back to top
خانهدیدگاه هاباید گفت یا نباید گفت، از محمد جعفری (٢)

باید گفت یا نباید گفت، از محمد جعفری (٢)

Jafari Marbini-Mohamed-1 خمینی و الهام:
 
 قبل از اینکه الهام و یا اشارات مورد بحث قرار بگیرد، در مورد طرح ولایت فقیه توسط آقای خمینی نیز نکاتی یادآوری می شود: آقای خمینی که خود از مخالفان ولایت فقیه بود، چه تحولی، به لحاظ روانی و فکری و در رابطه با جامعه و از لحاظ سیاسی در وی بوجود آمد که او را موافق ولایت فقیه و سرانجام ولایت مطلقۀ فقیه کرد؟ آن عوامل از خمینیِ مخالف ولایت فقیه، خمینی‌ ای ساختند که، ولایت فقیه را بمثابۀ زعامت سیاسی و رهبری کشور، جعل کند و دین را وسیلۀ رسیدن به قدرت بگرداند، عنوان کننده و مدعی نمایندگی از رسول خدا و امام زمان، بشود، و بگوید آنها ولایت مطلقه بر مردم داشته‌ اند و فقیه هم همان ولایت را دارد و از ولایت هم جز اعمال قدرت، نداند؟   
 
آیه الله منتظری در خاطرات خود آورده ‌است که آقای خمینی تا قبل از رفتن به نجف به ولایت فقیه معتقد نبوده‌ است. او می‌ نویسد: ««در بحث با ایشان، من گفتم: «سنت می‌ گوید خلافت به انتخاب است، شیعه می‌ گوید به نصب است»، ایشان گفتند: «مذهب تشیع این‌ است که امام باید معصوم و منصوب باشد. در زمان غیبت تقصیر خود مردم است که امام غایب است، خواجه هم می‌ گوید: “وُجُودُهُ لُطفٌ وَ تَصَرّفُهُ لُطفٌ آخر وَ عَدَمُهُ مِنَّا”. حالا هم ما لایق نبوده‌ ایم که امام غایب است، ما باید شرایطی فراهم کنیم تا که امام زمان (عج) بیاید. ما گفتیم پس در زمان غیبت باید هرج و مرج باشد؟ فرمود: این تقصیر خود مردم است، خداوند نعمت را تمام کرده ما باید لیاقت آمدن امام زمان (عج) را در خود فراهم کنیم. نظر شیعه این‌ است که امام فقط باید منصوب و معصوم باشد. این بود اظهارات ایشان در آن وقت، و اشاره‌ ای هم به ولایت فقیه نکردند. بعداً که ایشان به نجف رفتند، در آنجا دوازده جلسه راجع به ولایت فقیه و حکومت اسلامی بحث کردند»» (۸).
 
آنچه را که مرحوم منتظری در خاطرات خود در مورد مخالفت آقای خمینی با ولایت فقیه ذکر کرده در انطباق با نظر آقای خمینی است. وی در «رساله اجتهاد و تقلید» خود که قبل از رفتن به نجف، نوشته شده، تصریح می‌کند:  
 
«اشکال در اصل «عدم ولایت» (۹) وجود ندارد. جای هیچ اشکالی نیست. در این اصل و قاعدۀ عدمِ نفوذِ حکمِ هیچکسی بر کس دیگر، شکی نیست. فرقی نمی‌ کند که حکم مذکور، قضائی باشد یا غیر آن، حاکم پیامبر باشد، یا وصی پیامبر، یا غیر آنها. زیرا صِرفِ نبوت و رسالت و وصایت، و یا علم و فضائل نفسانی، به هر درجه باشند، موجب نمی شوند که دارندگان این گونه کمالات، نافذالحکم باشند، و قضا و داوری آنان، فاصل و قاطع خصومت و تنازع شود، بلکه آنچه را عقل در می‌یابد و به آن حکم می کند، همانا نفوذ حکم خداوند متعال در باره خلق است» (۱۰). وی حتی در کتاب کشف‌ الاسرار می‌ نویسد: «أُولی‌ الأَمْر و ولایت بر مسلمین را فقط ائمه (ع) دارند» (۱۱). افزون بر اینها، وی تصریح می کند: «غیر از امامان دوازده‌ گانۀ شیعیان، کسی ولایت بر مسلمین را دارا نمی باشد»(۱۲).
 
ملاحظه می‌ شود که آقای خمینی نیز مانند قریب به تمامی فقها، تا قبل از نهضت 15 خرداد 42، به ولایت فقیه معتقد نبوده ‌است. بعدها، در بهمن سال 1348 در نجف به تدریس ولایت فقیه به عنوان زعامت و رهبری سیاسی کشور پرداخت. در این مدت، به لحاظ نظر و عمل، چه تغییری در وی رخ داد که سبب شد، او در تشیع، دست به این جعل بزند و نظریه‌ای را که جز به انحصار در آوردن قدرت نیست به اسلام نسبت دهد و آن را تدریس کند؟ با توجه به آنچه در زیر می آید بعید به نظر می رسد که در طرح ولایت فقیه بعنوان زعامت و رهبری سیاسی توسط آقای خمینی، مخالف ولایت فقیه، از جائی اشاره ای و یا الهامی دریافت نکرده باشد. در این رابطه نکاتی که در خور اهمیت است که شاید حاوی اشاره و یا الهامی که از جایی به خمینی شده ست را نشان دهد، آورده می شود.
 
۱- مرحوم مهندس صادق امیر حسینی در لندن در گفتگویی با اینجانب، شرح داد که در نجف در نیمۀ دوم سال ۴۸ خدمت ایشان رسیدم و دربارۀ مبارزه با شاه با او صحبت کردم. ایشان گفت: «تا آمریکا نخواهد، آب از آب تکان نمی‌ خورد». و بعد آقای خمینی در بهمن سال ۴۸ به شرح ولایت فقیه پرداخت. 
 
۲- از زبان حسین خمینی نقل شده است که روزی در نجف، احمد خمینی به برادر زاده اش حسین خمینی، می گوید که «پدر بزرگ، شاه خواهد شد». حسین با شنیدن این جمله از عموی خود، جا می خورد و می پرسد، “پدر بزرگ، شاه خواهد شد؟” یعنی چه و این ها چه حرفی است؟ احمد آقا که این پاسخ را از حسین می شنود، می گوید: نه بابا، این یک شوخی بود.   
 
۳- تماس منتظری در نجف با آیت الله حکیم برای تقویت مرجعیت آقای خمینی:
 
به منظور تقویت مرجعیت آقای خمینی، مرحوم آیت الله منتظری، در نجف به بیت آیت الله حکیم رفته و با مرحوم حکیم و بعضی از اعضای دفتر گفتگو می کند. وی بعد از اینکه با مرحوم حکیم صحبت می کند، چند دقیقه ای هم با یکی از حواریون آیت الله حکیم، بابِ صحبت را باز می کند. مرحوم منتظری خود ماوقع را چنین شرح می دهد:
 
«چند دقیقه بعد یک سیدی که از علما و از حواریون آیت الله حکیم بود، آمد، نشست. ایشان، آقا زادۀ یکی از علما بود و از اطرافیان آقای حکیم بحساب می آمد. آقای عمید من را به او معرفی کرد که بله، ایشان آقای منتظری، از شاگردان آقای بروجردی و آقای خمینی هستند. یکدفعه دیدم سید گفت: “خدا لعنت کند انگلیسی ها را، خدا لعنت کند انگلیسی ها را، یک روز یک سید جمال الدین افغانی درست می کنند می اندازند جلو، یک روز هم یک سید خمینی می آید و روحانیت و دین و اینها را…”. من گفتم سید این چه حرفی است که می زنی؟ گفت نخیر، شما نمی دانید،-. بالاخره دیدیم اصلاً نمی شود با او مباحثه کرد، به آقای عمید گفتم پاشو، برویم» (۱۳).  
 
۴- اواخر سال ۵۹، اینجانب به اتفاق آقایان علی امیر حسینی و محمد مبلغی اسلامی، برای گفتگو با مراجع و جمع کردن آن ها در یکجا به منظور تقویت ریاست جمهوری و فشار آوردن بر آقای خمینی به قم رفتیم و از جمله با آیت‌ الله منتظری، و مشکینی در رابطه با بعضی مسائل مذاکره کردیم. در رابطه با جمع کردن مراجع تقلید، با آقای شهاب‌ الدین مرعشی نجفی گفتگو انجام شد و ایشان با این بیان که « دور ایران را آتش گرفته، ایران عزیز از دست رفت و امان از این انگلیسی‌ ها»، به ما گفت هر تصمیمی که آیت الله گلپایگانی بگیرند، ایشان هم موافق هستند (۱۴).  
 
۵- بنا به گفتۀ آیت الله پسندیده، برادرش یعنی آقای خمینی، پیرو سید کاشی (= سید ابوالقاسم کاشانی) بود. بویژه مهدی حائری یزدی می گوید آقای خمینی پیرو کاشانی و بیشتر در سیاست، پیرو آیت الله بهبهانی بوده است. افزون بر این ها، امروزه مشخص شده که کاشانی، بهبهانی و فلسفی در مورد کودتای ۲۸ مرداد، پول دریافت کرده اند. گمان نمی رود که در وابستگیِ کاشانی و بهبهانی، به انگلیسی ها و سپس آمریکانی ها، در خلال کودتای ۲۸ مرداد، امروز شک و شبهه ای وجود داشته باشد. 
 
۶- باز روشن است که طرح ولایت فقیه در مجلس خبرگان از جانب حسن آیت بوده است. حسن آیت، دستیار مظفر بقائی بوده و بقائی نیز در ارتباط با انگلیسی ها و آمریکائی ها بوده است
 
از اشارات فوق که بگذریم، دانستن اینکه رساله و کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی که ممنوع الانتشار بوده، چگونه و توسط چه کسی ابتدا سرمایه گذاری، چاپ و منتشر شده است، در تاباندن نور به معمای الهام و یا اشاره از سوی قدرت و یا قدرت هایی، بی تأثیر نخواهد بود
 
قربانی فر منبع مالی و یا سرمایه گذار:  
 
بنابر اطلاعات موجود آقای منوچهر قربانی فر، منبع مالی و یا سرمایه گذارِ انتشارِ رساله و حکومت اسلامی آقای خمینی است. معرفی مختصر و فشردۀ قربانی فر، به درک بهتر چرایی این سرمایه گذاری، کمک خواهد کرد. برای معرفی، باید به قبل از انقلاب باز گشت و این سئوال را مطرح کرد که منوچهر قربانی فر، قبل از انقلاب چه کاره بود؟  
   
منوچهر قربانی فر، قبل از انقلاب، مدیر عامل شرکت کشتیرانی حمل و نقل استارلاین و سهام دار آن بود. سهام داران این شرکت، بجز قربانی فر، مقامات آمریکایی و اسرائیلی بودند. وی عضو باشگاه ورزشی شاهنشاهی و شبکه اداره هشتم ساواک که رفیق قدیمی وی منوچهر هاشمی رئیس آن اداره بوده، بود.   
   
منوچهر قربانی فر، در کودتای۱۹۸۰ نوژه، مسئولیت شاخۀ تدارکات بود که وظیفۀ تهیه پول، اسلحه، خانه، ماشین و دیگر لوازم مورد نیاز برای انجام کودتا را بر عهده داشت (۱۵). و به همین علت، بصورت غیابی، به اعدام محکوم شد. خوشمزه این که همین فرد اعدامیِ فراری، از سال ۱۳۶۲ به بعد، واسط اصلی فروش چند محموله سلاح از آمریکا به ایران در ماجرای مک فارلین بود. وی از طریق برخی از دلالانِ بین‌ المللیِ سلاح، از جمله یعقوب نیمرودی، عدنان خاشقچی، آدولف شویمر و..ب، رای تهیۀ اسلحه، دلالِ رژیم جمهوری اسلامی بود و از طریق اسرائیلی ها اسلحۀ آمریکایی برای ایران تهیه می کرد و  زمینۀ آمدن مک فارلین به ایران را نیز فراهم کرد.
 
آقای هاشمی رفسنجانی هم متذکر شده که «مأموران ایرانی تهیه سلاح، در روابط خود با دلالان بین المللی سلاح، با فردی به نام منوچهر قربانی فر برخورد می کنند و با او معاملاتی انجام می دهند. او از فراریان ایرانی بود» (۱۶). در اینجا او بیش از این نخواسته که بگوید که قربانی فر یکی از مسئولین کودتای نوژه بوده و غیابی به اعدام محکوم شده بود. وی در مورد قربانی فر باز هم می نویسد که «آقای محسن گنگرلو مشاور نخست وزیر آمد و مطالبی از منوچهر قربانی فر گفت که او هنوز هم دست برنداشته و می خواهد در جریان فرانسه و آلمان هم میانجی گری کند. اسناد گذشته را هم آورد» (۱۷). وی تأیید می کند که امام هم در جریان همۀ این ها و قربانی فر بوده اند: «با حضور امام و سران قوا، پیشنهاد قربانی فر مبنی بر مذاکرۀ ما و نمایندۀ تام الاختیار فرانسه در ترکیه، برای حل مشکلات فی مابین مطرح و تصویب شد. قربانی فر این پیشنهاد را از طریق کنگرلو داده است» (۱۸). منتظری می گفت:
 
«بعد از اینکه این نامه ها دست من رسید، تازه فهمیدم که یک چنین جریان و قرارداد و ارتباطی بوده است و مک فارلین و هیأت آمریکائی با قربانی فر به تهران آمده اند و سلاح آورده اند. بالاخره چون این ها حرفشان افشا شده بود، من فهمیدم که چنین قضیه ای هست و در این میان معلوم شد پای اسرائیل هم در میان بوده است و اصلاً اشکال من این بود که چرا باید کار به جایی برسد که ما خواسته باشیم با اسلحۀ اسرائیلی با عراق بجنگیم» (۱۹). 
 
حال که وضعیت آقای منوچهر قربانی فر قبل و بعد از انقلاب روشن شد، اشاره به سرمایه گذاری او جهت چاپ و انتشار رساله و کتاب حکومت اسلامی آقای خمینی مناسبت دارد.. مرحوم آیت الله منتظری می نویسد:
 
«آقای قربانی فر با مرحوم امید نجف آبادی از پیش از انقلاب مربوط بود، مرحوم امید می گفت من قبل از انقلاب می خواستم تحریر الوسیله و حکومت اسلامی امام را چاپ کنم و پول نداشتم. دویست هزار تومان به پول آن وقت، همین آقای قربانی فر به من داد که برای این کار خرج کردم، آقای امید هم بسا در همین ارتباط اعدام شد؛ والْعِلْمُ عِنْدَ اللَّهِ» (۲۰). 
 
در همین رابطه احمد منتظری فرزند مرحوم منتظری در مصاحبه ای با حسین دهباشی چنین توضیح می دهد:
 
«این آقای قربانی فر، کسی است که پولدار بود، زمان قبل از انقلاب. آقای امید، هم رسالۀ امام خمینی تحریر الوسیله را قاچاقی چاپ می کرد، آن وقت ممنوع بود دیگر. اولش هم می زدند رسالۀ آقای شریعتمداری، و آقای خوئی چاپ می کردند و می فروختند، با بودجه آقای قربانی فر این کار انجام می شده توسط آقای امید که بعداً هم زندان رفتند و چند نفر در این رابطه دستگیر شدند». دهباشی می پرسد: «یعنی آقای قربانی فر که در واقع رئیس شرکت کشتیرانی اسرائیلی بوده، قبل از انقلاب؟»
 
منتظری پاسخ می دهد: «حالا به هر حال فراجناحی فکر می کرده دیگر که از آنجا پول در بیاورد و خرج این راه بکند. این حالا یکی می آید پول می دهد و می گوید رساله چاپ کنید، به او نمی گویند این پول را از کجا آورده ای، حالا او چه انگیزه ای داشته، نمی دانم. چون خواسته سیأتش  را جبران کند. بالاخره پول می داده و رساله چاپ می شد و پخش می شد و انقلاب هم پیروز شد» (۲۱). 
 
بنابراین، مشخص شد که توضیح المسائل و حکومت اسلامی آقای خمینی توسط چه کسی سرمایه گذاری و چاپ و منتشر شده است. به نظر می رسد که اگر دستگاه سانسور شاه خود مانع از چاپ آن نمی شد، و این کتاب در اختیار همگان قرار می گرفت،  پتۀ آن توسط مردم و بویژه روحانیون، روی آب می ریخته می شد.    
 
نکتۀ دیگری که باز هم ممکن است به این الهام کمک کند، مشورت و یا پیشنهادی است که رئیس ساواک، سپهبد ناصر مقدم، توسط آقای منتظری به آقای خمینی می دهد.
 
خاطرات سیاسى آیت ‏الله منتظرى نیز حاکى از اینست که قرار نبوده است مقدم اعدام شود. آیت‏ الله منتظرى در بارۀ برخورد سپهبد ناصر مقدم رئیس ساواک با روحانیون و سران انقلاب مى ‏نویسد:
 
 «رئیس ساواک قم که شخصى بود به نام “باصرى نیا” آمد و گفت: آقاى تیمسار مقدم رئیس کل ساواک گفته چون شینده ‏ام که شما مى ‏خواهید بروید پاریس، لازم است شما را ببینم”. گفتم: “چه لزومى دارد؟” گفت: “ایشان تأکید داشته ‏اند”. گفتم: ” خوب وقتى ما مى‏ آییم تهران، شب در منزل آقاى مطهرى هستیم و بعد از آنجا مى‏ رویم”. گفت: “پس اجازه بدهید که در آنجا خدمت شما برسد”. گفتم: “مانعى ندارد”. بعد در همان منزل آقاى مطهرى، تیمسار مقدم با یک نفر به نام “طباطبایى” آمدند، حدود سه ساعت صحبت کردند. آقاى مطهرى هم نشسته بود و بالاخره سه پیام براى آیت الله خمینى داشتند. وقتى من صحبت هاى او را براى آیت الله خمینى گفتم، ایشان تعجب کردند. خلاصۀ صحبت هاى او در چند محور بود. یکى اینکه به آقاى خمینى بگویید شما فرموده ‏اید شرکت نفت اعتصاب کنند، آنها هم اعتصاب کردند، ولى نفت، هم مصرف داخلى دارد، و هم مصرف خارجى. پس فردا زمستان اگر نفت نباشد در روستاها، مردم خودمان از سرما مى‏ میرند، آن وقت مردم به شما و روحانیت بدبین مى‏ شوند. مصلحت این است که شما تولید نفت را خودتان زیر نظر بگیرید و به اندازۀ مصرف داخلى تولید کنید که مردم از همین اول به شما و روحانیت و انقلاب بدبین نشوند. دوم اینکه ما در این مدت، تجربه خیلى داشته ‏ایم، مواظب باشید کمونیست ها در کار شما رخنه نکنند. شما به خاطر دین و مذهب دارید فعالیت مى‏ کنید، همان نیروهاى مذهبى را داشته باشید، کافى است. قیام شما یک قیام مقدس است، ما هم به آن احترام مى‏ گذاریم، ولى این کمونیست ها از پشت خنجر مى ‏زنند، مواظب آنها باشید. پیشنهاد دیگرى که داشت این بود که مى‏ گفت: شما آخوندها چرا پول را صرف اشخاص مى‏ کنید. با این پول هایى که از وجوهات به دست شما مى‏ رسد، مؤسسات مذهبى، دینى و اقتصادى درست کنید. با این کار، هم اصل سرمایه محفوظ مى‏ ماند، و هم با درآمد آن مى ‏توانید حوزه‏ ها را اداره کنید. این خلاصۀ کلام مقدم بود. در آن جلسه البته خیلى با احترام و مؤدب حرف مى ‏زد و خیلى دوستانه این حرف ها را بیان مى‏ کرد.
 
هنگامى که در پاریس خدمت امام رسیدم، صحبت هاى مقدم را براى ایشان نقل کردم، ایشان خیلى تعجب کردند. گفتند: “عجب! مقدم این حرفها را گفت؟!” بعد در همان جا به آقاى مهندس بازرگان و آقاى هاشمى پیغام دادند که به کار شرکت نفت نظارت بکنند و به اندازۀ مصرف داخلى تولید کنند. نصیرى خصوصیاتى داشت، مقدم خصوصیات دیگرى. مقدم خودش مى‏ گفت: من سابقاً طلبه بوده‏ ام. از صحبت هایش پیدا بود که مقدارى درس طلبگى خوانده. یک عرق مذهبى هم داشت. با کمونیست ها خیلى بد بود و براى روحانیت احترام قائل بود. یک داستان را آقاى قاضى خرم آبادى نقل مى‏ کرد و مى ‏گفت: “قبل از انقلاب که من در خرم آباد بودم، یکى از علماى لرستان که نفوذ محلى هم داشت، مقدارى در رابطه با ترویج از امام و مسائل انقلاب، فعالیت مى‏ کرد و با ما همراه بود. ساواک لرستان از طریق شنود تلفن هاى او، کشف کرده بود که گویا با زنى مربوط است، او را صیغه کرده، یا بنا بوده صیغه کند. خلاصه ساواک خرم آباد براى مقدم که رئیس ساواک بود، گزارش کرده بود که این سوژۀ خوبى است و ما مى ‏توانیم با افشاى این قضیه، آبروى فلانى را ببریم. مقدم گفته بود نه این کار را نکنید، براى اینکه اصل روحانیت که محفوظ باشد، ما مردم را حفظ کرده ‏ایم. اگر در امور دینى بدبینى در جامعه درست شود، این به ضرر است و باعث مى‏ شود که مارکسیست ها و کمونیست ها در منطقه تقویت شوند”. 
 
بالاخره بعضى از آنها که افراد فهمیده ‏اى بودند، روى این مسائل حساب مى‏ کردند. خود مقدم در زندان هم که با ما صحبت مى ‏کرد، مى‏ گفت من با مشى نصیرى و پاکروان مخالفم. ولى آقاى خلخالى، مقدم را نیز اعدام کرد»» (۲۲).
 
اینجانب، بعد از اعدام مقدم، تمام پروندۀ بازجویى و پرسنلى او را در دادستانى انقلاب مطالعه کردم که در آن دو نکته حائز اهمیت بود:  
 
۱- پرونده حکایت از این داشت که وى با دکتر محمد بهشتى، رابطۀ نزدیک داشته،
 
۲- انجام بعضى از امور در دوران انقلاب با نظر و مشاوره با دکتر بهشتى، انجام پذیرفته است.
 
با یافته هایی که در بالا آمد، هر کسی خود قادر خواهد بود، برای خود به داوری بنشیند که آیا در مورد طرح ولایت فقیه، قبلاً به آقای خمینی ایمایی و یا اشاره ای شده است و یا خیر؟ و اگر هم هیچکدام از نکات فوق را موجب این ندانیم که طرح ولایت فقیه، از کسی که قبلاً خود مخالف ولایت فقیه بوده و می گفته: «حکم هیچ کسی بر کس دیگر نافذ نیست، حتی اگر او پیامبر و یا وصی او و وصایت او باشد»، نمی تواند نباشد، بلکه فکرش تغییر پیدا کرده و به این نظر رسیده است و از خود اوست، اما در این شکی نیست که او اسلام را بیان قدرت می دانست، و نه بیان آزادی و دموکراسی. تنها همین بیان قدرت او کافی نیست که اگر روزی بر کرسی قدرت سوار بشود، و کس یا کسانی جلودارش نباشد یا نباشند و امکان ها هم با او یار شوند، چگونه حکومتی خواهد ساخت؟ 
 
محمد جعفری،
۲۵ آبان ۱۳۹۷
 
نمایه و یادداشت:
 
٨- خاطرات آیت الله منتظری، چاپ انقلاب اسلامی، فوریه ۲۰۰۱، ص ۸۶.
 
۹- اصل «عدم ولایت» یک اصل عملی و یک قاعده عقلی فقهی است: «لا ولایه لاحد علی احد» یعنی اینکه به لحاظ فقهی، اصل بر عدم ولایت است. بدین معنا که هیچ کس بر دیگری ولایت ندارد و دیگران حق دخالت در سرنوشت او را ندارد و هر فردی نسبت به عملکرد خود در برابر خداوند مسئول و پاسخگو خواهد بود. و یا هیچکسی بر هیچکس دیگر ولایت ندارد و هرکسی خود بر خویشتن ولایت دارد. بعبارت دیگر رهبری و ادارۀ زندگی، از حقوق ذاتی هر انسانی است.       
 
۱۰- حکومت و مذهب، دانشگاه لندن، مقاله دکتر مهدی حائری، ص ۲۲، به نقل از رساله اجتهاد و تقلید آقای خمینی در هشتاد صفحه از صفحه ۹۳ تا ۱۷۳ در جلد دوم کتاب رسائل چاپ قم ۱۳۷۸ ه.ق. و همچنین در ۹۲ صفحه (از ص ۵۰۵ تا ۵۹۶) ضمیمه جلد دوم کتاب تهذیب الاصول شیخ جعفر سبحانی که تقریرات درس آیت الله خمینی می باشد و توسط جامعه مدرسین به چاپ رسیده است؛ حکومت ولایی، محسن کدیو، نشر نی، چاپ اول ۱۳۷۷، ص ۲۴۰ و۲۴۱، به نقل از: امام خمینی، الرسائل، رساله فی الاجتهاد و التقلید، ص ۱۰۰ و ۱۰۱ (قم ۱۳۸۵، ه ق).
 
۱۱- همان سند، به نقل از کتاب کشف اسرار آیت الله خمینی از ص ۱۰۷ تا  ص ۱۱۵، چاپ ۱۳۲۳ شمسی انتشارات کتاب فروشی علمیه اسلامیه تهران.
 
۱۲- همان سند.
 
۱۳- خاطرات آیت الله منتظری، چاپ انتشارات انقلاب اسلامی فوریه ۲۰۰۱، ص ۱۱۸.
 
۱۴- تقابل دو خط ، محمد جعفری، ص ۲۶۲.
 
۱۵- کودتای نوژه، مؤسسه مطالعات و پژوهش های سیاسی، ص ۱۲۱ و ۲۰۰. 
 
۱۶- اوج دفاع، هاشمی رفسنجانی ، ص ۱۲. 
 
۱۷- دفاع و سیاست، هاشمی رفسنجانی ، ص ۱۷۸. 
 
۱۸- دفاع و سیاست، هاشمی رفسنجانی ، ص۲۲۴. 
 
۱۹- خاطرات آیت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی فوریه ۲۰۰۱، ص  ۲۸۳. 
 
۲۰- خاطرات آیت الله منتظری، انتشارات انقلاب اسلامی فوریه ۲۰۰۱، ص ۲۹۲. 
 
۲۱-  خشت خام مصاحبه حسین دهباشی با احمد منتظری، در شهریور ۹۷. 
 
۲۲- خاطرات آیت ‏الله منتظرى، چاپ انقلاب اسلامى، فوریه ۲۰۰۱، ص ۱۹۹.
 
اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید