back to top
خانهدیدگاه هانیما حق پور: دلالت وجوه در آیه وضو

نیما حق پور: دلالت وجوه در آیه وضو

Haghpoor-nimaآنچه به استناد آیه 6 سوره مائده به عنوان مراحل وضو گرفتن رایج است؛ ابتدا شستن چهره، بعد شستن دو دست، بعد مسح قسمت فوقانی سر، و در آخر مسح یا شستن پاهاست، اما اگر انجام این مراحل به هدف پاکیزگی و حتی شادابی باشد، روند منطقی و متناسب پاکیزگی ندارد چرا که طبیعتاً تا آدمی دستانش را از آلودگی پاکیزه نگرداند نمی‌تواند به واسطه آنها دیگر اندام بدن خود را پاکیزه گرداند، بویژه صورت خود را که معمولاً دچار آلودگی کمتری نسبت به دستانش می‌شود. حال این عدم تناسب میان مراحل وضو و نیز تیمم با روند طبیعی آلودگی زدائی، نگارنده را به تأمل در آیه مذکور ترغیب نمود که حاصل آن را می‌نگارم.

نکته اول اینکه چون حسن و قبح اعمال آدمی، اعم از اعمال عبادی و معاشی و روزمره و … ذاتی است و نه اعتباری یا نمادین، پس الزاماً مراحل وضو گرفتن و نیز تیمم باید متضمن پاکیزگی باشد و فلسفه وجودی آن را ارضاء نماید چرا که اساساً «شستن» به منظور آلودگی‌زدایی و پاکیزگی انجام می‌شود. حتی اگر مراد از تطهیر در آیه 6 سوره مائده که می‌فرماید «ما یُریدُ اللهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَکِن یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ…» تطهیر باطنی باشد، ملازم آن حتماً و الزاماً تطهیر مادی و ظاهری هم می‌باشد. حال با این کلیدفهم، حاصل پژوهش و تأملات نگارنده مبنی بر این است که دلالت «وجوه» در آیه مذکور خاصِ صورت و چهره نیست، بلکه دلالت آن عام و ناظر بر هر وجهی است که آلوده شده باشد، بدین معنا که مراد آیه از «فَاغْسِلوا وُجوهَکُمْ وَأیْدیَکُمْ إلَى الْمَرافِقِ وَامْسَحوا بِرُءُوسِکُمْ وَأرْجُلَکُمْ إلَى الْکَعْبَیْنِ»، ابتدا شستن اندامهای آلوده است، بعد شستن دستانی که واسطه پاکیزه کردن مواضع آلوده بودند، و سپس پاک کردن سر و صورت و پاها با دستان پاکیزه. هرگاه چنین باشد میان مراحل وضو با روند طبیعی آلودگی زدائی تناسب و تناظر منطقی وجود دارد.

برای اثبات این مدعا؛ «وجه» و «وجوه» را در چند آیه قرآن بررسی می‌نمایم تا نشان دهم اساساً این واژگان معنای عام دارند و به اقتضاء باید دلالتشان را دریافت.

در آیات 143 تا 150 سوره بقره سخن از این است که خدای تعالی بر آن است که مؤمنان به پیامبر اسلام را، به تأسی از او، گروهی الگو و نمونه از منظر هدایت یافتگی برای مردم قرار دهد، از این رو تغییر قبله را در دستور کار ایمان آورندگان قرار می‌دهد تا معلوم بدارد چه کسی به حقیقت مؤمن به هدایت الهی است و چه کسی هنوز درگیر عادات و رویه‌های جاهلانه پیشین خود است. در این راستا می‌فرماید: «قَدْ نَرَى تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِى السَّمَآء»، هرآینه دیده‌ایم که می‌گردانی وجه خود را در آسمان، «فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَهً تَرْضَى‌هَا»، پس قبله‌ای را برایت برمی‌گزینیم که از آن خشنود باشی، «فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ»، پس وجه خود را بگردان به سوی مسجد الحرام، «وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّوا وُجُوهَکُمْ شَطْرَهُ»، و هرجا باشید پس بگردانید وجوه‌تان را بدان سو. بعد ادامه می‌دهد که اهل کتاب قبله پیامبر را تبعیت نمی‌نمایند و پیامبر هم قبله آنها را تبعیت نمی‌کند و به او هشدار می‌دهد که اگر خواهشهای نفسانی آنها را پیروی کند از ستمگران خواهد بود و… اینجا معلوم می‌شود که اتخاذ قبله امری نمادین است برای یک راه وروش، و آنچه اصل است محتوای آن راه و روش است چرا که بعد می‌فرماید «وَلِکُلٍّ وِجْهَهٌ هُوَ مُوَلِّیها فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ مَا تَکُونُوا»، و برای هریک وِجهه‌ای است که بدان روی آورند، پس پیش بیفتید در اعمال خیر هرجا که باشید. این آیه نشان می‌دهد که اصل؛ حسن و قبح ذاتی اعمال است و مقوله‌هایی مانند «قبله» نمادینند برای گویا کردن اینکه هر گروه پیرو چه راه و روشی هستند. حال هرکه وجه خود را به سوی قبله‌ای می‌کند؛ یعنی تمام قد بدان سمت بایستد، نه اینکه تنها چهره خود را بچرخاند. به عبارت دیگر؛ در این آیات؛ «وجه» مترادف «رو» است و متضاد «پشت»، و نه به معنای چهره که بخشی از «روی» آدمی است. بنابراین اگر دلالت «وجه» در آیه وضو و تیمم بر «چهره» باشد، با دلالت آن در این آیات تطابق کامل ندارد، بلکه نسبی است. صدق توضیحات مذکور در آیه 177 بقره تأیید می‌شود که می‌فرماید: «لَّیْسَ الْبِرَّ أَن تُوَلُّوا وُجُوهَکُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَالْمَغْرِبِ وَلَکِنَّ الْبِرَّ مَنْ ءَامَنَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ ٱلْآخِرِ و …».

«وجه» هرگاه برای خدای تعالی در قرآن بکار رفته است دلالت بر ذات دارد، مانند:

ـ «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إلَّا وَجْهَهُ» (قصص 88)، هر چیزی هلاک شدنی است مگر ذات او

ـ «وَلِلَّهِ الْمَشْرِقُ وَالْمَغْرِبُ فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ الله» (بقره 115)، و برای خداست مشرق و مغرب، پس به هر سو رو کنید؛ پس همان است جلوه‌ای از ذات خدا

ـ «وَما تُنفِقُونَ إلَّا ابْتِغاءَ وَجْهِ اللهِ» (بقره 272)، و انفاق نمی‌کنید مگر در راستای خشنودی خدا

 

شرح و تفسیر لغات قرآن می‌نویسد: «اصولاً «وجه» در لغت به معنی «صورت» است، ولی از آنجا که صورت آیینه روح و دل آدمی است و حواسی که انسان را با خارج مربوط می‌کند تقریباَ همه در آن قرار دارد، گاهی به معنی روح یا به معنی ذات نیز آمده است چنان که در آیه 88 سوره قصص می‌خوانیم: … کل شیء هالک الا وجهه…. همه چیز جز ذات پاک خدا نابود می‌شود که بعضی از مفسران منظور از «وجه» را در این آیه «عمل صالح» داشته و گفته‌اند که تمام اعمال بر باد می‌رود جز عملی که برای ذات پاک خدا انجام شده باشد. بعضی دیگر گفته‌اند: منظور از «وجه» همان جنبه انتساب اشیاء به خداست، بنابراین مفهوم آیه این است که همه چیز ذاتاً معدوم است است جز از ناحیه انتسابش به پروردگار.»

شرح و تفسیر لغات قرآن در خصوص آیه 22 رعد هم که می‌فرماید «وَالَّذینَ صَبَرُوا ابْتِغاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ» می‌نویسد: «تعبیر «وجه ربهم» یکی از دو معنا را می‌رساند: به معنای عظمت: همانگونه که به «نظر» و «رأی» مهم گفته می‌شود: هذا وجه الرأی یعنی این رأی مهمی است. و این شاید به خاطر آن است که وجه در اصل به معنی صورت است و صورت انسان مهترین قسمت ظاهری بدن اوست زیرا اعضای مهم گویایی، بینایی و شنوایی در آن قرار دارد. دیگر اینکه «وجه رب» در اینجا به معنای رضایت و خشنودی پروردگار است، یعنی آنها به خاطر جلب رضای حق در برابر همه مشکلات صبر و استقامت به خرج می‌دهند. استعمال وجه در این معنی به خاطر آن است که انسان هنگامی که می‌خواهد جلب رضای کسی را کند صورت خود را متوجه او می‌سازد.»(1)

قاموس القرآن می‌نویسد: «راغب می‌گوید: وجه در اصل صورت و چهره است… چون صورت اولین چیزی است که با تو روبرو می‌شود و نیز از همه اعضاء بدن اشرف است لذا به معنی روی هر چیز، اشرف هر چیز، اول هر چیز، بکار رفته است. علی هذا وجه در اصل به معنی صورت و ثانیاً به معنی روبرو شده هر چیز و اشرف هر چیز… آمده است. ظاهراً مراد از وجه در دو آیه 26 و 27 رحمن و 88 قصص ذات پروردگار است. طبرسی ذیل «بلی من اسلم وجهه الله» (بقره 112) فرموده عرب وجه الشیء بکار برده و از آن ذات شیء اراده می‌کند و این از آن باب است که با لفظ اشرف و محترم بذات شیء و خود شیء اشاره می‌کند چنانکه خدای سبحان می‌فرماید: «کل شیء هالک الا وجهه» و «یبقی وجه ربک» یعنی فقط پروردگارت می‌ماند. در مصباح، صحاح، قاموس، اقرب الموارد، و مفردات تصریح شده که وجه به معنی ذات و نفس شیء آید. و در جوامع الجامع، مجمع، کشاف، تفسیر بیضاوی، و غیر آنها در هر دو آیه وجه خدا را ذات خدا گفته‌اند مؤید آن لفظ «ذوالجلال» در آیه اول (الرحمن 26: «وَیَبْقَى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَالإکْرام») است که وصف «وجه» آمده نه وصف «ربک» و این می‌رساند که وجه ذوالجلال ذات ذوالجلال است.»(2)

قاموس ادامه می‌دهد: «در بعضی از آیات نسبت وجه به انسان داده شده ولی مراد از آن چهره و صورت نیست مثل بقره 112 و نساء 125 و لقمان 22. بقولی مراد از وجه در این آیات نفس و ذات است…». متن این آیات:

ـ بقره 112: «بَلَى مَنْ أسْلَمَ وَجْهَهۥ لِلَّه…»

ـ نساء 125: «وَمَنْ أحْسَنُ دینًا مِّمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهۥ لِلَّهِ…»

ـ لقمان 22: «وَمَن یُسْلِمْ وَجْهَهۥ إلَى الله…»

با توجه به این آیات درمی‌یابیم که دلالت «وجه» در آیات قرآن می‌تواند ناظر بر جنبه غیرمادی آدمی هم داشته باشد. آیه 29 اعراف نیز مؤید هم معناست: «وَأقیمُوا وُجُوهَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ»، «و برپا دارید توجه‌تان را نزد هر سجده‌گاهی». باید دقت کرد که «مسجد» دلالت بر هر زمان و مکانی دارد که آدمی در آن موقع خواهان خشنودی و رضای الهی است و نه تنها مکانهای مرسوم مناسک عبادی که مصطلحاً «مسجد» نامیده شده‌اند.

همانطور که ذکر شد در مندرجات قاموس به نقل از راغب؛ «وجه» بر «اولِ هر چیزی» هم دلالت دارد، یعنی «وجه» گویای اولویت هم می‌باشد و این با مدعای نگارنده مبنی بر دلالت «وجوه» در آیه وضو بر «اندامهای آلوده» که پاک کردن آنها دارای اولویت در تطهیر است همخوانی دارد. بعداً در اثبات مدعای نگارنده شواهد و قرائن دیگری نیز خواهد آمد، اما حال شواهدی از کتب لغت می‌آورم تا نشان دهم معنای «وجه» یا «وجوه» عام است و دلالت آن را باید به اقتضاء دریافت که در بعضی موارد هم گویای اولویت می‌باشند:

معجم الوسیط ذیل «الوَجه» (ج وجوه) می‌نویسد: چهره، رو، رخ، رخسار، صورت، روی هر چیز، قسمت جلوِ هر چیز، خودِ هر چیز، و «وَجَّهَ المَولود» را دال بر دستهای نوزادی می‌داند که ابتدا از شکم مادر خارج می‌شود.(3)

موارد زیر را نیز المنجد می‌آورم:

ـ الوَجه: جهت، سمت وسو، قصد، نیت، جاه و مقام، قرب و منزلت

ـ وَجَهَ: عزیز و محترم شد، رئیس و سالار شد، پیشوا شد، دارای جاه و مقام شد

ـ وَجَّهَ الشَّیء: آن چیز را به یک سو چرخانید، به آن جهت داد.

ـ تَوَجَّهَ إلَیه: به سوی او رفت

ـ الواجِهَه: جلو هر چیز مثل «واجهه البیت»؛ جلو خانه

ـ «ضَلَّ وَجهَهَ أمرِه»: سررشته کارش از دستش بیرون رفت

ـ لوجه الله: برای رضای خدا

ـ وَجهُ النَّهار: آغاز روز

ـ صَدَفَ الشَیء عَن وَجهِهِ: آن چیز را از مسیرش منحرف کرد

ـ «ضَرَبَ وَجهَ الأمر و عَینَه»: آن کار را خوب سر و سامان داد و تدبیر کرد.

ـ «مَضَی عَلَی وَجهِهِ»: نسجیده و بدون توجه و تفکر انجام داد و رفت.(4)

 

حال می‌پردازم به شواهد و قرائن مندرج در خود آیه وضو (مائده 6) که متضمن صحت است در اثبات مدعای نگارنده مبنی بر دلالت وجوه بر «اندامهای آلوده» و نه چهره و صورت: «یا أیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إذَا قُمْتُمْ إلَى الصَّلَوهِ»، ای کسانی که ایمان آوردند هنگامی که بپاخواستید به سوی نماز، «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ»، بشویید اندامهای آلوده‌تان را، «وَأیْدیَکُمْ إلَى الْمَرافِقِ»، و بشویید دستانتان را (از سر انگشتان) به سوی مچها یا آرنجها (بر حسب اینکه آلوده شده باشند یا نه). دلیل اینکه می‌گوید «إلَى الْمَرافِقِ»، به سوی مرفق‌ها، این است که وقتی اندامهای آلوده با دستان شسته می‌شوند، اُولی به تطهیر؛ سرانگشتان هستند و بعد کف دست و بعد تا مچها یا تا آرنجها برحسب اینکه آلوده شده باشند یا نه. بر فرض که مرافق تنها آرنجها باشند و نه مچها، باز هم راستای شستشو از انگشتان به سوی آرنجها باید باشد تا آلودگی بیشتر انگشتان به آلودگی کمتر قسمتهای فوقاتی آن سرایت نکند. پس از تطهیر دستان؛ «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ»، سر و صورت خود را مسح کنید. دلالت این عبارت تمامی سر و صورت آدمی است چرا که صورت و چهره آدمی بخشی از سر او محسوب می‌شود و منطقی نیست اگر اول صورت را بشوییم، بعد دستان را و سپس به سراغ قسمت فوقانی سر برویم! یعنی وقتی صورت را می‌شوییم، در امر تطهیر؛ اُولی است که سر را نیز بلافاصله مسح کنیم. بنابراین دلالت «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ» بر مسح سر و صورت باهم است. اما چرا «مسح» را مقرر می‌نماید و نه «غسل» را؟ پاسخ این پرسش در فرق میان «مسح» و «غسل» است، در «غسل» شستشو با جریان آب انجام می‌شود و در «مسح» با مالش دستان خیس یا مرطوب. تطهیر سر و صورت در طول روز معمولاً نیاز به شستشو با جریان آب ندارد، بلکه مسح کفایت می‌کند و منطقی و طبیعی است.

قاموس القرآن ذیل «مسح» می‌نویسد: «دست مالیدن، ازاله اثر شیء».(5) شرح و تفسیر لغات قرآن نیز می‌نویسد: «مسح به معنی مالیدن با دست و بر طرف کردن اثر چیزی (آلودگی) از چیز دیگر است.»(6) المیزان در تفسیر آیه مورد بحث می‌نویسد: ««غسل» به فتح غین عبور دادن آب بر چیزی است و بیشتر بر تنظیف و از بین بردن چرکها و کثافات می‌باشد… «مسح» عبور دادن دست و یا هر عضو لمس کننده دیگری، بر چیزی به طور مباشرت و بدون واسطه می‌باشد…».(7) در ترادف در قرآن کریم در فرق بین لمس، مسح و مسّ آمده: «لمس ادراک چیزها به واسطه قوه لامسه و ظاهر پوست است. مسح عبارت است از: کشیدن دست بر چیزی یا کشیدن چیزی روی چیز دیگر است. مسّ عبارت است از: جستجو از چیزی به کمک دست. بنابراین شاید بتوان گفت: «لمس» در حکم جنس و مسح و مسّ در حکم نوع بر آن است.»(8)

در معجم الوسیط آمده:

ـ مَسَحَ الشّیءَ المُتَلِّخَ أوِ المُبتلَّ: دست بر روی آن چیز آلوده یا تر کشید که آلودگی یا تری آن را پاک کند.

ـ مَسَحَ عَلَی الشّیءَ بالماء أوِ الدُّهنِ: بر آن چیز روغن یا آب مالید.

ـ مَسَحَ بالشّیءِ: بر روی آن چیز دست کشید.

ـ مَسَحَ شَعرَهُ: موی خود را شانه کرد.

ـ مَسَحَ الله العِلَّه عَن العَلیل: خدا بیماری بیمار را برطرف کرد.

ـ مَسَحَ القَوم: بر آن قوم گذر کرد اما در نزد آنان نماند.(9)

موارد اخیر گویای این است که میزان آب در مسح سر و صورت باید به اندازه‌ای باشد که فقط رفع آلودگی‌های گرد و غبار و امثالهم برطرف شود، و نه بگونه‌ای که سر و صورت در داخل جریان آب شوند. علاوه بر مفاهیم مشابه در معجم الوسیط ذیل «مسح»، در المنجد دو مورد دیگر هم آمده که حاکی از «اندکی» در بار معنایی «مسح» است: «مُسِحَ بالعِتقِ أوِ الکَرَم»: اندکی نجابت و شرافت یا آزادگی یا کرم در او پیدا شد. «عَلیهَ مَسحَهٌ مِن جمالٍ أو هُزالٍ»: بر او اثری از زیبایی یا لاغری موجود است.(10) بار معنایی «اندکی» در «مسح» گویای مصرف کمتر آب نسبت به «غسل» نیز می‌باشد که خود حاکی از آلودگی کمتر سر و صورت و کفایت مسح برای آنها در وضو می‌باشد.

بازگردیم به ادامه آیه 6 سوره مائده در خصوص مراحل وضو: «وَأرْجُلَکُمْ إلَى الْکَعْبَیْنِ». با توجه به اعراب «أرْجُلَ» که منصوب است این عبارت معطوف به «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأیْدیَکُمْ إلَى الْمَرافِقِ» است چرا که «وُجُوهَ» و «أیْدیَ» نیز منصوبند، در حالی که «رُءُوسِ» در «وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ» مجرور است. بنابراین بعد از مسح سر و صورت باید پاها را شست، نه مسح کرد که معمولاً هم «مسح» مناسب آلودگی‌زدایی از پاها نیست. تقدم سر و صورت هم در مسح نسبت به شستن پاها به این دلیل است که طهارت سر و صورت ارجح است نسبت به پاها و اگر ابتدا پاها توسط دستان شسته شوند و بعد سر و صورت مسح شود، ممکن است آلودگی پاها به سر وصورت سرایت کنند، بنابراین منطقی و طبیعی است که سر و صورت که واجد اعضاء حساستری نسبت به آلودگی هستند اول تطهیر شوند و بعد به شستن پاها مبادرت شود، چرا که پس از شستن پاها، دستان آدمی باز هم در اثر اعمال روزمره بیشتر در معرض آلودگی قرار می‌گیرند تا سر و صورت او، و اگر به جهت شستن پاها، دستان هم از آلودگی پاها اندکی اثر بگیرند، چندان محل توجه نیست.

ادامه آیه می‌فرماید: «وَإن کُنتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا»، و اگر جُنُب بودید پس پاکیزه کنید. برای این عبارت هیچ قید زمانی نسبت به عبارتهای پیشین نیامده است که تقدم و تأخرها را مشخص کند، بنابراین به نظر می‌رسد دلالت این عبارت تأکیدی باشد بر اینکه از پاکیزه کردن آلودگی حاصل از جنابت صرفنظر نشود و آن بی اهمیت تلقی نگردد.

بعد می‌فرماید: «وَإن کُنتُم مَّرْضَى»، و اگر بیمار بودید، «أوْ عَلَى سَفَرٍ»، یا در طی مسیری بودید، «أَوْ جَآءَ أَحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغآئِطِ»، یا یکی از شما از قضای حاجت آمده بود (مثلاً کودکی که شما در قضای حاجت او دخیل بودید)، «أوْ لامَسْتُمُ النِّسآءَ»، یا از آمیزش با زنان، «فَلَمْ تَجِدُوا مَآءً»، پس اگر آب نیافتید، «فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا»، پس آهنگ خاک پاک کنید (یعنی از خاک پاک استفاده کنید)، «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُم مِّنْهُ»، پس مسح کنید (با خاک پاک) اندامهای آلوده‌تان را و دستانتان را از آن. اگر «وجوه» در این عبارت ناظر به صورت و چهره داشته باشد، هیچ ترتیب منطقی و طبیعی در مراحل آلودگی زدایی وجود ندارد، چرا که تطهیر دستان با خاک پس از تطهیر وجوه آمده است!!! و این متضمن آلوده کردن صورت و چهره با آلودگی‌های قضای حاجت و آمیزش است! پر واضح است که دلالت «وجوه» در این عبارت «وجوه آلوده» است که باید توسط دستان با خاک پاک، به طور نسبی و در حد رفع ضرورت و اضطرار، تطهیر شوند و بعد منطقاً و طبیعتاً باید دستان نیز با خاک پاک تطهیر شوند. دقت کنیم شرایط اضطرار است چون آب یافت نشده! شخص مضطر در چنین شرایطی تنها به اولویتها می‌پردازد و از غیر آن امتناع می‌نماید. «ما یُریدُ اللهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُم مِّنْ حَرَجٍ وَلَـکِن یُریدُ لِیُطَهِّرَکُمْ»، خدا نمی‌خواهد (در امر صلاه) شما را در سختی قرار دهد، بلکه می‌خواهد شما را پاکیزه کند. تعلیل تمام این مراحل در «تطهیر» است، و بدیهی است که این تطهیر هم نمادین نیست بلکه اقتضای پاکیزگی جسمانی است.

آیه مرتبط دیگر 43 سوره نساء است: «یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاتَقْرَبُوا الصَّلَوهَ وَأنتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا ما تَقُولُونَ»، ای کسانی که ایمان آوردند نزدیک نشوید به نماز در حالی که مست هستید تا اینکه بدانید چه می‌گویید، «وَلا جُنُبًا إلَّا عَابِرِى سَبِیلٍ حَتَّى تَغْتَسِلُوا»، (و نزدیک نشوید به نماز) در حالی که جُنُب هستید تا اینکه خود را بشویید مگر اینکه در حال طی مسیر باشید، «وَإن کُنتُم مَّرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جآءَ أحَدٌ مِّنکُم مِّنَ الْغآئِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّسَآءَ فَلَمْ تَجِدُوا مآءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ»، این عبارت تکرار همان عبارات مندرج در آیه 6 مائده است که توضیح داده شود، اما عبارت پایانی این آیه هم گویای شرایط اضطرار است که می‌فرماید: «إنَّ اللهَ کانَ عَفُوًّا غَفُورًا»، همانا خدا بوده است درگذرنده‌ای آمرزنده، یعنی هرچند که در شرایط اضطرار که آب نمی‌یابید نتوانید به خوبی و صحت کامل خود را پاکیزه کنید اما خدا خاک پاک را نیز بنحوی واجد ویژگیهای آلودگی زدایی قرار داده که آن آلودگی‌ها گریبان شما را نگیرند و شما را بیمار نکنند اگر با خاک پاک تطهیرشان کنید تا موقعی که آب بیابید.

 

نیما حق پور ـ 14 دی 1397

nima.haghpoor@gmail.com

www.instagram.com/nima_haghpoor

نشانی کانال جدید در تلگرام: www.t.me/FPGhoran

 

 

1ـ شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، جعفر شریعتمداری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ چهارم 1387

2ـ قاموس القرآن، سیدعلی اکبر قَرَشی، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهاردهم 1396

3ـ فرهنگ معجم الوسیط، فؤاد افرام البستانی، ترجمه محمد بندرریگی، انتشارات اسلامی، چاپ پنجم 1394

4ـ فرهنگ المنجد، لویس معطوف، ترجمه محمد بندرریگی، انتشارات اسلامی، چاپ اول 1387

5ـ قاموس القرآن، سیدعلی اکبر قَرَشی، دارالکتب الاسلامیه، چاپ چهاردهم 1396

6ـ شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، جعفر شریعتمداری، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، چاپ چهارم 1387

7ـ تفسیر المیزان (دوره 20 جلدی)، سید محمدحسین طباطبائی، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، نشر بنیاد علمی وفکری علامه طباطبائی، چاپ سوم 1366

8ـ ترادف در قرآن کریم، سیدعلی میرلوحی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول 1392

9ـ فرهنگ معجم الوسیط، فؤاد افرام البستانی، ترجمه محمد بندرریگی، انتشارات اسلامی، چاپ پنجم 1394

10ـ فرهنگ المنجد، لویس معطوف، ترجمه محمد بندرریگی، انتشارات اسلامی، چاپ اول 1387

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید