back to top
خانهدیدگاه هاناصر تکمیل همایون: زمان تشکیل اتحادیه ایرانشهری فرارسیده است

ناصر تکمیل همایون: زمان تشکیل اتحادیه ایرانشهری فرارسیده است

 takmilhoomayoun nasser ایلنا: ناصر تکمیل همایون با اعتقاد بر اینکه‌”ایران بیش از آن که یک ذخیره فرهنگی باشد، یک کمپلکس تمدن فرهنگی‌ست. همه این خرده فرهنگ‌ها، بیانگر این روح هگلی در تمدن ایرانی‌ست، می‌گوید: تمامی سرزمین‌های از دست رفته، امروزه به واحد سیاسی مستقل بدل شده‌اند و به هویت‌های قومی خودشان متکی‌ شده‌اند.

به گزارش خبرنگار ایلنا، مفهوم اندیشه ایرانشهری در سالیان اخیر توسط فیلسوف سیاسی معاصر ـ سیدجواد طباطبایی ـ و برخی دیگر از مورخان نظیر ناصر تکمیل همایون و تورج دریایی از منظر تاریخ‌نویسی سیاسی و اجتماعی مورد توجه ویژه قرار گرفته است. این اندیشه به مفهوم پدیدارشناختی عام موضوع، ایران را به مثابه یک روح تاریخی دانسته و تاریخ سیاسی ایران را (دست‌کم از دوران ساسانیان) واجد رویکرد انباشت‌گرا و دولت محور، پیش از آغاز مفهوم دولت مدرن به معنای عام آن اعم از state”  establishment, government” می‌دانند. این تبارشناسی سیاسی و تاریخی جذاب، موافقان و مخالفان پرشوری دارد.

ناصر تکمیل همایون، دانش آموخته تاریخ و جامعه‌شناسی دانشگاه سوربن، مولف بیش از 30 جلد کتب تاریخی مختلف و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، یکی از مدافعین سرسخت و جدی این نظریه است. مشروح گفتگوی ایلنا با نویسنده کتب “خوارزم”، “خلیج فارس”، “مرزهای تاریخی ایران” و چندین کتب تاریخی دیگر در ادامه می‌آید:

اندیشه‌ای تحت عنوان اندیشه سیاسی ایرانشهری در سال‌های اخیر مورد بازخوانی قرار گرفته که حامل معنایی‌ست که ذیل آن ایرانیان را واجد آگاهی ملی تاریخی و همچنین واجد معنای دولت – ملت به مفهوم امروزین آن می‌داند. ریشه‌های تاریخی این اندیشه در کجاست و چه چیزی به این تبارشناسی سیاسی و تاریخی، روح تداوم بخشیده است؟

اندیشه ایرانشهری از دوره ساسانیان نشات می‌گیرد و واژه و مفهوم و ثغور مرزی آن هم مربوط به همان دوره است ولی بی‌گمان، ریشه‌ای پیش از ساسانیان دارد که به دوران هخامنشیان و مادها بازمی‌گردد. اردشیر بابکان هم حکومت خودش را در پیوند با هخامنشیان دانست. این مفهوم در واقع به دوران پیشاساسانی بازمی‌گردد اما تجلی مفهومی و شماتیک آن به دوران ساسانیان بازمی‌گردد. مورخان و جغرافی‌دانان و سیاستمداران ایرانی، نظر به تداوم اندیشه ایرانشهری داشتند که نمونه برجسته آن، خواجه نظام‌الملک توسی بود. پس از آن با حملات مغولان، این تعادل تاریخی قدری درهم ریخته شد و زمان برد تا افرادی نظیر خواجه نصیرالدین توسی و یا عطاملک جوینی و خواجه رشید الدین فضل الله، بتوانند مفهوم تخریب شده را بازیابی کنند. در دوران پس از سلطه کامل خلفا بر ایران، یعنی دوران طاهریان و صفاریان و سامانیان، بیشتر دولت‌های خودمختار منطقه‌ای شکل گرفت که البته خود را نماینده واقعی مفهوم دولت ملی ایرانیان می‌دانستند ولی هیچ کدام بر مرزهای پیشین ایرانشهری، به ویژه مرزهای ساسانیان دست نیافتند و هر کدام بخش‌های کوچکی از مناطق شرقی آن را دربرمی‌گرفت.

یک خاطره برای خوانندگان ایلنا هم تعریف کنم که شاید خالی از لطف نباشد؛ یک روز در جلسه‌ای در سازمان جغرافیایی ایران با حضور مرحوم (دکتر) عباس زریاب خویی و مرحوم (دکتر) عبدالحسین نوایی، گفتم که این اشتباهست که ما می‌گوییم ایران در زمان سامانیان یا ایران در زمان آل بویه! بایستی بگوییم که قلمرو آل بویه یا سامانیان در ایران! این از لحاظ تاریخی درست‌تر است.

آیا این قلمروبندی بر مبنای مرزهای شبه سیاسی درون یک مفهوم فرهنگی، تشتت ایجاد نمی‌کنند و زمینه ذهنی لازم برای جرایاناتی که به دنبال ملوک الطوایفی کردن ایران بوده و هستند را تقویت نمی‌کند؟

 این البته یک حالت ملوک الطوایفی ایجاد کرد اما در دل این کثرت، وحدت ایرانشهری همواره حاکم بوده است. هنگامی که ترکان به ایران ورود کردند همگی در ایرانشهری زیستند و حکمرانی کردند. وقتی می‌گویند از حلب تا کاشغر مداین سلطان سنجراست…؛ این بدین معناست که این حکام هم تاریخ ایرانشهری را می‌فهمیدند. به طور رسمی هم از زمان شاه اسماعیل صفوی بود که به همین نام دوباره به احیاگری سیاسی ایرانشهری پرداخته‌اند. نادرشاه و کریم خان زند هم در همین خط بودند. من نامه‌هایی از آغامحمدخان قاجار دیده‌ام که وقتی اختلاف میان گرجستان و دولت مرکزی ایران پیش می‌آید، آغامحمدخان می‌گوید که این ملک ایران است و ما نمی‌توانیم از آن صرفنظر کنیم. این هم همان ذهنیت ایرانشهری بوده، در عین حال که در آن زمان ممالک محروسه مطرح بوده است.

امکان تحقق مفهوم ایرانشهری با توجه به واقعیت‌های جاری روز وجود دارد؟

 

بسیار بعید است. تمامی این سرزمین‌های از دست رفته، امروزه به واحد سیاسی مستقل بدل شده‌اند و به هویت‌های قومی خودشان متکی‌ شده‌اند. اما الان زمان مناسبی برای ایجاد اتحادیه کشورهای ایرانشهری‌ست. در ذیل این اتحادیه، کشورهای مختلف می‌توانند در عین حفظ استقلال سیاسی خود، معاضدت و همکاری‌های فرهنگی، علمی و اقتصادی را افزایش دهند. این همکاری عین روحیه ایرانشهری‌ست اما به زبان قرن بیست و یکم!

می‌شود اندیشه ایرانشهری را همانند ایده‌آلیسم آلمانی، از باب تداوم در سنت اندیشه سیاسی خاص ایران درنظر داشت؟

 

تمدن ایران را نباید به کشورهای دیگر تشبیه کنید!

 

وجه شبه را از منظر تداوم در نظر داریم. به طور مثال از بزرگمهر حکیم، تا فیروزان و هرمزان، برمکیان، فضل بن سهل، حسنک وزیر، عمیدالملک کندری، خواجه نظام و خواجه و نصیر، یک تداوم در رویکردهای سیاسی وجود ندارد؟ یا این مفهوم، محدود به مرزهای جغرافیای پیشین ایران است؟

 

بله، این اندیشه در حکمرانان و سیاستمداران ایران همواره وجود داشته است. این امر از نظر جغرافیایی هم، اتفاقا واجد تداوم بوده است. البته از نظر جغرافیایی، خیلی‌ها روی آمودریا (جیحون) تاکید دارند ولی از نظر من، سیردریا (سیحون)، شامل ایران بوده است. اخسیکت که دیار اثیرالدین اخسیکتی بوده است و یکی از بنادر سیردریاست، متعلق به ایران بوده است.

 

ابن رسته هم در اعلاق النفیسه، چنین چیزی را تایید می‌کند، منتها سوال حاضر بیشتر به یک شکل کنفدراتیو مدنظر است یا یک ساختار یونیتاریک و متمرکز با محوریت ایران؟

 

ما باید بدانیم که در چه قرن و دوره‌ای داریم زندگی می‌کنیم. عملی‌ترین کار تشکیل همان اتحادیه است.

 

پس شما معتقدید که ایران به تعبیر پدیدارشناختی هگلی، یک روح تاریخ به نام ایرانشهر دارد که فارغ از مرزهای سیاسی کنونی‌ست؟

 

بله قطعا همینطور است! ایران بیش از آن که یک ذخیره فرهنگی باشد، یک کمپلکس تمدن فرهنگی‌ست. همه این خرده فرهنگ‌ها، بیانگر این روح هگلی در تمدن ایرانی‌ست. اگر به گرجستان سفر کنید و یا ارمنستان تا قرقیزستان و یا عمان هم قابل رویت است. حتی روس‌ها به زبان مردمان مناطق آبخازیا و اوستیا، “ایرونی” می‌گویند. ما چنین روح دیگری هم در آسیا داریم به نام مهاچین یا چین بزرگ! که از شبه جزیره کره گرفته تا ویتنام و تایلند و لائوس و تایوا و نپال را دربرمی‌گیرد. همچنین شبه قاره هند واجد چنین ویژگی‌هایی‌ست. از مالدیو تا سریلانکا و اندونزی و سنگاپور و مالزی و بنگلادش و پاکستان، همگی در ذیل شبه قاره هند قابل تعریف هستند. این 3 تمدن بزرگ ایران و چین و هند تاثیرگذارترین تمدن‌های تاریخ هستند البته باید مجموعه تمدن‌های حاضر در بین‌النهرین را هم در ذیل این تمدن‌ها دید.

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید