اگر ایران امروز، با مسائل و مشکلات بسیاری مواجه هست تنها یک دلیل دارد و آن اینکه کشور درست هدایت نشده، به عبارتی در مسیر اشتباه حرکت کرده و میکند.
اما ابتدا باید بدانیم منظور از کشور چیست؟
کشور، مجموعه نیروها، سرمایهها، منابع، اندیشهها، اعتقادات و غیره هست. پس هر آنچه عامل پیدایش کشور ایران شده، اعم از آب و خاک و معادن و نفت و گاز و انسانها و جنگلها و … بایستی همگی در جهت درست هدایت شوند. جهتی که رشد انسان و آبادانی طبیعت و سازندگی را به ارمغان بیاورد، نه اینکه باعث تخریب و ویرانی آنها بگردد.
حال این سوال مهم را هر ایرانی باید از خود بپرسد: در بین عوامل پیدایش یک کشور، کدامیک توان هدایت کردن را دارند؟
به یقین پاسخ همه به این پرسش، انسان خواهد بود. تنها آدمی هست که میتواند با توسل به عقل، هدایت سایر منابع و موجودات را بر عهده بگیرد.
هر چند که طبیعت و حیوانات اگر بحال خود رها شوند معمولا بصورت غریزی و فطری، راهشان را بدرستی انتخاب میکنند. وضعیت سالیان گذشته که دخل و تصرف آدمی در زمین کمترین مقدار خود را داشت، گواه این ادعاست. امروز نیز بشر میتواند بجای تخریب، نقش سازنده و هدایتگر بخود گیرد و در واقع انسان بایستی با هدایت و مدیریت خردمندانه، روند حیات طبیعت ( اعم از جنگلها، منابع، حیوانات و … )را بهبود داده و ضمن محترم شمردن حق بودن!! و زیستن برای آنها، از این نیروها در جهت آبادانی و رشد انسان و کشور بهره گیرد.
آنچه امروز در ایران ما در حال وقوع هست نابودی طبیعت و هدر رفت منابع و ثروتهای ملی و در نهایت تخریب خود انسان میباشد.انسانی که ضمن محافظت از منابع و طبیعت باید از آنها در جهت رشد خود استفاده جوید، تبدیل به بزرگترین تخریب کننده همه چیز و همه کس شده است.
حال فرض کنیم این جماعت بی توجه به طبیعت و انسانهای اطراف خود به کشوری دیگر مهاجرت کند، چون اندیشه او همچنان حاکم بر اوست و اگر فشار قانونی سایر ممالک نباشد، آن انسانها همان رفتار هنجارشکن و مخرب را در آن کشورها نیز خواهند داشت. پس ضمن اینکه تاثیر محیط بر رفتار آدمی قابل انکار نیست، اما بایستی پذیرفت که اساس خود شخص میباشد.
مطمئنا مردمی که خود را بیتاثیر بدانند و مسوولیتی در قبال کارهای خویش نپذیرند، هیچ گاه اقدام به اصلاح رفتار خود نخواهند کرد.
البته مهاجرت به جهت کسب علم و دانش و افزودن بر آگاهی، نه تنها مذموم نیست بلکه بسیار پسندیده و حتی گاهی واجب است تا تبادل اطلاعات و فنون نوین انجام گیرد و آن جوانی که بدین قصد از وطن دوری میگزیند صد البته روزی داشتههای خویش را برای کشورش در طبق اخلاص خواهد گذاشت. نقد مهاجرت زمانی معنی بخود میگیرد که انسان برای فرار از مشکلات، تن به مهاجرت دائمی یا بلند مدت بدهد.
از اینرو، کسانی که مهاجرت را تنها علاج می دانند باید به این مهمترین سوال پاسخ دهند که نقش آنان در بوجود آمدن اوضاع کنونی چیست؟
از نظر نویسنده ، اگر خود را مبرا از همه اتفاقات دانستند، اختیار و حق انسان بودن خود را زیر سوال بردهاند بنابراین نباید دنبال راهکار بگردند اما اگر جوابشان مثبت هست، بعبارتی خود را هر چند ناچیز اما مسبب اوضاع کنونی یافتند، آنگاه ابتدا بایستی با اصلاح منش و رویه کردن و گسترش رفتار حق با حق و به دور از خشونت، وظیفه و نقش خویش را بدرستی در جامعه مدنی و همچنین در روابط خود با دوستان وآشنایان و سایر هموطنان و طبیعت ایفا کنند و اگر با این روش، بهبودی در وضعیت جامعه حاصل نشد، میتوانند دنبال راهکاری دیگر باشند که آن موقع مهاجرت نیز نه یگانه علاج، که میتواند بعنوان یکی از راههای رهایی از وضعیت کنونی پیشرو باشد.
با نگاهی به آمار و وضعیت ایرانیان خارج از کشور، متوجه میشویم که هر چند متخصصین و تجار و ثروتمندان و افراد بسیار موفقی درمیان آنها دیده میشود، اما اگر با کمی دقت بررسی شود پرواضح است که این افراد موفق، کسانی هستند که در ایران نیز موفق بودهاند، یا در مسیر رشد و پیشرفت حرکت میکردند و تنها علت مهاجرت، موانع ایجاد شده در جامعه برای پیشرفتشان بوده است. در واقع تنها تاثیر محیط خارج از ایران نبوده که باعث موفقیت و پیشرفتشان شده، بلکه خود نیز رفتار و افکار آزادمند و حقمدار بدون تخریب و پایمال کردن حق دیگری را داشتهاند. دلیل محکم گفتههای فوق، ایرانیان بسیاری است که در سالهای اخیر بخصوص بعد از سال 1388 اقدام به مهاجرت کردند ولی متاسفانه یا در اوضاع بسیار بدی زندگی میکنند و یا بعد از چند سال زندگی در خارج، نه صرفا از لحاظ اقتصادی، بلکه از هر نظر به موقعیتی همانند و حتی پایینتر از آنچه در کشور خودشان بودند، رسیدهاند.
با این حال، ایرانیان خارج نشینی که وضعیتی مشابه و گاه به مراتب بدتر از زمان زندگی در داخل کشور را دارند نیز حاضر به برگشت وطن و زندگی در ایران نمیباشند هر چند که دل در گرو وطن داشته باشند. وقتی چرایی این مساله را جویا می شویم، فقط یک جواب میشنویم و آن اینست که آزادی و آرامش خاطری که در خارج ایران هست در ایران نیست حتی اگر آنجا رفاه کمتری داشته باشیم. پس نتیجه مهمی که میگیریم آنست که هدف نخست بیشتر کسانی که مهاجرت میکنند و احتمالا در ایران زندگی متوسط و حتی پایینتری دارند، دست یافتن به آرامش از دست رفته در کشور خودشان هست و پیشرفت و رفاه در رتبههای بعدی قرار میگیرد. آرامشی که تنها حکومت عامل سلب آن نیست بلکه هستند در بین هموطنان هستند آنهایی که حتی مسوولیت اوضاع نابسامان رانندگی، ریختن زباله در خیابانها و طبیعت، اعمال رفتار خشن با دوستان و هزاران ناهنجاری را نیز برعهده نمیگیرند در حالیکه در بیشتر این موارد حکومت حداقل نقش را دارد.
آری؛ برخی ایرانیان بیشتر از هموطنان و نزدیکان خود گریزان هستند تا اینکه خواهان رفاه و امکانات بیشتر باشند.
با قبول این مسلم، که انتخاب مکان و کشور برای زندگی حق هر انسانی هست که او خود اختیار انتخاب آن را دارد، بنابراین هر شخصی میتواند در جامعهای که حقوق وی تضعیف میشود و توان مقابله با این نابرابری را ندارد، نماند. با این وصف هر فردی از ایرانیان بدلیل نابرابریها و حق کشیها باید مهاجرت کند و در کشوری با حقوق برابر و آزاد و آباد زندگی کند. حال اگر بدانیم عمده دلیل این تغییر مکان یا مهاجرت، رفتار و افکار انسانها باشد قطعا همه افراد آن جامعه مسوول وضعیت موجود هستند. پس لزوما تغییر مکان راه حل نیست بلکه میتوان در ایران امروز ماند و بجای رفتن به کشوری دیگر، آن کشور را به ایران آورد. بدان معنی که بجای تغییر مکان، خود را تغییر دهیم یعنی به خود واقعی مهاجرت کنیم.
اگر مردم ایران زمین، بجای مهاجرت به کشوری دیگر به انسان بودن خویش مهاجرت کنند، آنگاه شاید دلیلی برای ترک وطن نباشد. همانطور که در بالا اشاره شد عمده دلیل سفر در کنار مسائل مادی، رهایی از اضطراب و تنشهای داخل کشور و رسیدن به آرامش میباشد. چه افرادی که در داخل کشور بر اخلاق و قانون پایبند هستند و چه آنانی که حقی برای هموطن و طبیعت کشور خود قائل نیستند، در خارج از کشور مجبور به رعایت برخی اصول اخلاقی و قانونی هستند که در صورت عدم رعایت، از آن کشور اخراج خواهند شد. اصولی که هر چند بالاجبار رعایت میکنند اما همان، باعث رسیدن به رضایت در آنها میشود.
اندکی تامل در آنچه که رخ میدهد، میتواند ما را آگاه کند که فرار از کشوری که بدست خودمان ویران شده، راهکار مناسبی نیست چرا که ما خود خویشتن را با همان افکار مهاجرت میدهیم اما انسانی با همان افکار اگر لحظهای زور بر او نباشد به آنچه در ایران بوده تبدیل میشود. پس راهکار، عمل بدان حقوق و اصولی هست که موجب ساطع کردن حس آرامش و امنیت به سایرین باشد. جایگزینی دوستی با خشونت، حق با ناحق و احترام به حقوق همه آفریدههاست.
به زبان ساده، اگر هر مهاجر ایرانی همان رفتاری را که موجب آرامش و رضایتخاطر او میشود را در داخل ایران بکار بندد، یقینا سهم بزرگی از عامل مهاجرت رنگ خواهد باخت. رفتاری که جز با احترام به حقوق همه موجودات حتی جمادات، شدنی نیست.
جمله آخر اینکه هموطن من، اگر مهاجرت به هر کشوری یکی از حقوق شماست؛ بی شک عمل به سایر حقوق و رعایت و پایمال نکردن آن نیز وظیفهای بر دوش هر انسان میباشد. بنابراین هر ایرانی بایستی به انسان بودن مهاجرت کند تا رسالت خود را در ساختن کشوری آباد و آزاد با مردمانی حقوقمند ایفا کند. مهاجرتی که بسیار دلنشینتر و موثرتر از مهاجرت فیزیکی به کشوری دیگر هست. باشد که ایرانیان الگوی مهاجرت به خویشتن باشند.
مانی نیک اندیش :همه ایرانیان باید مهاجرت کنند، اما…
اخبار مرتبط