به بیانیه حکومت ملی که آن را بنیصدر در 1351 نوشته است، که بازگردیم، فصل بند از بند گسستگی اجتماعی و سه فصل دیگر را که به بند از بند گسستگیهای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی میپردازند را که بخوانیم، ما را هم از وضعیت اجتماعی ایران دوران پهلوی آگاه میکند و هم گویای وضعیت اجتماعی امروز ایران است. یعنی اینکه استبداد یک ماهیت دارد و اقتصاد مصرف محوری که استبداد بدان تکیه دارد نیز همان است که بود. بنابراین، چون نظام اجتماعی – اقتصادی باز و تحول پذیری درکار نیست، بر اثر پویایی تلاشی، گسستهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و فرهنگی پرشمار پدید میآیند و بر هم میافزایند. بدان امید که خوانندگان به بیانیه حکومت ملی رجوع میکنند و وخامت وضعیت امروز را در مییابند. از اینرو، در این وضعیت سنجی، مهمترین گسستها را شمارش میکنیم:
❋بند از بند گسستگیهای اجتماعی:
1. لوموند (15 فوریه 2019)، به مناسبت چهلمین سالگرد انقلاب ایران، مقالهای زیر عنوان «ایران ما»، به قلم آلن فراچون، انتشار داده است. نویسنده بر این است که «رﮊیم ایران خود را با تضادی داخلی بیش از پیش حادی روبرو کرده است. چرا که در طول چهل سال، بخصوص با بازکردن در تحصیلات عالی به روی زنان، امکان داده است که یک طبقه میانه شهری بلندپرواز و غنی از استعدادها و دانشهای گوناگون پدید آید و این موفقیت رﮊیم است.
کارکنان پر تحرک و مهندسان و سینماگران و کارفرمایان: تمامی جامعه مدنی شهری خویشتن را از فضای بسته خفقان آوری آزاد کردهاند که ملاها به جامعه ایران تحمیل کردهاند. این جامعه مدنی شجاعانه قلمروهای آزادی خویش را پدید آورده است. این جامعه نیروی ایران مدرن است. این جامعه وجود رﮊیم را زیر سئوال نمیبرد: ایرانیان از خشونت اشباع شدهاند. از اینرو، از آن پرهیز میکنند و با این رژیم، با غرور ملی بازیافته، ارتباط میگیرند.
اما این جامعه شکست اقتصادی جمهوری اسلامی را نیز باید تحمل کند – این شکست بیشتر نتیجه فساد و نبود دولت حقوقمدار و نمایش نظامی – دیپلماتیک بیش از اندازه در بیرون از مرزها است تا تحریمهای اقتصادی – و جمهوری اسلامی با این جامعه رویارو است که بسا تهدیدآمیز ترین نیرویی باشد که رﮊیم با آن روبرو است و باید به خواستهایش تمکین کند».
اما نویسنده از این مهم غافل شده است که افراد این جامعه در سامانه اقتصادی – اجتماعی بازی که، در آن، حقوق رابطهها را تنظیم کنند، کارکرد پیدا نمیکنند. از اینرو است که بخشی از آنها، از ایران مهاجرت میکنند و بخش دیگری که در کشور میمانند، پیوندهای ارگانیک با بقیه جامعه شهری و روستایی پیدا نمیکنند. تناقضهایی که نویسنده یادآور میشود، گویای گسستها هستند که این جامعه مدنی گرفتار آنها است: خشونتی که جامعه ایران از آن اشباع شده است و اقتصاد مصرف محور گرفتار فساد و نبود دولت حقوقمدار و گرفتار کننده ایران در هشت جنگ و تحریمها، جامعه تحصیل کردگان را از سامانه باز اقتصاد تولید محور و نیز منزلتی که حاصل عمل به حقوق و برقراری رابطههای حق با حق است، محروم کرده است.
2. حاشیه نشینها که جمعیت آنها را از 15 تا 19 میلیون نفر برآورد میکنند. جمعیتی از افرادی است که ساختار روستایی را ترک میگویند و در شهر نیز ساختار بازی که بتوانند در آن وارد و فعال شوند، نمییابند. آن بخش از جامعه شهری که بیچیز و به حاشیه رانده میشوند نیز کمربند فقر شهرهای بزرگ را پر پهناتر میکند.
3. حزب سیاسی مسلحی که مجموعه نظامی – مالیای را بوجود آورده است، از لحاظ اجتماعی، هم از جامعه ملی خارج و با آن رویارو است و هم عاملی مهم از عوامل بند از بند گسستن این جامعه است.
4. تراکم جمعیت در شهرهای بزرگ: جمعیت شهری ایران را 59 میلیون گفتهاند. این جمعیت عظیم در شهرهای مصرف کننده و فاقد سامانهای متراکم شدهاند. در حقیقت، سامانهای که بتواند به هر شهروند امکان بدهد کارکردی داشته باشد و این کارکردها مجموعه همآهنگی را پیدا کنند، وجود ندارد. این شهرها توانا به تأمین خدمات نیز نیستند. این واقعیت که نیمی از نیروهای کار ایران در «بخش خدمات» کار میکنند و کارها هم بیشتر کاذب هستند، واقعیت دیگری را در معرض دید قرار میدهند و آن اینکه شهرهای مصرف کنندهای که، در آنها، قدرت تنظیم کننده رابطهها است، دستگاههای ایجاد کننده گسستها هستند. در نتیجه،
5. شهرهای مصرف کننده شکافهای اجتماعی را به نمایش میگذارند: منطقهای به گروهبندیهای مسلط تعلق دارند. از آن تا حاشیه نشینها، منطقهها قشر بندیهای جامعه را مینمایانند. این قشرها نه تنها گرفتار گسستها با یکدیگر که گرفتار گسستدر درون خود نیز هستند.
6. گسستهای سنی و نیز بیسامانه شدن خانوادهها نیز مشکلی حاد است که استبداد حاکم و اقتصاد مصرف محور پدید آوردهاند: غیر از اینکه چهار نسل سنی، در موقعیت سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، دستکم نایکسان – در واقع متلاشی – از یکدیگر جدا میافتند، سنگینی بار تکفل سبب به حال خود رها کردنها، بخصوص نوجوانان و کودکان شده است. برهم افزوده شدن طلاق و آسیبهای اجتماعی یکی از عوارض اینگونه گسستها است.
7. گسستهای ناشی از نابرابریها و تبعیضها، بخصوص گسست جنسی. در حقیقت، تبعیض به زیان زنان و نابرابریهای سیگانهای که زنان از آنها رنج میبرند، زنان و مردان را در تقابل بایکدیگر قرار داده است. تبعیضها و نابرابریهایی که لباس «قانون» بخود پوشیدهاند، نه گسست ساز که تضاد ساز شدهاند.
8. گسست جامعه شهری از جامعه روستایی بخاطر تغییر رابطه، هم بدینخاطر که وابستگی پیشین شهرها به روستاها، اینک با وابستگی بیشتر روستاها به شهرها و وابستگی شهرها به واردات، جانشین شده است.
9. گسست منطقههای مختلف کشور از یکدیگر. این گسست در آنچه به شرق کشور، سیستان و بلوچستان مربوط میشود، قطعیتر است. اما در درون هریک از منطقهها نیز، قسمتهایی به حال خود رها شدهاند. یادآور میشود که 35 هزار روستا از جمعیت خالی شدهاند و استانهای سیستان و بلوچستان نیز بخش مهمی از جمعیت خود را از دست دادهاند.
رویدادهایی چون وضع تحریم های درون کشوری بین استانهای یزد و اصفهان که کم آبی و تبعیضی که رﮊیم برای این و آن استان در برخورداری از منابع آبی قائل است، یکی از عوارض این گسست خطرناک است.
10. گسستهای قومی که وضعیت خطرناکی را پدید آوردهاند. هرگاه تنظیم کننده رابطه اقوام تشکیل دهنده جامعه ایرانی حقوق بودند، افزون بر همبستگی که فرآورده حقوقمند زیستن و تنظیم رابطهها با حقوق است، گوناگونیها امکان رشد جمهور شهروندان را بیشتر نیز میکردند. اما استبداد اقلیت حاکم بقای سلطه خود را در کاستن از رابطههای حق با حق و افزودن بر رابطههای قوایی میداند که، در آنها، قدرت (= زور) تنظیم کننده رابطهها است.
11. دوگانگی کوچ نشین و بوم نشین، در گذشته، بسیار حادتر بود. اما همچنان برجا است. گرچه ایلها بوم نشین میشوند اما بدانخاطر که سیاست بهار انقلاب رها شد و بجای تأمین خدمات ضرور و تنظیم رابطهها با حقوق، سرکوب رویه گشت، شکافها از آنچه در دوره پهلویها بود نیز عمیقتر شدهاند.
❋ بند از بندگسستگیهای سیاسی و فرهنگی و اقتصادی:
12. گسستن دولت از ملت هم بخاطر خارجی شدنش از جامعه ملی و مقابل شدنش با این جامعه و هم بخاطر ستونپایههای استبداد که عامل بند از بند گسستگیهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی هستند.
13. گسستها در درون رﮊیم ولایت مطلقه فقیه از رهگذر تنظیم رابطههای با قدرت. رﮊیم ولایت مطلقه فقیه بدینخاطر مشکل میسازد و مشکلها را بر هم میافزاید که در درون خود نیز توانا به تنظیم رابطههای با حقوق نیست. در طول چهل سال، بطور روزافزون، از رابطههایی که حقوق تنظیم میکردند، کاسته شده است و بر رابطههای که قدرت آنها را تنظیم میکند، افزوده شده است. بطوری که در «بیت رهبر» و در «سپاه و بسیج» و هیأت وزیران – دولت سایه به جای خود – و… گسستها پوشاندنی نیز نیستند.
14. گسستهای سیاسی ناشی از محروم نگاهداشتن شهروندان از حقوق شهروندی و نیز زائده دولت جبارکردن سازمانهای سیاسی. در حقیقت، اقامتگاه احزاب سیاسی باید جامعه مدنی باشد و آنها باید وسیله این جامعه برای مهار دولت باشند. اما آنها از جامعه مدنی بریده شدهاند. در نتیجه،
15. گسستی که اینک تضاد حل ناشدنی شده است با بدیلها. از بدیلها، بدیلی که بیانگر حقوق پنجگانه و خواستار تنظیم رابطهها با حقوق است، حذف ناکردنی است. زیرا حذف کامل حقوق و برجا نگذاشتن رابطهها که حقوق تنظیمشان میکنند، سبب مرگ یک ملت میشود. بنابراین، تضاد، جز با جانشین شدن دولت زورمدار با دولت حقوقمدار، حل شدنی نیست.
16. گسستهای دینی که دارند از اندازه بیرون میروند: حق اختلاف از حقوق انسان است. هرگاه رابطهها را حقوق تنظیم میکردند، برخورداری از این حق مشکلی را بوجود نمیآورد. اما رابطهها را قدرت – که زور عنصر اصلی آن را تشکیل میدهد- تنظیم میکنند. از اینرو است که وضعیت خطرناک گشته و عامل جنگ مذهبی شدهاست. یک چند از این گسستها را یادآور میشویم:
● گسست شیعه و سنی؛
● گسست ناشی از تجاوز به گرایشهای مختلف صوفیانه. دراویش گنابادی قربانی شدیدترین سرکوبها هستند؛
● گسست با اقلیت بهایی؛
● گسست با اقلیتهای دینی، زردشتی و مسیحی (کمتر) و با یهودی (بیشتر)؛
● گسست در اکثریت شیعه از راه تقسیم آنها به مکتبی و نیمه مکتبی و غیر مکتبی و ضد مکتبی!
● گسست روحانیان، بخصوص آنها که در خدمت رﮊیم جبار هستند، با جامعه؛
● گسست بیدین با با دین و ضد دین با با دین هم اینک بمنتهای شدت رسیده است. حال اینکه اگر تنظیم کننده رابطهها حقوق میشدند، حق اختلاف با حق اشتراک، سبب جریان آزاد اندیشهها و باورها می شدند و گذار از اختلاف به اشتراک جامعه را دائم از طراوت رشد فرهنگی برخوردار میکرد.
17. گسستها با جامعه روحانیان. دو گسست از این گسستها نمایانتر هستند: یکی گسست میان رﮊیم ولایت مطلقه فقیه که «اسلام فیضیه» را دائم از خود بیگانه و میان تهی میکند و دیگری گسست درون حوزهای که خود سه گسست عمده را تشکیل میدهد:
● گسست میان اقلیت تحمیل کننده ولایت مطلقه فقیه بر اکثریت. حوزه نجف از این تحمیل بسیار رهاتر است.
● گسست میان جویندگان اسلام دربردارنده حقوق و جانبداران فقه تکلیف مدار.
● تقسیمبندی که خمینی و جانشین او به حوزهها تحمیل کردهاند: جانبداران اسلام ناب محمدی (گروه طرفدار ولایت مطلقه فقیه) و جانبداران اسلام سنتی و «قشریها و مرتجعها». اینک مخالفان بدعت ولایت فقیه نیز دارند پرشمار میشوند.
18. دین تکلیف مداری که اینک وسیله توجیه دولت جباران گشته است، مدار باز مادی ↔ معنوی را یکسره بسته است. مدار بسته مادی ↔ مادی، هم فضای فرهنگی جامعه را خفقانآور کرده است و هم توقعات و خواستها را مادی گردانده است. طرفه اینکه خواستهای مادی در همانحال که از عوامل تخریب اقتصاد تولید محور و جانشین شدنش با اقتصاد مصرف محور است، دولت را از برآوردن آنها ناتوان ساخته است. این ناتوانی دائم بیشتر میشود.
19. گسست فرهنگی «کهنه» و «نو» که اقتصاد مصرف محور اجتناب ناپذیر کرده است. این گسست از اواخر دوران قاجار شروع شد و در دوران پهلویها سازمان یافت. قرار بود انقلاب راه رشد را بروی ایرانیان بگشاید و به این گسست پایان دهد، اما استبداد ولایت مطلقه فقیه آن را تشدید نیز کرد.
براین گسست، گسست دیگری افزوده شده است و آن، مقابله خشونتآمیز رﮊیم با ویژهگیهای ایرانیت و جشنها و دیگر سنن ایرانیان و تحمیل رفتار و مراسمی است که مردم بدانها تن نمیدهند.
20. تلاشی فرهنگی ناشی از موقعیت زیر سلطهای که، در آن، دولت استبدادی عامل تحمیل اقتصاد مصرف محور و پایین آوردن میزان خودانگیختگی در جامعه ملی، بنابر این، مانع خلق فرهنگ در جریان رشد است. زندگی جامعه شهری ایران نمایانگر این تلاشی فرهنگی است.
21. گسست زبانی در عین حال گویای گسستهای پیشین است. توضیح اینکه، پیش از این، ایرانیان، دو زبان بکار میبردند یکی زبانی که با «نامحرمان»، یعنی نمایندگان دولت استبدادی بکار میبردند و دیگری زبانی که با «محرمان» بکار میرفت. اینک این دو زبان بر جایند و گسست زبانی دیگری هم بر آن افزوده شده است و آن زبان قدرت است. این زبان، هم زبانی است که بنمایه کلمه و جملههای آن زور است و هم زبان دروغ است که گویا بخاطر حفظ نظام که «اوجب واجبات است»، باید تا ممکن است تولید کرد و بکاربرد.
22. زبان رسمی کشور که زبان فارسی است و دستآورد همه ساکنان ایران و مردمی است که کشورهای دیگر را پدید آوردهاند، با زبانهای دیگر هرگاه رابطه قوا برقرارکند که استبداد برقرار کرده است، هم سبب گسست میشود و هم مانع رشد زبان فارسی و زبانهای دیگر میگردد.
23. گسست ناشی از اجبار در زندگی در وطن و میل شدید به ترک وطن: با آنکه این در وطن است که آدمی باید از استقلال و آزادی و امکانهای زیست حقوقمند و در رشد برخوردار باشد، اما گسستها و فضای بسته و خفقانآوری که استبداد پدید آورده است و بیابان و فقر و قهری که دامن میگسترند، وطن را زندان بلکه جهنم گردانده است. از اینرو، میل به مهاجرت فراگیر میشود.
24. گسستهای اقتصادی در وضعیت سنجی شماره 239 مطالعه شدند. دو گسست عمده را خاطر نشان میکند:
● بند از بندگسستگی بخشها و در درون بخشها از یکدیگر . و
● گسستها میان شاغلان و میان آنها با جمعیت فعال و نیز کل جمعیت کشور (سنگینی بارتکفل)
این بند از بند گسستگیها بحران هویتی شدید و وضعیت اجتماعی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی بس خطرناکی را بوجود آوردهاند. هر ایرانی که در این گسستها تأمل کند، میتواند خطری را مشاهده کند که حیات ملی ما را تهدید میکند. از میان برداشتن گسستها البته نیازمند اجرای برنامهای است که عوامل سیاسی و اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ایجاد کننده گسستها را از میان بردارد و عوامل درمان و بازیافت انسجام همگانی و ویژگیهای ایرانیان را پدید آورد. برای آنکه برنامه امکان اجرا بیابد، باید که دولت حقوقمدار و حقوقمند جانشین استبداد متلاشی کنونی بگردد. و برای آنکه این دولت پدیدآید، بر ایرانیان است که بلادرنگ به حقوق خویش عمل کنند و ابتکار تنظیم رابطهها با حقوق را از آن خود کنند. ترمیم و درمان گسست و بحران هویتی را جمهور مردم خود باید تصدی کنند. دولت، حتی اگر حقوقمدار باشد و رابطههای درون آن و رابطههای آنرا با جمهور مردم، حقوق تنظیم کنند، توانا به درمان گسستهایی نمیشود که درمان آنها بر عهده جمهور مردم است.