درحال حاضر ریشه حرکت های اجتماعی بیشتر صنفی وحول خواست های روزمره و محدود، نظیرحقوق های عقب مانده یا سهم آب کشاورزی، اعتراض به حجاب اجباری و… می باشد. اما همین زنان وکارگران و کشاورزانی که از درون خانه ها وکارخانه ها و مزرعه ها به خیابان ها سرازیر می شوند، به این معنا است که از محیط فردی به مکانی عمومی قدم گذاشته اند، و می تواند سرآغاز ترک فردگرائی و کوشش برای حل مشکلاتشان درفضای عمومی باشد. حرکت اخیر دانشجویان درپی واژگونی اتوبوس و کشته شدن تعدادی دانشجو، حرکتی اعتراضی بود که جنس آن با اعتراضات پیشین فرقی اساسی داشت. چنین جنبش هائی خردمندانه است و جنس آن با حرکت های التهابی و یا حتا حرکت های صنفی که خواسته های محدود و معمولی دارند فرقی اساسی دارد. درآن حادثه، دانشجویانی که خود قربانی آن حادثه نبودند، درمقام اعتراض به مدیریت بیکفایت ودفاع از آسیب دیدگان، دلیل حادثه پیش آمده راضعف مدیریت دانشگاه دانستند که امری عمومی است وتمامی حاکمیت را دربر می گیرد. از مدیر منصوب خامنهای خواستند استعفا دهد.
شرکت مردم در جنبش برای یک خواست واحد، خود به خود محرک همبستگی و جنبش عمومی می باشد. اکنون مواردی که مردم درآنها مشترک هستند، گرانی و بیعرضگی وفساد مدیران وبه خصوص احتکار قدرت توسط یک قشرفاسدی است که آنها را ازشرکت در اداره امورخود محروم گردانده وآنان را نسبت به خودغریبه وغیرخودی قلمداد می کند. این محرومیت عملا مردم را به مثابه “غیرخودی” در موضع واحدی دربرابر حاکمیت قرارمیدهد. بعدازاین “موضع واحد”، آن چه که لازم است مردم به دست آورند، “گفتمان واحد” وخردمندانه ایست که دربرابر حاکمیت مستبد باید اتخاذ کنند. حرکت های اجتماعی ایران را نمیتوان با حرکت های کشورهای غربی ، نه در گذشته آنها ونه اکنون مقایسه کرد. نوع طبیعت حاکمیت درایران به چندین قرن پیش در اروپا شباهت دارد، اما زندگی و فرهنگ و وضعیت اقتصادی و خواست های مردم، امروزی و جدید هستند. بنابراین، هدف جنبشهای اجتماعی نه طبقاتی است، نه ایدئولوژیک، بلکه برای سامان دادن به نارساییهای زندگی شخصی وفرهنگی و وضعیت اقتصادی وفضای اجتماعی موجود و فساد مستقر درکشورمی باشد. این نارساییها را می توان در نبود “استقلال و آزادی” که از حقوق اساسی مردم هستند خلاصه کرد. به بیان دیگر، استقلال و آزادی از حقوقی هستند که مشترک بین همه شهروندانند و هم گویای این مهم هستند که بقای هر جامعه و رشد آن، بستگی مستقیم به برخورداری یکایک شهروندان از حقوق و تنظیم رابطهها نه توسط زور که توسط حقوق دارد. اشتراک در استقلال و آزادی و حقوق دیگر، عموم مردم را با حاکمیتی روبرو میکند که رابطهها را با زور تنظیم میکندکه به خرابی وبحران میافزاید. چنانچه دانشجویان موفق شوند شعاری خردمندانه برای جنبشی خردمندانه وبه دورازخشونت را به جامعه پیشنهاد کنند و جامعه آن را بپذیرد، موفق به خلع سلاح حاکمیت گشتهاند. فرض کنیم مردم باشعار استقلال و آزادی و جمهوری، و بدون اعمال خشونت وارد میدان مبارزه شوند، چندنفر از نیروهای مسلح حاضر خواهند شد به روی آنان آتش بگشایند؟ آن چه حاکمیت را نگران می کند همین است. و کودکانه است اگر تصورکنیم حاکمیت از پیش به این امر توجه نکرده باشد وچاره ای برای آن نیاندیشیده باشد.
سلاح سنتی وکاری حاکمیت ایجادترس واشاعه آن می باشد. سیاست کلی نظام هم، پیروزی با ایجاد ترس و روش آن “النصربالرعب” می باشد که اززبان خامنهای بارها ابراز شده است. ترس اززندان، ترس از شکنجه، ترس ازکشته شدن و….. که خود نظام دراشاعه آن از هیچ کوششی فروگذارنمی کند. البته اپوزیسیون هم به ناچار و به هدف دفاع ازظلم دیده، به آن دامن می زند، که باید بادقت در این مورد برخورد نمود و راست را ازدروغ جدا دانست. اما ترس ابزارپیشگیری است و به کارمقابله باجنبشی همگانی که واقع می شود نمی آید. برای این مرحله هم بدون شک، نظام طرحهایی را پیش بینی کرده است که از جمله آنها سرکوب مردم می باشد.
برای این کار، به صورتی هوشمندانه ازیک جریان بیخطراپوزیسیون به عنوان ابزار کار استفاده می کند. درنوبت اول سعی براین می شود که این جریان اپوزیسیون که هم جنس حاکمیت می باشد، جدیترین جریان اپوزیسیون معرفی شود. در این مرحله، انتخاب برای مردم ازمیان میرود. زیرا انتخاب اپوزیسیونی که از جنس حاکمیت، یعنی ضداستقلال و آزادی باشد، از قبل منتفی می باشد. درنوبت دوم، استفاده از این اپوزیسیون دست ساز برای مقابله با جنبش همگانی محتمل، می باشد.
اززمان پیداشدن “جسد مومیائی شده رضاشاه”؟ وتأیید وتکذیب آن از سوی مسئولان وتبلیغات وسیع پیرامون آن به این سو، شاهد شعارمحدود وکنترل شده “رضاشاه روحت شاد” در بعضی جنبشهای کوچک و پراکندن وسیع وبزرگ نمایی آن در رسانه ها بودیم. وبعدازآن، پراکندن شایعۀ “همه درایران منتظر پسرشاه هستند”، دردستورکارقرارمی گیرد که به دنبال آن شاهد سناریویی درخارج ازکشورازسوی تازه سلطنت طلبان بودیم. ناگهان گروهی میانسال اززمین سبزشد وخود را طرفدار سلطنت معرفی کرد و گردوخاکی در رسانهها به راه انداخت و پس ازآن ناظرشوهای تلویزیونی هم بودیم. این امرچنان برای مراکز اطلاعاتی مهم است که با سوزاندن چند مهره خود درخارج از کشوروسلطنت طلب نمایاندن آنها کوشش کردند براهمیت این جنبش تازه پاگرفته بیافزایند تا جایی که اعلام کردند هشتاد و پنج میلیون ایرانی به انتظار پسر شاه نشسته اند. این رقم هشتاد و پنج میلیون که بیشتر از جمعیت کشوراست برای این برزبان آورده شد که در خاطره ها ماندگار باشد ونشان دهد تمامی مردم را دربر می گیرد. واین هشدار را می دهد که اگر این تعداد از مردم هم به یک جنبش عمومی دست زنند، حتما سلطنت طلب هستند و خواهان بازگشت سلطنت در کشور می باشند. نقش آخرهم با وزیر اطلاعات بود که در مجلس به خطر! اتحاد! اپوزیسیون هشداردهد!
به این ترتیب نظام میتواند در هر جنبش اعتراضی ووسیع که مقابله با آن آسان نباشد ومستلزم کشتار مردم باشد، عدهای را بین مردم بگمارد تا باشعار”جاویدشاه” بتوانند مردم را به خاک و خون بکشند. درغیر این صورت، همان طور که دربالا گفته شد، به دلیل این که حاکمیت مشروعیت خود را از انقلاب، یعنی از استقلال وآزادی و جمهوری می گیرد – که بعلت خیانت به هر سه فاقد مشروعیت است-، قادرنخواهدبود از نیروهای خود بخواهد به سوی مردمی که خواهان تحقق هدفهای انقلاب، یعنی استقلال و آزادی و جمهوری هستند، آتش بگشایند.