تافلر قدرت را ترکیبی از زور و علم و ثروت میپنداشت و بر این باور بود که در این ترکیب، بطور روزافزون، سهم علم بیشتر میشود. ایراد به نظر او، هم در این باره که این ترکیب در روابط قوا بکار میرود و هم در این باره، در این سه ناچیز نمیشود و هم در این باره که رابطه و بکاربردن ترکیب در این رابطه، نیازمند توجیه، توسط اندیشه راهنما است، بکنار، امروز، در ترکیب، سهم زور است که دارد بیشتر میشود. پرشمارترین عنوانهای خبرها که در تاریخ 27 نوامبر، در وسائل ارتباط جمعی غرب، انتشار دادهاند، هم گویای بیشتر شدن سهم زور هستند و هم میگویند جهت اعمال زور از قوی به ضعیف است:
❋ عنوانهای خبرها در تاریخ 27 نوامبر 2018:
☚ در جهان:
● سیاست امریکا در جهان نظامی بود و حالا در داخل امریکا نیز دارد نظامی میشود؛
● جهان به دوران جنگ سرد باز میگردد؛
● نابرابریها در سطح جهان و در سطح هر کشور همچنان بیشتر میشوند؛
● آلودگی محیط زیست (گزارشی که 300 دانشمند امریکایی تهیه کردهاند و ترامپ بدان باور ندارد!) در آینده که از هم اکنون، اقتصاد امریکا را گرفتار خسران کرده است و در سالهای آینده به اقتصاد امریکا و جهان، صدها میلیارد دلار زیان وارد میکند؛
● آلودگی محیط زیست، تنها بخاطر لطمه به سلامت شهروندان اروپا، سالانه 60 میلیارد یورو، روی دست اروپا میگذارد؛
● تجاوز و آزار جنسی که زنان قربانیان آنها هستند، در افزایش هستند؛
● مهاجران و جلوگیری از ورود آنها و استثمار سخت غیر انسانی آنها که به کشورهای غرب وارد شدهاند، از مسائل ردیف اول هستند؛
● روسیه سه کشتی جنگی اوکراین را توقیف کرد و آتش بحران دوباره زبانه کشید؛
● جنبش جلیقه زردها در فرانسه بیانگر کاهش درآمد قشرهای پایین جامعههای غرب و به حال خود رها شدن شهرهای میانه و کوچک و روستاها است؛
● وضعیت بنبست در ونزوئلا و بدتر شدن وضعیت اقتصادی در کشورهای امریکای لاتین و افریقا است؛
● در کشورهای غرب، نه طرح اجتماعی وجود دارد و نه راهکاری جامع برای حل مسائل برهم افزوده شده.
☚ در منطقه خاورمیانه:
● تحریمهای امریکا بر ضد ایران با منافع و ارزشهای امریکا در تضاد است؛
● فرستاده سازمان ملل متحد گزارش میکند: اسرائیل به سرعت در کار محلق کردن سرزمینهای فلسطینیان به خاک خود است؛
● یارد کوشنر، داماد ترامپ در کار آن است که میزان خریدهای نظامی سعودیها را از 110 میلیارد دلار افزایش دهد؛
● در یمن، جهانیان شاهد آنچه که نه جنگ بلکه کشتار مردم یمن است هستند؛
● بهای نفت را پوتین و ترامپ و بنسلمان تعیین میکنند. ترامپ بدینخاطر که سعودیها عرضه نفت را بیشتر کرده و بهای نفت کاهش یافته است، به خود تبریک گفت!؛
● امریکا برغم مخالفت 75 درصد مردم امریکا؛همچنان حامی سعودیها در جنگ یمن است.
● بکار رفتن گاز سمی در جنگ سوریه، بر ضد مردم حلب؛
● ایجاد خط لوله نفت میان بحرین و عربستان و خوش و بش شیخ بحرین با نتان یاهو و حکومت او؛
● قتل قاشقچی یکی از جنایتهای سازمان (گردان مرگ) ترور دولت سعودیها است و ترکیه میکوشد مدارک این جنایت را که در اختیار سعودیها است، بدست آورد.
همه این عنوانهای گویای یک واقعیت هستند: تعرض عمومی قویترها به ضعیفترها در سطح جهان. هرگاه به عنوانهای خبرها و نظرها نظر بیاندازیم که در همان روز، در وسایل ارتباط جمعی کشورها، برای مثال ایران، منتشر شدهاند، مشاهده میکنیم که مصدق همین واقعیت هستند. در کشوری چون ایران، این تعرض مضاعف است. توضیح اینکه هم رﮊیم فشار تحریمها را به قشرهای میانی و پایین جامعه انتقال میدهد و هم رانتبرها بر تعرض به اقتصاد کشور و درآمدهای ناچیز شونده مردم ایران افزودهاند: تنها رانت بالا رفتن قیمت دلار، یک صد هزار میلیارد تومان شده است و در همان حال، روحانی به مردم گرفتار فقر فزاینده مژده میدهد که در ماه آبان، تورم ثلث شده است!!
بدینقرار، اندیشه راهنمایی که توجیه کننده این تعرض عمومی است، نمیتواند اندیشه راهنمای راستگرایان افراطی نباشد. در غرب، بنمایه آن نیز این ترس شدید است: غرب در جهان، موقعیت مسلط میداشت و اینکه نه تنها دارد این موقعیت را از دست میدهد، بلکه مورد هجوم اقتصادها، بخصوص اقتصاد آسیا و هم مورد هجوم مهاجران است. بنابراین، محلی برای جهان شمولها (حقوق و ارزشها؟!) باقی نیست. شعار «اول امریکا» چرا شعار کشورهای دیگر غرب نشود؟ چرا سیاست جهانی امریکا، نظامی نگردد؟:
❋ در چرایی نظامی شدن سیاست داخلی امریکا:
نویسنده مقاله، جرمی اسکاهیل Jeremy Scahill، نویسنده و روزنامه نگار محقق امریکایی است و مقاله در 25 نوامبر 2018 منتشر شده است. در آغاز، به نظامیتر شدن سیاست امریکا در جهان میپردازد: جنگی که حکومت بوش برضد افغانستان و عراق به راه انداخت و ادامه کار او توسط اوباما:
● باراک اوباما، جانشین بوش، یکچند از بدترین سیاستهای بوش را پیگرفت: جنگهایی را که بوش به راه انداخته بود، دستکم، به هفت کشور کشاند: ادامه جنگ در افغانستان و عراق و توسعه جنگ به لیبی و سوریه و سومالی و پاکستان و یمن. در اواخر دوره دوم ریاست جمهوری اوباما، بنابر گزارش شورای سیاست خارجی، روزانه، بطور متوسط، 72 بمب بر سر مردم این کشورها فرو ریخته شدهاند. در زمان اوباما، شمار مهاجران از امریکا رانده شده بدانحد افزایش یافت که اوباما «مهاجر ران» لقب گرفت. بخاطر رعایت نظر لیبرالهایی که پایگاه اجتماعی او بودند، برای کشتن «تروریستها» و امریکاییان محروم شده از حقوق خویش، دِرُنها ( پهباد یا هواپیماهای بدون خلبان) را بکار گرفت. شمار کشته شدهها سّری است و این شمار شاید هرگز معلوم نشود. در دوره او نیز رویه محدود کردن آزادیها و آزادی مطبوعات،:
● پیش از اوباما، ﮊرﮊ بوش (پسر)، از فردای ترورهای 11 ( دستور تحریم ویزای سفر به امریکا را برای شش کشور از جمله ایران را صادر کرد و ترامپ بر فشارهای آن افزود و همچنان تحریمها و جنایتها هم ادامه یافت ا.ا). سپتامبر 2011، تهدید و تحدید آزادیهای مدنی را آغاز کرد: توسط آﮊانس ملی امنیت، سانسور ارتباطهای تلفنی و غیر آن را با خارج از امریکا، برقرار کرد و سامانه شنود شهروندان امریکایی را ایجاد کرد و شمار بیسابقهای از شهروندان امریکا را تحت شنود قرار داد. بخش عمدهای از محدودیتها که ایجاد کرد را با حمایت دموکراتها کرد. مساجد در نیویورک و سراسر امریکا تحت پوشش جاسوسی قرار گرفتند و به جنگ به افغانستان، به غیر از باربارا لی، همه اعضای کنگره رأی دادند. با آن رأی جنگی بپا شد که بعد از گذشت 17 سال، همچنان ادامه دارد.
● و ترامپ آن اندازه را کافی ندید و در جریان مبارزه انتخاباتی، وعده داد زندان گوانتانامو را باز از زندانیان خواهد انباشت، به شکار تروریستها و خانوادههای آنها شدت خواهد بخشید، مسلمانان را از ورود به امریکا ممنوع خواهد کرد و در مرز امریکا با مکزیک دیوار خواهد کشید.
● برنارد هارکورت، در کتاب جدید خود، «ضد انقلاب» La contre-révolution توضیح میدهد که چسان تمامی تاکتیکهای ضد شورش که در جنگهای خارجی بکار رفتند، اینک دارند در خود امریکا بکار میروند. بدینسان، دولت امریکا با مردم امریکا وارد جنگ شده است. او تأکید میکند که ترامپ توسط آﮊانس امنیت ملی و دستگاه جاسوسی، روزانه مشغول این جنگ است. نیروهای پلیس شبه نظامی و شرکتهای خصوصی امنیت بکار ضد شورش در امریکا مشغولند. همان کار را در امریکا میکنند که در کشورهای مورد حمله امریکا میکردند و میکنند. این است استراتژی مؤثر حکومت ترامپ در امریکا. ما در کار شبه نظامی کردن بیسابقه قوای پلیس هستیم. افراد پلیس اغلب این احساس را دارند که به نیروهای ضربتی تعلق دارند که به محل اقامت اسامه بن لادن در پاکستان حمله کردند. شماری از سازمانها تجهیزات نظامی دریافت کردهاند. وزارت دفاع امریکا اجازه دارد تجهیزات نظامی را، بعد از بکار رفتنشان در مناطق جنگی خارج از امریکا به پلیس تحویل دهد.
● در سیاست «ضد انقلاب» بخشی از دکترین جنگ و جنگ برضد انقلاب مدرن است. درسهای جنگهای قوای فرانسه با انقلابیون الجزایر و جنگ در هندوچین که سرانجام، امریکا جانشین فرانسه در جنگ ویتنام شد و جنگهای افغانستان و عراق، در این دکترین بکار گرفته شدهاند. درسهای جنگهای فرانسه با عصیانهای مستعمرههایش را داوید گالولها، زیر عنوان «جنگ برضد شورش»، نظریه و روش»، جمعآوری کرده است. این درسها بودند که چند دهه بعد، بکار ﮊنرال امریکایی، داوید پاترائوس David Patraeus در تدوین آیین جنگ امریکا در خاورمیانه آمدند. کار اول و اساسی، یافتن «اقلیت فعال» و حذف آن است. این درس اینک در خود امریکا بکار میرود.
نویسنده به چرایی داخلی شدن جنگ و جنگ برضد انقلاب و دیگر روشهای سرکوب، نمیپردازد. در حقیقت، تغییر رویارویی اکثریت فاقد امتیاز و در تهدید دائمی فقر با اقلیت صاحب همه امتیازها، که بنوبه خود، فرآورده بنبست فکری (فقدان طرحی برای جامعهای دیگر) و برهم افزوده شدن مسائلی که راهحل نمیجویند، در وضعیتی که فرآورده تغییر روابط قوای اقتصادی و نیز تغییر فکر انبوه عظیم گرسنگان است، تغییر جهت را در جامعههای دارای اقتصاد مسلط، ناگزیر میکند. الا اینکه این تغییر جهت در جامعههای در موقعیت و وضعیت زیر سلطه، وضعیت اکثریت بزرگ را غیر قابل تحمل میکند:
❋ فشار مضاعف و راهکار کشوری و جهانی:
● خاطر نشان شد که به کشوری در موقعیت ایران، فشار مضاعف وارد میشود. چراکه هم رﮊیم فشارهای خارجی را به اکثریت بزرگ مردم کشور منتقل میکند و هم خود، در مقام نمایندگی از اقلیت رانتخوار، متصل به صاحب امتیازان در کشورهای دیگر، فشاری بیشتر از فشار تحریمها و فشارهای خارجی دیگر را به مردم ایران تحمیل میکند. مدعی است این امریکا است که فقر را به مردم ایران تحمیل میکند. اما این ادعا دروغگو است. زیرا هرگاه راست میگفت، میباید سیاستی را اتخاذ میکرد که امریکا دستآویزی برای تحمیل فقر به مردم ایران نمییافت. به سخن روشن، میباید استقلال را مداخله ندادن به قدرت خارجی در سیاست داخلی و خارجی کشور تعریف میکرد همان گونه که بر اصل موازنه عدمی، خواست مردم ایران بود و استقلال را نه وابستگی به غرب و نه وابستگی به شرق میدانستند و استقلال بدین تعریف را هدف و روش انقلاب خود کردند، وارد مدار بسته رابطه قوا با امریکا نمیشد که با گروگانگیری شد و از آن پس، یک کار را کار دائمی خود کرد و به کار دیگری که بایسته نیز بود، هیچگاه، نپرداخت:
الف. بطور دائم سیاست امریکا را محور سیاست داخلی و خارجی خود کرد. و
ب.هیچگاه، سیاست اقتصادی و سیاست خارجی که امکانی برای مداخله خارجی در امور داخلی ایران باقی نگذارد را اتخاذ نکرده است. حرص تصرف دولت و بازسازی استبداد، ناگزیرش کرده است اقتصاد مصرف محور دوران پهلویها را بازسازی کند و هنوز بحران پایان نپذیرفته، بحران شدیدتری را ایجاد کرده است.
● اینک مردم ایران و مردم کشورهای دیگر میبینند که نبود استقلال و آزادی، بود استبداد و وابستگی است. و باز میبینند که در سطح جهان، روابط قوا تغییر میکنند و همین تغییر، غرب سلطهگر را از موقعیت تهاجمی به موقعیت تدافعی درآورده و سرمایهسالاران، در همانحال که در درون مرزها، دایره آزادیها را تنگ میکنند، قشرهای استثمار شونده را در دفاع از روابط مسلط – زیر سلطه، همداستان میکنند. این عامل، همراه با عوامل برشمرده در بالا، توضیح میدهند که فکر راهنمای راست افراطی، در میان فکرهای راهنمای توجیهگر سرمایهسالاری، موقعیت ممتازتری پیدا میکند. در حقیقت،
● در نظام سرمایهداری که استبدادی فراگیر است، آن اندیشههای راهنمایی کارآیی دارند که این استبداد را بدون بدیل بباورانند و بیرون از این نظام را، خلائی بباورانند که هر جامعهای در آن افتد، به عدم میپیوندد. در محدوده این نظام نیز، نمیتوان طرحی برای جامعهای با نظام اجتماعی باز که در آن، انسان از بندگی سرمایهسالاری بدرآید و رشد کند یافت. دلیل بنبست این است و در این بنبست، زور بیشترین کاربرد را پیدا میکند.
گرچه در ایران امروز، ستایشگران زور و زورمداری، تبلیغ میکنند که گویا چارهای جز تن دادن به استبداد مستبدی نیست که ایران را از وضعیت کنونی خارج کند، اما ایران بیابان و مردم فقر زده آن، آیا نمایشگاه استبداد سنتی قاجارها و استبداد«مدرن» پهلویها و استبداد صالح «سلسله روحانیت» نیست؟ آیا تغییر روابط قوا در سطح جهان جز از رهگذر خارج شدن بخشهای مهمی از جهان، بطور عمده آسیا، از موقعیت و وضعیت زیر سلطه است؟ آیا پاسخ این دو پرسش به ما نمیگوید جهان را کشورهایی در موقعیت ایران تغییر میدهند هرگاه تصمیم بگیرند تغییر کنند؟ آیا ما هم طرح جامعه باز و تحول پذیر و هم اندیشه راهنمایی که بیان استقلال و آزادی است را نداریم؟ آیا ما حقوق پنجگانه را به خود و جامعه جهانی پیشنهاد نمیکنیم؟ آیا ما برپایه این حقوق قانون اساسی جدیدی را به خود و جامعه جهانی پیشنهاد نمیکنیم؟ آیا ما برای گذار از اقتصاد مصرف و رانت محور به اقتصاد تولید محور، برنامه عمل پیشنهاد نمیکنیم؟ آیا ادامه وضعیت کنونی کشور، بدتر شدن وضعیت مردم ما و بیابانتر شدن طبیعت ایران نیست؟ آیا زمان آن نیست که نسل امروز، تصمیم را به لحظه آخر، وقتی بازنگذارد که کار از کار گذشته باشد؟ چرا! وقت تصمیم است. باید تصمیم گرفت.