همه میدانیم هدف انقلاب مردم رسیدن به استقلال و آزادی و عدالت اجتماعی بود. توئیت ها و پیام های اخیر دستگاه دیپلماسی ترامپ هم باگفتن این که سران انقلاب چهل سال پیش قول دمکراسی و زندگی خوب به ایرانیان می داده اند، تأیید می کنند که در رژیم سابق، مردم فاقد آزادی و زندگی درخوری بوده اند. اما چرا رهبران انقلاب توانستند در زمانی کوتاه با وعده هایشان فاصله گرفته وهمان روش و منش قبل از انقلاب را ادامه دهند وچهل سال جامعه با آن کنارآمده است؟ آیا باید انگشت شمارحاکمان مستبد را مبتکراصلی استقرارواستمرار و دوام استبداد دانست یا مردم را مورد سرزنش قرارداد ویا دلیلی دیگر درکاراست؟
برای یافتن جوابی منطقی احتیاجی به تحلیل وبررسی های موشکافانه اجتماعی و سیاسی نیست، علت آن روشن و شفاف است اماخودسانسوری مانع ابراز آن می باشد. جواب را می توان با بازکردن چشم، ازدرون مضحکه ای به نام فضای سیاسی اپوزیسیون به علاوه اصلاح طلبان دید. بخشی ازاین اوپوزیسیون با روی کار آمدن ترامپ، باوجودی که او در تبلیغات انتخاباتیش بارها اعلام کرده بود که اهدافش بر درون آمریکا متمرکز هستند، معلوم نبود برچه معیاری امید به قدرت نظامی آمریکا بستند وخواستار حمله نظامی به ایران شدند. این دسته، آنگاه که متوجه شدند ترامپ نه اهل پول دادن است و نه اهل جنگ باهزینه زیاد، به دیگر اوپوزیسیونی پیوستند که ازمردم می خواهند به خیابان ها سرازیر شوند و زمینه به قدرت رسیدنشان را فراهم آورند. این روزها رسانه های برون مرزی به مناسبت چهلمین سال دوام حاکمیت ولایت مطلقه فقیه صحنه ابراز نظرهای گروه های سیاسی و جریانهای فکری گوناگونی بود که برای اولین بار، همگی دست تمنا به سوی مردمی درازکرده اند که خود، بعضا با رضایت از تحریم های ترامپ وتشویق او، عامل زجر و زحمت آنان می باشند. وغافل از شعورفردی و اجتماعی مردم، آب به آسیاب استبداد حاکم می ریزندوبردوام آن می افزایند.
مهدی خزعلی که جریانی از اصلاح طلبان را نمایندگی می کند، در برنامه ای تلویزیونی در بی بی سی که به مناسبت چهلمین سال انقلاب ترتیب داده شده بود، درپاسخ به پرسشی درمورد انتخابات گفت: “فقط یک بار انتخابات آزاد در ایران انجام شد که به آمدن بنی صدر منجر شد. حاکمیت هم متوجه شد که باید نظارت استصوابی را برقرار کند”. ایشان از کودتا سخنی نگفت، اما همین اقرارمعلوم می کند که طی چهل سال گذشته، ایشان به مرز بین استبداد و آزادی ودمکراسی آگاه بوده وهست اما برای دمکراسی به خط و مرزی اعتقاد دارد که آن کودتا را برایش توجیه می کند. درهرحال، یادآوری ایشان درمورد این رویداد مهم تاریخی به کنشگران سیاسی قابل تقدیر است.
طی این چهل سال، کودتای خرداد 60، چه در داخل و چه بین اوپوزیسیون خارج، درسانسور کامل قراردارد وفقط گاهی باناسزاگوئی و سخنان بی پایه و اساس ازمنتخب مردم یاد می شود. شاید لازم به یادآوری باشد که در اینجا موضوع آقای بنی صدر به عنوان شخص اصلامطرح نیست و به کودتا به مثابه یک حادثه برضد انتخاب مردم نگاه می شود. این حادثه دروجدان آگاه و ناخودآگاه جامعه نهفته است. یادآوری می کنم که 76 درصد مردم در آن انتخابات آزاد به شخصی رای داده اند. عده ای می گویند آراء داده شده به او به خاطر خمینی بوده است ویا… هر دلیل وعلتی که درذهنیت گوینده باشد، رافع این حقیقت نهفته در ناخودآگاه جامعه نمی شود که یک شهروند، و در پی آن یک جامعه درمحیطی آزاد و به میل خودبه شخصی رای داده است و بعد از مدتی کوتاه یک حاکمیت استبدادی به او وبه جامعه می گوید توخطا کرده ای که رای داده ای. این زخم همانند یک جدائی، یک طلاق، یک از دست دادن چیزی، دروجدان مغفوله شهروند وبه تبع آن، جامعه باقی می ماند تادرشرائط مناسب بروزکند. نمونه آن را هم دراظهارات مهدی خزعلی می توان مشاهده کرد که چگونه دربرابر یک پرسش درمورد انتخابات، ضمیرناخودآگاهش بروز می شود و از چهل سال پیش سخن می گوید. این زخم روانی جامعه را، نه کودتاچیان می توانند حس کنندو به آن آگاه باشند ونه کسانی که مفهوم دمکراسی را نمی دانند، اما وجدان جامعه با آن شب وروز زندگی می کند وبا آن آشناست. هربارکه جامعه بوئی ازانتخابات آزاد- راست یادروغ- به مشامش می رسد، برای ترمیم آن زخم باهیجان وباامیدی هرچندکاذب، به سوی صندوق های رای هجوم می آورد تا رأی ناکامش را بازیابد. همچنانکه دراین چهل سال شاهدیم، فضای سیاسی غیردمکراتیک، اعم از حاکمیت و اوپوزیسیون مجال موفقیت به آن را نداده و نخواهد داد. دلیل آن این است که ما طی این مدت در فضای کودتا برضد مردم زندگی می کنیم، کودتائی که با سانسور و سکوتشان، تمامی جریانات سیاسی درآن شریک هستند. دلیل برخورد شدید با کروبی و موسوی که خود ازعملگان کودتا بودند، این امراست که ازدرون نظامی کودتائی بابسیج همان مردمی که قربانی کرده بودند، قصدداشتند برسرقدرت با حاکمیت تقابل کنند که ناقض قوانین سیستم های مافیائی است. درصورتی که آنها بانقد کودتای خرداد60 وانتقاد ازخودآغاز می کردند، با ایجاد پیوستگی میان خود و وجدان نهفته جامعه، بعید بود خامنه ای قادرمی شد دربرابرآنها ایستادگی کند. اما روشن است که قصد آنها احترام به رأی مردم و دمکراسی نبوده، وجنگی برسرقدرت بوده است.
حال، اوپوزیسیونی که با سانسورکودتا برضدمردم، شریک حاکمیت مستبد برضد رأی آنان می شود، چگونه می تواند ادعا کند که ازمردم و برای مردم است؟ روشن می باشد که جامعه بین چنین اوپوزیسیونی و نظام حاکم ومستقر، دومی را انتخاب می کند که برایش هزینه ای را دربرندارد. چه پیوندی می توان میان اوپوزیسیون و جامعه یافت تا برپایه آن، مردم به خیابان ها آمده و ایشان را به قدرت برسانند؟ وجدان جامعه آگاه است به این که برای چه انقلاب کرده، نمی توان آن را نادیده گرفت. همچنان که انقلاب مشروطیت دروجدان ایرانی باقی است و بعداز یک قرن همواره ازآن یادمی کند. چه مقدار اهداف این اوپوزیسیون باانقلاب مردم هم خوانی دارد و چه باری ازانقلاب آنان را باخود حمل می کند؟ به مذاق ما چه خوش آید و چه نیاید، این ها واقعیاتی هستند که اوپوزیسیون رادرفاصله دوری ازمردم قرارمی دهد. خلاصه سخن این که اوپوزیسیون، همانند نظام حاکم، نسبت به خواست دیرینه مردم یعنی استقلال و آزادی پایش می لنگد واین امر بین مردم و آنها فاصله ایجادکرده است و دیوار بی اعتمادی بین آنها برقرارمی باشد. تا این دیوار استوارباشد، نظام حاکم هم برقرار خواهد بود. تنها بدیل این نظام، جریانات استقلال و آزادی هستند که کودتای خرداد 60 به قصد جداکردن آنها از مردم صورت گرفت. اگر از کودتای 28 مرداد 32 برضد حکومت مصدق به این سو به تاریخ معاصر بنگریم، می بینیم شاه برای حل مسئله انقلاب و نجات خود و سلطنت، به همان جریان مصدقی یعنی خط استقلال و آزادی پناه می برد وبختیار را به کمک می گیردکه دیر بود وبه نتیجه نرسید. پس ازآن، خمینی که باقدرتی بی نظیر به صحنه واردشد، مجبور شد برای تثبیت خود به همین جریان استقلال و آزادی روی آورد وحکومت را به بازرگان واگذارکند. دراولین انتخابات سراسری آزاد ریاست جمهوری و انتخاب بنی صدر، با احتساب آراء دیگر کاندیداهای در جریان استقلال و آزادی، مردم بابیش از 90 درصد آراء، به همین جریان اقبال کردند. باوجوداین واقعیت ها، از کودتای 28مرداد تا انقلاب، یعنی قریب 25 سال، کنشگران و گروه های سیاسی مصدق را تمام شده تبلیغ می کردند وخودشان را فریب می دادند و او راسانسورمی کردند وخود رادرتوهمی گرفتارساختند که خمینی توانست برکشورسلطه جوید. دلیل سانسور جریانات استقلال و آزادی توسط حاکمیت و اوپوزیسیون هم جنس آن، مؤید این است که آنها از خواست مردم به خوبی آگاه هستند وهدفی جز ماندن یا رسیدن به قدرت درسرنمی پرورانند ووجدان جامعه هم به این امرآگاه است. بنابراین، طول عمر استبداد درکشوربه ارتقاء فرهنگ و اخلاق دمکراسی تمامی کنشگران سیاسی و فرهنگی و اجتماعی ما بستگی دارد.