هموطنان عزیزم
فرارسیدن نوروز را به شما مردم ایران تبریک میگویم. به همه دیگر مردمی که نوروز را جشن میگیرند نیز تبریک میگویم. به همه آنها که بر حقوق خویش وجدان دارند و به این حقوق عمل میکنند و حقوند بمعنای نگهبان و احقاق کنندهِ حقوق هستند، زندگی انسانها نو و روزهاشان را نوروز میکنند، تبریک و صد تبریک میگویم. به یاد آوریم که ملیکردن صنعت نفت، احقاق حق شد و به نوروز واقعیت بخشید: نوروز، روز بازیافتن وجدان بر حقوق و عمل کردن به حقوق و نگهبانی و دفاع از حقوق است.
در پاسخها به پرسش «انسان کیست؟»، تأمل که کنیم، در مییابیم که بیشمار پاسخها به این پرسش داده شدهاند. اما حتی پاسخهایی که تعریف انسان به کرامت و حقوق هستند، نیز بر پایه دوگانگی حق و کرامت و حق و کرامت و انسان، بعمل آمدهاند:
سیر تحول انسان، بخصوص در قرن بیستم مسیحی، استقرار استبدادهای فراگیر و جنگها و گرفتار جبر سرمایهسالاری گشتن، کار را به یک رویارویی تعیین کننده کشاندهاست: قدرت باوران اینک آشکارا منکر حقوق انسان میشوند و نابرابریها و تبعیضها را طبیعت فرموده میانگارند. پیشاروی این جماعت که قدرت عظیم سرمایهسالاری حمایتشان میکند ، روشنفکران و دانشمندانی قرار گرفتهاند که در یافتهاند، نجات حیات بر روی زمین، نیاز به تعریف جدیدی از انسان دارد تا که انسانها خویشتن را بشناسند و برای بازیافت استقلال و آزادی خویش، به عمل برخیزند. تعریف اینان ایناست: انسان موجودی برخوردار از حقوق بنیادی و خلاق است. او خالق حقوق و خویشتنی است که میسازد.
اما این انسان خالق حقوق و خویشتن، هرگاه بروی هستی محض باز نباشد و در بروی من خلاق خویش ببندد، همان انسان گرفتار جبرها نمیشود که شدهاست؟ خلاقیت نیازمند خودانگیختگی و خودانگیختگی نیازمند برخورداری از استقلال و آزادی و برخورداری از استقلال و آزادی نیازمند اتصال به هستی و توانایی اینهمانی جستن با آن است. این انسان خالق «حقوق بنیادی» خویش نیست زیرا این حقوق ذاتی حیات او هستند. این انسان توانا به خلق میشود وقتی بر خود، بمثابه مجموعهای از استعدادها و فضلها و دارای حقوق ذاتی حیات وجدان مییابد و در مییابد آنگاه استقلال و آزادی او کامل هستند که با هستی محض اینهمانی پیدا میکند و به یمن این همانی (= استقلال)، آن آزادی را میجوید که، بدان، به خلق توانا میشود. اگر نوروز را، روز استقلال و آزادی، روز بازتعریف خویش بمثابه مجموعهای برخوردار از استقلال و آزادی و دیگر حقوق و توانا به خلق، بدانیم و بگردانیم، به نجات حیات بر روی کره زمین توانا میشویم. از یادنبریم که جشن نوروز، یادآور، آن روز است که جز زندگی در استقلال و آزادی، بنابراین، رشد نبود.
هموطنان عزیزم
ویرانگریها برهم میافزایند و فرصتهای در اختیار را، انسانها، با شرکت در تخریبها، میسوزانند. خطری که زندگی بر روی زمین را تهدید میکند، بنفسه، کار شناسایی ویرانگرها و ویران شوندهها را آسان کردهاست: جامعهها هرمی شکل شدهاند و تنظیم کننده رابطهها، قدرت گشتهاست. انسانهای گرفتار جبر روابط قوا، از حقوق خویش غافل و خود عامل تخریب خویشتن و امکانهای موجود در محیط زیست شدهاند. هرگاه از خود بپرسیم خود و محیط زیست را چگونه ویران میکنیم؟ پاسخ پرسش خویش را با تأمل در خود و محیط زیست خویش، مییابیم. پاسخی تا بخواهی شفاف و دقیق: تخریب با تجاوز به حقوق ذاتی حیات انسان و دیگر جانداران و طبیعت انجام میگیرد. بنابراین، بازایستادن از تخریب، درگرو وجدان بر حقوق و عمل به حقوق و حقوندی است. حقوق پنجگانهای که در اختیار شما مردم ایران قرارگرفتهاند، فرآورده این تأمل هستند.
در خور یادآوری است که در باره حق و رابطه آن با موجود زنده، تا بخواهی نظر ساخته شدهاست. از جمله این نظرها، دو نظر دیرپاتر بودهاند: انسان دارای حقوق طبیعی است و حقوق جهان شمول انسان را انسان خود وضع کردهاست. بدیهی است حق نیز به قدرت تعریف شدهاست. تعریف حق به ویژهگیهایش و یافتن رابطه حقوق با حیات، رهآورد نقد تعریف و نظرها، از جمله این دو نظر درباره رابطه حقوق با انسان، با دیگر جانداران و با طبیعت، با هر جامعه و با جامعه جهانی است.
در حقیقت، انسان خلاق را خالق حقوق بنیادی و جهان شمول خویش انگاشتن، وضعیتی را پدید میآورد که انسان و طبیعت و جامعهها هم اکنون گرفتار آن هستند. باوجود روابط قوا و موقعیتی که هر کس و هر گروه در این روابط مییابد، حقوقی که مسلطها برای خود وضع میکنند و زیر سلطهها را از آن محروم میشمارند – به قول فیلسوفی که هگل بود، غیر اروپاییان لایق برخورداری از حقوق نیستند – و حقوقی که زیر سلطهها – که بنوبه خود در موقعیت مسلط و زیر سلطه هستند -، وضع میکنند و یا مسلطها برای آنها وضع میکنند، آشفته بازاری را پدید آوردهاست که جهان امروز است. در این آشفته بازار، قدرت است که خدایی میکند. افزون براین که زمان درگذر است و رابطه انسان با مکان هم همان نمیماند که بود و هست. بنابراین، حقوقی که وضع میشوند، هم در تغییر میشوند و هم ضد و نقیض. قوانینی که در جامعهها وضع و مرتب تغییر میکنند و نقض میشوند، سبب نشدهاند که انسانها از حقوق ذاتی حیات خویش غافل شوند و تنظیم کننده رابطهها، نه این حقوق که قدرت بگردد؟
و اگر بگوییم طبیعت این حقوق را به انسان دادهاست، باز راه باز میکنیم برای توجیه نابرابریها و تصدیق نابرابری «طبیعی» مرد با زن و این نژاد با آن نژاد و در هر نژاد، این گروه با آن گروه و سرانجام این شخص با آن شخص.
بدینسان، حقوق را به ویژهگیهایش تعریف کردن و آنها را ذاتی حیات دانستن، رهآورد نقد فراوان نظرها است. هر پنج دسته حقوق ذاتی حیات هستند: حقوق انسان ذاتی حیات او هستند و حقوق شهروندی ذاتی حیات انسان بمثابه عضو جامعه هستند و حقوق ملی ذاتی حیات هر جامعه هستند و حقوق طبیعت ذاتی حیات طبیعت هستند و حقوق هر جامعه بمثابه عضو جامعه جهانی، ذاتی حیات هر جامعه بعنوان عضو جامعه جهانی هستند.
ایرانیان
نوروز را فرصتی بشمارید برای اندیشیدن در حال و روز خود، بنابراین، یافتن بدیل. هرگاه چنین کنید، در مییابید که هماکنون رابطهها را قدرت تنظیم میکند. هرگاه بخواهید بدانید قدرت چیست، نخست در وضعیت خود بنگرید و ویرانی مداومی را که هم قربانی آن هستید و هم در آن شرکت دارید، در نظر مجسم کنید. اینکار شما را از ماهیت یگانه قدرت آگاه میکند. اگر هنوز دو تجربه پهلوی ها و رﮊیم ولایت مطلقه فقیه شما را آگاه نکردهاند که دو نوع قدرت وجود ندارد و ویرانگری اقتضای ماهیت قدرت است، دست بکار این تجربه شوید:
1. رابطهها یی که با یکدیگر دارید را شناسایی کنید. این شناسایی شما را آگاه میکند که در جمع، رابطهها دو نوع هستند: رابطههای قوا و رابطههای حق با حق (برای مثال، رابطه دوستی بیغش)؛
2. اینک از خود بپرسید، در رابطه قوا، دو طرف، چه چیز بکار میبرند؟ این پرسش شما را آگاه میکند از این واقعیت: زور بکار میبرند. تأمل را که بیشتر کنید، میبینید زور تنها بکار نمیبرند، آن را با دانستهها، با این و آن فن، با پول، ترکیب میکنند. بیشتر که بکاوید، میبینید در ترکیب، بنابر نوع رابطه، عنصر و گاه عناصر دیگر هم شرکت میکنند.
این دو کار شما را به این نتیجه میرساند: رابطه قوایی که در آن ترکیبی از زور و پول و علم و فن و… بکار میرود، همان پوشیده در ابهامی است که قدرت خوانده میشود.
3. اینک تجربه سومی را انجام بدهید: این ترکیب را در رابطه حق با حق بکاربرید. درجا، در مییابید که ترکیب در این رابطه، بکاربردنی نیست. مگر با تبدیل رابطه حق با حق به رابطه قوا. دوستانی که دشمنان یکدیگر میشوند، با بکاربردن این ترکیب، رابطهِ دوستی را به رابطه دشمنی بدل کردهاند و میکنند.
4. تجربه را اگر پی بگیرید و در ترکیب، زور را با حقی از حقوق جانشین کنید، ترکیبی جدیدی پدید میآید. این ترکیب را در هریک از دو رابطه که بکاربرید، در مییابید که در رابطه حق با حق کاربرد دارد و تنظیم کننده این رابطه است اما در رابطه قوا کاربرد پیدا نمیکند مگر با تغییر آن رابطه به رابطه حق با حق.
این چهار آزمون شما را از این واقعیت آگاه میکند: رابطه قوا، یک بدیل دارد و آن رابطه حق با حق است و بدیل ترکیب زور با علم و فن و پول و… یک بدیل دارد و آن ترکیب حق با علم و فن و سرمایه و… است. روزگار شما دیگر و روزهای شما نوروز نمیشوند مگر با جانشین کردنِ رابطه قوا با رابطه حق با حق و ترکیب زور با… با ترکیب حق با…
باوجوداین، دو وهم میتوانند شما را رها نکنند: وهم اول اینکه حقمندی و حق کاری (عمل به حقوق) و حقوندی (نگهبان حق و مدافع آن شدن) کار دراز مدت است و وهم دوم اینکه ترکیب دیگری از زور با… میتواند باشد که بسا ویرانی را کمتر و ساختن را بیشتر میکند. راستی ایناست که جامعههای بسیاری گرفتار این دو وهم شدهاند و هستند. پیدایش استبدادهای فراگیر، فرآورده تصور امکان ایجاد ترکیب «دموکراتیک» و تنظیم رابطه ها با است. در غرب، فیلسوفان نامآوری بر این باور شدند. اما امروز که سرمایهداری استبداد فراگیر خویش را بر حال و آینده همه انسانها و جانداران و طبیعت حاکم میکند، امروز که دین و مرامی نماندهاست که این استبداد از خود بیگانه نکند و در کار القای مرام راست افراطی، سازگار با استبداد فراگیر است، امروز که این استبداد فراگیر نظام خویش را ابدی میباوراند و در انسانها ناتوانی و یأس القاء میکند تا که برای تغییر آن برنخیزند، اهل دانش نگران بقای زندگی بر روی زمین شدهاند، نگران به اسارت کامل درآمدن انسان و، در اسارت، مجبور به شرکت در سوختن زندگی خویش و همه دیگر زیندگان، شدهاند. اینان به حقوق بازگشتهاند تا انسانها را فرا خوانند که حقوق خویش را بشناسند و از راه عمل به حقوق و تنظیم رابطهها با حقوق، حیات را نجات دهند.
بدینسان، کوتاه کردن زمان و نزدیک کردن نوروز، به رها شدن از این دو وهم و بلادرنگ دست بکار استقرار بدیل شدن متحقق میگردد: جانشین کردن رابطه قوا با رابطه حق با حق و جانشین کردن ترکیب زور با… با ترکیب حق با…
این در سطح جامعه، در قاعده هرم اجتماعی است که شهروندان این دو جانشینی را باید انجام دهند تا که نظام اجتماعی تغییر کند و حقوق، تنظیم کننده رابطهها بگردند. باوجود این، الگو/بدیلها هستند که سمت یاب میشوند، که جمهور مردم را از چنگ وهمها میرهند، که زمان تحول را کوتاه میکنند، که به نوروز واقعیت میبخشند، که سبب میشوند ایرانیان الگو/بدیل برای همه انسانهای روی زمین بگردند. اینک که انتخاب میان زندگی و مرگ، قطعیتر از هر زمان شدهاست، جامعههایی میتوانند جهانیان را از بیراهه مرگ به راه زندگی بیاورند که در نظام جهانی جذب و ادغام نشدهاند و میتوانند تغییر کنند و این نظام را تغییر دهند.
هموطنان عزیزم
بزرگی خطر که پرهیز از آن، جز با الگو/بدیل شدن ممکن نیست، سبب شد که این پیام نوروزی این شود که شد. مخاطب اول آن، همه انسانهایی هستند که توانایی و شجاعت خویش را بکار میگیرند، امید و شادی را دو ویژهگی از ویژهگیهای حق میدانند و، بمددشان، الگوها/بدیلهای حقمندی و حقکاری و حقوندی میگردند. گروههایی را پدید میآورند که، در آنها، حقوق تنظیم کننده رابطهها میگردند و این گروهها میکوشند حقوق پنجگانه محتوای وجدان اخلاقی بگردند، میکوشند وجدانهای تاریخی و علمی مردم ایران غنا بجویند و وجدان همگان از این سه وجدان سیراب بگردد تا که حیات ملی نجات یابد و به یمن رشد بر وفق اصول استقلال و آزادی و بر میزان عدالت اجتماعی، جوانی و شادابی بیابد. بدینسان مبشران نوروز در ایران و جهان این الگو/بدیلها میشوند.