هموطنی بنام ف.. م سخن، مسائلی را به آقای بنی صدرنسبت داده اند که نه تنها دوراز واقعیت بلکه وارونه واقعیت می باشند.
اینکه چرا بسیاری ازما ایرانیان ذهنیات خود ساخته را بجای فاکتها و واقعیات تاریخی مینشانیم ،
از ضد فرهنگی نشأت می گیرد که شوربختانه یک قرن است دامن این مرز وبوم را گرفته است.
ایشان نسبت به آقای بنی صدر چند نکته را مطرح کرده اند:
2– نگاه مثبت خمینی به بنی صدر موجب شد ایشان 11 میلیون رأی بیاورند.
2- ایشان را کاراکتری خود محور وخودخواه معرفی کرده اند.
3- موضوع بحث آزاد را نمونه ای از خودمحوری وی می پندارند.
4- ایشان نصیحت کرده است که آقای بنی صدر، با ۸۵ سال سن، بهتر است به جای میل به در دست گرفتن حکومت در آینده در وضعیتی که قطعا بحرانی و پر برخورد خواهد بود، مثل یک پیر با تجربه و سرد و گرم چشیده، در گوشه ای بنشیند و از راه های خطایی که می تواند آینده را هم مثل امروز تلخ و ناگوار کند سخن بگوید.
حال باید دید ایشان در بیان خودصادق هستند وواقعیت را گفته اند، یا عکس واقعیت را بیان فرموده اند.
1- ایشان از یازده میلیون رأی با نگاه مثبت آقای خمینی به آقای بنی صدرسخن بمیان آورده است. این در حالی است که هر محققی با یک تحقیق ساده متوجه میشود که خمینی خیلی موافق ریاست جمهوری بنی صدر نبود ونیز درموقعیتی هم نبود که اورا منع کند. از این سو بنی صدر هم از عکسهای خمینی درستادهای انتخاباتیش برای جلب نظر مردم استفاده نکرد. اما 127 کاندیدای دیگر برخی خود راهماهنگ با آقای خمینی وبرخی خود را مریدِ بدون چون وچرای ایشان معرفی میکردند. از اقوام آقای خمینی هم یک نفر کاندیدا بود. در عین حال کاندیدای روحانیان و حزب جمهوری اسلامی که آقای خمینی رهبر معنوی آن حزب بود، آقای حسن حبیبی بود. البته بعدها هم آقای خمینی قسم جلاله خورد که به بنی صدر رأی نداده است.
جدای از اینهمه نه ما و نه بسیاری دیگر از اقوام و دوستان آن دوران ما که میشناسیم به این دلیل که آقای م. سخن، میگویند، رأی به آقای بنی صدر ندادیم، بلکه برنامه جامع و استقلال طلبانه او را خوانده و پسندیده بودیم .
اما اگر ممکن است آقای ف.م. سخن. حداقل به چند سوال پاسخ بدهند. اگرنگاه مثبت خمینی آنقدردر انتخاب بنی صدرنقش داشت، چرا هنگامی که بنی صدر سه بار درخواست رفراندوم کرد، آقای خمینی مخالفت کرد؟ ! ودرنهایت گفت «اگر 36 میلیون بگویند بله من می گویم “نه »! اگرچنین است که شما می گوئید خمینی به مردم رجوع میکرد وایشان را کنارمی گذاشت وزیربارسنگین کودتایی که هزاران نفر در آن کشته شدند نمی رفتند،
2- آیا آقای بنی صدر کاراکتری خودخواه وخودمحورداشتند؟ معمولاً تاریخ با کسی بده وبستان ندارد. تاریخ میگوید: بنی صدراز ابتدا به شهادت کتب منتشر شده قبل از انقلاب وی، ایشان به حقوق ذاتی انسان باورداشت و علاوه بر حقوق طبیعت، مردم را درچهار وجه سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی صاحب حقوق و محورهمه تصمیم گیریها می دانست. با حقوق مردم برای منافع خود معامله نمیکردند وروی آن تا آخر ماند و هنوز مانده است.
مگر آقای خمینی قبل از کودتا علیه وی، توسط آقای پسندیده به آقای بنی صدر پیغام نداده بود که فلان و بهمان گروههای سیاسی را طرد و ممنوع کن و بنی صدر به ایشان پاسخ نداد، مردم مرابرای دفاع از حقوق خود انتخاب کرده اند نه اینکه وسیله دست استبداد شما شوم ( شما یا هر کس دیگر که این مطلب را نخوانده باشد را، به کتاب نامه های بنی صدر به خمینی ارجاع میدهیم که حتی آقای ابطحی اقرار کرد همه نامه ها درست و در اسناد دفترآقای خمینی موجود است )
زد وبند طلبان که منفعت وقدرت را اصل وحقوق انسان ومردم را ناچیز پنداشتند، برای منفعت وقدرت خود نرمش نشان دادند تا باهم قدرت را تقسیم کنند واسم این باهم خوری را نیز «تسامح» و«عدم خود محوری »می گذاشتند ومی گذارند!
بنی صدر از این جنس نبود ونیست، چون بر سر حقوق مردم معامله نکرد و نمی کند، نرمش نشان نداد ونمیدهد.
تاریخ میگوید که زورمداران از جمله آقای خمینی به او پیشنهاد باهم خوری دادند. ” خمینی به بنی صدر: شما با اینها یعنی سران حزب جمهوری کنار بیا ورئیس همه باش! ” او اما بر حقوق انسان وایران ماند.
سؤال این است که اگر وی با استبدادیان جدید معامله می کرد، کاراکتری انعطاف پذیر و غیرخودخواه داشت ؟ حالا که نپذیرفته کاراکتری خودخواه شده است؟
برای اثبات خودمحور وخودخواه بودن بنی صدر آقای ف.م.سخن می نویسد: “زمانی که به او توصیه کردند در سطحی حرف بزنید که مردم هم بفهمند چه می گویید، ایشان در پاسخ گفت، مردم باید سطح سوادشان را بالا ببرند تا حرف های مرا بفهمند نه این که من سطح صحبت هایم را پایین بیاورم”.
نیمی از حقیقت را آنهم وارونه گفتن بدترین دروغ ودرعین حال توهین به شعور خواننده است. چرا که خواننده را لایق دروغ خواندن پنداشتن است. در آن گفتن و شنیدن ها موضوع مردم درمیان نبود. که شما با یک دروغ ظریف مردم وبنی صدر را در مقابل هم قرار میدهید. در واقع امر کسانی بوده اند که به آقای بنی صدر گفته اند مطالبی که می نویسید مشکل هستند .ساده تر بنویسید که ما بفهمیم . و استدلال میاوردند آخر جوانان این روز ها ساده خوان شده اند! ایشان گفتند که شما سوادتان را ببرید بالا.«مردم » درکجای این جملات هستند ؟
دوم اینکه وقتی آقاب بنی صدر سلسله مباحث کاروکارگر، مشکلات سیاسی اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی ایران وراه حل اساسی آنها، نفاق درقرآن، خانواده در اسلام وگزارش روزانه به مردم را با مردم به گفتگو نشست، همین تیپ آدمها گفتند که اینها بسیار ساده هستند، جوری حرف بزنید که سطح آن بالاتر باشد! ایشان در پاسخ گفتند برای مردم حرف می زنم. اگر سطح شما بالاتر است، گوش نکنید. اینها آیا نشان خود محوری ایشان است؟ یا خود خواهی از طرف مقابل است؟
جدای از آن انسان چند بعدی که هم مطلب فلسفی مینویسد هم وضعیت سنجی روز، هر کدام را با قلمی و با لغات خاص .
آیا تا کنون دیده اید مردم آلمان ازآقای هابرماس که معروف است به داشتن قلمی سنگین، خواسته باشند ساده نویسی کند، چون فهم مطالب وی برایشان سخت است؟ و جدای ازآن اگر مردم سطح سواد خود را بالا نبرند رشد فرهنگ یک جامعه چگونه ممکن است ؟ ایا توصیه شما این است که باید سطح سواد مردم ایستا بماند و یا واپس رود ؟
3- اما بحث آزاد وبنی صدر. یکی از وجوه روش نیک تاریخ ایرانیان همین بحث آزاد است. ایرانیان برآن افتخار خواهند کرد که یک ایرانی برای شفاف شدن مسایل جامعه وروند تحولات جامعه راهکارهایی را ارائه میدهد تا بازسازی استبداد غیر ممکن گردد. بنی صدربرای شفاف شدنِ اندیشه، سیاست، فرهنگ وباورهای فعالان گروهها ورهبران سیاسی نزد مردم، پیشنهاد بحث آزاد میدهد وخود روی آن متمرکز میشود. کجای جهان دیده اید این الگوی آزاد اندیشی را که رئیس جمهوری با نمایندگان احزاب به بحث و گفتگو بنشیند ؟ اما به ابتکارآقای بنی صدر، بحث آزاد یکی ازبهترین روشهای نقد برنامه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی بود تا بکارگیری خشونت و بقول ایشان در یکی از همان بحث آزاد ها، چماق زبانی جای به تبادل اندیشه دهد.
آقای بنی صدر بر این نظربود که چماقهای چوبی وآهنی وسلاح های سرد و گرم را کنار بگذارید و پیشنهاد میکند در عوض به تبادل اندیشه بپردازید تا در شور و مشورت نکات افتراقی که مایه تشتت است راه به نکات اشتراکی برد که ضامن حیات ملی است وآنچه هم که اختلاف در مرام و عقیده است به عنوان حق اختلاف از طرف همه گرو ه ها محترم داشته شود و مصون از تعرض. این نظر در راستای خواسته های واقعی ایرانیان بود که خواهان گذار از استبداد به آزادی بودند.
با این عمل میخواست مردم از دایره بسته زورگویی وزورپذیری خود را رها کنند و همچنین تقدس همه رهبران از مذهبی وغیرمذهبی نزد طرفدارانشان ونزدمردم شکسته شود وهمه در عالم زمینی دیده شوندو محک استدلال و عمل افراد گردد و رهبری ازبالا به درون جامعه منتقل شود. تا راه برای سلطه گری قدرت طلبان نیز مسدود شود. از این رو بودکه ایشان به آقای خمینی هم پیام داد، با مخالفان وارد گفتگو شود .
اکثر رهبران وفعالان گروههای سیاسی متاسفانه به بحث آزاد تن ندادند. برخی آن را دام می پنداشتند، ازجمله ولایتمداران گفتند: امام بالاتر ازآن است که با کسی بحث کند! چرا که میدانستند درآن سلسله بحثهای آزاد، بی برنامگی و یا زور مداری آنها بر مردم آشکار میشود.
و اما کدام آزاده ای است که نداند برای نیل به آزادی، شایسته ترین راهکار توسل به ابزارهای آزادی است. بحث آزاد یکی از این راهکارها و ابزارها بود تا فرد وجمع از روابط تارعنکبوتی قدرت آزادشوند وتوان آزاد کردن بیابند. به عبارتی تلاش بنی صدر در راستای بحث آزاد، آزاد شدن انسان ازقید وبندهای استبدادگرایی، فرد و شخصیت پرستی، مطلق گرائی، رهبر پرستی، مرده پرستی وموهوم و خرافه پرستی دروجوه مختلف بود . وقتی در سخنرانی در حضور میلیونها نفر به خمینی میگوید من در تهران با مخالفان بحث می کنم وشمادرقم، آیادرجهت قداست زدائی از خمینی برنیامده بود؟ اگر خمینی وکیانوری، بهشتی، احسان طبری، رجوی، ملی ها، نهضت آزادی و رهبران خرد وکلان جریانهای سیاسی وارد گفتگو می شدند وایران را کانون گفتگو وبحث آزاد می کردند. آیا چماقِ چماق داران شکسته نمی شد؟ آیا ذهن جستجوگرجوانان جامعه، خود را در جهت یافتن بهترین پاسخها فعال نمی کرد؟ آیا برنامه محوری ارزش نمی شد؟
او پیشنهاد کرد که همه برنامه های خو را ارائه بدهند ودر تلویزیون پیرامون آنها بحث کنند تا مردم خبره از مسائل، با ذهن روشن وچشم بازسرنوشت خویش را رقم بزنند. از همین رو با کسانی که دست به اسلحه برده بودند درحضور مردم چهار ساعت به بحث می نشیند.
تاریخ سراغ ندارد که رئیس جمهوری با کسانی که جنگ داخلی راه انداخته اند در تلویزیون در حضور ملت ایران با آنها بحث کند وچرائی حمله به مردم را از آنها بخواهد؟ روشی که او بکار برد خشونت زدائی بود وهست واکنون هم کارآئی دارد. روش مرسوم زورگویان را هم خلخالی به نمایندگی روحانیان بکارمی بُرد.
دوست عزیز، شما ناراحت هستید که چرا گفتمان بنی صدر صلح آمیزبود واین روش را بکاربرده است؟ دراین زمینه تاریخ میگوید در میان همه فعالان حکومتی وغیر حکومتی که زور را روش کردند وهر روز علیه یکدیگرزور بکارمی بردند، بنی صدر تنها کسی بود که برمبنای موازنه عدمی، خشونت زدائی را روش خویش کرد. بحث آزاد یکی ازآنها روشهای بدیع بود که ایشان آن را درایران نوین برای راه حل جویی بنیان گذاشت.
ازموارد دیگرحقوقمند دانستن مردم بود. مردم ایران را صاحبان میهن می دانست نه حکومتی ها ونه گروههای مسلط را. از این رو همانند یک کارگر یا کارمند که موظف است هرروز به صاحب کارگزارش کارخودرا بدهد، هرروز گزارش کارش را به ملت ایران میداد. نکته ای که در وجدان تاریخی جامعه می ماند گزارش های روزانه او در دوران ریاست جمهوری بود. حاصل گزارشها هفت جلد کتاب هستند که خود منابع دست اول تاریخ آن برهه هستند؟
آیا این امر خود محور بودن او را می رساند یا حقوق محوری و پایبندی به حقوق مردم را بیان می کند؟
از ویژه گیهای خود محوری پنهان کاری است. همچنین مبهم گویی جزءلاینفک خود محورانِ استبداد طلب است، روش بنی صدرعکس آن بود. درآن هنگامه، عمل ایشان برای استبدادطلبان ناگواربود. چرا که عمل بنی صدر برای شفاف سازی اندیشه وعمل کنشگران وشفاف سازی در جامعه بود تا برنامه های آنهایی که قصد سلطه برجامعه را داشتند برهم زند و هر کس که ریگی بر کفش نداشت و هدفش آزادی و استقلال و رشد بود نیز فرصت و مجال طرح نظر و برنامه اش را برای جامعه ایران و همه اقشار ملت بیابد. ایشان بارها تقاضا کرد که رهبران گروهها، سازمانها وشخصیتهای مدعی از مذهبی وغیر مذهبی وضد مذهبی، ازملی وکمونیست و مسلمان، ازمعمم وغیرمعمم در تلویزیون حضور یابند و برنامه های خود را برای آبادانی و رشد حال و آینده ایران ارائه بدهند. تا ایرانیان وعقل جمعی مردم با شناخت کافی بتوانند انتخاب کنند. این خود محوری است یا برنامه محوری؟
عملکرد اواز یگانگی با مردم وبیگانگی با زورگویانی که برای تصرف قدرت تیغ ودرفش بر مردم می کشیدند، حکایت میکند. ولایتمداران هرگروهی برای خود زندانی تاسیس کرده بود. اواولین کسی بود که در حضور مردم در میدان آزادی آخوندها را افشا کرد وگفت شش نوع زندان در کشور وجود دارد شکنجه هم می کنند و بدان سخت اعتراض کرد. ازسازمانهای حقوق بشری دعوت و مدارک را به آنها ارائه داد. اینها خود محوری است یا مردم محوری؟ آیا انصافا حقوق مردم را محورعمل قراردادن نیست؟
4- درانتها این هموطن بنی صدر را نقد کرده است که چرا رک گویی کرده است!! همچنین اورا نصیحت میکند که در گوشه ای بنشیند از راههای خطایی که آینده را تهدید میکند سخن بگوید.
”درمورد رک گویی” تمثیلی هست که می گوید، مردم دیاری به بیماری خاریدن مبتلا بودند. یک نفر وارد آن دیار شد دیدهمه در حال خارش خویش هستند. وقتی اورا دیدند که خود را نمی خارد گفتند این بیماراست، این به بیماری نخاریدن مبتلا است! اورا از دیار خویش راندند. دوست عزیز، شفاف سخن گفتن از لوازم حقوقمند دانستن دیگران است. چرا که دیگران تکلیف خود را باگوینده مشخص میکنند. ابهام گویی است که بیماری وخطرناک است. آدمی بایستی گریبان ابهام گو را بگیرد وبگوید تو کی هستی؟ نه گریبان کسی را که میگوید من این روش را دارم.
”اما درمورد نصیحت به بنی صدر” بنی صدردر 60 سال فعالیت خود گفتمانی را ارائه می دهد که دراین گفتمان، هستی و انسان را صاحب حق تعریف میکند. بیش از ۶۵ جلد کتاب وهزاران مقاله وسخنرانی برمبنای موازنه عدمی برنامه ها و راه حلهایی درزمینه های هستی شناسی، فلسفی، فلسفه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی نه تنها به جامعه ایران بلکه به جامعه بشری و جهانی عرضه کرده است.
قابل یادآوری است که فقط درباب دموکراسی وی برمبنای حقوق پنجگانۀ انسان وطبیعت ده جلد کتاب( ازجمله عقل آزاد، عدالت اجتماعی، ارکان دموکراسی، رهبری درمردم سالاری، رشد دوجلد، و…) منتشر کرده است .
این نسبت های غیر واقع برخی ازهموطنان به کسی چون بنی صدر که عمر خود را درراه آزادی و استقلال وطن گذاشته است، و وفاداری به رأی مردم به خود چیست؟
و این آدرس غلط دادن ها به ایستادن استوار وی در مقابل استبداد خمینی و ولایت فقیه، به چه قصدی است؟
آقای بنی صدر چه بخواهیم و چه نخواهیم اولین رئیس جمهوری ایران بعد از قرنها نظام سلطنت است و در یکی از آزادترین انتخابات توانسته است آرای ۷۶ درصد مردم ایران را جلب کند و مورد وثوق و اعتماد مردم قرار گیرد.
آیاخود زنی و عقده خود کمتر بینی وخاک پاشی بر چهره انسانهای صادق به ملت، بی انصافی نسبت به مفاخرو استعدادهای ملی بس نیست ؟!
برایرانیان کنجکاو ومحقق است که بر خود جفا نکنند و زحمت مطالعه وبررسی و خصوصاً نقد نظر و عمل را به خود بدهند.