یافت. و بدین ترتیب، هندوستان بدیل خود شد، هندیان تغییر کردند، و توانستند هند را تغییر دهند (= خدا سرنوشت هند را تغییر داد.) فریدون فرخ فرشته نبود/ ز مشک و ز عنبر سرشته نبود/ به داد و دهش یافت آن نیکویی/ تو داد و دهش کن فریدون تویی