درماه ﮊوئیه 2018 بود که ترامپ از لزوم ایجاد پیمان ناتو عربی سخن گفت. طرح حکومت او این است که کشورهای عرب بر ضد ایران پیمان نظامی منعقد کنند. در باره «ناتو عربی» هر از چندی، خبری منتشر میشود. اما این روزها، در پی اجلاس مقامات کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، وزیر خارجه دولت سعودی گفته است:
● عادل الجُبیر، وزیر خارجه دولت سعودی، در 9 دسامبر 2018، در ریاض، گفته است: «هم اکنون مذاکراتی میان کشورهای عرب منطقه و حکومت آمریکا در بارۀ آرایش جدید امنیتی در خاورمیانه برای مقابله با حملات خارجی جریان دارد. از دیگر اهداف این مذاکرات تقویت مناسبات آمریکا و کشورهای منطقه است. گفتگوهای آمریکا و کشورهای عرب حوزۀ خلیج فارس به منظور ایجاد یک ائتلاف نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران است. این ائتلاف دربرگیرندۀ مصر و اردن خواهد بود و ائتلاف راهبردی خاورمیانه نام خواهد گرفت».
اما پیش از او، مفسر اسرائیلی گفته است:
● ﮊاکی هاوکی، مفسر رویدادهای دنیای عرب، در 8 دسامبر 2018، در روزنامه معاریو، تفسیر خود را انتشار دادهاست. نکات عمده آن اینها هستند:
– حمایت همه جانبه تل آویو از محمد بنسلمان ولیعهد دولت سعودی، بدینخاطر است که اسرائیل این واقعیت را میداند که عربستان در دوران بن سلمان به دارایی استراتژیک اسرائیل تبدیل شده است. تصادفی نبود که بنیامین نتانیاهو با دونالد ترامپ تماس گرفت و از او خواست در ماجرای قتل قاشقچی، بنسلمان را تنها نگذارد.
– اسرائیل برای مقابله با ایران و حزبالله به بنسلمان، محمد بنزاید ولیعهد ابوظبی و همچنین بحرینیها نیاز دارد. لذا، هر ضربه به مقامهای این کشورها، ضربه به منافع مشترک اسرائیل و آنها است.
– این حکومتها اساس را بر این گذاشتهاند که همکاری با اسرائیل برای مقابله با ایران و حزبالله، آنها را از خطر ایران مصون میگرداند.
– کشورهای حاشیه خلیج فارس و کشورهایی که مبارزه با ایران برایشان اهمیت دارد، قبول کرده اند که اسرائیل رهبر آنها باشد و به آن اختیار تام دادهاند. همکاری اسرائیل با این سه کشور، در تصور نمیگنجد!
● در 11 دسامبر، در همانحال که مجله تایم، قاشقچی را مرد سال شناخت، ترامپ از حمایت کامل خود از بنسلمان و لزوم فروش اسلحه به دولت سعودی سخن گفت.
● در 9 دسامبر 2018، لیندسی گراهام، سناتور آمریکایی، در گفتگو با فاکس نیوز، گفته است: «اگر حمایت امریکا نبود، آنها در عربستان سعودی ظرف یک هفته مجبور میشدند فارسی صحبت کنند».
سخن سناتور گراهام تا بخواهی گویایی دارد: رﮊیم سعودی استواری ندارد. و بقای خود را از تکیه به قدرت امریکا دارد. در حقیقت، اگر خمینی استبداد را بازسازی نمیکرد، جنبشهای همگانی رﮊیمهای وابسته را از میان برداشته بودند. اتحادیه سازیها گویای فقدان پایگاه اجتماعی در درون و ایجاد پایگاه در بیرون بقصد بقا است. توضیح اینکه:
❋ ویژهگیهای مشترک کشورهای در تدارک اتحادیه سازی بر ضد یکدیگر:
1. ویژهگی اول آنها این است که هر دو طرف، رﮊیمهای تک پایه هستند. دقیق بخواهیم، استبدادهای تک پایه هستند. و بدینخاطر که استبدادی هستند، یعنی پایگاه اجتماعی مستحکمی ندارند، نیازمند پایگاه خارجی هستند و ناگزیر از سازش با این قدرت و ستیز با آن قدرتند؛
2. و چون مردم نیستند که حاکمیت دارند و هر دولتی نیازمند مشروعیت است، دین را دستمایه کردهاند. دو طرف ماجرا، یعنی رﮊیم ولایت فقیه و رﮊیم سعودیها و رﮊیم اسرائیل، به خود صفت دینی دادهاند. با وضع قانون، اسرائیل صبغه نژادی نیز جسته است.
بدینسان، قربانی اول این رﮊیمها دین است. چرا که تا آن را از خود بیگانه نکنند، نمیتوانند در توجیه خود بکارش برند؛
3. ویژهگی سوم این رﮊیمها این است که تا مغز استخوان فاسدند. در حقیقت، استبداد فساد و مادر فسادها است و فساد ذاتی هر استبدادی است. رﮊیم اسرائیل بدینخاطر که فاقد پایگاه اجتماعی نیست، بسیار کمتر فاسد است. خالی از فساد نیست چرا که دولتی کوچک وقتی بخواهد رهبر دولتهای منطقه بگردد، بمثابه قدرت، نمیتواند خالی از فساد باشد؛
4. در کشورهای تحت حاکمیت این رﮊیمها، گرایشهای دینی و اقوام وجود دارند که از آنها برضد یکدیگر استفاده میکنند. و سیاست اسرائیل بر این است که کشورهای منطقه را بر پایه قومی و مذهبی تجزیه کند تا که سلطهاش بر منطقهای از موزائیک حکومتهای کوچک، کامل و دیرپا بگردد؛
5. به غیر از اسرائیل، بقیه کشورها بلحاظ علمی و فنی عقب مانده و بانی و حافظ اقتصاد مصرف محور زیر سلطه اقتصاد مسلط هستند. و
6. نزاع آنها نزاع بر سر قدرت منطقهای شدن و بطریق اولی، نزاع بر سر مذهب نیست. نزاع بر سر بقا است. اما چگونه بگویند چون ما دولتهای استبدادی تک پایه و لرزان هستیم، برای بقای خود، پایگاه در خارج میجوییم؟ از اینرو، مذهب قربانی و جلوگیری از نفوذ یکدیگر در منطقه را دستآویز میکنند.
اسرائیل از روز نخست این ویژهگی را داشته است. در دوره شاه سابق و نیز در دوره خمینی که جواز شرعی خرید اسلحه از اسرائیل را صادر کرد (درجنگ با شیطان هم میتوان متحد شد)، کوشش دولت اسرائیل بر این بود که برضد کشورهای عرب، با ایران رابطه نزدیک برقرار کند. بدینخاطر بود که اسرائیلیها در معاملات پنهانی رﮊیم خمینی با امریکا (اکتبر سورپرایز و ایران گیت) و خرید اسلحه از کشورهای اروپایی، نقش اول داشتند. اما چه روی داد که اینک اسرائیل رهبر کشورهای عرب، در نزاع با «جمهوری اسلامی ایران»، با اختیار تام شدهاست؟:
❋ چون و چرای دوست شدن اسرائیل و دشمن گشتن ایران؟:
تا تجاوز نظامی رﮊیم صدام به ایران و در طول جنگ هشت ساله نیز، اسرائیل دشمن اعراب بود. در بهار انقلاب ایران، ایرانیان بخاطر انقلابی که، درآن، گل را بر گلوله پیروز کردند، محبوب جهانیان، از جمله مردم عرب شدند. رویه خمینی و رﮊیم او بود که زمینه ساز تحول ذهنیت جمعی عرب از دوستی به دشمنی شد:
1. خرید اسلحه از اسرائیل و توسط اسرائیل برای ادامه دادن به جنگ بمدت 8 سال که به قول، آلن کلارک، وزیر دفاع انگلستان در حکومت تاچر، در سود غرب بود. و البته سود اول عاید اسرائیل شد بخاطر ضعیف شدن کشورهای منطقه و قوتگرفتن اسرائیل. بدینقرار، بانی رجوع به اسرائیل به بهانه جنگ، خمینی و رﮊیم او بود. در حال حاضر، رﮊیم های تک پایه عرب، همان کار را برضد «جمهوری اسلامی ایران» میکنند. اما واقعیت این است که هدف اسرائیل تجزیه ایران است و با آنکه میکوشد این هدف را پنهان کند، بنابر موقع، پنهان را آشکار میکند؛
2. بهای بسیار سنگین ادامه دادن به جنگ به مدت 8 سال را مردم ایران و مردم عراق پرداختند. بنابراین، مردم عراق رﮊیم ایران را نیز مسئول وضعیت بدی که پیدا کردند، میدانستند و هنوز نیز میدانند. در طول جنگ، رویارو کردن باورمندان به این و آن مذهب را، از راه سازمان دادن و مسلح کردن و بکاربردن شیعه، روش رﮊیم خمینی شد. بدینسان بود که در جریان بازسازی استبداد، اقلیتهای دینی و قومی، در نزاعها بر سر قدرت، نقش پیدا کردند؛
3. ادامه جنگ بمدت 8 سال، حاصل القای این فکر به خمینی بود که پیروزی در جنگ، به رﮊیم او امکان میدهد کمربند سبز ایران عراق و سوریه و لبنان را بوجود بیاورد و «رهبر دنیای اسلام» بگردد. تا امروز، این فکر راهنمای رﮊیم در سیاست منطقهای است؛
4. بازسازی استبداد توسط خمینی و دستیاران او و ادامه حیات رﮊیم او نیازمند بحران و دائمی کردن آن شد. نیازمند انزوا در بحران شد. این شد که، در آنچه به دولت سعودیها مربوط میشود، دوره خمینی، دوره دشمنی شد (اگر با صدام صلح کنیم با آل سعود نمیکنیم). این دشمنی البته یکطرفه نبود، دو طرفه بود. دو طرف، از راه کنش و واکنش، اسباب این دشمنی را فراهم میکردند. بعد از مرگ خمینی، بنابر عادی کردن رابطه شد. اما دو شاه سعودی مردند و چون نوبت به سلمان رسید، کنش و واکنش، موجب قطع رابطه و دشمنی شد؛
5. در طول این مدت، قرارداد صلح اسلو و استقرار حکومت فلسطینی بر بخش کوچکی از فلسطین رابطه اسرائیل با دنیای عرب را جز آن کرد که بود. به سخن دیگر، رﮊیمهای عرب بهانه جستند برای تغییر رابطه با اسرائیل بمثابه دشمن. قبل از آن، بنابر قرارداد صلح مصر و اسرائیل، معروف به «قرارداد کمپ داوید»، مصر و اسرائیل رابطه دیپلماتیک برقرار کرده بودند. اردون نیز با اسرائیل این رابطه را برقرار کرده بود.
سری که بعدها از پرده بیرون افتاد، این بود: قرارداد صلح مصر و اسرائیل، مستند بود به قرار و مدار کارتر با انور سادات (رئیس جمهوری اسبق مصر) بر اینکه کارتر، رئیس جمهوری وقت امریکا، اسرائیل را مجبور خواهد کرد سرزمینهای اشغالی را تخلیه کند و دولت فلسطینی ایجاد بگردد. این شد که اسرائیلیها با ریگان و بوش، نامزدهای ریاست جمهوری و معاونت ریاست جمهوری امریکا، برای معامله با دستیاران خمینی بر سر گروگانها همدست شدند(بنابر معاملهای که اکتبر سورپرایز نام گرفت، گروگانها باید بعد از انتخابات ریاست جمهوری در نوامبر 1980 آزاد میشدند). در حقیقت، آنها از قرار و مدار کارتر – سادت مطلع شدند و برای آنکه کارتر برای دور دوم انتخاب نشود و اسرائیل را مجبور به تخلیه سرزمینهای اشغالی نکند، همدست جمهوریخواهها شدند؛
6. بهار عرب، بیثباتی شگرف دولتهای تک پایه را عیان کرد. دولت سعودی، در همانحال که نگران بقای خود بود، همدست غرب شد در براندازی رﮊیم قذافی در لیبی و گسیل گروههای مسلح به سوریه با هدف براندازی رﮊیم اسد و نیز همدست اسرائیل شد بر ضد حزبالله لبنان. بتازگی، خبر طرح سعودیها برای ایجاد یک نیروی مسلح در لبنان برای جنگ با حزبالله لبنان نیز از پرده بیرون افتاده است. و
7. اما چرا در مصر کودتا، بهار آزادی را به خزان استبداد بدل کرد و در لیبی و سوریه و یمن و عراق و افغانستان، خشونت روش شد و زور تعیین کننده گشت؟ زیرا، در ایران، کشوری که در آن، گل بر گلوله پیروز شده بود، «رهبر» انقلاب، اینک ستایشگر خشونت شده بود و آن را تقدیس میکرد و سپاه قدس تشکیل میداد که محل مأموریت آن، بیرون از مرزها، در کشورهای دیگر است.
این واقعیت که در سوریه و افغانستان و هر کشور دیگر، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه جانب مردم و حقوق آنها را نگرفت و جانب قدرتمداری را گرفت، کار این تبلیغ که دشمن اصلی نه اسرائیل که ایران است را آسان کرد؛
8. برنامه اتمی رﮊیم از پرده بیرون افتاد، بجای حل مشکل با مردم ایران، آن برنامه، وسیله بحران شدتگیری شد که تا امروز ادامه دارد. ایران مجهز به سلاح هستهای برای کشورهای عرب خطرناکتر است یا اسرائیل؟ پاسخی که رﮊیم های عربی تک پایه به این پرسش دادند، این بود: ایران. و
9. رﮊیم ولایت مطلقه فقیه، فرصتی که حکومت اوباما ایجاد کرده بود را مغتنم نشمرد. با آنکه در حکومت اوباما، سعودیها با حکومت نتان یاهو، جبهه مشترک پنهانی تشکیل دادند و سیا لو داد که سعودیهای به حکومت نتان یاهو، میلیاردها دلار پول داده است، اما اوباما حاضر نشد خاورمیانه را به اسرائیل و متحدان عربش بسپارد. با ریاست جمهوری یافتن ترامپ، این بار، این رئیس جمهوری امریکا است که میخواهد «ناتو عربی» ایجاد کند.
وارد شدن روسها در جنگ سوریه و وابستگی که رﮊیم ولایت مطلقه فقیه به روسیه پیدا کرده است، تشکیل این «ناتو» را قابل توجیه نیز کرده است.
بدینسان، ویژهگیهای مشترک که مهمترینشان ترس از سقوط است، رﮊیمهای استبدادی ایران و عرب را رو در روی یکدیگر قرارداد و اسرائیل، بمثابه دشمن، جای خود را به ایران سپرد، سهل است، رهبر اتحاد نظامی رﮊیمهای عرب بر ضد ایران نیز شده است.
بدیهی است بهای تا بخواهی سنگین تعادل قوای این استبدادها را مردم کشورهایی میپردازند که تحت استبداد این رﮊیم ها، گرفتار خشونت و فقر هستند. راهکار کدام است؟
❋ راهکار مردم کشورهایی که رﮊیمهایشان، برضد یکدیگر جبهه بندی میکنند:
1. راهکار اول، پیداکردن ثبات داخلی است و حاصل نمیشود مگر به استقرار ولایت جمهور مردم، بمعنای شرکت شهروندان برخوردار از حقوق، بر میزان برابری و دوستی، در اداره امور خویش.
2. عملی شدن راهکار اول، منطبق کردن سیاست خارجی را با اصل موازنه عدمی، بنابراین، رابطهها را رابطههای حقوق ملی کشورها بایکدیگر کردن، ممکن میکند.
بنابر این سیاست، همه کشورهای منطقه حامی مردمی میشوند که یا از وطن محرومند (فلسطین) و یا محروم از استقلال و آزادی، وابسته به قدرت مسلط هستند.
3. بدینسان، صلح در منطقه، پیآمد صلح داخلی کشورها به یمن میزان شدن عدالت اجتماعی و رشد انسان و آبادانی طبیعت در همه کشورها میگردد.
اگر ایران دو تجربه فلاکت بار تغییر از بالا، یکی تجربه رﮊیم پهلوی و دیگری تجربه رﮊیم ولایت مطلقه فقیه را از سر گذرانده است، جامعههای دیگر روی زمین نیز یا گرفتار این تجربه شدهاند و یا دارند گرفتار میشوند. برغم قوت گرفتن گرایشهای افراطی در غرب، تغییر از پایین، تغییر انسان به یمن رشد، دارد پیشنهاد میشود. این تغییر است که انسانها را تغییر دهنده میکند و واقعیت یافتن آن در گرو شناختن و عمل کردن به حقوق پنجگانه است.