❋ سخنانی که بر زبان آمدهاند اما تا بخواهی شگفتی آورند:
1. مکرون رئیس جمهوری فرانسه در مصاحبه با سیانان (12نوامبر 2018) گفتهاست: ترامپ پذیرفت که ما (کشورهای دیگری که قرارداد وین را امضاء کردهاند و بر آن برجام نام نهادهاند) در قرارداد اتمی با ایران بمانیم. آیا این سخن شگفتیآور است؟ از این نظر که ترامپ پذیرفته باشد کشورهای دیگر در قرارداد بمانند، شگفتیآور است، اما از این نظر که امریکا تحریم کامل میکند و اروپا در قرارداد میماند اما مجرای مالی را همچنان نمیگشاید تا بخواهی شگفتیآور است. چراکه اروپا شش ماه فرصت داشت و چند نوبت هم زمان معین کرد برای اجرائی شدن طرح اروپا برای مقابله با تحریم امریکا و هنوز که هنوز است، طرح را به اجرا نگذاشته است و طرف امریکایی میگوید نگران طرح اروپا نیست.
اما وقتی اروپا در قرارداد میماند بیآنکه طرح مقابله با تحریمهای امریکا را به اجرا گذارد، کارش به کار کسی میماند که ضعیفی را محکم نگاه میدارد تا که ضربههای مرگبار قوی کار او را بسازد. به سخن دیگر، اروپا در قرارداد میماند برای اینکه رﮊیم ولایت مطلقه فقیه را در قرارداد نگاه دارد تا که تحریمهای امریکا نفس مردم ایران را بند آورد؛
2. ظریف میگوید امریکا با تحریم مواد غذایی و دارویی از پا درآوردن مردم ایران را هدف خود کرده است. از اینرو، کار امریکا جنایت است. و پمپئو، وزیر خارجه امریکا، پاسخ میدهد که دروغ است و امریکا مواد غذایی و دارویی را تحریم نکرده است.
و کیانوش جهانپور، سخنگوی سازمان غذا و دارو، درباره تأثیر تحریمها بر خرید و تامین دارو، به ایسنا میگوید: «اظهارات آمریکا و پومپئو دروغی آشکار است. چرا که بحث دارو فقط «مواد اولیه» نیست، بلکه «انتقال پول» آن نیز بسیار مهم است. همچنین فاکتورهای دیگری هم مانند ماشین آلات تولید دارو و بسیاری از مواد جانبی و مواد واسطهای، حالت دو گانه دارند و به نام دو گانه بودن، تحریم شدهاند».
و اما پمپئو از یاد میبرد که هفته پیش از آن، در مصاحبه با بیبیسی، گفته بود: رهبری ایران اگر میخواهد مردم ایران غذا بخورند، باید تصمیم خود را بگیرد و به شرطهای امریکا گردن بنهد. اما، آیا ضد و نقیضگویی وزیر خارجه امریکا شگفتیآور است؟ نه. آنچه شگفتیآور است این است که، پس از گذشت 40 سال، او، یا هنوز نمیداند و یا میداند و او و ترامپ و… آن کار را میکنند که رﮊیم ولایت مطلقه فقیه میخواهد: انتقال اثرهای تحریمها به آسیبپذیرترین قشرهای مردم ایران، بنابراین، استفاده از تحریمها برای فعلپذیرکردن مردم ایران، آنهم درست وقتی که رﮊیم هر چهار ثبات لازم برای بقا را از دست داده است. در انتخابات میان دورهای امریکا، «اقتدارگرایان» رﮊیم بسود ترامپ وارد عمل شدند و اینک نوبت حکومت ترامپ است که بسود آنها، مردم ایران را به بینان و دارو گشتن، تهدید کند.
در 13 نوامبر 2018، رون پل (مؤسسه صلح و پیشرفت)، به درستی مینویسد: به خانم مادلن آلبرایت، وزیر خارجه در حکومت کلینتون، گفتند: تحریمهای امریکا و متحدانش برضد عراق، سبب مرگ 500 هزار کودک عراقی شد و او، در مقام توجیه، گفت: برای رسیدن به هدف، مرگ و میری از این نوع، اجتناب ناپذیر است. حالا هم آقای پمپئو، وزیر خارجه امریکا، دارد به ما حالی میکند که برای رسیدن به هدف که براندازی رﮊیم ایران است، مرگ چند میلیون ایرانی، اجتناب ناپذیر است. پمپئو میگوید دولت ایران باید چون دولت طبیعی عمل کند. اما آیا تهدید میلیونها مردم یک کشور به مرگ بر اثر نبود دارو و غذا، آنهم به این عذر که دولت آن باید رفتار طبیعی پیدا کند، کاری طبیعی است؟ آیا این حرص محافظهکاران جدید به تغییر رﮊیمها، طبیعی است؟ آیا مجهز کردن القاعده برای ساقط کردن رﮊیم اسد، کار طبیعی است؟ دستیاری امریکا با سعودیها در قتل عام مردم یمن، با بمب و موشک و سلاح گرسنگی کاری طبیعی است؟ میلیونها مردم یمن گرفتار قحطی غذا و دارو هستند و امریکا در این جنگ جنایتکارانه شرکت دارد، آیا این کار طبیعی است؟ تازه پمپئو ایران را مقصر قحطی در یمن جلوه میدهد.
در نقد نظر رون پل، می گوییم: اینکه حکومت ترامپ مصمم به براندازی رﮊیم ولایت فقیه از راه محکوم کردن ایرانیان به گرسنگی و بیدارویی است، سخنی نیست که با واقعیت بخواند. واقعیت این است که تغییر جهت رویارویی اکثریت بزرگ با اقلیت کوچک به رویارویی همگانی هر قشری با قشر ضعیفتر از خود، سیاستی از این نوع را ایجاب میکند:
❋وقتی قوی موفق میشود رویارویی اکثریت بزرگ ضعیفان را با خود، در رویارویی ضعیفها باضعیفتر از خود بیگانه کند:
1. انجیل وعده میدهد که «آخریها» «اولیها» خواهند شد. و قرآن وعده میدهد که مستضعفان امامان روی زمین خواهند شد و مارکس وعده میدهد که زحمتکشان نظام طبقاتی را از میان برخواهند داشت. گرایشهای گوناگون سوسیالیست وعده میدهند استثمار زحمتکشان توسط سرمایهداران پایان خواهد یافت.
این وعدهها بر این واقعیت پایه و از آن مایه میگیرند که در همه جای جهان، این اکثریت بزرگ است که با اقلیت استثمارکننده رویارو بوده است و هست. پس این اکثریت بزرگ است که باید حقوق خویش و توانایی خود را بشناسد و برای تغییر رابطه مسلط – زیر سلطه، به عمل برخیزد. از اینرو، فکرهای راهنمایی راه و روش در اختیار این اکثریت بزرگ قرار میدهند تا که به حرکت درآید و نظام اجتماعی را تغییر دهد. با وجود این، مجموعهِ امرهای واقع مستمر دیگری سبب شده است که نظامهای اجتماعی تغییر نکنند و اقلیت بتواند اندیشههای راهنما را از خود بیگانه کند و آنها را توجیهگر سلطه اقلیت کوچک بر اکثریت بزرگ بگرداند:
2. اقلیت کوچک، امروز بیشتر از هر زمان دیگر، موفق شده است، رویارویی زیر سلطه استثمار شونده با خود را به رویارویی ضعیف با ضعیفتر جانشین کند. مثالهای بارز:
2.1. در امریکا، ترامپ به ریاست جمهوری میرسد و انتخابات میان دورهای معلوم میکند انتخاب او به ریاست جمهوری، یک اتفاق نبوده است و پایگاه اجتماعی دارد. چرا؟ زیرا سرمایهداری موفق شده است ضعیفترها، یعنی کشورهای دیگر جهان و نیز مهاجران به امریکا و غیر سفیدها را جانشین خود کند. سفیدها نگران از دست دادن موقعیت خود هستند و قشرهای میانه و زحمتکش امریکا مزاحم خود را رقابت کشورهای دیگر و مهاجران میانگارند: «اول امریکا» بیانگر این تغییر جهت بس مهم جهان معاصر است؛
2.2. در انتخابات ریاست جمهوری برزیل، همین تغییر جهت، به بولسونارو، نامزد راستهای افراطی، نه تنها امکان داد که با گستاخی بگوید حقوق بشر دست ساخت کمونیستها است – طرفه اینکه کمونیستها هم آن را دست پخت بورﮊوازی میدانند – بلکه تغییر جهت را قطعی کند: دشمن، ضعیفترهای مهاجر و کشورهای ضعیفتر امریکای جنوبی و بومیان برزیل هستند؛
2.3. در اروپا، مأموریت گرایشهای راست افراطی، همه جا، قطعیکردن تغییر جهت است. در یکچند از کشورها موفقیت بیشتر است (ایتالیا و اتریش و لهستان تا این هنگام، اتریش و مجارستان)؛
2.4. در خاورمیانه، دشمنی عرب با اسرائیل جای به اتحادی سپرده است که در رأس آن اسرائیل، به دستنشاندگی از امریکا، قرار دارد. این اتحاد بر ضد کیست؟ برضد ایران؛
2.5. توجیه کننده جنایتهای جنگی سعودیها و اماراتیها و امریکاییها در یمن، چیست؟ توسعه طلبی ایران؛
2.6. در درون هریک از کشورها نیز، ضعیفترها بهای سنگین این تغییر جهت را میپردازند. رﮊیم ولایت مطلقه فقیه در انتقال هزینه از دوش اقلیت کوچک به دوش اکثریت بزرگ، کارکشته نیز هست.
❋ ساز و کار تغییر جهت و انداختن بار هزینهها بر دوش اکثریت بزرگ، پیچیده نیست:
1. عامل بیکاری و فقر و تهدید شدن به مرگ از گرسنگی و بیدوایی «دشمن» است. این بار، امریکا خود میگوید که راست میگوید و دشمن منم. همراه با بکاربردن این عامل،
2. بکارگرفتن مجموعهای از ترسها برای فعل پذیرکردن اکثریت بزرگ:
● ترس از گرفتار قحطی غذا و دارو که طی چهاردهه رﮊیم ولایت فقیه مردم ایران را بدان، زمینگیر کرده است؛
● ترس از تبدیل شدن مردم کشور به جمعیت بیکار که سبب میشود هر کاری را ،هراسان از دست دادن کار و پیوستن به خیل عظیم بیکاران میکند؛
● ترس از قوای سرکوب که در جنایتگری اندازه نمیشناسند؛
● ترس از جنگ و کشانده شدنش به داخل کشور که رﮊیم از آن، در فعلپذیرکردن اکثریت بزرگ، تا بخواهی سود میبرد. در نتیجه،
● ترس از جنبش بخاطر آنکه ایران را عرصه رویارویی گروههای مسلح میکند و این خطر چون با خطر قحطی جمع شود، کشور را گرفتار وضعیتی بدتر از افغانستان و سوریه و… میکند.
بدینسان، «دشمن»، (حکومت ترامپ)، با تحریمهای شدید، دو کار برای رﮊیم انجام میدهد:
1. تغییر جهت رویارویی اکثریت بزرگ با رﮊیم به رویارویی با انیران، دشمن و بدان،
2. در درون کشور، تغییر جهت رویارویی اکثریت بزرگ با اقلیت رانتخوار و فاسد به رویارویی از بالاتر با پایینتر در سلسله مراتب اجتماعی.
آن کار که جنایت برضد بشریت است، این تغییر جهت است. هرگاه مردمی حقوق خویش را نشناسند و با عمل به حقوق خویش، به استقامت بر نخیزند، این تغییر جهت در سطح جهان، جهان را در خشونتی هستیسوز فرو میبرد:
❋ مداری که در آن این تغییر جهت ممکن گشته است:
هر امری در وضعیتی روی میدهد و هر وضعیتی میدان و مداری دارد. وقتی مدار، باز و میدان، فراخنای هستی است، امرهای واقعی که بنمایه آنها زور است، روی نمیدهند. وقتی مدار، نیمه باز است، بیشتر روی میدهند. اما این در مدار بسته است که امرهای واقع با بنمایهای از زور، فراوان روی میدهند و تا بطور روز افزون، ویرانگرتر میشوند. در جهان امروز، «جهانی شدن» یک مدار بسته پدید آورده است. همین مدار است که به امریکا امکان میدهد اراده خود را اگر نه به همه جهانیان، بلکه به بخش بزرگی از جهان تحمیل کند. در این مدار است که تغییر جهت جبری و اجتنابناپذیر میشود.
در حقیقت، ایجاد کننده این مدار، یک تغییر جهت نخستین است. عامل آن نیز سرمایه داری است: تغییر جهت تولید از برآوردن نیازهای اساسی مردم هر کشور، بنابراین، جانشین شدن بازارهای محلی و کشوری با بازار جهانی متکی به بازار جهانی «فرآوردههای مشتق» و مجرای انتقال سرمایههای عظیم به این بازار. بر این دو بازار، سرمایهداری، سلطه کامل دارد. هر کشوری که در این مدار قرار بگیرد، در سلسله مراتب مسلط – زیر سلطه، جایی را پیدا میکند. هرگاه زیر سلطه شد و رﮊیمی از نوع رﮊیم ولایت مطلقه فقیه پیدا کرد، اقتصاد رانت و مصرف محور پیدا میکند و شدت استثمارش بسا چند برابر میشود. چرا که ثروت ملی خود، نفت و گاز و مواد معدنی را باید صادرکند و کالا وارد کند. در غذا و دارو نیز مستقل نیست. طرف مسلط، هم میتواند صدور نفت وگاز و… را ناچیز کند و هم جلو وارد کردن کالا به ایران را بگیرد. بدینخاطر است که رﮊیم ناگزیر است نفت را هر اندازه بتواند به قیمت ارزان بفروشد و کالا را گران وارد کند. از این رو است که سرزمین ایران بیابان و اکثریت بزرگ جمعیتش بیکار و فقیر میشوند. بدون این مدار بسته و موقعیت «دشمن» پیداکردن رﮊیم ایران، تغییر جهت در ایران و نیز در منطقه، شدنی نبود و نیست.
بدینقرار، برای اینکه امر واقعی که تغییر جهت است از میان برخیزد، نخست باید از مدار بسته بیرون آمد. بطور روز افزون، در سطح جهان، به استقلال، بمثابه بیرون آمدن از مدار بسته، توجه میشود، به استقلال و آزادی بمثابه پایه رشد انسان و آبادانی طبیعت توجه میشود. سزا این است که ایرانیان که پیش از همه دیگر جهانیان دو حق استقلال و آزادی را بمثابه بیرون رفتن از مدار بسته مسلط – زیر سلطه، موضوع اندیشه و عمل کردهاند، دیرتر از دیگران، وقتی که کار از کار بگذرد، به استقلال و آزادی بازنگردند. عاجلترین کار، استقلال و آزادی را هدف و روش کردن و بیرون رفتن از مدار بسته، بازیافتن فرهنگ استقلال و آزادی و نظام اجتماعی باز، بنابراین، دولت حقوقمند و کارگزار این جامعه است.