back to top
خانهنویسندگانهادی قدسی: قرآن و سامانه وحی

هادی قدسی: قرآن و سامانه وحی

متن زیرا بخشی از مقدمه پژوهشی است در مورد مفهوم واژه نفس در قرآن.

همان طور که بین مسلمانان مشهور است، قرآن حاوی مطالبی است از ماوراء دنیای طبیعی که از سوی خداوند نازل شده تا مورد فهم انسان قرار گیرند و به پیامبر اسلام به صورت وحی انتقال یافته اند. او هم آن مطالب را برای دیگران بازگو کرده که عده ای آنها را نوشته اند. از نظر شکل، بعدها این مطالب به صورت کتابی حاوی سور و آیات نظم یافته اند. تعداد سوره ها 114 عدد و تعداد آیه ها بنابر نحوه تنظیم آن 6236 آیه است. بنابر خود قرآن، این آیات از نظر اهمیت و اصالت (وابستگی مستقیم به ام الکتاب-خزانه غیب)، به دو دسته آیات محکمات و آیات متشابهات تقسیم شده اند که دورتر به آن ها خواهیم پرداخت.

وحی:

برای شناختی بیشتر از قرآن، طبیعی است که سرچشمه پیدایش آن که وحی باشد را مختصری مورد بررسی قرار دهیم. در ترجمه المیزان جلد 12 ص 423 در مورد وحی آمده است: “کلمه ( وحى) بطورى که راغب گفته به معناى اشاره سریع است، که البته همواره از جنس کلام و از باب رمزگویى و یا به صورت صوت و مجرد از ترکیب و یا به اشاره و امثال آن است.

و از موارد استعمالش بدست مى‏آید که از باب القاى معنا به نحو پوشیده از اغیار است، پس الهام به معناى القاى معنا در فهم حیوان از طریق غریزه هم از وحى است، هم چنان که ورود معنا در نفس انسان از طریق رؤیا و همچنین از طریق وسوسه و یا اشاره، همه از وحى است، در کلام خداى تعالى هم در همه این معانى استعمال شده یک جا در القاء در فهم حیوان از راه غریزه استعمال کرده و فرموده: وَ أَوْحى‏ رَبُّکَ إِلَى النَّحْلِ (وپروردگارت به زنبور عسل وحی کرد-نحل 68) و در القاء از باب رؤیا استعمال کرده و فرموده: وَ أَوْحَیْنا إِلى‏ أُمِّ مُوسى‏ ( وبه مادر موسی وحی کردیم-قصص 7) و در وسوسه استعمال کرده فرموده: إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلى‏ أَوْلِیائِهِمْ (آگاه باش که شیطان ها به دوستان خود وحی می کنند-انعام 121) و در القاء از باب اشاره استعمال کرده و فرموده: فَأَوْحى‏ إِلَیْهِمْ أَنْ سَبِّحُوا بُکْرَهً وَ عَشِیًّا  پس وحی کرد به آنان که تسبیح کنید بامداد و شامگاه-( مریم 11)”.

 و همچنین در مورد جن و انسان و وحی کردن به یکدیگر در آیه 112 سوره انعام آمده است: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطِینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحِی بَعْضُهُمْ إِلى‏ بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً…   و این چنین براى هر پیامبرى دشمنى (از) شیاطین انس و جنّ قرار دادیم بعضى از ایشان سخنان فریب دهنده را به بعض دیگر وحى میکردند…

بنابر آن چه گذشت، وحی واژه ایست عام وبه مفهوم رساندن پیام از راه های گوناگون می باشد. در مورد خداوند، وحی پدیده ایست که از آن طریق با مخلوقات مادی، یعنی جمادات، حیوان و انسان تماس برقرار میکند.

نزول قرآن به پیامبروسیله همین سازوکاروحی صورت پذیرفته است. در سوره نجم، نحوه نزول وحی به پیامبر را تشریح می کند: ابتدا به معرفی شخصیت پیامبر می پردازد: ما ضَلَّ صاحِبُکُمْ وَ ما غَوى‏ (نجم2) همراه شما (پیامبر) درگم راهی و غی نیست.   درترجمه المیزان جلد 19 ص 43 زیر این آیه آمده است: ” کلمه ( ضلال) به معناى خروج و انحراف از صراط مستقیم است، و کلمه ( غى) معنایى دارد مخالف با معناى کلمه ( رشد) و چون رشد به معناى آن است که انسان به واقع مسائل برسد، در نتیجه غى عبارت است از اینکه انسان به خلاف واقع بیفتد. راغب مى‏گوید:    ( غى) به معناى جهلى است که ناشى از اعتقاد فاسد باشد، چون گاهى اوقات جهل آدمى ناشى از نداشتن عقیده است، چه عقیده صحیح و چه فاسد، و گاهى هم ناشى مى‏شود از اعتقاد به چیزى که فاسد است، و کلمه” غى” به معناى آن جهلى است که ناشى از داشتن عقیده فاسد باشد، نه از بى‏اعتقادى”.

بنابراین آیه، پیامبر دارای دین یا مرامی خارج ازراه رشد نداشته، و اصل راهنما و زمینه تفکرش در  صراط مستقیم بوده است.

باز هم درمورد شخصیت پیامبر، در سوره جمعه آیه 2 می فرماید:  هُوَ الَّذِی بَعَثَ فِی الْأُمِّیِّینَ رَسُولاً اوست که از میان امی ها رسولی برگزید. بنابراین آیه و ایه های دیگری، پایگاه فرهنگی-اجتماعی پیامبر در میان امی ها بوده است. در نتیجه واژه امی در این بحث از اهمیت ویژه ای برخوردار می شود زیرا از سوئی به موقعیت و شخصیت پیامبر تعلق دارد و از سوی دیگر باید دید چرا خداوند یک امی را برای نزول پیام خود به انسان برمی گزیند وبر آن تأکید می کند. بااین وجود اغلب مفسران قرآن به ریشه یابی این واژه مهم ارزش نداده اند و بیشتر از قول دیگری آن را برابربا بی سوادی که خواندن و نوشتن نمی داند معنا کرده اند. المیزان بیش از دیگران به کاوش پرداخته است. در جلد 19 صفحه 446 در ذیل این آیه آمده است: ” (امیین) جمع کلمه ( امى) است، یعنى کسى که قادر بر خواندن و نوشتن نیست. و منظور از این بى‏سوادان- به طورى که گفته شده- مردم عرب هستند، که در عصر رسول خدا (ص) بیشترشان بى‏سواد بودند، و جز افرادى انگشت‏شمار قادر بر خواندن و نوشتن نبودند.  بعضى احتمال داده‏اند که مراد از کلمه ( امیین) مشرکین باشند، یعنى غیر اهل کتاب، به شهادت اینکه قرآن کریم از یهودیان نقل مى‏کند که گفتند: لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ (آل عمران-75) ..لیکن این احتمال درست نیست، براى اینکه در ذیل آیه مى‏فرماید: یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آیاتِهِ یعنى او را مبعوث کرد تا آیات خدا را بر آن امیین بخواند، و اگر منظور از این کلمه مشرکین باشند، باید بگوییم که آیاتى از قرآن تنها بر مشرکین خوانده مى‏شده …..”.

با این حال، نویسنده المیزان به این امر توجه نکرده است که مفهوم امی در قرآن نمی تواند بی سواد باشد.  زیرا خود می گوید در آن زمان اغلب اعراب بی سواد بودند، چه اهل کتاب چه مشرک، در این صورت این بیان قرآن که گزینش پیامبر را از میان  بی سوادان انجام داده است بی مورد می باشد و می توانست بگوید که پیامبر بی سواد بوده است. در آیه بالا: لَیْسَ عَلَیْنا فِی الْأُمِّیِّینَ سَبِیلٌ، سبیل به معنای راه، طریق، مرام می باشد، مانند سبیل الله (راه خدا، مرام خدا). این آیه اعتراض یهودیانی را نشان می دهد که می گفتند ما اجازه نمی دهیم امی ها (کسانی که اهل طریق و مرام خاصی نیستند- زیرا در آن زمان اسلام هنوز به مثابه یک دین صاحب کتاب گسترش نیافته بود، به این دلیل که نگفتند مسلمانان و گفتند امی ها) بر ما راهبر باشند.

همچنین در سوره آل عمران آیه 20 می فرماید … وَ قُلْ لِلَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ وَ الْأُمِّیِّینَ أَ أَسْلَمْتُمْ … یعنی به اهل کتاب و امیین بگو…. اکثر مفسرین واژه امیین را در اینجا برابرمشرکین قلمداد کرده اند که درست نیست زیرا در این صورت می بایستی پیامبر هم مشرک می بود. این آیه اهل کتاب و امیین راخطاب می کند، یعنی امیین اهل کتاب نبودند. مشرک هم نبودند زیرا پیامبر از میان آنان برگزیده شده است. در نتیجه، بنابرقرآن، در آن زمان جامعه از نظر فرهنگی به سه دسته تقسیم می شده است، یکی اهل کتاب (یهود و نصارا)، دیگری مشرکین و دسته سوم را کسانی تشکیل می داده اند که نه اهل کتاب بودند و نه مشرک که پیامبر از میان این دسته برگزیده شده است. امی یعنی انسانی که به دنبال تحقیق و پژوهش و گرویدن به ادیان نیست، و مشرک هم نمی باشد. چه این امر به دلیل بی سوادی و یا به دلیل بی قیدی و یا عدم آگاهی و شناخت نسبت به مرام بوده باشد. وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ إِلَّا أَمانِیَّ (بقره- 78) یعنى: (بخشی) از(میان) آنان امی اند، علمی به کتاب(دین) ندارند، و با آمال(ذهنیات خود یا دیگران) خودشانند.  بنابراین در قرآن امی به کسی اطلاق می شود که عالم (به امر دین) نبوده واز دینی تبعیت نکند، باذهنیات و برداشت های شخصی و یا نظریه های ذهنی دیگران زندگی کند، به اصطلاح امروزی، حالتی شبیه انسان لائیک (به معنای بی مرامی) می باشد. امی بودن، به معنای پیروی نکردن از دین یا مرامی که شناخت کافی ازآن نداشته باشیم، از دیدگاه قرآن عمل پسندیده ایست و از این نظر، انسان امی از کسی که بدون آگاهی پیرو دین یا آئینی باشد برتر می باشد:  وَ لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کُلُّ أُولئِکَ کانَ عَنْهُ مَسْؤُلا (سوره اسراء آیه 36) هرگز ازآن چه علم و شناخت ندارى پیروی مکن که چشم و گوش و دل همه در آن مسئولند. به این ترتیب، قرآن ضمن تشویق انسان به پژوهش و شناخت، امی بودن را به پیروی کورکورانه از دین ترجیح می دهد.

   در واقع، امی کسی است که رنگ شرک و کفر و دین‌های از خود بیگانه در بیان قدرت را به خود نگرفته باشد. به سخن دیگر، امی کسی است که به دلیل پیروی نکردن کورکورانه از مرام یا دینی،  وجدانش بکر و برای پذیرش و قبول پیام نو آماده است. در صورتی که گیرنده پیام امین باشد، وحی را همان گونه که براو نازل می شود، بدون کاست و افزود، بازگو می کند.

إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْیٌ یُوحى (نجم 4) آن چه می گوید بجز وحی دریافتی نیست. بدیهی است که منظور از “آن چه”، مطالبی می باشند که به او وحی شده اند(آیات محکمات) و او در بازگوئی آن ها صادق بوده است. زیرا پیامبر همانند دیگر انسان ها، روزمره سخنان دیگری غیر از وحی بر زبان می آورده است. عَلَّمَهُ شَدِیدُ الْقُوى (نجم 5) که با نیروئی بزرگ به او آموزش داده شد.‏ به این ترتیب، از دیدگاه قرآن رابطه وحی با خداوند انکار ناپذیر است و محمد ابن عبدالله برای پیامبری و دریافت وحی آموزش داده شده است. و از فحوای آیات مشخص می شود که این آموزش یک بار صورت گرفته و پیامبر این آمادگی دریافت وحی را در خود نگه داشته است. ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّى‏ (نجم 8) آنگاه آنچه را که تعلیم گرفته بود، درون خود نگاه داشت. در تفسیر المیزان ج 19 ص 44 در ذیل این آیه آمده است: ” کلمه( دنو) که مصدر فعل ( دنى) است به معناى نزدیکى است، و کلمه ( تدلى) که مصدر فعل ( تدلى) است، به معناى بسته شدن و آویزان گشتن به چیزى است، ولى به طور کنایه در شدت نزدیکى استعمال مى‏شود”.

به این ترتیب، تحولی ماندنی در دستگاه روان پیامبر ایجاد می شود که  بر پایه آن:  فَأَوْحى‏ إِلى‏ عَبْدِهِ ما أَوْحى (نجم 10)وحی شد به بنده خود، آن چه را که وحی کرد. بدون این که امتیازی نسبت به دیگر انسان ها(بندگان خدا) به پیامبر داده شود، به او وحی شد.

مولانا در داستان موسی و شبان، پس از وحی آمدن به موسی از سوی خداوند، نحوه آمدن وحی را چنین تشریح می کند:

بعد از آن در سر موسی حق نهفت       رازهایی گفت کان ناید به گفت

بر دل موسی سخنها ریختند                         دیدن و گفتن بهم آمیختند

چند بی‌خود گشت و چند آمد بخود                چند پرید از ازل سوی ابد

بعد ازین گر شرح گویم ابلهیست           زانک شرح این ورای آگهیست

ور بگویم عقلها را بر کند                           ور نویسم بس قلمها بشکند

آن چه تا کنون انجام گرفته، آمادگی دستگاه روان پیامبر برای دریافت وحی بوده است. حال ببینیم کدام یک از بخش های دستگاه روان او مآموریت دریافت وحی و چگونگی آن را بر عهده داشته است. ما کَذَبَ الْفُؤادُ ما رَأى (نجم 11) آن چه دلش می بیند کاذب نیست. بنابراین آیه، پیامبر پیام خداوند را با دل خود مشاهده می کرده است. می دانیم بخشی از دستگاه روان انسان بدون یاری چشم قادر به دیدن می باشد که در فرهنگ های مختلف و از دیر باز آن را به دل یا قلب نسبت می دهند. و می دانیم هنگام خواب دیدن، قادریم بدون استفاده از چشم و گوش و زبان، ببینیم و بشنویم و سخن بگوئیم. در بیداری همچنین با بستن چشم ها و کمی تمرکز، قادر هستیم آن چه که باذهن خود می سازیم را با چشم دل مشاهده نمائیم. مثلا با بستن چشم هایمان تصویر درخت سبزرنگی را به رنگ قرمز یا هررنگ دیگری که اراده کنیم ببینیم. اما قرآن تأکید می کند که مشاهدات پیامبر از نوع ساخته  ذهن نبوده و آن چه را که می دیده است حقیقی بوده اند: ما زاغَ الْبَصَرُ وَ ما طَغى (نجم 17) چشم او نه عوضی می بیند، و نه در دیدن تجاوز می کند.

درترجمه تفسیرالمیزان جلد19 ص 50 ذیل آیه آمده است: “کلمه ( زیغ) که مصدر فعل ( زاغ) است به معناى انحراف از حالت تعادل و استقامت است، و کلمه ( طغیان) که مصدر فعل( طغى) است، در هر عملى به معناى تجاوز از حد در آن عمل است، و( زیغ بصر) به این معنا است که چشم آدمى چیزى را به آن صورت که هست نبیند، و طورى دیگر ببیند، و (طغیان بصر) به این معنا است که چیزى را ببیند که اصلا حقیقت ندارد”.

بنابراین آیه، آن چه را که پیامبر مشاهده می کرده حقیقی بوده و شک در آن راه نداشته است. با این وجود توجه به این نکته ضرور است که پیامبر بشری بوده مانند دیگران، محدود به درک و گنجایش و دریافت بشری. آیه های نازل شده هم در همان محدودیت قرار می گیرند و آیه هائی هستند که قابلیت نزول داشته اند. وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا” (اسراع 85) درباره روح از تو مى‏پرسند بگو روح از امر پروردگار من است و جز اندکى از دانش به شما داده نشده است  در این آیه، علم بشر برای درک وفهم روح حتی با آیه تنزیل داده شده را کافی نمی داند. به این ترتیب، آن چه را که پیامبر مشاهده می کرده (وحی) در محدوده درک و دریافت بشر بوده است. بنابراین، همه می توانند در صورت آمادگی، همان مشاهدات را داشته باشند. چنان که در  ایه 29 سوره ص، آمده است:کِتابٌ أَنْزَلْناهُ إِلَیْکَ مُبارَکٌ لِیَدَّبَّرُوا آیاتِهِ وَ لِیَتَذَکَّرَ أُولُوا الْأَلْبابِ  این کتابى است که به سوى تو نازلش کردیم تا در آیات آن تدبر کنند و خردمندان متذکر شوند نشان می دهد آیاتی که به پیامبر وحی شده اند، برای خردمندان یاد آوری وتذکرهستند ووجدان انسان خردمند و آزاد و مستقل از متن آنها آگاه می باشد.   معنای أُولُوا الْأَلْبابِ  چنان که در آیه های 17 و18 سوره زمر آمده است، صاحبان خرد، عقل گرایانی هستند که از متجاوزین به حق دوری می کنند وخدا را پرستش می نمایند و به تمام گفته ها گوش فرا می دهند و بهترین را انتخاب می کنند. چنین انسان هائی با آگاهی از حقوق خویش، در استقلال و آزادی می زیند و پیام حق در انطباق با اصل راهنمایشان می باشد.

 

دلیل عقلی بر عملکرد وحی:

نَفس (1) یا ضمیر نا خودآگاه، منبع اطلاعات و داده‌هائی از گذشته ما می باشد که خارج از دسترس ما یا وجدان آگاه ما به آن ها است. روان درمانی جدید، به خصوص بعد از فروید، کوشش می کند تا با روانکاوی و دست یابی به این اطلاعات خفته در نفس و یافتن ریشه های بیماری فرد مبتلا، به درمان او بپردازد. بنابر قرآن، نفس قبل از خلقت انسان وجود داشته است. در آیه های متعددی بیان می کند که انسان را از نفسی یکتا آفریده است (خَلَقَکُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَه). بنابراین، پدیده  نفس که ذات انسان یا انسان واقعی است، قبل از خلقت او وجود داشته و با خلق انسان، این پدیده با جهان مادی به صورت موقت آمیزش کرده است. مکان اصلی نفس، جهان غیر مادی است، همچنان که مولوی می گوید:

مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک

چندروزی قفسی ساخته اند از بدنم

به این ترتیب، طبیعی است که درنفس پاره ای ازرموز واطلاعات و چگونگی عالم ملکوت که جایگاه واقعی اوست، نهفته باشد. آن نیروی عظیمی که برای آماده سازی پیامبر که شرحش در بالا رفت، در حقیقت می تواند ترتیباتی باشد برای کنار زدن حجاب از نفس یا ضمیر ناخودآگاه او در جهت واکاوی و کشف ذات انسان با ضعف ها و قوت های او و همچنین اسرار قبل از خلقت انسان. در نتیجه، دل یا قلب پیامبر آن اطلاعات را مشاهده می کرده و صادقانه آن ها را با اطرافیان خود در میان گذاشته است.

http://bayaneroschan.blogfa.com/post/8

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید