آیا تحریمها رژیم را نشانه گرفته اند و یا مردم ایران را؟ تحریمها به نفع چه کسی تمام می شوند و چه سیاستی را در قبال این تحریمها باید پی گرفت؟ این سئوالها اساسی هستند و پاسخهای روشن از سوی کنش گران مختلف می توانند به روشن شدن انتخاب ها کمک کنند.
قبل از هر چیز ببینیم رژیم جمهوری اسلامی در باره تحریمهای جدید چه می گوید. برای اینکه دروغگویی مدام آقای خامنه ای را یادآوری کرده باشم خاطر نشان می کنم که آقای خامنه ای گفته بود که اگر امریکا از برجام بیرون رود ایران برجام را آتش خواهد زد. ولی اینکار را نکرد. زیرا مثل همیشه توپ توخالی هوا میکند. حتی دیروز آقای خرازی که مشاور آقای خامنه ای است در دومین مجمع اروپایی که با عنوان «اتحادیه اروپایی، بازیگر اصلی امنیتی و دفاعی» برگزار شد، درباره همکاری اتحادیه اروپا و ایران در سایه تحریمهای تحمیلی آمریکا سخنرانی کرد و از جمله گفت: “بی شک، مرگ کامل برجام و خروج ایران از آن پی آمدهای بسیار خطرناکی را دربر خواهد داشت؛ لذا همکاری اروپا با ایران و تحقق حقوق ایران براساس برجام امری حیاتی است. در صورتی که آمریکا موفق شود توافق هستهای را کاملاً نابود کند، بی ثباتی را بر منطقه تحمیل خواهد نمود.” پس از دید ایشان برجام برخلاف آنچه گفته بود نباید بمیرد. ما با دو نوع برخورد در داخل رژیم مواجه هستیم که در اصل هر دو یک هدف را پی می گیرند. یکی مانند آقای ظریف که ادعا می کند تحریمها جنایت علیه بشریت است و دیگری خود آقای روحانی که با زبانی دیگر می گوید تحریمها اثری ندارند. اگر تحریمها اثر ندارند چرا شدت اثر آن را به جنایت علیه بشریت مانند می شوند؟ اگر اقتصاد ایران همانطور که آقای روحانی گفت آماده است که “تحریمها را با افتخار دور بزند” از چه رو در آغاز تحریمها اقتصاد ایران چنین ضعفی را از خود نشان می دهد؟ پس تحرمیها اثر دارند. کافی است به قیمتها در ایران نگاه کنیم و به میزان رشد نرخ بیکاری نظر بیاندازیم. مردم ایران هر روز اثر این تحریمها را شدیدتر حس می کنند. اما با این تحریمها چگونه باید برخورد کرد.
1 ـ عده ای تمام توان خود را بکار برده اند تا تحریمهای امریکا صورت گیرد و از این تحریمها با خوشحالی تمام دفاع می کنند و هر چه شدت این تجریمها بیشتر می شود خرسند تر می شوند. از دید این گروه که خود را برانداز می دانند، هدف (=براندازی) هرگونه روشی (نوکری اجنبی و وابستگی و تجاوز به حقوق استقلال و آزادی و…) را توجیه میکند. آنها برای حذف رژیم، حاضرند در هر وادی قدم بگذارند و در این زمان با روی کار آمدن حکومت آقای ترامپ مسابقه آنها با یکدیگر برای بدست آوردن دل او برای ساختن آلترناتیو وابسته، سخت شدید است. هر روز در یکی از شهرهای امریکا یا اروپا یا اسرائیل جلسهای تشکیل میدهند تا “پاکیج” مطلوب آمریکا را آماده کنند. این گونه از براندازان، بروی نفرت مردم از رژیم سرمایه گذاری می کنند اما نه خود توانایی ارائه یک بدیل ملی را دارند و نه اصولا به توانایی مردم ایران باور دارند. مشکل آنها این است که تمام امید خود را به دخالت امریکا بسته اند و هر تحولی که در امریکا و یا در سخنان ترامپ صورت می گیرد در روحیه آنها بشدت تاثیر دارد.
2 ـ برخی دیگر قبول می کنند که این تحریمها برای زندگی مردم ایران مشکلات بوجود می آورد و مسئول این تحریمها را نیز سیاستهای رژیم جمهوری اسلامی می دانند. اما تحریمها را فرصتی می دانند برای ضربه زدن به رژیم و پایان دادن به آن. این گروه پاسخ نمی دهند که اگر تحریمها به ضرر مردم هستند چطور می توانند برای آنها فرصت باشد. بدون حل این تناقض، می گویند بله سختی وجود دارد اما راه دیگری نیست فشاری که به مردم می آید بارها بیشتر از آن به رژیم وارد می شود. تحریمها رژیم را وادار به تسلیم خواهند کرد. و باز به این سئوال پاسخ نمی دهند که اگر رژیم تسلیم شود آیا این امر به استقرار دمکراسی خواهد انجامید و یا به نوع دیگری از دیکتاتوری و یا حکومتی پوپولیستی منجر خواهد شد. این گروه مانند گروه بالا بر این نظرند که تحریمها رژیم را شدیدا شکننده می کنند. با اینکه خود را مخالف تحریمها می دانند اقدامی هم برای اعتراض به این تحریمها نمی کنند. آنها هرگز نمی گویند آقای ترامپ برای جنگیدن با جمهوری اسلامی حق ندارد مردم ایران را تحت فشارهای غیرانسانی قرار دهد.
3 ـ گروه سوم این تحریمها را محکوم می کند و آنها را ضد بشری می داند و معتقد است که این تحریمها مردم ایران و طبقات ضعیف را نشانه گرفته است و مشکلات عدیده برای آنها بوجود می آورد. اما در عین محکوم کردن فراموش می کنند در باره علت این تحریمها سخنی بگویند. در باره اینکه چرا ایران در این وضعیت فرار دارد و چگونه می توان از این وضعیت بیرونش آورد سخنی نمی گویند. این گروه یا متشکل از اطلاح طلبهاست یا از گروههایی که رژیم ایران ضد امپریالیست می دانند.
4 ـ اما اگر بخواهیم از دیدگاه حقوق ملی با مسئله تحریمها برخورد کنیم باید موارد زیر را در نظر بگیریم :
ـ تحریمها نتیجه و خواسته رژیم جمهوری اسلامی هستند. رژیمی که هستی خود را در گرو بحران و دشمن تراشی می بیند ناراحتی جدی از تحریمها ندارد. از زمان گروگانگیری تا کنون این رژیم بدنیال بحران سازی و تحریم بازی است. پس نه تنها تحریمها نتیجه عملکرد رژیم هستند بلکه مهمتر اینکه خواسته رژیم نیز می باشند. شب و روز آقای خامنه ای و دولت پنهان مشغول هستند که تحریمها وجود داشته باشند. دشمن نیاز این رژیم است و به آن معتاد است. تنها این نیست که این رژیم سیاستهایی را پیش برده است ولی نمی خواسته تحریم بشود. خیر این رژیم به بحران و بازی در بحران نیاز دارد. حال ممکن است که در مواردی شدت تحریمها برایش مسئله ایجاد کند اما نبود تجریم برای این رژیم مسئله مهمتری است! والا ممکن نبود سیاست هسته ای را پیش ببرند، ممکن نبود سیاست نمایشی موشکی را پیش ببرند، ممکن نبود اظهار کنند سپاه در تنگه هرمز مین گذاری کرده و به گروههای انصارالله موشک داده است. هیچیک از این امور اتفاقی نیست بلکه سیاستی است که 39 سال است این رژیم پی پرفته است. البته همانطور که در جریان برجام مشاهد شد رژیم آنجا که لازم ببیند می تواند عقب نشینی کند تا فشار بحران را کم کند بدون آنکه به آن پایان دهد.
ـ در کشوری که یک در صد جمعیت آن 70 درصد ثروت را در دست دارند، در کشوری که اقتصاد رانتی دارد و سپاه پاسداران و بنیادها و گروههای مختلف نزدیک به رژیم بخش مهمی از اقتصاد را در دست دارند تحریمها بیش از همه به مردم ایران صدمه می زند طبقات محروم که هیج، حتی طبقات متوسط را هم تحت فشار طافت فرسا قرار می دهد.
ـ در چنین شرایطی مردم ایران نه تنها فرصت و توان برای جنبش همگانی را کمتر پیدا می کنند بلکه تجارب بسیار نشان داده است که در این برهه ها گروههای اقتدارگرا تقویت می شوند و راه برای ادامه استیداد تاریخی هموارتر نیز می شود.
ـ اگر آقای خامنه ای خود را ولی مطلقه ایران می داند آقای ترامپ هم خود را ولی مطلقه جهان می داند و مانند خامنه ای برای خود رسالتی در سطح جهان قائل است و تا آنجا که دستش برسد برای رسیدن به اهدافش به جان و مال مردم تجاوز می کند. هدف آقای ترامپ استقرار دمکراسی در ایران نیست و هرگز چنین ادعایی هم نداشته است. هدف او وجود رژیمی است که با منافع امریکا سازگار باشد حال چه این رژیم چه نوعی دیگر برای او فرقی نمی کند. پس از این نظر اهداف آقای ترامپ در مقابل هدف استقرار دمکراسی در ایران است.
نتیجه اینکه در آنچه مربوط به ممانعت از استقرار دمکراسی در ایران می باشد ترامپ و خامنه ای یک مجموعه را تشکیل می دهند و حداقل در یک مورد هدف مشترک دارند. هر دو سیاستهایی را پیش می برند که مانع حرکت مردم بسوی دمکراسی هستند. کسانی که برای استقلال و آزادی ایران، برای استقرار دمکراسی در میهن می کوشند نمی توانند با یکی مخالفت کنند بدون اینکه مانع دیگر را به فراموش بسپارند و یا حتی به آن لبیک بگویند. ایندو مانع مانند ظروف مرتبطه با هم عمل می کنند و در اصل یکی بدون دیگری امکان وجود ندارد. البته منظور تنها ترامپ و خامنه ای نیستند بلکه رابطه زیر سلطه و سلطه گر است که چنین مکانیسمی را می طلبد. سیاستی مستقل داشتن، یعنی راه حل ایران را ملی کردن، یعنی راه حل بحران را بیرون رفتن از رابطه و حل مشکل در درون کشور و با رأی آزاد مردم ایران میسر دانستن. یعنی آماده کردن، شفاف کردن و مهیا کردن هر آنچه لازم است برای آنکه جنبشی عمومی برای استقرار دمکراسی در ایران صورت پذیرد. کنشگرانی که بدنبال این راه حل هستند لحظه ای از افشای رژیم و جنایتها و ترفندهایش برای بحران سازی بازنمی ایستند و اندی اجازه نمی دهند که برنامه های سلطه گران در ایران به عمل در آیند و عاملان آنها سیاستهای خود را پیش ببرند. بله، سالم بودن و مستقل بودن بهای سنگینی دارند زیرا با پیش بردن چنین سیاستی دسته های بالا به زنان و مردان مستقل مبارز هجوم می آورند تا آنها را تخریب کنند. اما راه حل دیگری برای پایان دادن به استبداد جمهوری اسلامی نیست، راه حل دیگری برای استقرار جمهوریت و حاکمیت ملی نیست. ما مردم ایران، تک تک شهروندان این مسئولیت را بعهده داریم. یا استبداد ادامه پیدا می کند و یا موفق می شویم فصل جدیدی را در تاریخ میهن آغاز کنیم.