«بزرگترین جنایتی که در جمهوری اسلامی شده و در تاریخ ما را محکوم میکند، به دست شما انجام شده و [نام] شما را در آینده جزو جنایتکاران در تاریخ مینویسند.»
از سخنان آیهالله منتظری در دیدار با هیأت مأمور کشتار زندانیان در تابستان 1367
آیهالله منتظری در پاسخ به سئوال عبدالله نوری که چرا در مقابل حکم خمینی ایستاد؛ گفت :
دینام اجازه نمیداد سکوت کنم؛ شرفم نمیگذاشت تقیّه کنم؛ شبها خوابم نمیبرد و فریاد مادران داغدیده و زنان شوهر کشته و بچههای بیپدر در گوشم زنگ میزد. یک رکعت نماز درست نمیتوانستم بخوانم ؛ تصویر پیکرهای سوراخ سوراخ شده از گلوله در برابرم بود و …»
این روزها بحث اعدام زندانیان سیاسی در سال 67، موجب انتشار مصاحبه ها و گزارشاتی شده است و همه حمله ها متوجه افرادی مانند نیری، پور محمدی، رییسی و اشراقی و.. است. اما در آن دوره سیاه، برخی از اصلاح طلبان فعلی صاحب مقام بودند و در این اعدامها شرکت داشتند، چرا در مورد آنها سخنی به میان نمیآید؟
درست است که کسانی مانند سعید حجاریان، عباس عبدی،محسن امین زاده، ابراهیم اصغرزاده، نعیمی پور، محمد صدر و… هم اینک خود را از وابستگی به رأس نظام ولایت مطلقه فقیه دور ساخته اند اما ایا کسی نباید به حضور و دخالت و اطلاع انها از قتل عام زندانیان سیاسی سال 67 وسکوت و عدم افشاگری، روشنگری و پرسشگری نماید تا با این عمل فاصله خود از ستم به کار رفته دهه طلایی را نمایان سازند؟
به جز آنها، در آن جنایت سازماندهی شده، آیا افرادی مانند سید محمد خوئینیها، محتشمی پور (مسئول صیانت از آرای سال 88 ، عبدالله نوری از اصلاح طلبان برجسته، مجید انصاری وابسته بیت خمینی ، موسوی بجنوردی از بیت خمینی و اصلاح طلب، موسوی اردبیلی رئیس قوه قضائی وقت که بعد اصلاح طلب شد و… در آن قتل عام دخیل نبوده اند؟ پس چگونه است که اصلاح طلبان مهر سکوت بر لب نهاده اند؟ مگر هاشمی رفسنجانی و خاتمی از لیست امید خبرگان رهبری حمایت نکردند؟ آیا نمیدانستند فردی مانند ریشهری در آن است و او همان کسی است که پور محمدی را برای شرکت در این قتل عام به نیری و اشراقی و رییسی معرفی کرد تا هیچ شبه های در بخشش زندانیان وجود نداشته باشد ؟ در واقع، هم هاشمی و هم خاتمی از حضور ریشهری در ان جنایات باخبر بودند.
جنایتکارانی مانند پور محمدی، نیری، رییسی، لاجوردی، علیرضا آوایی، احمد شاهرودی،ریشهری، رازینی، سید حسین مرتضوی زنجانی و اشراقی و… همچنان برکارند و رئیسی مقرب خامنهای نیز هست. اگر این جنایتکاران حداقل دستشان از کارها کوتاه نشدهاست و حتی در تدارک آنند که جانشین خامنهای را هم معین کنند، یکی بخاطر لاقید شدن مردم به جنایتکاری و جنایتکاران است و دیگری بخاطر نیاز رﮊیم به آنها است و سومی بلحاظ حمایت حامیان آنها است که دستیاران خمینی و دست اندرکاران استقرار ولایت مطلقه فقیه، به قیمت دست زدن به جنایتهای بزرگ، بودهاند. کسانی که به دنبال کودتای خرداد 60، در رأس امور قرار گرفتند (هاشمی رفسنجانی و خامنهای و دستیاران آنها که شماری از آنها اینک اصلاح طلب شدهاند) آمران جنایتها بودند. هاشمی رفسنجانی در عبور از بحران مینویسد که در جلسهای که او و خامنهای و سید احمد خمینی و مهدوی کنی شرکت داشتهاند، با پیشنهاد متوقف کردن اعدامها که مهدوی کنی دادهاست، مخالفت شده و اعدامها ادامه یافتهاند. در همان سال 1360، بیش از 2000 نفر را اعدام کردند. (بر اساس خبرهای اعدامها که در نشریه کیهان منتشر شده بودند که با توجه به مخفی کاریهای رﮊیم کودتا، تعداد اعدام شدگان بسیار بیشتر از 2000 نفری است . فهرست اسام اعدام شدگان خرداد ماه سال 60 تا اسفند ماه همان سال توسط اقای بنی صدر به مجامع بین المللی ارایه شدهاست). بدیهی است آمران و دستیاران آنها، هیچ زمان حاضر نشدهاند از اسرار جنایات دهه شصت پرده بردارند. سهل است در ستایش از «دهه طلایی امام خمینی» اندازه نگه نمیدارند. برای نمونه، به گزارش خبرگزاری میکروفون نیوز (محا) تاجزاده یکی از اصلاح طلبان در مصاحبه ای گفته است: «سر و ته قضیه ۸۸ رو که چیز بکنی همهاش ۲۰۰نفر کشته شده، اون همه آشوب طولانی همهاش ۲۰۰تا کشته، ما در انقلاب در اعدام مخالفین خیلی با احتیاط عمل کردیم کلا ۵۰۰نفر اعدام شدن تازه اوناهم دزد و فاسد بودن، معلوم نیست بی دین بودن بهایی بودن چی بودن…»
رد پای بسیاری از جنایتکاران از هرطیف وابسته به نظام ولایت (اصولگرا، اصلاح طلب و اعتدالی و..)، که چوبه های دار را به فرمان خمینی در میدان ها و زندانها بر پا نمودند تا که با خونریزی، رﮊیم ولایت مطلقه فقیه را مستقر و حفظ نمایند به خوبی در میان طیف های گوناگون دیده میشود.
چگونه میتوان از افرادی که در آن زمان در کمیته های انقلاب اسلامی (امثال بهزاد نبوی و مهدوی کنی و…) و سپاه پاسداران (امثال محسن رضایی،میردامادی، محمد باقر ذوالقدر و محسن آرمین)، دادستانی (امثال لاجوردی، احمد غدیریان،موسوی خوئینی ها و رییسی )، اطلاعات نخست وزیری (امثال حجاریان، قنبری و عباس عبدی و…)، دادگاه های انقلاب (امثال نیری، رازینی ، شاهرودی و…) قوه قضاییه (امثال موسوی اردبیلی و…) و سازمان زندانها (امثال لاجوردی و مجید انصاری، فهیم کرمانی و…) گذشت و از این مهم غفلت کرد که رﮊیم با انجام جنایتهای بعد از کودتای سال 60 ، استقرار جست و جنگ را به مدت 8 سال ادامه داد تا نسلی را از میان بردارد که انقلاب کرده بود و آن جنایت و خیانت را با سرکشیدن جام زهر شکست، تمام نکرده، دست به قتل عام زندانیان سال 67 زد؟
از یادبردن جنایت و جنایتکاران، از آمر و مأمور، سبب بازتولید رﮊیم جنایت پیشه میشود. اینست که یکبار دیگر آنها را معرفی میکنیم. هر چند برخی از اصلاح طلبان امروز ، آن روز دست اندرکار آن جنایتها بودند و برخی از آنها، چون موسوی اردبیلی، بعدها مدعی شد که سه بار با اعدامها مخالفت کردهاست. اما آیا او نمیدانست قاضی مستقل باید باشد و او رئیس قوه قضائی بود و بجای مجوز کتبی گرفتن از خمینی، باید به استقلال عمل میکرد و در مقام رئیس قوه قضائی، مانع از جنایت جنایتکاران میشد و دست کم، همچون منتظری مخالفت خویش را آشکار میکرد و از مقام خود کناره میگرفت؟ وی بعدها مدعی شد با این اعدامها مخالف بوده و در مخالفت سه بار به خمینی نامه نوشتهاست، او میگوید خمینی گفت: «که اینها دروغ میگویند و سر موضع هستند»، من عرض کردم: «من به این مطلب نرسیدم»، فرمودند:«ما رسیدهایم»(هیچ سندی از نامه های ارسالی موسوی اردبیلی منتشر نشده و فرزندانش نیز منتشر نکرده اند)
و یا در جایی حجاریان گفتهاست: لاجوردی عمدا تلاش داشت که مجاهدان را نابود کند.حتی اگر بپذیریم که برخی ها ادای مخالفت با اعدام های سال 67 را در اورده اند اما دست انها در جنایات سال 60 و بعد از ان را نمی توان نادیده گرفت.
قبل از معرفی عوامل کشتار سال 67 بهتر دیدیم مسئولان برجسته قضایی اعدام های سال 60 (بعد از کودتای سال 60) و بعد از آن را معرفی نماییم :
❋ قاضیان سازماندهنده جنایتها از آنقلاب تا پایان سال 1360 :
● محمد حسین حسینی بهشتی رئیس قوه قضائی که خمینی با زیر پا گذاشتن قانون اساسی او را به این مقام گمارد و سخت حریص تصرف دولت و استقرار «دیکتاتوری صلحا» بود.
● یوسف صانعی،دادستان کل دیوان کشوراز فقهای قدیم شورای نگهبان که اصلاح طلب شده است و تقریبا در حالت محصوری زندگی میگذراند
● محمد مؤمن(از عوامل انتخاب سید علی خامنه ای و عضو شورای نگهبان و ازحکام برجسته شرع)
● عبدالله جوادی آملی(از حکام برجسته شرع که اینک به عنوان عارف و فیلسوف به مخالفت با برخی از مسئولان میپردازد)
● علی قدوسی(حاکم شرع و مسئول قضایی و از عوامل کشتار سال 60 که هم اینک فرزندانش گرفتار گذشته اعمال پدر شدهاند)
● موسوی اردبیلی، رئیس شورای عالی قضایی که در آخر عمر متوجه خطاهای خود شده و عذر خواهی کرد
● محمد محمدی گیلانی، رییس حکام شرع، حاکم شرع زندان اوین برنده مدال افتخار عدالت جمهوری اسلامی و یکی از قصابان اوین
● اسدالله لاجوردی، دادستان دادگاه انقلاب تهران و رئیس زندان اوین
● ربانی املشی، دادستان کل و پدر همسر احمد منتظری که از سوی خمینی برکنار شد
● محمد حسین موسوی تبریزی، دادستان کل دادگاه انقلاب بعد از مرگ قدوسی و فهیم کرمانی که اصلاح طلب شده است. او نیز یکی از قصابان اوین است.
● علی رازینی از حکام شرعی که تصفیه های فراوانی برای حفظ نظام انجام داده است به خصوص در کرمانشاه و خراسان فراوان جنایت مرتکب شدهاست.
● مصطفی، پور محمدی، معاون علی رازینی در جنایات مشهد که معاون واواک و عضو هیأت کشتار زندانیان شد.
● روح الله حسینیان، دادیار ناظر و معاون پور محمدی در مشهد که خود گفت: ما خود یک پا قاتلیم!
● رییسی، مصباح یزدی ،اراکی، جنتی، محمد یزدی، ریشهری، خلخالی و نیری و اشراقی و … که بعد از نزدیک به 40 سال حاضر به بیان جنایات بعد از کودتای سال 60 نشدهاند. در شمار جنایتکاران برخوردار از صفت تاریخی هستند.
● برخی از افراد دخیل در اعدامهای سال 67 عبارتند از:
دستگاه قضایی در آن سال در اختیار این افراد بود: مرتضی مقتدایی، موسوی اردبیلی، محمد موسوی خوئینیها، محمد موسوی بجنوردی،محمد حسن موسوی شوشتری، حسینعلی نیری حاکم شرع زندان اوین، مرتضی اشراقی دادستان، محمدی گلپایگانی، حسین مفید، هاشمی شاهرودی، عباسعلی علیزاده، مبشری، اسماعیل شوشتری، علی یونسی، ابراهیم رییسی، دری نجف آبادی، عباسعلی علیزاده، ابراهیم رازینی، علی رازینی، فلاحیان، حسینیان، پور محمدی، رهبر پور، ریشهری، محسنی اژهای و نمازی و….
قتل عام سال 67 بر اساس حکم مکتوب خمینی، توسط هیأت مأمور کشتار انجام شد. نیری، اشراقی، پورمحمدی و رئیسی (به نمایندگی از دادستانی انقلاب) اعضای هیأت بودند. پورمحمدی نماینده واواک بود. نماینده واواک باید گزارش خود را به وزیر واواک میداد. بنابراین، کسانی که در رأس واواک بودند، باید از کشتار مطلع میشدهاند. آیا کسانی چون حجاریان، عبدی ، اصغرزاده هیچ از آن کشتار مطلع نشدند؟ چرا سکوت گزیدهاند؟ آیا بدینخاطر است که دو طرف اصلاح طلب و اصولگرا در پرده فراموشی کشیدن بر جنایت، اشتراک نظر دارند؟ دانستنی است که کشتار زندانیان در تابستان سال 67 را بنیصدر، افشاکرد.
بر اساس اسناد و مدارک و اخبار، فهرست زیر، شامل وزیر و معاونان و مدیران کل واواک در دوره اول، سالهای 1363 تا 1368 را به ترتیب میدهیم، تا معلوم بماند چه کسانی مسئول داشتهاند. برآنها است که اگر خواستند براستی پشیمان بگردند، باید همان کار را بکنند که مأموران تبعیض نژادی افریقای جنوبی کردند: گزارش آنچه کردهاند و آنچه واقع شدهاست را همراه تقاضای عفو از مردم، به اطلاع مردم برسانند.
❋ متصدیان مقامهای واواک از سال 1363 تا 1368:
1. وزیر: ری شهری(از عوامل کشتار، قتل عام و ترور) / جانشین وزیر: سعید حجاریان (اصلاح طلب)
2. معاونت امنیت سعید حجاریان / جانشین: عباس عبدی (هر دو اصلاح طلب)
3. مدیر کل: هاشم علوی(از عوامل قتلهای سیاسی و ترور) / جانشینان: سعید امامی – جمشید بابایی
4. معاونت ضد جاسوسی: علی فلاحیان(از عوامل قتل های سیاسی و ترور) / جانشین: حجت میریان
5. مدیر کل: خسرو کمالی / جانشین: مهدی صفری
6. معاونت خارجی: مصطفی پورمحمدی(از عوامل قتل های سیاسی، ترور و قتل عام سال 67) / جانشین: علی کاشفی
7. التقاط: علی شکوهی / جانشین: اصغر خدایاری
8. اروپا: مهدی نصیری(از عوامل خشونت و مدیر مسئول نشریه صبح)، سعید امامی (از عوامل قتل های سیاسی و ترور)/ جانشین: ناصر سرمدی پارسا(از عوامل شکنجه و ترور او به همراه دکتر حسن ازغدی پور و حسین شریعتمداری بازجویان واعتراف بگیران کیانوری بودند. او بعدا به وزارت امور خارجه رفت)
9. آمریکا: سیدمحمد هاشمی / جانشین: مسعود پورعالی
10. آسیا: محسن امین زاده (اصلاح طلب) / جانشین: مجتبی رمضان زاده
11. آفریقا: محمد صدر (اصلاح طلب)/ جانشین: علی جنتی (اعتدالگرا!)
12. خاورمیانه و اسرائیل: مهدی آزاد(از عوامل قتل های سیاسی) / جانشین: مهدی نوبری
13. معاونت حفاظت اطلاعات معاون: سیدعلی اصغر میرحجازی(از عوامل قتل های سیاسی و ترور) / جانشین: سیدمحمد خطیبی
14. مدیر کل: حسن والی / جانشین: حمید معتمدی (مستعار: فرشیدپور)
15. معاونت فن آوری معاون: سیدرضا سجادی (مستعار: فیروزآبادی) / جانشین: سیدمحمدحسین صالحی
16. مدیر کل: علی بیاتی / جانشین: صادق اسکندری
17. معاونت آموزشی علی یونسی :(اصلاح طلب) / جانشین: حسین بهمنیار
18. مدیر کل: محمدرضا تاجیک(اصلاح طلب) / جانشین: حسام الدین آشنا(اعتدالگرا)
19. معاونت اداری، مالی معاون: گلپایگانی / جانشین: علی سعیدی
20. مدیر کل مالی: امیر نسب زاده / جانشین: علیرضا ملکیان
21. مدیر کل اداری: مهدی رحیم زاده / جانشین: محسن اسکندری
22. معاونت حقوقی، پارلمانی معاون: مرحوم امیر شاهچراغی / جانشین: علی کشاورز
23. مدیر کل: حسین یاوری / جانشین: علی باقری
● مراکز استان ها:
24. آذربایجان شرقی: رضا مصطفوی
25. آذربایجان غربی: علی ربیعی (اصلاح طلب)
26. اصفهان: جمشید رفیعی
27. ایلام: مصطفی تبریزی
28. بوشهر: جواد پورحیدری
29. تهران: احمد عباس پور
30. چهارمحال و بختیاری: محمدرضا همتی
31. خراسان: عباس فریمانی
32. خوزستان: داریوش بابازاده
33. زنجان: مهرداد عالی خانی(از عوامل قتل های سیاسی و ترور)
34. سمنان: عباس اعرابی
35. سیستان و بلوچستان: روح الله یزدانی
36. فارس: مصطفی کاظمی(از عوامل قتل های سیاسی و ترور)
37. کردستان: مجید نوربخش
38. کرمان: جواد مرعشی
39. کرمانشاه: علی پینه دوز
40. کهکیلویه و بویراحمد: صادق صانع
41. گیلان: احمد شفیعی(از عوامل قتل های سیاسی و ترور)
42. لرستان: فرهاد رهبر(رییس دانشگاه تهران و ازاد اسلامی)
43. مازندران: ابراهیم متولیان
44. مرکزی: سیدکاظم پناهنده
45. هرمزگان: سعید فتحعلی خانی
46. همدان: بیژن کیانی
47. یزد: عباس دبیری
48. مدیر کل حوزه وزارت: (از سال ۱۳۶۵) مهدی نصیری / جانشین: پرویز رئوف منش
49. مدیر کل بولتن ها: محمد نعیمی پور(اصلاح طلب) / جانشین: مجتبی بدیعی
50. مسئول روابط عمومی: ابراهیم اصغرزاده(اصلاح طلب)
در فهرست فوق که تأمل کنیم درس عبرتی میگیریم که مپرس! دستگاهی که بلای جان مردم ایران شد را کسانی پایه گذاشتند که شماری از آنها قربانیان آن شدند. برخی از آنها سپاه پاسداران و اطلاعات نخست وزیری، دانشجویان پیرو خط امام و… بودهاند. ای کاش آنها از خود بپرسند اگر طرح گروگانگیری را اجرا نمیکردند، اگربه خدمت بازسازی استبداد در نمیآمدند، وضعیت امروز ایران و خود آنها چگونه وضعیتی میبود؟
چگونه ممکن است معاون و جانشین «وزیرا» و همکار معاون دیگری که عضو هیأت مرگ بوده، میتواند بگوید از کشتار زندانیان مطلع نیز نشدهاست. بخصوص که در همان زمان خط وربط هایی نیز با موسوی خوئینی ها دادستان کل می داشتهاست.
❋ نکاتی مهم در رابطه با قتل عام زندانیان سیاسی:
نکته اول: بعدها کتابی توسط محسن رضایی و سلیمی نمین نگاشته شد. در آن کتاب، از دادن حکم اعدام توسط خمینی مینویسند:
«پس از تهاجم نیروهای سازمان مجاهدین با پشتیبانی ارتش عراق به داخل ایران …، امام خمینی حکمی را دربارهٔ بررسی مجدد پرونده … [افراد] زندانی که همچنان بر سر موضع خود بودند و صدور حکم حکومتی اعدام برای کسانی که برنامه شورش در زندان همزمان با برنامههای بیرون سازمان داشتند، صادر کردند.» (رضایی و سلیمی نمین، پاسداشت حقیقت:۱۴۲)
در نوشته فوق از حکم حکومتی خمینی و ارتباط آن حکم با شورش در زندان بعد از عملیات فروغ جاویدان(مرصاد)، خبر داده اند. بنابراین نوشته، این دو مدعی هستند که این نامه بعد از سوم مرداد ماه سال 67 توسط خمینی صادر شده است، (عملیات فروغ جاویدان(مرصاد) بین تاریخ های سوم تا هفتم مرداد ماه سال 67 صورت گرفته بود). اما دروغ میگویند زیرا:
نکته دوم:
● متن حکم حکومتی خمینی به شرح زیر است
«از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند، با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند و تشخیص موضوع نیز در تهران با رأی اکثریت آقایان حجهالاسلام نیری دامت افاضاته (قاضی شرع) و جناب آقای اشراقی (دادستان تهران) و نمایندهای از وزارت اطلاعات میباشد، اگر چه احتیاط در اجماع است، و همینطور در زندانهای مراکز استان کشور رأی اکثریت آقایان قاضی شرع، دادستان انقلاب یا دادیار و نماینده وزارت اطلاعات لازم الاتباع میباشد، رحم بر محاربان سادهاندیشی است، قاطعیت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول تردیدناپذیر نظام اسلامی است، امیدوارم با خشم و کینه انقلابی خود نسبت به دشمنان اسلام رضایت خداوند متعال را جلب نمایید، آقایانی که تشخیص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شک و تردید نکنند و سعی کنند اشداء علی الکفار باشند. تردید در مسائل قضایی اسلام انقلابی نادیده گرفتن خون پاک و مطهر شهدا میباشد.
با توجه به حکم قتل عام زندانیان سیاسی توسط سران نظام ولایت(اگر از سوی خمینی نوشته شده باشد)، این حکم پر از اشکال است. زیرا:
یکم: حکم حکومتی قتل عام زندانیان سیاسی اگر توسط خمینی نگاشته شده باشد بر خلاف دیگر احکام او فاقد تاریخ میباشد که نکته قابل تاملی است.
دوم: اگر در مرداد ماه سال67 انشاء شده بود، قطعا منتشر کنندگان نامه تلاش نمیکردند آن را بدون تاریخ انتشار دهند و این نشان میدهد که تصمیم به قتل عام زندانیان ربط داشته است به تصرف دولت توسط ایرانگیتی بعد از مرگ خمینی و این تصمیم قبل از حمله فروغ جاویدان (مرصاد ) گرفته شدهاست. رهبر شدن خامنهای حاصل این تصمیم بودهاست. بخصوص که میدانیم ایران گیتیها (خامنهای و هاشمی رفسنجانی در رأس آنها بودهاند و امثال محسن رضائی هم یکی از دستیارشان بودهاست) کمیچی، مدیرکل وزارت خارجه اسرائیل را واسطه میکنند و او به کاخ سفید میرود و از قوال اینان پیام میبرد که در صورت حمایت امریکا از دولت آنها، حاضرند خمینی را هم بکشند؛
سوم: در متن حکم کلمهای در باره عملیات فروغ جاویدان(مرصاد)، نیست. حال اینکه عملیات نظامی با پشتیبانی قوای عراق، مهمتر از همه دیگر «دلایلی» است که در حکم ذکر شدهاند. متن صریح است: حکمی است کلی برای قتل عام مخالفان سیاسی در زندانها به این دلیل که غیر اعضای سازمان مجاهدین خلق را هم اعدام کردند. در این «دلیل» توجه کنیم: «از آنجا که منافقین خائن به هیچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه میگویند از روی حیله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پیدا کردهاند». بنابراین، مستند خمینی، ارتداد است. پس دیگران را نیز میتواند برابر این «دلیل» اعدام کرد.
برخی مراجع روزهای پنجم تا هفتم مرداد را هنگام آغاز اعدامها میدانند (عملیات فروغ جاویدان سوم مرداد آغاز شد). یرواند آبراهامیان، این روز را ۱۹ ژوئیه (برابر با ۲۸ تیر) نگاشتهاست. بهرحال در این روز در سراسر ایران اقدامات خاصی در زندانها صورت گرفت: تلویزیونها خاموش شدند و روزنامهها به زندانیان داده نشدند و زندانیان محدود شدند. اما برخی از تحلیلگران آغاز اعدامها را بعد از 7 مرداد ماه میدانند در حالی که هاشمی رفسنجانی 5 مرداد ماه نوشتهاست
چهارم: در ادامه حکم حکومتی آمدهاست: «با توجه به محارب بودن آنها و جنگ کلاسیک آنها در شمال و غرب و جنوب کشور با همکاریهای حزب بعث عراق و نیز جاسوسی آنها برای صدام علیه ملت مسلمان ما و با توجه به ارتباط آنان با استکبار جهانی»، بنابر این جملهها، «حکم حکومتی» در رابطه با عملیات فروغ جاویدان(مرصاد)، نبوده است. زیرا از جنگ غرب و شمال وجنوب کشور و جاسوسی آنها، سخن بمیان است.
پنجم: در ادامه حکم بار دیگر با استفاده از فریبکاری های تاریخ گذشته و نه عملیات فروغ جاویدان(مرصاد)، اینگونه اورده شده است: «و ضربات ناجوانمردانهٔ آنان از ابتدای تشکیل نظام جمهوری اسلامی تا کنون، کسانی که در زندانهای سراسر کشور بر سر موضع نفاق خود پافشاری کرده و میکنند، محارب و محکوم به اعدام میباشند».
تا اینجای قضیه هیچ اشارهای نه به عملیات فروغ جاویدان (مرصاد)، شده است و نه به شورش در زندان ها که معلوم میکندآنها که طرح تصرف دولت را داشتهاند، برآن بودهاند برای هرچه سنگینترکردن جو ترس، تا خمینی زنده بود، به دست او (اگر حکم را او خود نوشته باشد) و بنام ام، زندانیان را کشتار کنند؛
ششم: اگر بنابر «حکم» خمینی میبایست تنها زندانیان محارب و مرتد سازمان مجاهدین که در زندان ها به دلیل حمایت از عملیات فروغ جاویدان(مرصاد)، شورش کرده بودند ، پس چرا زندانیان سیاسی گروههای چپ را نیز اعدام کردند؟ زندانی کشی نشان میدهد که ایران گیتیها قصد ایجاد جو سنگین رعب و بیحرکت کردن همه گروههای سیاسی را داشتهاند؛
هفتم: گفتههای برخی از مسئولان نیز معلوم میکنند که اعدام زندانیان سیاسی از قبل برنامه ریزی شده بود: سید احمد خمینی که در آن زمان رئیس وقت دفتر خمینی بود. موسوی اردبیلی از او میپرسد: آیا این حکم شامل کسانی که محاکمه شدهاند و دوران زندانشان به زودی تمام میشود هم هست یا نه؟ و در مورد محکومان از شهرستانهایی که استقلال قضایی هم دارند چطور؟
و پاسخ خمینی ایناست:
«بسمه تعالی در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعاً دشمنان اسلام را نابود کنید. در صورت رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است».
در این حکم نیز هیچ مطلبی از عملیات فروغ جاویدان(مرصاد) و شورش زندانی ها دیده نمیشود. در این حکم از حمله فروغ جاویدان سخنی به میان نمیآورد و در ضمن گفتن این جمله که در شهرستان ها نیز اعدام ها صورت گیرد نشان می دهد که اصلا قضیه عملیات مجاهدان در غرب کشور مطرح نبودهاست. زیرا اگر اینگونه بود میبایست به شکل دیگری فرمان اعدام ها صادر میشد. اما از آنجایی که باید این تصفیهها در زندان صورت میگرفت، هم در حکم اول و هم در حکم دوم بیان مسائل نشان از تاریخ قبل از عملیات مشخص است و جالب اینکه اگر شورش ها در زندان های تهران صورت گرفته بود ، چه نیازی به اعدام زندانیان دیگر شهرستانها بود؟.
هشتم: دو دستاندرکار جنایتها، نمیدانند که حکم قضائی را قاضی مستقل و بروفق اصول راهنمای قضاوت مصرح در قرآن صادرکند. قاضی نمیتواند حکم اعدام صادره از سوی کسی که بنابر قانون اساسی – که خود خمینی رأی دادن به آن را واجب کرد – نیز حق صدور این حکم را نداشتهاست، مجوز صدور اعدام کند آنهم با یک بله یا نه به یکی از سه سئوال! بدینسان، این دو، محسن رضائی و سلیمی نمین، کاری جز تصدیق جنایتکاری خمینی و دستیاران او، از جمله خودشان نکردهاند.
نهم: اما در مورد صحت احکام صادر شده، آیهالله منتظری در مورد دست خطهای این دو حکم در خاطرات خود مینویسد: در آن زمان گفته میشد که نامه اول به خط احمد خمینی نوشته شدهاست. و در مورد نامه دوم هم آشکارا دستخط، خط سؤالکننده و پاسخ دهنده نامه یکسان است(منظور سئوالات موسوی اردبیلی و پاسخ خمینی).
موارد فوق نشان میدهد که جریانی (عوامل برنامه ریز حمله به سفارت امریکا،صادر کنندگان و مجریان حمله به دانشگاهها، بانیان و حامیان کودتای سال 60، ادامه دهندگان جنگ، عوامل شکست در جنگ و طراحان طرح رهبرکردن خامنهای)، بنا داشتهاند، موانع را در زمان حیات خمینی و از طریق او، از میان بردارند. افرادی مانند سید احمد خمینی (کسی که خود نیز قربانی اجرای طرح شد)، اکبر هاشمی رفسنجانی ( کسی که بعدا در استخر خفه اش کردند)، محمد ریشهری (کسی که هنوز خفه نشده و یا قرصهای مشکوک نخورده است)، سید علی خامنهای، شوشتری، موسوی اردبیلی(کسی که قبل از مرگ از مردم تقاضای بخشش کرد اما حقایق را ننوشت تا به عرض مردم برسد)، نیری (دریافت کننده نشان عدالت نظام جمهوری اسلامی) ، سید حسین مرتضوی(از عوامل کشتار که در سال 88 اصلاح طلب شده بود میگوید: آیتالله خمینی جنایتکار نبود اما مشتی جنایتکار دور و برشان را گرفته بودند)، مجید انصاری، موسوی خوئینیها، پور محمدی(اول منکر شدن و بعد از انتشار نوار سخنان منتظری خطاب به هیأت مأمور کشتار، گفت به آن جنایت افتخار میکند)، ابراهیم رییسی، فلاحیان، و دیگر جنایتکاران دخیل بوده اند. البته مقامهای اول رﮊیم و مقامهای واواک آن روز، نیز جملگی مسئولند
نهم: در حالیکه کشور دارای شورای عالی قضایی و قوه قضاییه بود و ریاست آن با موسوی اردبیلی، از نزدیکان خمینی بود، حکمی صادر میشود که مخاطب آن معلوم نیست. نوشتهای به فرد جنایتکاری مانند نیری و یاران او داده میشود. این حکم یا توسط شخص خمینی یا سید احمد خمینی نگاشته شده است البته با تاییدات و برنامه ریزی های یار نزدیک به خمینی یعنی هاشمی رفسنجانی.
مکاتبات آیتالله منتظری نشان میدهد وی از ابتدای اعدامها در جریان قرار گرفته است، اگر این فرض را بپذیریم که اعدامها پس از عملیات مرصاد آغاز شده، وی تلاش کرده با خمینی ملاقات کند. اما اجازه چنین ملاقاتی داده نمیشود؟ چرا بیت آقای خمینی مانع ملاقات خمینی با قائم مقام رهبری شدهاست؟
چرا هیات مرگ به سراغ آیهالله منتظری آمده و با وی ملاقات میکند؟ این دیدار به خواست آن هیات صورت گرفته یا آیهالله منتظری هیات را به حضور خواسته است؟ و بالاخره چگونه میتوان تصور کرد دیگر سران قوا از اعدامها و حکم آقای خمینی بیاطلاع ماندهاند؟ در حالی که منتظری اطلاع مییابد که دسترسی او به اطلاعات سری رﮊیم – که تازه دستور کشتار زندانیان نمیتوانسته است سری باشد – ، در مقایسه با رئیس جمهوری و نخست وزیر و وزیر دادگستری، بسیار کمتر بوده، آنها چگونه میتوانند بگویند مطلع هم نشدهاند؟!
❋ عوامل و حامیان قتل عام زندانیان سال 67
● سید احمد خمینی، فرزند روح الله و رییس دفتر او که خط او مشابه با خمینی بوده و از جمله افرادی است که برای کسب جانشینی میخواست موانع پیش رو را از میان بردارد. کودتای خرداد60 و ادامه دادن به جنگ، در سود غرب و اسرائیل با هدف حذف نسل مزاحم و پر کردن زندانها از زندانیان سیاسی و کشتار آنها و کودتا بر ضد قائممقامی آیهالله منتظری موانعی بودند که باید از سر راه برداشته میشدند. در جلسه با هیئت قضایی، منتظری میگوید: «شخص احمد آقا پسر آقای خمینی هم از سه چهار سال قبل میگفت: مجاهدین از روزنامهخوانش و مجلهخوانش و اعلامیهخوانش همه باید اعدام بشوند».
● علی اکبر هاشمی رفسنجانی، رییس مجلس وقت که از ایران گیتیها و از طراحان و مجریان طرح تصرف دولت بود و خود میگوید با متوقف کردن اعدامها مخالف بودهاست (در جلسه 4 نفری، پیشنهاد مهدوی کنی، بعلت مخالفت بقیه یعنی خامنهای و هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی رد میشود)، از طراحان قتل عام زندانیان سیاسی بود و خط و ربط را به سید احمد خمینی و موسوی اردبیلی داده بود.
هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود مینویسد «با آقای موسوی اردبیلی دربارهٔ مطالب خطبههای جمعه (۱۴ مرداد) مذاکره کردیم.» در این روز (یک هفته بعد از شروع اعدامها) موسوی اردبیلی در نماز جمعه باید سخنانی در مورد اعدامها میگفت
سخنان آیهالله منتظری معلوم میکند موسوی اردبیلی احتمالا تحت تأثیر مذاکره با هاشمی آن سخنان را بیان کرده است. منتظری درباره عبدالکریم موسوی اردبیلی، رئیس وقت شورای عالی قضایی، میگوید: «بدبختی ما این است که در رأس دستگاه قضایی ما شخصی قرار گرفته است که خودش با این چیزها مخالف است، اما در نماز جمعه آن طور شعار میدهد. و به جای اینکه به امام بگویند آقا به این وسعت مصلحت نیست میپرسد آیا حالا در استانها اعدام کنیم یا در شهرستانها اعدام کنیم.»
● موسوی اردبیلی درنماز جمعه ١۴ مرداد ۱۳۶۷ در تهران، درباره وابستگان به سازمان مجاهدین خلق گفته بود: «قوه قضایی در فشار بسیار سخت افکار عمومی است که چرا اینها را محاکمه میکنید، اینها که محاکمه ندارند. حکمشان معلوم، موضوعش معلوم و جزایش نیز معلوم میباشد، قوه قضایی در فشار است که اینها چرا محاکمه میشوند، قوه قضایی در فشار است که چرا تمام اینها اعدام نمیشوند و یک دستهشان زندانی میشوند.»
به رغم این موضع علنی در مقطع اعدامها، در سال ١٣٩٠ از قول او، موسوی اردبیلی، نقل شد که او با اعدامها مخالف بوده است!
در گفتههای موسوی اردبیلی به نقل از هاشمی رفسنجانی مشخص است که آنها بنابر برنامهای که طراحی کرده بودهاند، قرار بر اعدام دستجمعی زندانیان بودهاست و او جنایت انجام گرفته از ابتدای مرداد ماه را به مردم گزارش نیز نمیکند، زمینه ذهنی میسازد که اگر مردم بر جنایت آگاه شدند، شوکه نشوند! کنند !!
بنابر کتاب خاطرات هاشمی رفسنجانی، دو ماه پس از آغاز اعدامها در روز ۵ مهر ۱۳۶۷، روحالله خمینی بررسی وضعیت باقیمانده زندانیان سیاسی را به مجمع تشخیص مصلحت نظام واگذار نمود با تأکید بر اینکه این رسیدگی مطابق روال معمول و قبل از حوادث اخیر انجام شود. او مینویسد: «وزارت اطلاعات (واواک) از این امر استقبال کرد ولی برخی قضات اوین مخالفت کردند و نظر تندتری داشتند»
مجید انصاری، رئیس سابق سازمان زندانها، رئیس فراکسیون «اصلاحطلبها» در مجلس پنجم و ششم و از گردانندگان مجمع روحانیون مبارز میگوید: «عدهای از زندانیان در زندان تشکیلات داشتند که پس از عملیات مرصاد کشف شد؛ لذا اینان که تعداد بسیار کمی بودند پس از عملیات اعدام شدند». آقای انصاری ممکن است بفرمایید تعداد بسیار کم یعنی چند نفر؟
مصطفی تاج زاده، در مصاحبه با حسین دهباشی در خشت خام نوبت چهاردهم میگوید: «توی جامعه ما یک کسانی بودند که از اول فکر میکردند نحوه مبارزه با باطل فقط با اعدامه و با نابود کردنه. تصور دیگهیی نداشتن. یک نمونهش آقای لاجوردی بود… وقتی که پیکاریها رو گرفتن و همینطور بخشی از راه کارگر رو، مرکزیتشون و اینها، بعد از یک مدتی توی زندان اینها شروع کردن همکاری کردن با جمهوری اسلامی، در سطوح مختلفی همکاری بود و خیلی از کارشناسها نظرشون این بود که اگه این همکاریها ادامه پیدا میکرد بعضی از اینها تا حد طبری میاومدن همکاری میکردن، یعنی از گذشته و از مارکسیسم هم حتا برمیگشتند و شروع میکردن نقد مارکسیسم کردن و اینکه ما کجاها خطا کردیم… خب اینها به دلیل فعالیتهای چریکی قبل و بعد از انقلاب، به خصوص بعد از انقلاب، محکوم به اعدام شده بودن. محارب بودن و چیز شده بودن. با تلاش بسیار زیاد کارشناسان و با اجازه رهبری فقید انقلاب، یعنی امام در واقع، که توضیح دادن اینها دارن همکاری میکنن، وجودشون در زندان خیلی موثره، ما میتونیم از اینها استفادههای خیلی خوبی بکنیم. امام اجازه داد حکم اینها تبدیل بشه به حکم ابد، اعدامشون نکنن… وقتی که حکم رو آوردن فکر میکنم حداکثر ظرف 48 ساعت بعد از اینکه آقای لاجوردی مطلع شد که یه همچین نامهیی گرفتن، به زور رفت اینها رو از اونجایی که بازداشت بودن آورد، اعدامشون کرد که اون حکم نیاد تثبیت بشه، ثبت بشه و دیگه اینها اعدام نشن.»
تاج زاده نمیگوید که این قضایا در چه تاریخی اتفاق افتاده آیا در رابطه با اعدام های سال 67 بوده یا مربوط به تاریخ دیگری است. اگر در ارتباط با اعدامهای سال 67 بوده است که اعدام مارکسیستها بعد از اعدام مجاهدین بوده است و توضیح نمیدهد نظرش در باره اعدام مجاهدین چیست؟
او، تاجزاده، در مورد اعدام های سال 67 میگوید: «رئیسی نمیگوید چرا رهبر انقلاب (آیتالله خمینی) ادامه کار را به مجمع تشخیص مصلحت ارجاع داد و با رأی آقایان خامنهای، رفسنجانی، اردبیلی، احمد خمینی و میرحسین اعدامها متوقف شد؟»
آقای تاجزاده! حکم این اعدامها و دست نویس آن منتشر شده است یا از سوی خمینی بوده یا از سوی سید احمد خمینی، وقتی ادامه کار بر عهده «مجمع» گذاشته شد که به قول هیأت مأمور کشتار زندانیان، 200 نفر «سر موضع» مانده بودند و آنها هم اعدام شدند و جنایت بزرگ مورد اعتراض آیهالله منتظری قرارگرفته و بنیصدر پیش از دریافت سه نامه منتظری به خمینی، جنایت را افشاکرده بود. بهتر است به جای ماست مالی قتل عام زندانیان، شجاعانه و صادقانه طراحان طرح جانشینی خمینی بازشاسانید و از همه آمران و مأموران آن جنایات تبری بجویید. آقای تاجزاده! اگر نمیدانید بدانید که در دفتر خمینی که زیر نظر سید احمد خمینی و موسوی بجنوردی و برادران انصاری بود کسی نمیتوانست بدون اجازه وارد شود و حکم اعدام زندانیان سیاسی را بگیرد. مگر حاج احمد آقا در ان بیت، هویج بود که دیگران بدون اذن او وارد شده و حکم بگیرند.
● سعید شریعتی که حالا از اصلاح طلبان است، در سال 1389 در صفحهی فیسبوکش نوشت: «در مورد ماجرای اعدامهای سال 67 با حکومتی موجهی که قانونگذاران و شارعان آن بر اساس قوانین اساسی و موضوعه آن که البته مستظهر به رأی اکثریت قاطع مردم آن روزگار بوده است در شرایطی خاص که ناشی از بحران خاتمه جنگ و مواجهه با خیانت یک گروه تروریست در تجاوز و حملهی نظامی به خاک میهن و بیم پیوند خوردن ارتش بعثی عراق با این حمله بوده است تصمیمی مبتنی بر شرایط ناخواسته و تحمیل شده میگیرد و به مقتضای قانون موجود و برداشتهای فقهی حاکم شرع عناصر و اعضای آن گروه تروریستی را اعدام میکند و سودای خیانت را از میان میبرد. من از این تصمیم امام خمینی متکی بر شرایط خاص (و البته غیر قابل تکرار یا تقریبا محال از نظر تکرار شرایط) حمایت میکنم.
● علی اکبر ولایتی، وزیر خارجه، «در این کشور کسانی که (اقدام به مبارزهٔ مسلحانه میکنند) باید کشته شوند و این قانون است… زندانیانی که در این ماههای اخیر اعدام شدهاند مجاهدین خلق بودهاند که سعی داشتند به داخل ایران پیشروی کنند. سایر اعدام شدگان نیز به قتل شخصیتهای سیاسی اعتراف کرده بودند.»
● محمد جواد لاریجانی، معاون سابق وزیر خارجه، در مصاحبه با کانال ۲ بیبیسی، در پاسخ خبرنگار که میپرسد: «چند اعدام از این نوع (قتلعام پس از آتشبس) وجود داشتهاست؟»، میگوید: من دقیقاً نمیدانم. فکر نمیکنم تعداد زیادی باشد… هزار نفر دو هزار نفر چیز زیادی نیست. ما دو میلیون افغانی و بیش از نیم میلیون عراقی را غذامیدهیم.» این نگون بخت نمیداند ربطی میان غذا دادن به افغانی و عراقی و اعدام زندانیان وجود ندارد و کشتن یک تن کشتن همه انسانها است.
خبرنگار میپرسد: «آیا شما میخواهید بگویید که از زمان آتشبس هیچ گونه اعدام سیاسی در ایران انجام نگرفتهاست؟» و لاریجانی پاسخ میدهد: «من نمیتوانم آن را بگویم. چون ما افرادی را در زندان داشتیم که متهم به فعالیت مسلحانه علیه کشور بودهاند. آنها در انتظار بودهاند و هنوز هم هستند تا به درستی محاکمه شوند و ممکن است که مجازاتشان اعدام باشد.» ( ۲۴ بهمن ۱۳۶۷). این معاون قوه قضائی که گویا مراقب رعایت شدن حقوق بشر است، شش ماه بعد از کشتار زندانیان به این راحتی دروغ گفتهاست
● سید محمد موسوی خوئینیها، عامل اجرای طرح گروگانگیری، که آن زمان دادستان کل دیوان کشور بودهاست،
در تأیید اعدامهای انجام گرفته در کشور اعم از سیاسی و غیرسیاسی در تاریخ 20 دیماه سال 67،گفتهاست: «ما از بالا رفتن آمار اعدامها واهمهای نداریم.»
شرمآورتر اینکه «پدر معنوی اصلاح طلبان» که مدیریت نشریه سلام را بر عهده داشت خود از مقامهای دخلیل در این جنایت بود.
بدینترتیب، لااقل سه نفر از افراد مورد حمایت اصلاحطلبان و اعتدالیون نه تنها در همان جنایتی که ابراهیم رئیسی در آن شرکت کردهاست، نقش داشتهاند، بلکه نسبت به او از مقام و جایگاه برتری برخوردار بودهاند. البته اگر نقش محمد موسوی خوئینیها، دادستان کل کشور در تابستان 67 را به عنوان رییس مستقیم اشراقی و رئیسی نادیده بگیریم و فراموش کنیم که این دو نفر و دادستانها و دادیارهای انقلاب شهرستانها که مستقیم و بلاواسطه در کشتار زندانیان سیاسی شرکت کردهاند، همگی مرئوسان موسوی خوئینیها و دستگاه تحت مدیریت او بودهاند. و نیز اگر نقش جدی سیدحسین مرتضوی، رییس وقت زندان اوین، از حامیان بعدی جریان اصلاحات را در نظر نگیریم.
● سید علی خامنهای، رئیس جمهوری آن زمان که کشتار زندانیان بخشی از طرح رهبر کردن او بود، در دیدار با دانشجویان گفته است: «مگر ما مجازات اعدام را لغو کردیم؟ نه! ما در جمهوری اسلامی مجازات اعدام را داریم برای کسانی که مستحق اعدامند… این آدمی که توی زندان، از داخل زندان با حرکات منافقین که حملهٔ مسلحانه کردند به داخل مرزهای جمهوری اسلامی … ارتباط دارد، او را به نظر شما باید برایش نقل و نبات ببرند؟ اگر ارتباطش با آن دستگاه مشخص شده، باید چه کارش کرد؟ او محکوم به اعدام است و اعدامش هم میکنیم. با این مسئله شوخی که نمیکنیم»
خامنهای نمیگوید چگونه زندانیانی که، در شرائط بسیار سخت زندان در سال 1367، در بندها مورد نظارت سختگیرانه بودهاند، از حمله فروغ جاویدان(مرصاد) آگاه شده اند و چگونه ارتباط داشتهاند و ارتباط داشتن برابر کدام حکم قرآن، جرم و مجازاتش اعدام است؟ انهم با ان شرایطی که زندان ها در سال 67 داشتند
آیهالله منتظری در خاطرات خود گفته است: آقای خامنهای مدتی پس از اعدامها با عصبانیت گفته است که گروهی از آیهالله خمینی نامه گرفتهاند و میخواهند کمونیستها را به سرعت اعدام کنند.
آقای منتظری میگوید آقای خامنهای همچنین گفته است از این که عدهای از اعضای سازمان مجاهدین پیش از آن اعدام شدهاند خبر نداشته است.
آیتالله منتظری میگوید: “حالا من نمیدانم ایشان واقعا خبر نداشت یا پیش من این صحبتها را میکرد.” سخنان خامنهای خطاب به دانشجویان، پاسخ پرسش او است. این شخص نزد منتظری، خود را مخالف اعدامها جلوه میدادهاست با هدف غافل نگاهداشتنش از طرح حذف او و تصرف دولت در روزهای آخر عمر خمینی و بعد از آن.
میر حسین موسوی، نخستوزیر وقت هم در اظهار نظر مشابهی ضمن اظهار بیاطلاعی خودش از اعدامهای وسیع زندانیان در مرداد ١٣۶۷ میگوید علی خامنهای در ابتدا از ماجرا بیخبر بوده و از آن انتقاد کرده است.
از آقای موسوی نقل شده است که «در جلسهای که با سران سه قوه در همان زمان داشتم، کسی نبود در آن جلسه که با این کار موافق باشد. خاطرم هست حتی آقای خامنهای در همان جلسه ابراز کردند که «این اعدامها مثل قیری است که بر سر نظام میریزد و همه را سیاه میکند». بنابراین، او نیز از طرح بیاطلاع بوده و خامنهای او را هم خام کردهاست.
● علی فلاحیان از معاونان وقت واواک گفتهاست: «با توجه به اینکه سازمان مجاهدین خلق یک گروه محارب محسوب میشدهاند، حکم قضایی اعضای آن اعدام بوده و این مسئله که برخی از آنها در زندان نگه داشته شده بودند به نوعی تخفیف محسوب میشدهاست». بنابر این توجیه، وی اعدام آنها در سال ۶۷ را بازگشت به حکم اولیه میداند. از او که از جنایتکاران بنام است جز این چه سخنی میتوان شنید؟
● مصطفی پور محمدی، در سال ۱۳۹۲ شرکت خود در کشتار را تکذیب نمود و گفت: «اینکه من در دهه ۶۰ لیستی از اعدامیها را نزد آیهالله منتظری بردهام و ایشان مخالفت کردهاند قطعاً دروغ است، من در وزارت اطلاعات یک روز پست امنیتی نداشتم… بنابراین درگیر اعدامها نبودم.» با این حال پس از انتشار نوار آیهالله منتظری از جلسهای که وی نیز در آن حضور دارد و صحبت میکند در اظهار نظر دیگری گفت: «ما افتخار میکنیم که دستور
خدا را در رابطه با منافقین اجرا کردیم».
آیهالله منتظری در جلسه با مسئولان اعدامهای ١٣۶۷ درباره مصطفی پورمحمدی میگوید: «درست است که در اطلاعات است، اما قبل از اینکه اطلاعاتی باشه آخونده… به نظر من این [اعدام زندانیان سیاسی] چیزی است که اطلاعات رویش نظر داشت و سرمایهگذاری کرد.»
مصطفی پورمحمدی در قوه قضاییه جمهوری اسلامی و دادستان انقلاب استانهای خوزستان، هرمزگان و خراسان بود. محمد موسوی خوئینیها، دادستان وقت، در اواسط دهه شصت، او را عزل کرد و مصطفی پورمحمدی به وزارت اطلاعات رفت و در سال ١٣۶۶ معاون وزیر اطلاعات شد.
پورمحمدی در سال ١٣۶۹ به مقام جانشینی وزیر اطلاعات رسید و از سال ١٣٧٠ رئیس اطلاعات خارجی بود.
کسی که هم از روز 22 بهمن سال 1357، مخالفت خود را با اعدام، اظهار کرد، بنیصدر بود. او هم مخالف اعدام بود و هم مخالف اعدام کسانی که در رژیم شاه صاحب مقام بودند و هم مخالف اعدام کسانی که با رﮊیم جدید حتی مبارزه مسلحانه میکردند. در آنچه به اعدامهای سال 67 مربوط میشود، به جرات میتوان گفت تنها کسی که از همان روزهای آغاز اعدامها با آن به مخالفت برخواست، آیهالله منتظری بود که به بهانه مخالفت هایش با اعدام ها و در واقع، با اجرای طرح ایران گیتیها، برکنار شد.
منتظری در اعتراض به این اعدامها دو بار به تاریخ ۹ و ۱۳ مرداد به خمینی نامه نوشت. در نامه ۹ مرداد ۱۳۶۷ مینویسد:
پس از عرض سلام و تحیت، به عرض میرساند راجع به دستور اخیر حضرتعالی مبنی بر اعدام منافقین موجود در زندانها، اعدام بازداشت شدگان حادثه اخیر را ملت و جامعه پذیرا است و ظاهراً اثر سویی ندارد ولی اعدام موجودین از سابق در زندان آنها اولاً در شرایط فعلی حمل بر کینهتوزی و انتقام جویی میشود»
خمینی در نامه عزل منتظری نوشت: «در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید.»
خمینی هم مانند برخیها اعدام هزاران نفر را تعداد بسیار معدود میخواند . البته او دروغ گفتن بخاطر نظام را واجب کرده بود.
منتظری در جریان اعتراضات به کشتار زندانیان سیاسی در نامهای به حسینعلی نیّری رئیس ” هیئت مرگ ” نوشت : … وانگهی اعدام آنان بدون فعالیت جدید ؛ زیر سئوال بردن همه قضات و همه قضاوتهای سابق است. کسی را که به کمتر از اعدام محکوم گردیده، به چه ملاکی اعدام می کنید؟