با توجه به اینکه عمر سید علی خامنهای به 80 سال رسیده است و بیماری سرطان پروستات او بر همه عیان شده، قطعا او در پی انتخاب جانشینی برای خود است و درگیری بر سر این انتخاب در پس پرده ظاهری و نمایشی وحدت در قدرت به شدت در جریان است چرا که رهبری اینگونه خود کامه و دیکتاتور و اقتدارگرا، گزینش جانشین خود را به دست کسانی دیگر از جمله خبرگان رهبری واگذار نخواهد کرد.
خامنهای به خوبی می داند که دوران انتخابی شبیه او بعد از مرگ خمینی پایان یافته و اطرافیان فریبکار و متقلبی نظیر هاشمی رفسنجانی، مشکینی، سید احمد خمینی،موسوی اردبیلی، خزعلی و… به دیار باقی شتافته و قادر نیستند مانند سال 68، با قیام و قعودی اقدام به انتخاب رهبر سوم نمایند زیرا در آن زمان نه سپاه به اندازه زمان فعلی مداخله گر در کلیه امور بود و نه روحانیت تا این اندازه فاسد، خوار و ذلیل نیروهای نظامی و امنیتی و نه مردم تا این مقدار دور از حاکمیت نظام ولایت که این روزها به خوبی دو قطبی بودن مردم و حاکمیت (اصولگرا و اصلاح طلب و اعتدالگرا).کاملا شفاف و روشن است.
به نظر می رسد سید علی خامنهای و هسته سرکوبگر و فاسد پیرامون بیت رهبری،به ناچار با وضعیت کنونی اگر شرایط غیر عادی پیش نیاید به احتمال زیاد او باید رهبر آینده را در گفتگو با فرماندهان سپاه و برخی بزرگان حوزه و مراجع وابسته به خود، تا به حال انتخاب کرده باشد و تنها اعلام آن را به بعد واگذاشته است و البته به نظر نگارنده قبل از فوت، جانشین را یا به شکلی کلامی و یا عملی بر دیگران عرضه خواهد داشت .
به احتمال قریب به یقین با توجه به روحیه شخصی خامنهای و اطرافیان خشونت طلب و نزدیکی به نیروهای سیاسی با پیشینه امنیتی – نظامی ای که او را بر سر کار آورده و حامی او بوده اند، فرد مورد نظر را برگزیده است.
برای اینکه بدانیم شخص مورد نظر خامنهای برای جانشینی باید چه خصوصیاتی داشته باشد بهتر است به سخنرانی او در جلسه دیدار با برگزیدگان خبرگان رهبری دور پنجم اشاره کنیم:
«مجلس خبرگان باید انقلابی بماند؛ باید انقلابی فکر کند و انقلابی عمل بکند. در انتخاب رهبر آینده، ملاحظهی خدا را بکنید احتمال اینکه این دورهای که تازه شروع خواهد شد، مبتلا بشود به این آزمایش، احتمال کمی نیست؛ آن وقتیکه بنا است رهبر انتخاب بشود، ملاحظات و رودربایستیها را کنار بگذارند؛ خدا را در نظر بگیرند، وظایف را در نظر بگیرند، نیاز کشور را در نظر بگیرند؛ بر این اساس رهبر انتخاب بشود؛ مهمترین وظیفه به نظر ما این است؛ مراقبت کنند. اگرچنانچه در این مرحله و در این وظیفه بزرگ کوتاهی انجام بگیرد، در اساس کار مشکل به وجود خواهد آمد».
جملات فوق نشان میدهد، از نامزدهای مطرح شده کدامها از میدان خارج شدهاند. می توان گفت جانشینی با خصوصیات فوق از نظر خامنهای انتخاب شده است و در زمان مورد نظر و قبل از درگذشت خود او رونمایی خواهد شد تا در فرصت باقیمانده بتواند حق دزدیده شده از مردم و از خود بیگانه گشته در ولایت مطلقه فقیه را به او واگذار نموده و مانع از مقابله مخالفان با جانشین خود گردد.
❋ نامزدهای موجود کیانند؟
بسیاری از تحلیلگران و مفسران سیاست در ایران، از سالها قبل، تعدادی از افراد را نامزد جانشینی خامنهای دانستهاند. این تحلیلگران و مفسران در سالها قبل، هنوز که هاشمی در استخر خفه نشده بود بر این باور بودند که با وجود او به احتمال زیاد بعد از مرگ خامنهای، رهبری ممکن است شورایی شود .
به جز نقش هاشمی در آینده رهبری معتقد بودند افرادی مانند صادق لاریجانی، جوادی آملی، هاشمی شاهرودی، حسن خمینی، مصباح یزدی،مجتبی خامنهای، حسن روحانی، محقق داماد و حتی سید احمد خاتمی.. از شانس بالاتری برای مقام رهبری برخوردار هستند. در بررسی زیر به چند مسئله خواهیم پرداخت:
الف: کاندیداهای احتمالی رهبری
ب: هماهنگی زوج سید مجتبی خامنهای و سید ابراهیم رییسی
ج: جانشین رهبری در شرایط بحرانی
●الف: کاندیداهای احتمالی رهبری:
در سالهای دهه 90، به دنبال بروز مسائلی از جمله رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی برای نامزد ریاست جمهوری شدن و سید حسن خمینی از نامزد نمایندگی مجلس خبرگان رهبری گشتن و بعد از آن انتخابات خبرگان دولتی و مرگ هاشمی رفسنجانی، مسائلی پیشآمد که سبب شدند در ترکیب نامزدهای احتمالی تغییراتی بروز کند:
اول: شیخ اکبر هاشمی رفسنجانی، متولد 1312، در سال 92 از سوی رهبری و شورای نگهبان جهت انتخابات ریاست جمهوری رد صلاحیت شد و مقام خود در ریاست خبرگان رهبری را نیز از دست داد. اما در انتخابات مجلس خبرگان رهبری توانست نامزدهای خود در تهران را که ناچار از میان تأیید صلاحیت شدهها برگزیده بود، وارد مجلس کند. البته سودی برای او در بر نداشت. زیرا با خامنهای و سرداران پاسدار احمد جنتی را به زور وارد مجلس خبرگان رهبری کردند در حالیکه از سوی رای دهندگان همانند محمد یزدی و مصباح یزدی، صلاحیتش رد شده بود. طرفه اینکه رئیس مجلس خبرگان نیز شد.
به دنبال آن، هاشمی رفسنجانی، به شکلی مرموز، در استخر خفه شد و کلیه نقشههایی که احتمالا باند نزدیک به او، سید حسن خمینی و شیخ حسن روحانی و… ممکن بود برای آینده کشیده باشند، نقش بر آب شد. دلیل آن هم معلوم بود: هاشمی رفسنجانی در اندیشه ایجاد تغییراتی در نظام ولایت فقیه بود. او به این نتیجه رسیده بود که دوره رهبری را باید زمان بندیکرد. در ضمن به نتیجه رسیده بود که رهبری شورایی میتواند تضاد رهبر با رئیس جمهوری را حل کند. هرچند در سال 68 و بعد از مرگ خمینی، او با ترفندهایی برای دور نگاه داشتن سید احمد خمینی، مسئله شورایی بودن را زیر سبیلی رد کرد تا دوست و یار نزدیکش که بعدها سرش را زیر آب کرد، یعنی خامنهای به رهبری برسد – البته بر این باور بود که می تواند او را چون موم در دست داشته باشد ولی اینگونه نشد – ، اما بتدریج، توسط نزدیکان خامنهای و شخص او به حاشیه رانده شد.
هاشمی رفسنجانی در سالهای آخر با وجود اینکه سن و سالش بالا رفته بود اما به قول اصولگرایان و اصلاح طلبان و اعتدالگرایان، وجودش میتوانست سبب غلبه بر پارهای از مشکلات بگردد و خامنهای را از منجلابی که خود ساخته و در آن گرفتار شدهاست، برهاند. اما تمامیت خواهان تصمیم گرفتند بدون هاشمی، زمینه انتقال احتمالی قدرت به سیدمجتبی خامنهای را با کمک سید ابراهیم رییسی فراهم سازند.
دوم: فرد دیگری که مدت ها نامش بر سر زبان ها بود و برخی ها برای او قبای ولایت فقیه دوخته بودند، شیخ صادق لاریجانی (متولد 1339 در نجف)که هم در شورای نگهبان بود و هم در مجمع تشخیص مصلحت نظام و هم رییس قوه قضاییه و هم بر ضد سید حسن خمینی و هاشمی رفسنجانی و بعدها شیخ حسن روحانی مواضعی تند اتخاذ کرده بود .
شیخ صادق بر این باور بود که احتمالا بعد از مرگ سید علی خامنهای او یکی از کاندیداهای برجسته برای رهبری خواهد بود. اما یادش رفته بود که به قول پدرش، یکی از دلایل عدم استقبال مردم به او (یعنی پدرش)، عمامه سفیدی بود که بر سر داشت و سید نبود. به جز این امر که از نظر بسیاری از سید بودن از اهمیت خاصی برخوردار است و چون او سید نیست، احتمال رهبر شدنش ضعیفتر است، در برابر او نامزدهای سیدی چون سید محمود هاشمی شاهرودی، سید ابراهیم رییسی و سید مجتبی خامنهای، وجود دارند. مشکل خورد و بردهای مالی برادران لاریجانی و مداخلههای ناسنجیدهاش در کار حکومت و نقشی که در سرکوبگریهای به خود داد، سخت او را به مشکل انداختهاست. تقریبا اقبال رهبرشدن را از دست دادهاست. یکچند از اسباب تضعیف موقعیت او دست پخت رقبای او است.
در باره فرق شیخ با سید، محمد جواد اکبرین، از قول پدر لاریجانیها مینویسد:
پدر لاریجانیها، در جامعه شیعی از کمترین اقبال برخوردار بود و مقلدان چندانی جز در همان منطقه آمل و لاریجان نداشت. آوردهاند که در پاسخ به یکی از علاقمندانش که علت خوشاقبال نبودنش در مرجعیت را از او میپرسید به عمامه سفید خود اشاره کرده بود. او «سید نبودن» را عامل این ناکامی میدانست.
اکبرین در همین مورد ادامه می دهد:انتساب به بنیهاشم (خاندان پیامبر گرامی اسلام) و به اصطلاح سیادت در جامعه سنتی شیعی تنها یک امتیاز معنوی محسوب نمیشود بلکه هم فوائد مادی دارد و هم منزلت اجتماعی میآورد. در فقه شیعه هم برای امامتِ جمعه و جماعت، سید بودن یکی از اسباب ترجیح است …. حتی اگر دو نفر در عدالت و دانش و فضیلت با هم برابرند کسی را مقدم کنید که هاشمی است؛ یعنی سید است و منتسب به بنیهاشم. (به عنوان نمونه ببینید: آیتالله سیستانی. تعلیق عروهالوثقی. شرائط امام جماعت. مسئله ۱۸). تاریخ مرجعیت شیعه (در ادوار مختلف آن) نیز از اولویت مراجع «سادات» بر «شیوخ» نشان دارد و به نظر میرسد این ترجیح در عرصه سیاست نیز کارکردهایی داشته که توجه حکومت شیعی را به خود جلب کرده است. گویا در این عرصه هم اولویتی نانوشته وجود دارد که رهبریِ جامعه شیعه با سادات باشد که هم نماد پیوند شیعیانند با اهلبیت است.
غرض اینکه اتفاقی نیست اگر در ایران، دو رهبر سیاسی پس از انقلاب از ساداتند و یا در لبنان که نه تنها دو رهبر پیاپیِ حزبالله (سید عباس موسوی و سیدحسن نصرالله) از تبار بنیهاشماند بلکه در بحثهای مربوط به جانشینیِ نصرالله در لبنان هم سخن از «شیخ نعیم قاسم» نیست با اینکه معاون نصرالله است و مهمترین شخص پس از او در این جریان به شمار میآید، بلکه سخن از روحانی دیگریست به نام «سید هاشم صفیالدین» که از نزدیکان سیاسی و البته خانوادگیِ نصرالله است.
در جایی که مثلا صحبت از سید محمود هاشمی شاهرودی و یا سید مجتبی خامنهای است نوبت به شیخ صادق لاریجانی نمی رسد.
تحلیلگر دیگری میگوید: سپاه قطعا در انتخاب رهبر آینده مستقیم و غیر مستقیم مداخله خواهدکرد و در شرایط فعلی شخصیتی مانند صادق لاریجانی، مطلوبترین است. او افزون علاوه بر جوانی (که عنصر مهمی برای تداوم و ثبات سیاسی نظام است)، مواضعی دارد که کاملا مطلوب سپاه و جریان تندرو و به اصطلاح انقلابی است. مواضع تند و ضد غربی و دشمنی پایدار با دموکراسی و آزادیخواهی و حقوق بشر، دفاع از اجرای بیچون و چرای شریعت و مانند آنها، به قدر لازم برای افراطیون و نظامیان جذاب است.
نظر تحلیلگران فوق گویای این واقعیت است که آنها یا سید مجتبی خامنهای را ندیدهاند و یا بر این باور بودهاند که احتمال رهبر شدن او کم است. مردم در جنبش سال 88 می گفتند: مجتبی بمیری – رهبری را نبینی.
این شعار نشان میداد که مردم متوجه شده بودند که خامنهای در تلاش به قدرت رساندن سید مجتبی است. این را حداد عادل نیز بعد از انتخابات سال 88 و پیروزی احمدی نژاد گفته بود .
برخیها نیز بر این باورند که چون در شرایط عادی و مطابق قانون اساسی، اصول گرایان سنتی و میانه با محوریت جامعه مدرسین حوزه علمیه قم نقش اصلی در تعیین رهبری آینده را دارند، انتخاب آنها افرادی چون صادق لاریجانی و عبدالله جوادی آملی خواهند بود. بخش رسمی سپاه و حلقههای قدرت کنونی نیز با آنها مشکل غیر قابل رفعی ندارند.
در هر حال با توجه به حضور پرقدرت سید مجتبی خامنهای در نهان و سید ابراهیم رییسی در علن احتمال انتخاب صادق لاریجانی کاهش یافته است.
سوم: سید محمود هاشمی شاهرودی (متولد 1327 نجف) از جمله افرادی که دوران پیش رهبری را در شورای نگهبان، قوه قضاییه و مجمع تشخیص مصلحت گذرانده است. او یکی از رقبای اصلی کاندیداتوری رهبری بود اما مدت ها است که به چند دلیل به نظر از رقابت تا حدی خارج شده است .اول این که او بیمار است و سنش از 70 سال گذشته و دوم اینکه نزدیکان و اعوان و انصار او مانند اطرافیان شیخ صادق لاریجانی، دستشان به اموال مردم باز شده و هر آنچه دیده اند برده اند و عجب اینکه صفوان هاشمی شاهرودی که در دکل خوری و دکل بری دست داشت به همراه سرداران سپاه ، هم اینک طلبکار شده که به او کم رسیده است و در امارات متحده عربی دعوی شکایت کرده بعد ازاینکه ملیونها دلار خورد وبرد. البته شایعه رد پای شخص خود او در شرکت نوکیان نیز از سال ها قبل به گوش می رسید. اما به نظر بیماری سخت مغزی او تا حدی سایه اش را برای رهبری کمتر نموده است.علاوه بر این، سید محمود گویا به اندازه کافی انقلابی نیست و نیروهای نظامی نتوانستهاند او را تبدیل به خروس جنگی کنند و این یکی از مشکلات پیش روی او است. در آخرین ماموریتش که دیدار با مقتدی صدر و سیستانی و حکیم در عراق بود ، نیز، او کامیاب نشد.
با اینهمه، برخیها میگویند:فاکتور دیگری که شاهرودی را به کسب مقام رهبری نزدیک میکند میانسالی اوست. مسلماً مجلس خبرگان فاکتور سن را یکی از فاکتورهای مهم برای پست رهبری میداند و شاهرودی با 66 سال سن(در زمان تحلیل ) گزینهء مناسبی است چرا که دیگر کاندیداهای احتمالی نظیر هاشمی رفسنجانی و مصباح یزدی در طول این دوره سنشان از 80 سال تجاوز خواهد کرد.
با توجه به خصوصیاتی که رهبری برای جانشینی خود بیان داشته به نظر نمیرسد سید محمود هاشمی شاهرودی که کمتر انقلابی است بتواند بر آن جایگاه تکیه زند و البته سن افرادی مانند سید مجتبی خامنهای و سید حسن خمینی و سید ابراهیم رییسی ،بسیار کمتر از سید محمود هاشمی شاهرودی است.
چهارم: سید حسن مصطفوی (خمینی)، یکی از افرادی که برخیها به عنوان کاندیدای احتمالی مقام رهبری از او نام میبرند. او نوه روح الله خمینی و پسر سید احمد میباشد. اما آنچه دیگران به آن توجه نمی کنند ضعف او در حفظ بیت خمینی و یاران او است.
سید حسن خمینی، در سال 1351 در قم متولد شد و اینک در آن شهر به تدریس درس خارج فقه میپردازد. اما به دلیل وابستگی به اجازه سید علی خامنهای در امور مختلف، نتوانسته مستقل عمل کند .
تا زمانی که هاشمی رفسنجانی زنده بود او به آن شیخ نزدیک به خمینی وابسته بود. گرچه به قول سردار مشفق از خامنهای، خواسته بود مقام رهبری را به او بازگرداند و به همین دلیل مورد بیمهری خامنهای قرارگرفتهاست، اما هربار که فرصت عرض اندام پیدا کرده، توانایی از خود بروز ندادهاست. در سالگرد مرگ خمینی نیز، حامیان خامنهای او را حسابی به «سر عقل آوردند» تا جایی که مادرش وارد جنگ با خامنهای شد و طی نامهای از فرزندش، حمایت کرد.
ناگفته نماند که سید حسن خمینی میداند که پدرش توسط باند وابسته به خامنهای به قتل رسید اما به دلیل ترس از آینده، در بسیاری از جلساتی که خامنهای برگذار میکند حضور مییابد تا بیخطر بودن خود را نشان دهد .
سید حسن خمینی برای رهبر شدن، شرائط مطلوب خامنهای و سران سپاه را ندارد. وقتی به او حتی اجازه شرکت در انتخابات مجلس خبرگان رهبری را هم نمیدهند و نوه خمینی از جمله علی اشراقی اجازه شرکت در انتخابات مجلس را نمیدهند، یعنی همچنان بنابر خمینیزدایی است. بخصوص که علاوه بر او، حجت الاسلام مرتضی اشراقی نیز بعنوان نامزد نمایندگی مجلس شورا و آیهالله محمد موسوی بجنوردی، پدر همسر سید حسن خمینی نیز در انتخابات خبرگان رهبری رد صلاحیت شدند تا که افراد بیت خمینی و نیز همه آنها که باید بدانند، بدانند که در رﮊیم ولایت فقیه، نقشی به آنها سپرده نخواهد شد.
پنجم: شیخ حسن روحانی، رییس جمهور مفلوکی که این روزها ادای انقلابی بودن را در میآورد تا شاید مانند خامنهای از جایگاه ریاست جمهوری به مقام رهبری ارتقاء یابد. اما نمیداند که هر چه تلاش کند بنا به دلایلی از جمله شیخ بودن و نیز دارا بودن سنی در حدود 70 سال و آلودگی نزدیکان او به مفاسد اقتصادی، از امتیازات بالایی برای این مقام برخوردار نیست .
حسن روحانی، با توجه به عملکرد یکی دو سال اخیرش و افتادن در دام انقلابی گری خامنهای از تظاهر به دیپلمات بودن دور شد و حتی حامیان خود از اصلاح طلبان و اعتدالیون تا بیتهای خمینی و هاشمی را نیز از دست داد به امید اینکه شاید روزی روزگاری به مقام ولایت نزدیک شود و مورد پسند خامنهای و سرداران قرارگیرد. هر چند سوابق اطلاعاتی و امنیتی طولانیای دارد اما به نظر نمیرسد که مورد اعتماد سرداران سپاه و افراطیون باشد .
احتمالا با توجه به بعد فاصله میان حسن روحانی و بیت رهبری و همچنین سرداران سپاه پاسداران بعید به نظر می رسد او قادر باشد خود را نامزد این مقام کند. زیرا در میان خبرگان رهبری هم که ولو انتخابش جنبه تشریفاتی دارد، طرفدار ندارد. مگر اینکه بهنگام مرگ خامنهای، شرایط بینالمللی چنان حاد باشد که چاره را در رهبر کردن این «میانهرو» از دید غرب، ببینند. تنها امکان در اختیار او، عضویت در شورای موقت رهبری، تا انتخاب «رهبر» جدید است.
ششم: سید مجتبی خامنهای، دومین فرزند سید علی خامنهای و نزدیک ترین فرد به وی در امور مختلف سیاسی – امنیتی و اطلاعاتی است. او نیز در قم، درس خارج تدریس میکند. تا مگر مشکل پدر را که «مجتهد متجزی» بود، نداشته باشد و جواز اجتهاد داشته باشد.
با توجه به موقعیت سید مجتبی خامنهای در بیت رهبری و در میان نیروهای مختلف امنیتی – اطلاعاتی و نظامی، او میتواند جانشین پدر گردد. اگر خامنهای «احساس تکلیف» کند، قطعاً «مجلس خبرگان» او را «انتخاب» میکند.
مشکل خامنهای برای معرفی سید مجتبی، احتمالا عدم موافقت مراجع سنتی در حوزههای علمیه قم، نجف و مشهد میباشد. برای حل این مشکل، تضعیف حوزهها و مرجعیت، یک راهحل است. حمله پور ازغدی در نماز جمعه تهران، دومین حمله او به حوزه و مرجعیت نیست، حملههای دیگر مرتب انجام میگیرد.
برخی میگویند: قرار است خامنهای از سید ابراهیم رییسی – که خامنهای او را در سالهای اخیر به خوبی برکشیدهاست- به عنوان محلل بهره جوید. اما خطر آن است که اگر محلل بخواهد مانند شخص خامنهای هنگامی که به قدرت رسید عمل کند، آن وقت سر سید مجتبی به احتمال زیاد بیکلاه خواهد ماند و به همین دلیل «بازدارندههایی» تدبیر کردهاست.
مجتبی مهار «بیت رهبری» و سازمان بسیج مستضعفین و لباس شخصیها و بخشهایی از رادیوـ تلویزیون و شورای نگهبان را دردست دارد. پول هنگفت هم در اختیار دارد. اما در بخش سپاه لایههای مختلفی در درون آن وجود دارد. مطمئنا با مرگ خامنهای، در فاز اول، سپاه با بیت علیه جناح اول متحد خواهد شد، آن چنان که هم اکنون هم هستند. به شرط آنکه مجتبی خامنهای، مثل ماجرای کاندیداتوری احمدینژاد، به قدر کافی با سپاهیها همراه باشد
هفتم: سید ابراهیم رییسی ، او تا سال 94 بنا به دستور سید مجتبی خامنهای در معاونت قوه قضاییه هر آنچه را که بیت رهبری در قلع و قمع مخالفان سیاسی میخواست انجام میداد. او خود را کسی نشان داد که همان است که در سال 67 بیمحابا جنایت کرد و «جنایتکار تاریخی» شد. او اینطور وانمود میکند که در حفظ قدرت و حمایت از رهبری و فرزند او پا برجا است. بدینخاطر است که خامنهای تولیت استان قدس رضوی را به او دادهاست. طرفه این که برای او هم در مشهد، کلاس درس خارج فقه ایجاد کردهاند. او که در 18 سالگی از حوزه خارج شده و در طول چهل سال به سرکوبگری مشغول بوده و اگر هم درسی خوانده بود، از یاد بردهاست، حالا نقش مجتهد جامعالشرائط را بازی میکند! در انتخابات سال 96 نیز با تمام وجود از او حمایت کردند اما رای مورد نیاز را با وجود تقلب 7 میلیونی نیاورد. الا اینکه آدم بیوزنی است و مرتب وارد بگو با مگو و جر و بحث با این و آن میشود.
قرائن و شواهد حاکی از آنند که خامنهای برای به قدرت رساندن فرزندش میخواهد از این مهره جنایتکار با سابقه استفاده کند ، نفوذ یاران این جنایتکار در مراکز و نهاد های مختلف ، البته در کنار نیروهای مرتبط با حداد عادل نشان میدهد که برنامه گذاریهای خاص برای به قدرت رساندن سید مجتبی خامنهای در دست اجرا دارند .
سید ابراهیم رییسی، از روزهای قبل از انتخابات ریاست جمهوری، با حضور در خوزستان و بهره گیری از داشته های مالی ستاد اجرایی فرمان امام معلوم کرد که، به دستور خامنهای، در کار ایجاد هماهنگیهای لازم میان مراکز و نهادهای قدرت مند وابسته به بیت رهبری و سید علی خامنهای است. لذا با شرکت در انتخابات، به زور خامنهای و فرماندهان سپاه، گرچه با وجود تقلب نتوانستند او را به ریاست جمهوری برسانند، ولی با افزایش آرایش، وی را در آب نمک خواباندند.
هشتم: شیخ محمد تقی مصباح یزدی (گیوهچی)، یکی از سردمداران خشونت در ایران که سالهاست در پی کسب موقعیت امر و نهی است و در هر انتخاباتی به دنبال «نامزد اصلح» میگردد. یک روز احمدی نژاد را نازل شده از آسمان میخواند و روز دیگر سعید جلیلی را و روز سوم باقری لنکرانی «نامزد اصلح» میخواند .
مصباح یزدی متولد 1313 است و 5 سال از خامنهای بزرگتر است. رهبری جبهه پایداری را برعهده دارد و به نظر نمیرسد با وجود سید مجتبی خامنهای و سید ابراهیم رییسی، شانس زیادی برای انتخاب شدن به رهبری را داشته باشد. البته بخشی از نیروهای سپاه پاسداران و حوزه های علمیه قم از او حمایت میکنند. شکست او در انتخابات مجلس خبرگان و سن بالای او و مربی خشونتگری شدنش او را از شمار نامزدها خارج میکنند.
در کنار افراد فوق گاهی اسامی افرادی مانند عبدالله جوادی آملی و مصطفی محقق داماد شنیده میشوند اما احتمال پذیرش این مقام از سوی هر دوی آنها منتفی است. نامزدی شخصی چون سید احمد خاتمی هم تنها گویای افلاس رﮊیم ولایت فقیه است که با وجود 60 هزار طلبه (قول مکارم شیرازی) که خود گویای پرشمار بودند استادان است، بعد از خمینی، یک «مجتهد متجزی» جانشین او شد و حالا برای او هم جانشین قابل عرضه به مردم نمییابد.
دنباله دارد