back to top
خانهدیدگاه هاجهان به لرزه درآمد (از رحمان)

جهان به لرزه درآمد (از رحمان)

 

 

استخوان در گلوی جهان

می ماند

زخم کهنه ترک بر می دارد،

از پُتک کینه

خون ازعروق پاییز

به مغز استخوان گلبرگها می رسد

و یخ شقیقه ها

آب می شود

 

ابرهای باردار در راه اند

باران شروع شده

کِی بود ،

یادم نیست

باورم به من می گفت ،

توفان در راه است

خورشید، .

از پشت سایه های گذشته

و تیرگی شبِ قیر اندود

برون آمده ،

نور می بارد.

ودرین اندوه وهم انگیز

دستانی خسته در هوا

می چرخد

و صدای گامهای رنجبران،

در گوشم طنین می افکند.

 

آه ،

من طنین این گامها را می شناسم

کمونارهایی که در خون

به رقص در آمدند

و

پرچمهای گلگونشان را

بر تارک امید فردای روشن

بر افراشتند

 

و در طلوع اکتبر

که زنجیر بردگی را

 

در منتهای شور درهم کوبید

جهان دو شقه شد

 

و آن گاه،

ابلیس

با تارهای عنکبوتی،

به همراه کفتارهای گرسنه،

به ضیافتِ طعمه ای

فروپاشیده

نشست.

 

آنک،

از قعر ستم و بردگی

غارت شد گان شهری به یغما رفته،

به یغما رفته

از فراز زخمی دیرین برخاستند .

 

هفت تپه به خروش آمد؛

و این دستهای پیوسته

آن گاه که سینه هوا را می شکافند

کاخهای برافراشته

از عرق کار و شتک خون،

در حریم دلها

به رعشه در می آیند

 

من طنین این گامها را می شناسم

 

من ؛

طنین

این گامها را

می شناسم .

 

رحمان ۲۷ / ۸ / ۱۳۹۷

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید