جامعه ی ایران یک جامعه ی نا شناخته است نه اینکه جامعه شناس و علم جامعه شناسی در ایران نداریم بلکه :
1_قدیمی ترین فرهنگ جهان را با استفاده از تئوری های برآمده ی دیگر فرهنگ ها ساده انگارانه نمی توان تبیین و تفهم کرد چرا که فرهنگ در گذر تاریخ تراش خورده، پیچ خورده، ترکیب شده، تجربه کرده و…. فرهنگ ایران و پیوستگی تاریخی آن حکایت از پیچیدگی فرهنگی بخصوص دارد .
2_از فرهنگ به جامعه مسئله پیچیده تر می شود چرا که کنش گری که از دل این فرهنگ و تاریخ و اجتماع بیرون می آید علاوه بر اجتماع “من” خویش را هم دارد و پیچیدگی جامعه بیشتر از پیچیدگی فرهنگ می شود.
3_اضافه می کنیم که سوژه می خواهد خود، خویشتن را بشناسد و ابژه ی خویش شود (جامعه شناس جامعه ی خویش را بشناسد) :اینگونه شناخت، فلسفی می شود و از شی بودگی گذر می کند، جامعه شناسی ایران دستگاه فکری فلسفی تحلیلی عمیق و جامعی ندارد، از این بگذریم تئوری پرداز ندارد، از این یکی هم بگذریم تئوری های غرب را هم به درستی درک نمی کند ( یا نمی تواند چه اینکه خواستگاه دیگری دارد) از این بگذریم چه می ماند ؛تکنیک، ظاهرا این آخری را دو دستی چسبیده است ….
4_خواب طولانی جامعه ایران را نیز در نظر بگیرید چه اینکه بسیاری حکم بر مرده بودن جامعه ی ایران می دهند و در شناخت جامعه ی ایران نقش غسال را بازی می کنند و جامعه را چون مرده در دستان خود می پندارند ، کاش دست کم به تشریح این “مرده پنداشته” می پرداختند و صرفا نقش مرده شور را بازی نمی کردند.
5_جامعه ای که در کمتر از صد سال سه جنبش و انقلاب بزرگ را تجربه کرده ؛ مشروطه، نهضت ملی کردن نفت و انقلاب اسلامی و بعد از قرون ملتی اظهار وجود کرده، به فریاد می گوید که ملتی پیشرو خواهان تحول و تعالی جوست و آنان که این ملت بزرگ را مرده می پندارند از جهل خویش حکایت می کنند و نهاد علم در این جنبش های ملت ایران نقش محوری و پیشرو داشته است.
6_شرایط بحرانی داخلی از فقر روزافزون، بیکاری، آسیب های اجتماعی، گریز مغز ها و سرمایه ها، بیابان شدن ایران، تهدید خارجی و…. جامعه شناسی را از شناسایی جامعه به بررسی وضعیت آشفتگی عینی سوق داده است.
7_جامعه ی ایران و بالتبع جامعه شناسانش هنوز از شوک انقلاب 57 خارج نشده اند از تجربه ی بزرگی که جهان را وارد مرحله ی نویی کرد، همراه با امیدها که در آن مشارکت کردند و سپس خشونت و خسارت بی اندازه ای که تجربه کردند و می کنند، فکر نو و اندیشه ی راهنمایی که ساختند و یافتند و آنگاه سقوط آنچه که در ماه می دیدند و در خواب هم نمی دیدند، استقلال و آزادی ای که می خواستند و استبداد تبه کاری که درو کردند.
8_در جهان امروز انسان چند بعدی، چند شقه شده و یک شقه ی او انسان تعریف می شود و تقسیم کار به تقسیم انسان منجر شده ؛ و جامعه ی همبسته با تاریخ، سیاست، اقتصاد، حقوق، …با همین رویکرد، منفک از کلیت با جامعه شناسی بررسی می شود چنانکه همین کار را در سایر علوم هم می کنند.
9_نهاد علم در ایران جزیی از ساختار جامعه ی ایران است، به هم پیوسته و در هم تنیده، موجد کارکرد ها و ایفا کننده ی نقش ها و…. بررسی ویژگی ها، شرایط، ریشه ها و پیامد های آن جدا از ساختار کلان جامعه ی ایران نخواهد بود. با این نگاه از خودبیگانگی جامعه ی ایران که عمده ناشی از گسترش خشونت استبداد و ویرانگری اقتصاد مصرف محور هست در دل نهاد علم هم بروز و ظهور دارد.
10_حاکمیت و دولت در ایران با پمپاژ قدرت و موجه و مشروع جلوه دادن آن و بدین وسیله با به خدمت گرفتن امکانات علمی و جامعه شناسی در بازتولید خود و دراز کردن این شب سیاه می کوشد، علم در خدمت قدرت، یعنی یافتن نجات در تقویت آنچه که این تیره بختی را ایجاد کرده، یعنی جستن زندگی در مرگ. راه حل در بریدن از قدرت و مبارزه با آن است و یافتن حیات در موقعیت امکان خلق یعنی استقلال و آزادی و در نتیجه رشد انسان در حقوقمندی .
شعر فرخی یزدی مقتول در حکومت رضا شاه مناسبت دارد :
در محیط طوفان زای، ماهرانه در جنگ است
نا خدای استبداد با خدای آزادی
شیخ از آن کند اصرار بر خرابی احرار
چون بقای خود بیند در فنای آزادی
فرخی ز جان و دل می کند در این محفل
دل نثار استقلال، جان فدای آزادی