شکنجه منفورترین واژه ی تاریخ بشری ست که در زمان متحول شد تا برای رسیدن به اهداف وسیله شود!
بازتاب رسانه ای افشاگری”اسماعیل بخشی”(فعال کارگری شرکت نیشکرهفت تپه)ازشکنجه ی خود،بار دیگر افکار عمومی را قلقلک داد.
و در ادامه ی آن،نمایش تلویزیونی طراحان”طراحی سوخته” ی بازجویان سلطنت فقیه(همان هایی که ری شهری اولین وزیر”واجا”درکتاب خاطرات سیاسی خودآنهارامترادف خداواسلام دانست)درصداوسیمای میلی جمهوری آخوندی ولایت فقیه،تداعی کننده وتکرار اقاریرزندانیان دهه ی 60است؛بااین تفاوت که آنهایادرگمنامی مردند؛و یاماندند ودرمانده ازاین و رانده شده از آن(باصطلاح خودی ها)،و دربایکوت مدافعین باصطلاح حقوق بشر،که تحت لوای انواع سازمانها،نهادها وN.G..Oها،ازبدون مرزش بگیرتابرپایی دادگاه ها وکنفرانس هادرعصرتکنولوژی (ماهواره،اینترنت وموبایل)که سرعتش مثل نور اشاره ها رانیزبه سمع و دیده ی افکارعمومی می رساندشکنجه سفیدو پنهان وآزاردهنده ای را تحمل کرده ومی کنند!
وچه شکنجه ای بالاترازاین که شکنجه گران جانی بتوانندآنرابوسیله ی باصطلاح خودی هاانجامش دهند!
شکنجه”وماادریک”شکنجه؟وتوچه می دانی شکنجه چیست؟!
شکنجه انواع بسیارداردکه همه ی آن بکارمانمی آید.وازاین همه 3نوع شکنجه مثل3ضلع یک مثلث(که در فضایش بی نهایت شکنجه هست وخلق می شود) وجودداردکه بیدادگران ظالم تاریخ آن راوسیله ی استمراروادامه ی خودمی کنند.
یک ضلع این مثلث،شکنجه ی جسمی ست؛می زنند تابه حرفی که می خواهند برسند؛که در جمهوری سلطنتی فقیه نامش تعزیراست.
وضلع دیگرآن،شکنجه روحی ست:
بی خوابی دادن.
انفرادی های طولانی و بدون داشتن کتاب.
هواخوری دریک سلول بزرگتربادیواری سیمانی وبلند که فقط سقف ندارد.
هم سلولی باچندنفردیگردریک سلول بسیارکوچک که حتی نمی توانی پایت راداراز کنی.
گذاشتن دروبی و شنود مخفی.
هم سلولی بازندانیانی که ازسنخ تو نیستند.جانیان آدم کش،سارقین حرفه ای وقاچاقچیان موادمخدر.
حبس طولانی درتابوت؛بخصوص پیش از ملاقات باخانواده ی خود.
روشن بودن دائمی یک لامپ که ازسقف آویزان است وسلولی که اصلانورآفتابی برآن نمی تابد؛وندیدن آفتاب درماه های طولانی.
نداشتن تغذیه ی مناسب وشام ونهار و صبحانه ی کافی وگرسنگی دادن به زندانی؛ وکثیف وغیربهداشتی بودن آب آشامیدنی و ظروف غذا.
نبردن طولانی زندانی به دستشویی(توالت)و حمام.
بودن توالت دریک سلول کوچک به همراه چندزندانی دیگر.
ماه ها بلاتکلیفی وزیرتیغ بازجویی بودن.
نداشتن وکیل؛یاوکیل دلخواه.
خوراندن قرص های توهّم زا و روانگردان به زندانی ازراه های مختلف.
زدن حرف های رکیک به متهم توسط بازجو.
تحمیل کردن اتهامات غیراخلاقی وجنسی به متهم.
گذاشتن اسلحه بر شقیقه برای حرف کشیدن.
بستن دست و پای زندانی بر روی تخت و فرود آوردن شلاق سیمی دراطراف زندانی.
جنگ روانی وشانتاژو بکارگیری وسایل غیراخلاقی برای رام شدن ومطیع کردن وباصطلاح بُریدن زندانی.
و همه ی اینها با چشم بندی ست که همیشه بر چشم زندانی گذاشته اند انجام می شود.و…
وضلع سوم این مثلث که شکنجه ای ست دردناک تر ازآن دوضلع دیگر؛بوسیله خودی هایی انجام می شود که خواسته و ناخواسته وجه المصالحه ی بازجویان ونیروهای امنیتی شده که یاازراه فریب ویا بخاطرجهل قاصروحماقت،ویافشار و یاتطمیع ویابُزدلی وترس وبهره بردن ازرانت اهدایی،به خودی ها وحتی نزدیکان زندانی تحمیل می شود.
این خودی هاگاه هم سلولی های زندانی،هم پرونده ای وهم بندی زندانی هستند،که زندانی تاحدودی آنهارا می شناسد وگاه اصلانمی شناسدوگاه زندانی هم بندیک زندانی مشهورو معروف است و زندانی زود فریب نیرنگ آنهارامی خورد. باشمادریک سلول وبند قرارمی گیردودرراستای به سرانجام رسانی پروژه ی بازجو،باآن همکاری می کندتاازاین طریق پلشتی وپلیدی وزشتی خودراکه بدلیل بی بُته وخالی بودن درون_که آنی در زندان عیان شده ووسیله ی باج خواهی بازجوشده است_بخواهدبدین وسیله وبااین همکاری مخفی نگاه دارد!
وگاه و بخش مهم تراین شکنجه،شکنجه ای ست که بوسیله ی خودی هایی انجام می گیردکه بیرون اززندان هستند وپس از آزادی صورت می گیردوگاه تامدتها دامن زندانی رامی گیردوآنگاه که شنودو استراق سمع نیزدرکارباشد،شدّت این شکنجه روانی دوصدچندان شده واگربه آن واقف نباشی وبرآن مسلط نشوی و یانتوانی آنرامدیریت کنی پایت به آسایشگاه های روانی هم می کشد.
بخش دیگراین شکنجه روحی آنجاچهره ی نفاق و کریه خود راعلنی می کند که مدعیان حفوق بشرآلت دست می شوند.
این افرادگاه یا تربیت می شوندوصادر؛تاازطریق آنهاموضوعات پیرامونی در رسانه های بین المللی هدایت ومهندسی شود.که گاه برخی از این افرادخود عمری را دربندسلول وشکنجه سپری کرده اند واینک خلاص شده اندوشایدبدلیل آتوهایی که نزدبازجو دارند ویاازهمان زندان بدلیل ضعف هایی که داشته اندبه استخدام درآمده اند وشرط خلاصی شان هم ادامه ی همکاری وسکوت دربیرون اززندان برای آنچه آنهامی خواهنداست.
انحصاری شدن نهادهای حقوق بشری تحت عناوین مختلف که گاه اداره کننده های آنها،خود عامل مستقیم و غیرمستقیم وغیروابسته هستندو یا بعدامی شوند.یعنی فعل فاعلی رابه سرانجام می رسانندکه سرنخ آن نهادهای امنیتی ست وآنهاتنهامجری بوده وازخوداراده ای ندارند.
یابخاطر طولانی شدن استمرارمسئولیت شان درآن نهاد و مقام (که همان ثبات فسادمی آوردوبرای امرارمعیشت ویاهردلیلی دیگر)به خواسته ی نیروهای امنیتی تن داده و با در اختیارداشتن رسانه(مخصوصارسانه های بزرگ وقابل دسترس همگانی) بخش بزرگی از زندانیان آزاردیده را بایکوت رسانه ای کنندتااینگونه بخش مهم وبزرگی ازجنایات به کمک اینهاپنهان بماند.
هم چنین باتاسیس رسانه ها وشبکه هایی وصدوربرخی اززندانیان وباصطلاح شکنجه دیده شده هادرنقش اپوزیسیون، به خارج ازکشور وسپس سمپاشی سیستماتیک علیه همان آنهاتوسط خودشان دررسانه های داخلی برای مهم جلوه دادن آن ها تاباآگراندیسمان شدن ازآن رسانه وآن فرد شخصیت سازی شود و در اذهان وافکارعمومی به عنوان اپوزیسیون ونیروی مخالف و مدافع حقوق زندانی وبشرجابیفتندوآنگاه اززبان آنهاسخن خودرا_آنهم در رسانه های باصطلاح مخالف_بیان کنند.
مثل گُنده کردن شبکه ی آمدنیوز؛که ساخته وپرداخته ی نهادهای امنیتی ست.که گاه یک زندانی ونیروی مخالف در داخل کشور بافردی در خارج از کشور(به هردلیل؛ سابقه ی دوستی و غیره)ارتباط برقرارمی کند.واطلاعات واخبارخودرادراختیاروی قرارمی دهد.واین درحالی ست که آن فرد در خارج ازکشورخودعامل نیروهای امنیتی درداخل است واینگونه آن زندانی و یامخالف داخلی دردام توطئه ساخته و پرداخته شده قرارمی گیردوهمان گاه دلیل همکاری وتن دادن به برخی مسائل (ازجمله مصاحبه) می شود.
درپایان این یادداشت خاطرنشان می شودکه مصادیق وپیچیدگی های شکنجه _آنهم درعصرسرعت تکنولوژی_فراوان ترازآن است که به آن پرداخته شد و نویسنده خودیکباردرسال1365 و یکبار هم درسال1378 طعم سخت زندان و انفرادی های طولانی وآزارهای گوناگون و خصوصا شکنجه ی شنود_که تاهمین الان هم ادامه داشته ودارد_ را کشیده است ومی کشد.
امابقول شاعر:
فواره چون بلند شود
سرنگون شود!
دوم بهمن1397
محمدشوری(نویسنده و روزنامه نگار(