back to top
خانهنویسندگانمحمود نریمان از نوادر تاریخ ایران از یاران دکترمصدق

محمود نریمان از نوادر تاریخ ایران از یاران دکترمصدق

 

nariman mahmoodکتاب محمود نریمان از نوادر تاریخ ایران از یاران دکترمصدق، کار جمال صفری منتشر شد. این کتاب در کتابخانه سایت انقلاب اسلامی در هجرت در دسترس است.

 

«ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﮔﺮﺍﺯﻃﺮﻳﻖ ﺁﺯﺍﺩی ﻭﺩﻣﻮﮐﺮﺍﺳﯽ ﻧﺘﻮﺍﻧﻴﻢ ﮐﺎﺭی ﺑﮑﻨﻴﻢ، ﺍﺯﻃﺮﻳﻖ ﺍﺧﺘﻨﺎﻕ ﻭ ﺯﻭﺭ ﻭ ﻗﻠﺪﺭی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺎﺭﺍﺿﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻴﻢ ﮐﺎﺭی ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﻫﻴﻢ … ﺍﻭ ﻣﯽ ﮔﻔﺖ ﺍﻳﻦ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﺋﯽ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﯽ ﺯﻧﻴﺪ ﺑﺮﺍی ﺍﻣﺸﺐ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﺎﻡ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﺩ ﻭ ﻣﻦ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺯﻭﺭ ﻭ ﻗﻠﺪﺭی ﻣﻤﮑﻦ ﺍﺳﺖ ﻳﮏ ﺷﺐ یا حتّی ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺎﻧﯽ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﺗﺎ ﺧﻮﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﮐﻨﻨﺪ، ﻫﻴﭻ ﻭﻗﺖ ﺻﺎﺣﺐ ﻧﺎﻥ ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺳﺮ ﺑﯽ ﺷﺎﻡ ﺯﻣﻴﻦ ﺑﮕﺬﺍﺭﻧﺪ.»

 

(از نطق مصدق در مخالفت با دولت رزم آرا در مجلس شورای ملّی، 6 تیر ماه 1329)

 

این نوشته استنباط ناچیزی است از گفت و شنود مصدق با مدعی. گفتگوئی که صد سال است در فضای سیاسی ایران پژواک دارد، از انقلاب مشروطه تا امروز.»

«هوشنگ کشاورز صدر»(1)

 

 

«نریمان مستغنی از تعریف وتوصیف است؛ زیرا بیش از چهل سال عمرعزیز خود را بی دریغ وبا تحمل مشقات درراه خدمت به مردم وکشورصرف کرد.نریمان دلیر، زندگانی وهستی خود را برای خدمت به مردم و برفرازی ایران می خواست. او درمقام وزارت و وکالت و سایرمقامات مانند وزیران و وکیلان کنونی، دلبستگی به مقام و کرسی نداشت و بهمین جهت زبان وقلمش مانند تیغ دو دم، درهر جهتی که قرارداشت، ازبیخ و بن قطع می کرد. نریمان سرسخت و آهنین اراده برای اجرای حق و عدالت چشم خود را می بست و مشکلات و موانع را پشت سر می نهاد، به همین جهت روش شرافتمندانۀ وی، با طبع پست هیئت حاکمۀ فاسد سازگار نبود.

قدرت خارجی وفشار داخلی نمی توانست، نریمان را در راه راست خود، که درجهت منافع مردم و مملکت برگزیده بود منحرف سازد. نریمان پرهیزکار، خود را ازتمام نعمت های مشروع زندگی محروم کرده بود! تا بتواند برای خفظ حقوق وآزادی های مردم و صیانت بیت المال خلق، در برابر فاسدان و زورگویان چون سدی سدید بایستد.»

 

«محمد علی کشاورز صدر از یاران مصدق – بمناسبت روز چهلم درگذشت نریمان» (2)

 

nariman mahmoud 

 

پیشگفتار

 

کتابی که در بارۀ محمود نریمان از رهبران نهضت ملی ایران و یکی از یاران صدیق و وفادار دکتر مصدق دردسترس عموم قرارمی دهم بعلت امکانات محدود از نظر مدارک و اسناد در خارج از کشوربیانگر تمامی خدمات ایشان به مردم ایران و مام وطن نمی باشد. نریمان «یکی ازبا تقوا ترین رجال سیاسی ایران درقرن اخیر، درحقیقت نمونه تقوا، آزادگی، قناعت و درستی بود، با همه مشاغل مهمی که داشت، پایان زندگی را درنهایت سادگی طی کرد، تا آنجا که حتی دراتاق استجاری زندگی می کرد. آزاده بودن را در پست های مهمی چون وزارت و وکالت ثابت کرد.»(3)

 

ایرج افشار، محمود نریمان را اینگونه شرح می دهد: در مهرماه سال 1272 شمسی تولد یاقت. در انگلستان و سوئیس تحصیلات عالیه خود را به پایان رسانید و از دانشگاه ژنو در رشتۀ تجارت، تصدیق نامۀ اجتهادی گرفت.

پس از اینکه به ایران بازگشت، از بهمن ماه سال 1298 در وزارت فواید عامه و سپس در وزارت مالیه به خدمت اشتغال داشت و مدارج اداری را از مقام مترجمی کابینه ( دفتر) آغاز کرد و در مناصب اداری مانند خزانه داری کل و دیگر مقامات مهم وزارت دارائی برجستگی و شخصیت و آراستگی و پاکدامنی و شهامت خود را نشان داد تا آنکه به زندگانی سیاسی قدم گذاشت و چند بار وزارت یافت ( وزارت دارائی در 1323، وزارت راه در 1323، وزارت پست و تلگراف در1324 و وزارت دارائی در 1330) و مدتی شهردار تهران بود و دو دوره نمایندگی مردم تهران را در مجلس شورای ملی داشت و از بانیان ملی شدن صنعت نفت بود.

شیوۀ زندگانی سیاسی و اجتماعی نریمان، او را از نوادر این عصر ساخت و به حق افسانۀ تقوا و قناعت و وطن پرستی و دلیری شد. چهار صفت مذکور در آن مرحوم به نحو بارزی جلوه گر بود. نریمان زندگانی مادی خود را فدای حیات معنوی کرد و در حفظ شخصیت بارز خویش، سر را پیش هیچ کس و هیچ چیز خم نکرد تا سربلند بماند و از خویشتن خویش خجل نگردد. روزی در بهار، بمن می گفت که بهای زندگی به گمان من در آن است که بکوشیم تا انسان بمانیم و انسان بودن جز این نیست که از ظلم و بیداد بپرهیزیم. حق را پایمال امیال حیوانی و شهوانی شیطانی نکنیم. می گفت بهمین ملاحظه است که هیچ مقام و کاری را در این ایام اخیر نتوانسته ام بپذیرم. درهمه امور نشان فریب و دروغ و خیانت می بینم.

مرگ نریمان درد خیزهم بود. زیرا درین سالهای آخر، زندگی را به سختی و تنگدستی گذراند. اگرچه ظاهرش حکایت از تنگدستی نداشت و خوش لباس و منظم و آراسته بود اما دوستان و معاشرانش می دانستند که چرا در خانه ای کوچک و با وسائل محقر و معیشت ناچیز منزوی شده است. تا چندی پیش نریمان قوی بنیاد و ورزش دیده سالم بود. اما در این سالهای اخیر بیماری بدو روی آورد و آن پیکر پهلوانی بیمارگونه تراشییده شد.

نگاهی به یادداشت هایی که در تقویم بغلی سال1339 نوشته است نشان می دهد که آن مرد کم مانند چه تنگ دست زندگی می کرد در دفتر چه یادداشت می نویسد:

27 فروردین 1339- به آقای ابتهاج (ابوالحسن) جواب معقولی در رد وعذر خواستن دادم . اظهار تأسف کرد.

17 اردیبهشت 1339 – کار کردم. لباس شویی 40 + ماست 12 + بند کفش و واکس 11+ تلفن 2 + بقولات 22.

11 اردیبهشت 1339 – حمام 20 + صابون 10 + کاهو 4+ خط کش 7 + کاغذ 10 + تیغ 12 + مداد 2.

21 آبان 1339– موجودی 5188 + بانک 5107 = 10245 ریال. قرض دخترم 4000، تاکسی 15 + 15 + شیر10 + نان 3 + ماکارونی 20.

5 آذر1339 – منزل بودم خیلی افسرده.

14 آذر 1339 – خرید پالتو به همت دحترم 2000 + تاکسی 15 + شیر و ماست 10 + غذا 50.

23 بهمن 1339- دخترم کسالت داشت*. زود رفتم خوابیدم. روزنامه نیاورده بود خریدم ، باید کسر بگذارم.

22 اسفند 1339 – موجودی 8253 که 2800 منزل است و بقیه همراه.

26 اسفند 1339- ( آخرین یادداشت) – با بچه ها بالا رفتم**. تاکسی 30 + ایضاً از شمیران 11 + بلیط 4 + نان 3

 

دیدید که میراث این مرد زبده و گزیده و آزادمنش به هنگام مرگ چه بود و چگونه دعوت بانک ایرانیان را برای تصدی مقامی که حقوقی پنج شش برابرموجودی آخرین روزهای حیات او را در برداشت با مناعت جبلی رد کرد.

در وجود مرحوم نریمان چند صفت ممتاز و برجسته دیده ام. یکی آنکه مال و منال دنیوی پیش نظرش بکلی بی ارزش و پست بود و اگر چه زندگی محدودی داشت، اما به نسبت توانائی خویش گشاده دست و بلند نظر بود. یادگاریهایی که برای خانوادۀ شریف زاده خریده است حکایتی بر بلند نظری و ذوق لطیف آن مرحوم است.

دیگر آنکه وطن پرست به معنی واقعی بود و نمی توانست دید که نسبت به مملکت و اموال عمومی ملت ایران دست تعدی دراز باشد و بیت المال تفریط شود و ظلم و ستم نسبت به مردم روا گردد.

دیگر آنکه آزادی دوست و آزادمنش و طرفدار سرسخت آزادی و حقوق ملی بود. درین راه بود که تحمل مصائب و شدائد را برخود و هرکس فرض می دانست و از گزند مخالف نمی هراسید.

دلیری و بی پروایی، صفت برجستۀ دیگر اوست و به این صفت مشهورست. آنچه از خدمات او روایت می کنند همه دال بر وجود کامل این صفت در آن گوهر درخشان و عنصر شریف بود که بنحو اتم و اکمل تجلی و ظهور داشت.

مخالفت او و دوستش اللهیارصالح ( بقول هژیر” نورین و نیرین”) با کمیسیون سه جانبه، مشهور به کمیسیون قیمومت ایران( درکابینۀ ابراهیم حکیمی)، استعفاء از وزارت راه، بمناسبت آنکه متفقین اصرار به ابقای شخص غیر امینی در رأس راه آهن دولتی داشتند، دو نمونۀ ارزنده از دلیری و وطن پرستی و سجایای اخلاقی آن مرحوم است که بحق باید سرمشق انسانی و درس مقاومت باشد.(4)

 

به گفتۀ اللهیارصالح: مرحوم نریمان با سلامت نفس و متانتی که خمیرۀ طبیعت ایشان بود شرح راجع به پروندۀ حسین نفیسی را به هیئت وزیران گزارش دادند و ازعمل خود که صرفاً به استناد قانون بود دفاع کردند. پس از وی، من رشتۀ سخن را به دست گرفتم و به حمایت از آقای نریمان توضیحات بیشتری دادم و یادآور شدم که اصرار متفقین ( در واقع افسران ارتش آمریکا) در حمایت از یک شخص بخصوص منافی با استقلال و حاکمیت ایران است و وقتی که وزیر راه می گوید من حاضرم مسئوولیت حمل اشیاء را قبول کنم، دیگر امریکاییان حق ندارند بگویند حتماً حسین نفیسی باید مدیرکل راه آهن باشد. این باور کردنی نیست که هیچ ایرانی دیگر غیر از حسین نفیسی نتواند از عهدۀ این کار برآید و اگر ما جداً در حمایت وزیر راه ایستادگی نمائیم و این امر به جاهای بالا مثلاً واشنگتن کشیده شود، بقدری اصرار افسران ارتش آمریکا بی جا و بی مورد می باشد که یقین دارم وزارت خارجه امریکا حق را به جانب ما خواهد داد. از امضای طرح تصویبنامه خود داری کردم و از همکاران خود تقاضا نمودم که در پشتیبانی از وزیر راه ایستادگی نمایند. ولی متأسفانه هیئت وزیران با این نظرات موافقت نکرد و به عنوان اضطرار و مصلحت سیاسی تصویبنامه را صادر[ کردند] و به ضمیمه نامۀ رسمی به امضای نخست وزیر در همان جلسه جلوی مرحوم نریمان گذاشتند. خوب بخاطر دارم آن مرحوم پاکت را باز کرد، نامۀ نخست وزیر و تصویبنامۀ ضمیمه آن را به دقت خواند و با همان خونسردی و متانت، کاغذ سفیدی از روی میزهیئت وزیران برداشت و استعفا نامۀ خود را نوشت و رو به نخست وزیر کرد و گفت:

 

من تصدیق می کنم هرکس وزیر راه باشد، باید امر هیئت دولت را اطاعت نماید ولی من مجبور نیستم که وزیر راه باشم. به این جهت استعفای خودم را تقدیم می کنم و از خدمت آقایان مرخص می شوم و بلافاصله جلسه را ترک کرد. رحمت الله علیه.(5)

یکی از مهمترین خدمات دلیرانۀ سیاسی محمود نریمان اینست که با همفکری زنده یاد اللهیارصالح «افشای نیت دولتهای امریکا و شوروی و انگلیس درتشکیل کمیسیون سه جانبه برای نظارت سیاسی (و شاید اداری) در امور ایران بود. این واقعه مربوط است به دیماه 1324، در دورۀ نخست وزیری ابراهیم حکیمی( حکیم الملک). آن سه دولت چنان پیشنهاد را داده بودند و در هیئت دولت مطرح شده بود صالح و نریمان(دو وزیرآن کابینه) که ازین خفت برآشفته شده بودند، خصلت محرمانه ماندن مذاکرات هیئت دولت را نادیده می انگارند و دکتر مصدق را که در آن موقع وکیل مجلس بود از جریان مطلع می سازند. آن یل دلاور به مبارزه با این نقشه برخاست و چون رقبا نمی گذاشتند مجلس تشکیل شود، آن اعلامیه معروف را منتشرکرد، (6) که در ذیل آنرا آورده ام.

 

ماجرای کمیسیون سه جانبه از این قرار بود که دولتهای انگلیس و آمریکا یک طرح یازده ماده ای به کنفرانس مسکو تسلیم کردند که ایران را تا حد یک مستعمره کاهش می داد. کمیسیون می توانست در یکایک کارهای ایران و مسائل آنروز جامعۀ ما به دولت ایران دستور بدهد. بخشهای مهم طرح از این قرار بود:

4-از لحاظ حل و فصل اشکالات موجوده بین دولت مرکزی ایران و بعضی از ایالات کشور کمیسیون در تأسیس انجمن های ایالتی و ولایتی طبق مقررات قانون مشروطیت ایران به آن دولت مشورت داده و کمک خواهد نمود.

5-توصیه های کمیسیون (که قبل از پیشنهاد به دولت ایران باید مورد تصویب سه دولت واقع شود) باید شامل کلیه کشور ایران بانضمام آذربایجان بوده باشد.

6-قوانین موجوده که مقررات مربوط به مشروطیت را (درباب انجمن های ایالتی و ولایتی) تشریح و تفصیل می نماید، باید مأخذ و مبدأ قرار گیرد لکن کمیسیون اصلاحاتی را که مخصوصاً در قسمت انتخابات انجمن های محلی و اختیارات و وظائف انجمن های مزبور و طریقه مربوط به تدارک وجوه جهت آن انجمن ها بنظر لازم می رسد توصیه خواهد نمود.

7-کمیسیون نیز توصیه هائی در باب استعمال زبان های اقلیت از قبیل عربی ترکی و کُردی بطور آزاد جهت تعلیم و منظورهای دیگر خواهد نمود.

9- سه دولت نامبرده مساعی کامل خود را بکار خواهند برد که دولت ایران را متقاعد سازند که توصیه هائی را که ازطرف کمیسیون بعمل می آید به صورت قانونی درآورده و آن هارا به موقع اجرا گذارند.

11-اولین انتخابات ایالتی و ولایتی باید تحت نظر کمیسیون انجام گیرد.

این پیشنهاد را محرمانه به دولت ایران دادند و دولت حکیمی پنهان از مردم برای به کار بستن آن گردن نهاد، و فقط پیشنهاد کرد نماینده از ایران هم به این کمیسیون افزوده شود، یعنی شمار اعضای آن از سه به پنج افزایش یابد. لیکن ناگهان با انتشار خبر تشکیل این کمیسیون از سوی رادیو لندن ونوشتن روزنامه ها در ایران، مردم آگاه شدند و دکتر مصدق از جایگاه نمایندگی مجلس برضد این کمیسیون بر پاخاست. در16 دی ماه به ابتکارمصدق نامه ای به امضای چند تن از نمایندگان مجلس به حکیمی نخست وزیر نوشته شد که در آن گفته شد: (7)

 

جناب آقای حکیمی نخست وزیر!

     عطف به شایعات منتشره در این چند روزه اخیر بدین وسیله امضاء کنندگان زیر صریحاً اعلام می داریم که دولت حق اخذ هیچگونه تصمیمی که جزاً یا کلاً، مستقیماً یا غیر مستقیم، دخالت یک یا چند دولت خارجی را در امور داخلی ایران تصریحاً یا تلویحاً ایجاب نماید ندارد و هرگونه موافقتی دراین امور بدون تصویب مجلس شورای ملی، خالی از اعتبار و خارج از وظایف و اختیارات دولت است.

 

در جلسه وزارت خارجه:

 

   چون امضاء کنندگان این نامه می دانستند که کمیته سه جانبه یعنی دخالت دولت های خارجی در امور ما، کمیته سه جانبه یعنی قیمومت ایران و قطعه قطعه کردن کشور و محو استقلال و تمامیت مملکت. به عبارت دیگر اجرای قرارداد منحوس 1907 یا 1919 به صورت تازه. لذا به این مراسله قناعت نکردند و دکترمصدق از ریاست مجلس شورای ملی مرکب از20 نفر از نمایندگان و آقای نخست وزیر برای بحث در موضوع کمیسیون سه جانبه تشکیل شود که برحسب تقاضای نخست وزیر جلسه مزبور در وزارت خارجه، تحت ریاست خودشان با حضور آقای نجم وزیر خارجه تشکیل گردید و پس از آنکه آقای وزیر امور خارجه باز حاضر به دادن هیچگونه اطلاعات و اظهارعقیده نشدند، آقای نخست وزیر،متن فارسی پیشنهاد را که نمایندگان انگلیس و آمریکا امضاء نکرده بودند و در آن اصلاحاتی شده بود از جیب خود خارج و باستحضار حضار رسانید و در جواب نمایندگان حاضر در جلسه که با پیشنهاد دولتین موافقید یا نه، اظهار نمودند من مخالفم و در جواب سئوال دکتر مصدق در صورتی که مخالفید چگونه پیشنهاد اصلاحی داده اید و اگر دولتین پیشنهاد کننده با اصلاحات شما موافقت کند چگونه می توانید اظهار مخالفت نمائید؟ پس خوب است شما استعفا بدهید و این مخالفت را دولتی که بعد از شما می آید بنماید، چنین جواب می دهد:«هروقت شما از نمایندگی مجلس استعفا نمودید من هم از نخست وزیری استعفا خواهم داد»

 

برای طرح موضوع در جلسه علنی مجلس:

                                                 

     معروف است که بعضی از وزرای دولت حکیمی ازقبیل آقایان محمود نریمان وسرلشگر محمد حسین میرزا فیروزو اللهیار صالح هم با پیشنهاد کمیسیون سه نفری موافق نبودند وچون ازاین جلسه بیش ازاین نمی شد نتیجه گرفت وچنانچه دولت حکیمی استعفا می کرد ممکن بود دولت دیگری روی کار آید که تمام اعضای آن باپیشنهاد دولتین موافقت کنند، نمایندۀ اول تهران می خواست که موضوع در مجلس شورای ملی مطرح شود و وعده زیادی ازنمایندگان که موافق با تشکیل این کمیسیون نبودند در مجلس اظهارمخالفت کنند تا فکر تشکیل این قبیل کمیته ها دراین مملکت بکلی عقیم شود و نظربه اینکه یکشنبه شانزدهم و سه شنبه هیجدهم که روزهای جلسه رسمی مجلس بود جلسات مجلس تشکیل نشد، لذا [دکتر مصدق] نمایندۀ اول تهران عصرسه شنبه هیجدهم بیانیه ذیل را منتشرنمود:

 

بیانیه دکتر مصدق:

 

«ای مردم، این کسانی که من نمایندگی شما را قبول کرده و می خواهم برای شما جان فشانی کنم بدانید و آگاه باشید که دو جلسه است می خواهم نظریات خود را در خصوص عملیات سیاسی و اقتصادی این دولت که می خواهد شما را به اسارت بیگانگان قرار دهد در مجلس بیاناتی کنم برای اینکه اظهاراتی نشود، مجلس شورای ملی تعطیل شده است.

دکتر محمد مصدق

 

فوق العاده مجلس و نطق دکتر مصدق نماینده اول تهران:

 

   بیانیه بالا بقدری مؤثر واقع شد که چهارشنبه نوزدهم دی ماه یعنی یک شب بعد از انتشار آن، مجلس شورای ملی بطور فوق العاده تشکیل گردید و دکتر مصدق نطق ذیل را که از شمارۀ 267 مذاکرات مجلس، صفحه 988 نقل می شود، ایراد کرد. اینک متن نطق:

 

     دکتر مصدق- پانزدهم دی ماه رادیو لندن اخبار ذیل را منتشر نمود:

     «از تهران خبرمی رسد که سرریدربولارد سفیرکبیرانگلستان ومستروالاس مری سفیر کبیر آمریکا در تهران به دولت ایران پیشنهاد کرده اند که با تشکیل یک کمیته سه نفری که از نمایندگان شوروی-انگلستان-آمریکا تشکیل شده، موافقت نماید تا اوضاع ایران را بطور عموم و اوضاع آذربایجان را بطور خصوصی مورد بررسی قرار دهند. دو سفیرکبیر مزبور در این باره با اعلیحضرت شاهنشاه ایران محمد رضاشاه نیز مذاکراتی نموده اند و این پیشنهاد را به معظم له تقدیم کرده اند. دولت ایران هنوز جواب موافقی به این پیشنهاد نداده است و شاید بخواهد قبل ازموافقت با این پیشنهاد آن را به مجلس شورای ملی عرضه کند. در محافل لندن اظهار می شود که دولت انگلستان در باره تشکیل یک کمیته سه نفری برای بررسی اوضاع ایران هنوز به رأی سابق خود در بارۀ تشکیل چنین کمیته ای باقی است و با اینکه دولت شوروی در کنفرانس مسکو در آغاز کار با این پیشنهاد موافقت کرد و آخر سر آنرا رد نمود دولت انگلستان هنوز به رأی خود باقی است.»

انتشار این اخبار مرا وادار نمود که نسبت به پیشنهادی که سفرای کبار نموده اند عقاید خود را واضح و روشن عرض کنم. ملت ایران باید اخبار مربوط به سیاست مملکت را از رادیو بیگانه بشنوند ولی وزارت خارجه نقشه های شومی که برعلیه مصالح و استقلال ایران ترسیم شده حتی از نمایندگان مجلس مکتوم کند. تا پریشب من از مضمون پیشنهادی که رادیو لندن خبر داده مطلع نشدم و پس از استحضار گفتم صد رحمت به قرارداد وثوق الدوله زیرا قرارداد مزبور ایران را تحت ولایت انگلیس می گذاشت و اگر بموالی علیه روزی کمک می رسید، می توانست آزاد شود، پشتیبانی دولت آمریکا بعد از قرارداد از ایران و انعقاد قرارداد 1300 بین دولت ایران و اتحاد جماهیر شوروی سبب شد که ملت ایران تقویت شود و انگلیس نفوذ خود را بطور دیگری که مقدمۀ آن کودتا و بعد به شکل دولت دیکتاتوری بود اعمال کند ولی این پیشنهاد قرارداد 1907 را به صورت دیگر تجدید می نماید در اطراف این پیشنهاد شایعات بسیاری بود و هر کس راجع به آن چیزی می گفت و نظریاتی اظهار می کرد و من هر چه خواستم در کمیسیون خارجه آقای نجم بطور صریح اظهاراتی کند ننمود و بطور مبهم جواب داد؛ بنابراین با آقای نخست وزیر داخل مذاکره شده و بین ما توافق حاصل شد که عده ای از نمایندگان دستجات مختلف در یک جا جمع شوند و راجع به نیک و بد پیشنهاد مذاکره نمایند، جلسه در وزارت خارجه تشکیل شد. آقای نخست وزیر اظهار نمودند که آقایان بفرمایند چه می خواهند در جواب اینطور گفته شد که قبلاً لازم است دولت جریان را گزارش دهد تا حضار آنرا متن قرار دهند و در حواشی آن نظریات خود را اظهارنمایند. بالاخره آقای نخست وزیر دوبرگ که روی آن 11 ماده تنظیم شده بود، به حضار ارائه نمودند و چون به اسم سه دولت داده شده که یکی مخالف است قهراً امضا نداشت و با اینکه اوراق مزبور را نمایندگان سیاسی دو دولت به وزارت خارجۀ یک دولتی داده اند آقای نجم وزیرخارجه می گفتند این ها برگه هایی است غیر رسمی که نه امضاء دارد و نه شماره و تاریخ آن معلوم نیست و خلاصه اینکه هیچ است و هیچ و چون انتشار آن دولت را در افکار عامه مفتضح می کرد قائل بود که این برگ ها بلااثر جزو اسرار اداری است و نباید منتشر شود و از بعضی اخبار که روزنامه ها راجع به آن اوراق منتشر کرده بودند بسیار عصبانی بود و راضی نشد که نمایندگان از آن رونوشتی بردارند و روز قبل هم که باز کمیسیون خارجه تشکیل شد و اعضاء اصرار داشتند که اوراق مزبوررا ببینند آن ها را ارئه ننمود و خودداری کرد. پیشنهاد شامل 11 ماده است که بسیار کش دارد و هریک از آنها مربوط به مطالب مهمی است. مثلاً در بند ششم می گوید:

   «کمیسیون اصلاحاتی را که مخصوصاً در انتخاب انجمن های محلی و وظایف آنان و تدارکات وجه بنظر لازم می رسد توصیه خواهد نمود» …

     دربند هفتم می گوید:«کمیسیون توصیه هائی در باب استعمال زبان های اقلیت از قبیل عربی و ترکی و کُردی جهت تعلیمات و منظورهای دیگر خواهد بود» بند9 از اینقرار است: «سه دولت مساعی کامل بکار خواهند برد که دولت ایران را متقاعد سازند توصیه هائی را که از طرف کمیسیون به عمل می آید به صورت قانونی درآورد» … آقایان نمایندگان محترم! خوب است که ملاحظه فرمودید دکتر میلیسپو که مستخدم ایران بود و ما می توانستیم بوسیله نسخ قانون استخدام او مشارالیه را مرخص کنیم انفصال او از کار برای ما چقدر تولید مشکلات نمود. وای به وقتی که اختیار قانون گذاری مملکت تحت نفوذ و اختیار سه دولت واقع شود. کدام وزیر خارجه باهوشی است که برای چنین دولتی قائل به استقلال شود؟ اگر این پیشنهاد خوب است و یا این که دولت در خوبی آن مردد است چرا آنرا منتشر نکرد تا صاحبان حق یعنی افراد ملت بتوانند در مقدرات خود نظریاتی اظهار کنند و دولت هر اقدامی که می کند روی فکر و مصالح ملت باشد و اگر بد است چرا وارد مذاکره شد و آنرا همان روز اول رد نکرد. نظریات من این بود که بین دولت راجع به طرز اداره نمودن قسمتی از مملکت با یک عده ای از اهالی آنجا اختلاف حاصل شده است. قبلاً باید با اهالی محل داخل مذاکره شد شاید اختلاف را بتوان با خود آن ها حل کرد و چنانچه به آن طریق نتیجه نداد با دولت اتحاد جماهیر شوروی مذاکره کنیم که مانع مرتفع و اختلاف حل شود. بنابراین صلاح نیست که دولت انگلیس و آمریکا به نام سه دولت با ما داخل مذاکره شوند و در سایر نقاط ایران هم که ما هیچوقت اختلاف نداشتیم ایجاد اختلاف کنند بنده توضیحاً عرض می کنم فرض کنیم ما در یک قسمت از خاک این مملکت اختلافی داریم آیا تا کنون هیچکس شنیده که ما در قسمت های دیگر هم اختلافی داشته باشیم کی حرفی اظهار کرد؟! کی سخنی گفت؟! … این مجلس شورای ملی، این اکثریت، خود نخست وزیرآمد در این مجلس مطالبی که اظهار کرد تمام برعلیه تشکیلات شمالی بود؟ حالا چطور نخست وزیر می خواهد پیشنهادی را تحت مطالعه قرار دهد که در تمام مملکت همچو اختلافی ایجاد شود ما باید این اوراق را رد کنیم و بهیچوجه حاضر نشویم درآن مذاکره نمائیم. اظهار نخست وزیراین بود که دولت شوروی به بهانۀ بعضی چیزها با ما داخل مذاکره نمی شود ومن آنرا قبول ننمودم زیرا دولت شوروی می خواهد در این مملکت دولت دیگری بر او ترجیح داده نشود و این همان موازنۀ سیاسی است که یک قرن وزراء با ایمان ما به آن عمل نموده اند. دولت شوروی میخواهدکه با ما روابط مستقیم داشته باشد نه اینکه دولت دیگری خود را قیم ما معرفی کند و دولت شوروی مجبور شود که با قیم ما مذاکره نماید. اگر نظریه دولت شوروی بحال ما مفید است چرا با دولت اتحاد جماهیر شوروی داخل مذاکره نشده و باب مذاکرات را با دولت انگلیس و آمریکا مفتوح نموده اند و اگر نیست دولت حاضر شود و دلایل خود را در مجلس اظهار نماید. اگر اساس صلح عالم این قبیل پیشنهادات بشود جنگ در آتیه قائم مقام صلح خواهد بود – از اینکه دولت اتحاد جماهیر شوروی با این پیشنهاد موافقت ننموده ملت ایران سپاسگزار است و آن روزی که سه دولت با هم متفق شوند کار ما تمام است ملت ایران انتظار داشت که دُوَل بزرگ دموکرات آن را در اجرای قانون اساسی و استفاده کامل از حکومت دموکراسی کمک و تقویت کنند نه اینکه خود پیشنهادی کنند و استقلال ایران را که تضمین کرده اند بخواهند نقض کنند. راجع به اینکه رادیو لندن می گوید: « دولت ایران هنوز جواب موافقی به این پیشنهاد نداده است و شاید بخواهد قبل از موافقت با این پیشنهاد آن را به مجلس شورای ملی عرضه کند» عرض می کنم کلمه «شاید» که در این خبر دیده می شود بی مورد است زیرا هیچ دولتی نمی تواند در این قبیل امور که حیات سیاسی مملکت را قطع و استقلال آن را بباد می دهد (این چند جمله را با صدای گرفته و بغض و تأثر بیان نمودند) قبل ازعرضۀ به مجلس موافقت بکند و هر دولت وطن پرستی باید بدون مطالعه این قبیل پیشنهادات را که درعمر سیاسی ملل کمتر دیده می شود رد کند خصوصاً اینکه درپیشنهاد ازسه دولت اسم برده شده و به اظهار رادیو لندن یکی از آن ها مخالف و پیشنهاد کننده دو دولت است. ما با دولت صدر مخالفت کردیم، برای اینکه جنبۀ بیطرفی نداشت ولی افسوس که این دولت از آن بیشتر با طرف است. همه می دانند که دادور استاندار استان سیم برای اینکه در منافع دولت شوروی پیشنهاد نفت داده بود، دولت او را از تبریز احضار و از خدمت منفصل کرد و به عنوان اینکه در یک معامله ای به شهرداری تبریز چندین هزار تومان ضرر رسانیده بود. یکی از نمایندگان در مجلس اظهار نمود که باید تعقیب جزائی شود ولی آقای تقی زاده که امتیاز دارسی را 32 سال تمدید نمود و یک میلیارد و شصت میلیون تومان ضرر به ملت ایران وارد کرد، امروز سیاست دولت دست اوست و در سازمان متفق رأس نمایندگان ایران واقع شده است (صحیح است) و سهیلی را هم که پنج اعلام جرم دراین مجلس بر علیه او داده شد می خواهد وارد هیئت نمایندگی ایران کند و با یک تیر دو نشان بزند یکی اینکه یک همفکر بیشتر پیدا کند و دیگر اینکه همفکر متهم خود را طیب و طاهر نماید. این است که عرض می کنم:« رحمت الله علی نباش الاول» من برای صلاح و ثواب ملت ایران از آقای حکیمی خواهش می کنم بیش از این وقت مملکت را ضایع نکند فوراً از کار کناره جوئی کنند زیرا امروز دولتی است که در بیطرفی او هیچیک از همسایگان تردید نکند و قادر باشد که برای مشکلاتی که مملکت دچار آن شده راه حلی پیدا کند و اگر راه حلی پیدا نشد تا سازمان ملل متفق در لندن هست چاره جوئی کند. (8). بدینرو، من گزارش کامل « کمیسیون سه جانبه» را در متن کتاب آورده ام.

 

لازم به یادآوری است که پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت ایران از طرف دکتر حسین فاطمی در خانه نریمان داده شد و در خاطرات دکتر مصدق آمده است: در جلسه ای که در خانۀ آقای نریمان تشکیل گردید دکتر فاطمی پیشنهاد [ ملی شدن صنعت نفت ایران] را نمود و مورد موافقت حضار در جلسه قرار گرفت و آن را امضا نمودند» (9) در «24 اسفند 1329 به دنبال تظاهرات گسترده و پر شور مردم، مجلس شورای ملی تصمیم کمیسیون نفت را مبنی بر پذیرفتن اصل ملی شدن[صنعت نفت ایران] تصویب کرد و از کمیسیون نفت خواست که بهترین طریقۀ اجرای آن را مورد بررسی قرار دهد. هم انگلیسیها و هم شاه کوشیدند نمایندگان را از شرکت در جلسۀ مجلس منصرف سازند. وقتی اقدام با ناکامی روبرو شد، انگلیسیها امیدشان را به سنا بستند لیکن مساعی شاه در این جهت ناکام ماند و سنا به اتفاق آراء [در روز 29 اسفند] اصل ملی شدن[صنعت نفت ایران] را تصویب کرد.» (10)

در 29 فرودین ماه 1330 محمود نریمان در مجلس شورای ملی در مخالفت با حکومت حسین علاء دخالت شاه و دربار در رابطه حقوق ملت که ناقض قانون اساسی بود، بطور شدیداللحنی انتقاد کرد و گفت: « بزرگترین و مهمترین دلیل مخالفت من با دولت جناب آقای علاء با اینکه اشخاص خوش نام در این کابینه زیاد شرکت دارند اینست که ایشان بر خلاف روح و مفاد و اصول قانون اساسی و مشروطیت یعنی بدون رعایت سابقه دیرینه و سنت تاریخی رای تمایل آزاد مجلس شورای ملی سرکار آمده‌اند و در واقع ایشان نخست‌وزیری هستند که از طرف اعلیحضرت شاه برگزیده شده‌اند نه مجلس شورای ملی و این برخلاف اصول مشروطیت و حکومت مردم برمردم است و من از این جهت ایشان را یک نخست‌وزیر مملکت مشروطه نمی‌توانم بشناسم. این مطلب بقدری بارز و هویداست که خود جناب آقای علاء هم در صدر خطابه و برنامه خودشان می‌نویسد «چون بفرمان اعلیحضرت همایون شاهنشاهی مأموریت تشکیل دولت باینجانب محول گردید…» فرد فرد ما در این مکان مقدس سوگند یاد کرده‌ایم که حقوق مجلس و مجلسیان را حفظ کنیم. تعیین و انتخاب نخست‌وزیر از حقوق مسلم مجلس شورای ملی است و من نمی‌توانم باینکار تن دردهم که این حق از مجلس سلب گردد و باین جهت از پشت این تریبون به آواز بلند برعلیه این رویه شدیداً اعتراض می‌کنم.

 

« جای تأسف است که دولتهای ما که مسئول اداره امور مملکت هستند بجای اینکه نقشه‌های ثبت و مطالعه شده داشته و متکی بنیات و مقاصد خیر خواهانه و اصلاح کننده خودشان باشند برای خوش آمد گوئی همیشه دم از اجرای منویات مقامات غیر مسئول می‌زنند و هیچ وقت هم کاری از پیش نمی‌برند – من نمی‌دانم این روح تملق گوئی و مداهنه چه وقت از بین ما رخت برخواهد بست و ما کی بجای توجه بالفاظ و القاب و عناوین توخالی این حشو و زواید را دور انداخته به حقیقت زندگی و امور خواهیم پرداخت – همین الفاظ و جملات است که امر را بر مقامات غیر مسئول مشتبه می‌سازد.»

نریمان در ادامه نطق خود می افزاید: « من خیلی متأسفم که دولت آقای علاء به کنه و باطن اوضاع ایران و جریان افکار عمومی درست پی نبرده‌اند. من جداً مخالفم با اینکه آثار عصبانیت و تشنج افکار عمومی مردم ایران را که نتیجه اعمال و افعال هیئت حاکمه نالایق این مملکت است در لباس تمرد و عصیان نسبت بقوانین و مقررات و انتظامات معرفی کند. مردمانی که به مصداق جهاد فی سبیل الله جان خودشان را در کف دست می‌گذارند و ملتی را از شر مردمی خیانتکار می‌رهانند دارای روح تمرد و عصیان نیستند. اینها هم از بزرگترین شهداء راه آزادی این مملکت هستند و تا دنیا دنیا است خاطره فداکاری و ازخودگذشتگی این راد مردان در دل ایرانیان زنده خواهد ماند. وقتی شما ملتی را بزور سرنیزه در اعماق بدبختی فرو می‌برید و ابواب نجات را بر روی آنها می‌بندید و ابداً توجهی بمنافع و مصالح و عقاید و افکار آنها نمی‌کنید، وقتی شما خودتان را مالک الرقاب این مردم می‌دانید و خیال می‌کنید آنها برای کامرانی و حکمروائی شما خلق شده‌اند نه شما برای خدمت آنها برمسند صدارت و وزارت و بالاتر نشسته‌اید، ایا این مردم چاره‌ای دارند جز این که انتقام خود را با فدا کردن جان شیرین خود ا ز شمای نوعی بگیرند.(11)

محمود نریمان مدتی وزیردارایی حکومت ملی دکتر مصدق بود و شایان ذکر است که دردورۀ حکومت ملی«طی 28ماه حیات،کوچکترین اثری دالّ برسوء استفاده واختلاس دیده نشد. پس ازکودتای28مرداد،هیأت حاکمه،هیأت های بازرسی مرکب ازحساب رسان ورزیده و مطلع به امورمالی را به تمام وزارت خانه ها گسیل داشت تا با مشاهده هرگونه تخلفی، آن راگزارش کند. اما آنان نتوانستند حتی یک موردخلاف بیابند(بزرگمهر، 1367: 377 – 376) این افتخاری است بزرگ برای دولتی که طی 28ماه تصدی وانجام کارهایی بزرگ،کوچکترین تخلفی در وزارت خانه های تحت پوشش آن رخ نداد. این نکته راهم بایدافزود که دولت مصدق تنها دولتی بودکه بودجه سری نداشت».(عظیمی، 1377 )

 

چنین بود که سفارت امریکا در خصوص محبوبیت و سلامت مالی مصدق چنین گزارش داد:

« در کشوری شرقی که سن با خودش احترام می آورد، هیبت مرد پیرنحیفی که به شکل موفقیت آمیزی توانسته بود بر سختی ها پیروز شود، هم دلی تقریباً تمامی ایرانیان را برانگیخته بود. در کشوری که درآن فسادسیاسی یک عرف پذیرفته شده بود، مردی سر برآورده بود که میهن پرستی ودرست کاری مالی اوانکار ناپذیر بود.»( آبراهامیان، 1392: 120)» (12)

 

محمود نریمان به گفتۀ دکترمصدق در دادگاه نظامی رژیم کودتا که ؛ « یکی از آن مردان صحیح و درست مملکت است وهمیشه در بارۀ لوایحه مربوط به اموراقتصادی ومالی مورد مشورتش قرار می گرفت». او در زمان تصدی ومسئولیت وزارت دارایی (از2مهر1330 تا 25 تیر1331) علیرغم مشکلات فراوان با لیاقت و کاردانی «بودجه توازن» را برای«بودجه سال جاری » تهیه کرد و در مجلس دردفاع از این «بودجه» گفت:

«اگرآقایان نمایندگان محترم بخاطر داشته باشند موقعی که بنده لایحه یکدوازدهم مهر ماه را تقدیم کردم وعده دادم که در آبان ماه بودجه کل کشور را تقدیم مجلس شورای ملی می کنم ( صحیح است)با اینکه مدتی از سال 1330می گذشت وبعلت عدم توازن بودجه سالهای پیش واینکه دنباله کسرمحلهای مملکت طبعاً درعمل بودجه سال جاری مشکلات فراوان ایجاد کرده بود معهذا در نتیجه مساعی فوق العاده یکعده ازهمکاران صمیمی بنده در وزارت دارائی و تشریک مساعی آقایان وزراء و وزارت خانه ها این بودجه توازن تهیه شده(احسنت) و نهایت خوشوقتی را دارم که با تقدیم این بودجه به مجلس شورای ملی وعده ای راکه داده بودم انجام شد (نمایندگان – بسیارخوب) دراین جا باید عرض کنم که مساعی جمیله کمیسیون بودجه سال 1329مجلس شورای ملی در تعدیل بودجه امسال کمک بسیار مؤثری برای تهیه بودجۀ سال جاری کشور کرد و در نتیجه این اقدامات واقدامات گذشته امسال بحمدالله پایه واساس یک بودجه متعادلی را گذاشته است که بنوبه خود درتنظیم بودجه سال آتیه ویک بودجه سالم و کاملی کمک شایان خواهد کرد بدهی است نباید تصور کرد که با تعدیل بودجه سال جاری آنهم دراین موقع سال اشکالات مالی دولت که قسمت اعظم آن ثمره بودجه های کسر محل دار گذشته است فورا مرتفع شود منتهی ثمره بزرگی که دراین تعادل بودجه بدست می آید این است که از یک طرف مبالغ هنگفتی برکسر محل های سابق افزوده نمی شود وازطرف دیگرتدریجاً پرداختها صورت عادی بخود می گیرد درهرصورت بنده خوشوقتم که توانسه ام به یکی از آرزوهای خود برسم و امیدوارم در آتیه هیچ دولتی راضی نشود بدون توازن زندگانی جامعه را دچاراختلال بکند اینک با کمال افتخار بودجه سال 1330کل کشوررا تقدیم مقام ریاست می کنم.»

این« بودجه» را اکثریت نمایندگان مجلس شورای ملی تصویب کردند.(13)

 

محمود نریمان در روز 28 مرداد با دیگر یاران مصدق تاآخرین لحظه در کنار دکترمصدق بودند. بنابراین از دیدگاههای مختلف روز28 مرداد وضعیت خانه مصدق و یارانش را در متن کتاب آورده ام که چگونه کودتاچیان خانۀ دکتر مصدق نخست وزیر حکومت ملی و قانونی را بدستور انگلیس، آمریکا با گلوله ‌های توپ ،مسلسل و تفنگ بمباران کردند، به آتش کشیدند و بویژه   اراذل، اجامر واوباش با حمایت آنها به خانه دکتر مصدق ریختند به چپاول و غارت دست زدند. و افزون بر آن «عده‌ای نیز با لباس غیرنظامی ماموریت داشتند، مصدق و یارانش را به قتل برسانند.»

به روایت استاد دکتر غلامحسین صدیقی آن روز: از سه طرف شمال و شرق و جنوب، به اتاق آقای دکتر مصدق تیر تفنگ و توپ می‌خورد. در این وقت بر همه حضار روشن بود که قصد مهاجمین تصرف خانه و… است! دو سه بار به آقای دکتر پیشنهاد شد که همگی برخاسته، از این اتاق که مخصوصا هدف تیر است، بیرون برویم.

ایشان گفتند: «من از جان خود گذشته‌ام. قتل من امروز برای مملکت و ملت مفید‌تر از زندگانی من است و از اینجا خارج نمی‌شوم. خواهش می‌کنم، آقایان به هر جا می‌خواهید بروید.» همه گفتیم ما حاضر به ترک جنابعالی نیستیم و همین جا می‌‌مانیم.

گلوله توپ دو جای دیوار ایوان جنوبی جلوی اتاق را خراب کرد و گلوله‌ای از سمت مغرب از پنجره اتاق هیات وزیران گذشته، به در آهنی بسته اتاق ما خورد و صدای شدیدی کرد.

آقای نخست‌وزیر چند دقیقه قبل، طپانچه خود را از زیر بالش برداشته در گنجه نهاده بودند. آقای نریمان گفتند: «‌چرا ما نشسته‌ایم که رجاله‌ها بیایند و ما را بکشند؟ ما خودمان خود را بکشیم.»

 

من گفتم: «این عمل، به تصور اینکه دیگران ما را خواهند کشت، به هیچ وجه صحیح و معقول نیست.»

گفتند: «پس من اسلحه خود را چه کنم؟»

گفتم: «‌آن را در گنجه اتاق جناب‌ آقای دکتر بگذارید.»‌

آقای دکتربرخاستند و با کلید درگنجه را باز کردند و طپانچه را در آنجا گذاشتند، در را بستند وبه جای خود نشستند.

طرزنشستن ما دراتاق، کاملا بی‌اعتنایی ما را به مرگ نشان می‌داد؛ زیرا حضار همگی در سه طرف اتاق، که بیشترمورد خطر بود، نشسته بودند. آقای دکتر روی تختخواب، مهندس کاظم حسیبی و نریمان درطرف شمال و مهندس رضوی ودکتر شایگان و مهندس سیف‌الله معظمی و مهندس احمد زیرک‌زاده درسمت مغرب. من وملکوتی،معاون نخست‌وزیر و دبیران منشی نخست‌وزیر و کارمند نخست‌وزیری، روی درگاه جنوبی، یعنی همان طرف که گلوله توپ دو جای دیوار را سوراخ کرده بود، نشسته بودیم و گلوله متوالیا به دیوار‌ها و آهن شیروانی می‌خورد.

مهندس رضوی گفت: «‌آقا! حالا که کشته می‌شویم، چرا اینجا بمانیم که به دست رجاله بیافتیم. ازاینجا بیرون برویم؛ شاید هم راه نجاتی پیدا شد.

این حرف هرچند بی‌اثر نبود، ولی به نتیجه مطلوب نرسید. من گفتم: «آقایان! ممکن است ما قبل از آنکه مخالفین به اتاق وارد شوند، زیر آوارسقف و دیوار برویم. لااقل از اینجا که بیشتر مورد اصابت گلوله است، برخیزیم و به زیرزمین یکی از اتاق‌های مجاور برویم.»

دراین وقت همه به یکباره ازجا برخاستند و پیش رفتیم وآقای نخست‌وزیررا هم بلند کردیم. آقای بشیر فرهمند، رییس اداره تبلیغات، با یکی دو نفر دیگرکه دراتاق مجاوربودند، چون ازعزیمت ما مطلع شدند، در جانب غربی را باز کردند و به طرف آقای نخست‌وزیرآمدند. آقای بشیر فرهمند دست ایشان را گرفته، می‌بوسید و به شدت گریه می‌کرد. این منظره رقت‌انگیز که محرک عاطفه تحسین واعجاب بود، چند لحظه طول کشید….»(14)

نریمان در دادگاه نظامی رژیم کودتا نسبت به رهبرملی نهضت ملی احترام خود را ادا کرد وبا شهامت و متانت اظهار داشت:

 

«بنده از سال ۱۳۰۲ که در وزارت دارایی خدمت می‌کردم با جناب آقای مصدق آشنایی و ارادت پیدا کردم، زیرا ایشان تا آن موقع که بنده خدمت کرده‌ بودم، تنها وزیری بودند که نسبت به تحصیلات و معلومات کارمندان توجه می‌کردند و مخصوصاً سوابق تحصیلی بنده را مورد تمجید قرار داده ‌بودند و البته این نوع تشویق برای جوانی که تازه وارد خدمت شده ‌است، فراموش ناشدنی است. از آن زمان، بنده نسبت به ایشان ارادت و صمیمیت داشتم و اغلب خدمتشان می‌رسیدم و به من اظهار لطف می‌فرمودند و بنده را در دوستی و پاکی تشویق می‌کردند. این جریان ادامه داشت تا آنکه قراربود برای انتخابات دوره شانزدهم در دربار شاهنشاهی تحصن اختیار کنند. بنده را هم دعوت به شرکت فرمودند و بنده هم با جان و دل پذیرفتم. از آنجا همکاری من و همکاری ملی ما و تماسمان بیشتر شد، تا اینکه در دوره شانزدهم در خدمت ایشان در مجلس شورای ملی، سمت نمایندگی داشته و ایشان رهبر فراکسیون ما بودند و در نتیجه شور و تبادل افکار و هم‌فکری با موضوع ملی‌شدن صنعت نفت پیش آمد و به نتیجه رسید. بعداً که ایشان به سمت نخست وزیری انتخاب شدند و موضوع خلع ید را انجام دادند و در شورای امنیت و در دادگاه لاهه از حقوق ایران دفاع فرمودند، بر مراتب ارادت بنده افزوده ‌شد. طبیعی است با اینکه بنده در قسمت سیاست داخلی، یعنی بعضی قسمت‌هایی از سیاست داخلی ایشان هم سلیقه نبودم، مع‌الوصف خدماتی که ایشان به ملت ایران کرده ‌بودند، طوری بود که نمی‌توانست سلب صمیمیت و ارادت بنده را بکند، بلکه ارادت بنده به همان نسبت به ایشان باقی بوده و هست.»(15)

بعد از کودتا نریمان با مختصرحقوق بازنسشتگی درعسرت و تنگدستی زندگی خود را درتنهائی می گذراند .

حسن نزیه شرح می دهد: یکی از دوستان دکتر مصدق خواسته بود نریمان را بقبول مدیریت عامل یک شرکت تجارتی دعوت کند موضوع را با او در میان گذاشتم پرسید، صاحبان سهام شرکت چه کسانی هستند جواب دادم اکثریت صاحبان سهام ایرانی و بعضی از یاران دکتر مصدق هستند و بکار عام المنفعه ای در این شرکت اشتغال دارند و۱۰ % سهام متعلق به یک شرکت تجارتی امریکائی که در ساختن محصولات شرکت همکاری می کند. نریمان گفت از قبول همکاری معذورم زیرا ١٠ % سهام متعلق به امریکائیان است، امریکائیان با ما بد کردند، علیه دکتر مصدق کودتا کردند و با اینکه صاحب یک شرکت تجارتی از حساب دولت آمریکا جداست معذالک برای من ناگوار است در شرکتی باشم که قسمتی از سرمایه آن متعلق به چند امریکائی است. شاید سهمی در سیاست هرگز نداشتند ولی هنوز کودتای ٢٨ مرداد که توسط هندرسن و دیگر امریکائی ها پی ریزی شد برای من دردناک است. بیان نریمان نشانه کمال وطن پرستی و علو طبع و بی نیازی او بود آن هم در شرایطی که در چنان اطاقی و با چنان شامی که گفته شد روزهای آخرعمر خود را درکمال سربلندی و مباهات طی می کرد و نمی خواست پرنسیب های خود را نادیده انگارد و بدریافت حقوق کلانی از شرکت تجارتی تسلیم شود و احیانآ عملی برخلاف معتقدات خود انجام دهد. محمود نریمان مردی شریف ویکی از پاکدامن‌ترین وزیران دارائی ایران بودکه ازمال دنیا کمترین بهره‌ای نداشت» (16)

حسین شاه حسینی واپسین زندگی محمود نریمان را اینگونه روایت می کند:

« درروز 7 فروردین ماه 1340 آقای دکتر صدیقی پیغام داد که من خود را به شورای جبهه ملی رساندم. اعضای هیأت اجرایی هم حضورداشتند. مرحوم شمشیری و مرحوم کریم آبادی هم حضور داشتند، هیأت اجرائیه جبهه ملی به چهار تن ازاعضای سازمان های خود: مرحوم شمشیری، مرحوم کریم آبادی، حاج حسن قاسمیه وبنده مأموریت داد تا تمهیدات مراسم تشییع وتدفین و مراسم ختم آن مرحوم را آماده کنیم.

هیچ کس نشانی منزل ایشان را نمی دانست. سرانجام از طریقی نشانی منزل ایشان را پیدا کردیم که در خیابان آذربایجان بود. من و کریم آبادی، زیرنظر مرحوم شمشیری مأمورشدیم که به منزل ایشان برویم و بینیم چه باید بکنیم. درآنجا یک ساختمان دو طبقه بود که منزل ایشان درطبقه دوم قرارداشت. وقتی به منزل رفتیم تنها دواتاق بود. و فقط دونفر را درآنجا دیدیم که گویا همسایه طبقه اول ایشان بودند و آن ها هم این موضوع را اطلاع داده بودند. در اتاق جلویی تنها یک فرش و یک تخت قدیمی مجلل بود. جنازه نریمان روی تخت بود و ملحفه ای هم روی آن کشیده شده بود. دیگر در اتاق چیزی نبود. دراتاق دیگر کمی وسایل قدیمی، یک صندوق، چند دست لباس و وسایل شست و شو بود. پشت اتاق هم حمام و آشپزخانه بود. مرحوم شمشیری در آنجا به سرخود زد و گریه کرد و گفت وای برما، زندگی او این گونه بود و زندگی ما این چنین، زندگی کارگر من از زندگی مرحوم نریمان مجلل تراست. فردی با این عظمت که پیشنهاد ابتهاج را نپذیرفت، چنین زندگی ای داشته است. مرحوم شمشیری گفت من خود واسطه بودم که ابوالحسن ابتهاج هنگام تأسیس بانک ایرانیان بیش از ده بار از مرحوم نریمان درخواست کرد تا مدیریت آن بانک را به عهده گیرد. ولی نریمان در مقابل پیشنهاد ایشان به من اظهار داشت که الحمدلله به قدر نیاز خود توانایی دارم و اگر قرار است نوکری بکنم چرا نوکری اینها را بکنم من برای نوکری خلق نشده ام. نریمان گفته بود که همین مانده است که برمبنای اعتماد مردم، پول آن ها را جمع کنیم و در اختیار ابتهاج قرار دهم تا او هر کاری که می خواهد با آن انجام دهد.

ابوالحسن ابتهاج با دربار ارتباط داشت و از امکانات اقتصادی زیادی برخوردار بود، او پس از28 مرداد 1332، بانک ایرانیان را در مقابل بانگ صادرات که به محمدعلی مفرح تعلق داشت، تأسیس کرده بود. آقای کریم آبادی در باره سرمایه گذاری در بانک ایرانیان برای من تعریف کرد: ابتهاج مدت ها در پی یافتن کسانی بود که مورد تأیید مردم باشند و شخصیتی مقبول داشته باشند تا مردم با اعتماد به این افراد، سرمایه های خود را در بانک ایرانیان به عهده بگیرد، اما نریمان پیشنهاد اورا نپذیرفته بود و به همین سبب ابتهاج به آقای کریم آبادی وحسن شمشیری روی آورده بود تا مگرآن ها نریمان را برای پذیرفتن مدیریت بانک متقاعد کنند.

آقای کریم آبادی می گفت: به نریمان گفتم، هم اکنون که وضع مالی شما چندان رضایت بخش نیست و چند تن از دوستان مانند علی اشرف خان منوچهری و ادیب برومند در بخش حقوقی بانک ایرانیان کار می کنند بهتر است، مدیریت بانک را بپذیرید.

پس از آن ابتهاج از طریق ما، چهار بار در خانه آقای نریمان با او به گفت وگو نشست. سرانجام در جلسه چهارم مرحوم نریمان به ابتهاج گفت: شما قول می دهید از گذشته خود عدول کنید. من که قول می دهم، همواره بر مشی گذشته خود پا برجا باشم. من به همین وضع دل خوشم و شرافتمندانه زندگی می کنم و اگر ثروت هنگفتی داشته باشم اهمیتی به آن نمی دهم.

 

نه به اشتری سوارم نه چواشتر زیر بارم     نه خداوند رعیت نه غلام شهریارم

 

به هر صورت در آن روز جنازه مرحوم نریمان را ابتدا به پزشکی قانونی و از آنجا به مسجد ارک بردیم و به دلیل این که نریمان فرزند عون الملک بود و از خانوادۀ جزایری ها، جنازه وی را در شبستان شمالی مسجد ارک گذاشتند. در همان شبستان شمالی افراد بر بالای جنازه حاضر شده و فاتحه می خواندند. از جمله کسانی که بر بالای جنازه مرحوم نریمان حاضر شد، آقای دکترشمس الدین جزایری یکی از وزیران کابینه سپهبد زاهدی بود وی مدت کوتاهی بر بالای جنازه نشست و ناگهان فریاد زد:« آقا سخته که انسان بتواند مانند نریمان زندگی کند.» در همان حال آقای کریم آبادی که کنار من ایستاده به ایشان گفت: آقای جزایری خوب است انسان یک« نه»بگوید و خیال خود را راحت کند. جزایری در پاسخ کریم آبادی گفت: ما نمی توانیم نه بگوییم. نریمان بود که نه گفت و راحت زندگی کرد و راحت از این دنیا رفت. پسر مرحوم نریمان با ایشان زندگی نمی کرد. وقتی با خبر شد گفت پدرم علاقه داشت در امامزاده اسماعیل زرگنده دفن شود، زیرا ملک های اطراف آنجا متعلق به پدر ایشان بود و در دوران کودکی در آن منطقه و کنار این امامزاده بوده است فردای آن روز که جنازه را تحویل گرفتیم در مسجد ارک تهران تجلیل گسترده ای از ایشان به عمل آمد و دوست و دشمن و حتی افرادی چون مکی که مخالف او بودند و چنان صحنه هایی ایجاد کرده بودند آمدند. در آنجا آقای مشکوری امام جماعت مسجد اعظم قلهک که با نهضت ملی و جامعه علمیه تهران همکاری می کرد موافقت نمود درقلهک برجنازه نماز بخواند.

جنازه نریمان را از مسجد ارک به گورستان زرگنده در جوار امامزاده اسماعیل بردیم و در همان جا دفن کردیم. جمعیت بسیار قابل توجهی در مراسم تدفین او شرکت کردند. بعد به همت و تدبیر هیأت چهار نفره منتخب هیأت اجرائیه جبهه ملی، مراسم ختم، شب هفتم و شب چهلم درگذشت نریمان نیز برگزارشد و پس از آن مقبره ای روی قبر نریمان به همت و هزینه مرحوم شمشیری ساخته شد.(17 )

 

تراژدی اینستکه غول استبداد و هجوم بیگانگان در تمام عصرها و نسل های تاریخ ایران، اکثر آثار تاریخی و میراث فرهنگی ما را از بین برده و با تمامی ددمنشی و وحشیگری نابود کرده است. در ادامۀ آن زشتخوئی ها ، کینه ورزی ها، نظام رضا شاهی و محمد رضا شاهی که افسران وطن دوست و ازدایخواه برایشان غیر قابل تحمل بود و بدستور آنها زنده یاد کلنل محمد تقی خان پسیان نبش قبر کردند و همچنین نظام « سلسله جلیله روحانیت شیعه » با نگرش واپسگرانه و زورمدارانه همانند تمامی نظام های جبار و مستبد، مقبرۀ رضا شاه را با خاک یکسان نمود و در زمان احمدی نژاد، شهردار تهران این عنصر دون صفت که بعدها رئیس جمهور در خور نظام ولایت فقیه شد و همچنین مورد تأیید “امام زمان”! ،« استخوان های حاج میرزا یحیی دولت آبادی، صدیقه دولت آبادی و محمود نریمان را از زیر خاک بیرون کشیده، آن استخوان ها و سنگ قبرها را بردند و ریختند به دره جاجرود؛ رودی که روزگاری رودخانه بود و حالا دره ای خشک است!

محوطه راچنان پاک ودگرگون کردندتا بلکه بخشی ازتاریخ انقلاب مشروطه، تاریخ جنبش آزادیخواهی و حق طلبی زنان ایران و تاریخ نهضت ملی ایران به رهبری دکترمصدق ازآن پاک و زدوده شود.

 

فرانکفورت – جمال صفری

فروردین 1398

 

 

 

 

 

 

توضیحات و مآ خذ

 

1- مقالۀ هوشنگ کشاورزصدر«مصدق ومشروطیّت، تأملی درزمینۀ تاریخی» به نقل از کتاب « تجربۀ مصدق در چشم انداز آیندۀ ایران »به کوشش هوشنگ کشاورز صدر و حمید اکبری ،چاپ پاژن، مریلند (ایالات متحده)، ۲۰۰۵ – ص 365-

زنده یاد امیرهوشنگ کشاورزصدرازمبارزین دیرپای نهضت ملی ایران فرزند محمدعلی کشاورز صدرازیاران دکترمصدق است که در سن 80 سالگی بعلت بیماری در روز26 بهمن 1391 در امریکا در گذشت .

 

2- زندگینامه وخاطرات سیاسی « سید محمد علی کشاورز صدر»به کوشش دکتر علی حاج یوسفی – بیژن کشاورز صدر، نشر علم ، 1393 – ص 57

3- محمد علی سفری « قلم و سیاست» (2) (از کودتای 28 مرداد تا ترور منصور) ، نشر نامک ، 1373 – ص 355

4- مجلۀ آینده – جلد ششم، صص 155 – 152

* منظور خانم شهناز شریف زاه دختر آقای غلامرضا شهنواز مدیر کودکستان دکتر هوشیارست که از طفولیت مورد علاقه و محبت مرحوم نریمان بوده و به او ” دخترم” خطاب می کرد و در خانۀ او وفات کرد.

** مقصود شمیران است که با بچه های آقای شریف زاده به آنجا گردش رفته بوده است.

5 – ایرج افشار« پروندۀ صالح» ( در بارۀ اللهیار صالح)، نشر کتاب روشن، 1384 – صص 90 – 89

6 – پیشین – ص 183

7 – عبدالرضاهوشنگ مهدوی« سیاست خارجی ایران در دوران پهلوی» نشرپیکان – 1377، صص 109 – 107

8 – حسین کی استوان « سیاست موازنۀ منفی » ، درمجلس چهاردهم ، جلد دوم، 1329 ،صص 227 – 220 ، تجدید چاپ از انتشارات مصدق 1356

9 – « خاطرات و تألمات مصدق» به کوشش ایرج افشار، انتشارات علمی – 1365 ، ص 230

10 – فخرالدین عظیمی « بحران دموکراسی در ایران» ترجمۀ عبدالرضا هوشنگ مهدوی – بیژن نوذری، نشر البرز ، 1372 – ص 336

11 – مذاکرات مجلس روز یک‌شنبه ۲۵ فروردین ماه ۱۳۳۰نشست ۱۳۵، مذاکره در برنامه دولت آقای علاء نخست‌وزیر

12 – فرشاد مؤمنی- بهرام نقش تبریزی « اقتصاد ایران در دوران دولت ملی»،نشر نهادگرا- 1394 ، ص 177 )

13 – صورت مذاکرات مجلس روز یک‌شنبه ۱۹ آبان ۱۳۳۰ نشست ۲۰۱

14 – « یادنامه استاد دکترغلامحسین صدیقی » گرد آوری و تنظیم: دکترپرویز ورجاوند، انتشارات چاپخش ، 1372 – صص 130 – 129

15 –« مصدق در محکمۀ نظامی» کتاب اول ودوم، به کوشش جلیل بزرگمهر ، ص 586

16 – زندگینامه و مبارزات سیاسی دکتر مصدق، نصرالله شیفته، ص ۱۷۸-۱۸۰

17 – خاطرات حسین شاه حسینی«هفتاد سال پایداری»جلد اول 1360– 1320، به کوشش: امیر ( بهروز) طیرانی، انتشارات چاپخش، 1394 ، صص 332 – 329

 

 

محمد علی کشاورز صدراز یاران صدیق دکتر مصدق

 

سید محمدعلی کشاورز صدر از یاران صدیق دکترمصدق (زادهٔ ۱۲۸5 درجعفرآباد توابع کمره – وفات ۱۳۵۳)، در دوره‌های ۱۵ و۱۶ از خرم‌آباد به وکالت مجلس انتخاب می‌شود؛ و با تشکیل جبهه ملی به این سازمان می‌پیوندد. بعد از پایان دورۀ شانزدهم از سوی حکومت ملی دکتر مصدق به استانداری تهران سپس گیلان واصفهان منصوب شد و تا کودتای ۲۸ مرداد آنجا بود. پس از کودتا هم دستگیر وزندانی گردید.

در زمان استانداری تهران، علاوه بر کارهای عمرانی وشهر سازی مانند طرح شهرسازی نارمک و نازی آباد، یوسف آباد و بخش هایی از طرح تهران پارس آغاز گردید…» و در استان گیلان، کشاورز صدراز طرف دولت مأموریت یافت تا طرح خلع ید شیلات شمال را اجرا کند.

در سال 1339 با تشکیل جبهه ملی دوم اوکه جزء هیأت مؤسس این سازمان بود به سمت سخنگوی جبهه ملی منصوب شد و سپس در کنگره ۱۳۴۱ ازسوی اعضای شرکت کننده در کنگره به سمت عضویت در شورای مرکزی انتخاب شد و از سوی شورای مرکزی مجدداً به سمت سخنگویی جبهه ملی ایران برگزیده شد. او ازسال ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲سخنگوی جبهه ملی ایران بود. زنده یاد محمد علی کشاورز صدر در۲۵ تیرماه ۱۳۵۳ درگذشت.

 

متن وصیتنامه کشاورز صدر در غروب ۲۸ مرداد:

 

   همسر مهربان، در این ساعت که این نامه را برای شما می‌نویسم خبر سقوط دولت محبوب ملی رسید. تلگراف تهران کار نمی‌کند. لشکر، اداره امور را در دست گرفته و صدای شلیک گلوله پی در پی به گوش می‌رسد. من در منزل آقای دکتر رئیسی، رئیس بهداری این نامه را می‌نویسم با کمال سرافرازی هر لحظه انتظار می‌کشم مرا دستگیر و محبوس نمایند یا مستقیم یا غیرمستقیم کشته شوم. صریحاً به شما و فرزندان عزیزم به این وسیله می‌گویم، سرافراز و خوشوقت و مفتخرم که در راه خدمت به ملت ایران و کشور منحرف نشده و اگر در این راه کشته شوم افتخار من است. اگر زنده ماندم و شماها را دیدم باز هم در راه خدمت به ملت و برای حفظ آزادی فداکاری خواهم کرد. اگر مُردم، فرزندانم را به شما می‌سپارم و سعادت شماها را از خدا مسئلت دارم. اگر آزادی و حیات نصیبم نشد که شماها و اقوام و دوستانم را ببینم سلام مرا به همه برسانید اگراز من دلگیری دارند عفو و بخشش بخواهید، زندگی ارزش ندارد و مرگ با افتخار و شرف بر زندگی و بندگی رجحان دارد. اگر از من آزرده باشند عفو و بخشش بخواهید. برادر و خواهرهای مرا سلام برسانید و بگویید بخیر مرا یاد نمایند. در اصفهان مبلغ دو هزار تومان به آقای حسین آتش مقروض هستم و مبلغ سیصد تومان به آقای شهردار و مبلغ سیصد تومان به آقای شریفی فرماندار بدهی دارم دراولین فرصت اگر حقوق عقب افتاده‌ام را دادند بپردازید والا در موقعی که دسترس دارید فوری بپردازید. به شما و همه کسانم سفارش می‌کنم نسبت به نادرعزیز و بیژن و روشنک مهربان باشید و در تأمین راحتی آنها مضایقه ننمایید. به مهین عزیز سفارش کنید چون ضعیف‌المزاج است از فعالیت زیاد دست بردارد. شما مسئول تربیت فرزندان من و خودت هستی و با خونسردی و تحمل و صبر از آنها نگهداری کنید. به همه فرزندان خودم سفارش می‌کنم با مادر خود بی اندازه مهربان باشند، شما را بخدا می‌سپارم.

قربان همگی شما – کشاورز صدر، ساعت ۵/۷ بعد از ظهر ۱۳۳۲/۵/۲۸

 

کشاورز صدر در جریان کودتای انگلیسی – امریکایی 28 مرداد1332 ،دراصفهان سرسختانه در برابر کودتاچی ها مقاومت کرد، استانداری و سازمان های دولتی و مردم دراصفهان5 ساعت پس از سقوط حکومت ملی و قانونی دکتر مصدق   بر «خلاف استان های دیگر ایستادگی کرد و مقاومت سرسختانه نشان دادند. پس از آن که اوباش و چاقو کشان حرفه ای و مزدور، در نتیجۀ مقاومت کشاورز صدر نتواستند به استانداری وارد شوند و او را بکشند. سرانجام ساعت 11 بعد از ظهر روز 28 مرداد ایشان را جلب کردند به باشگاه افسران لشکر اصفهان بردند و در روز 29 مرداد با پای شکسته به همراه یک گردان نظامی و با کامیون حامل مأ موران ارتشی به تهران انتقال دادند و در آنجا نیز دربازداشتگاه فرماندار نظامی با دیگر همرزمان زندانی کردند و به جرم همکاری با حکومت ملی دکتر مصدق و بر طبق مادۀ 317 تحت تعقیب قرار گرفت و حدود6 ماه در زندان انفرادی عشرت آباد و بازداشتگاه فرمانداری نظامی زندانی بود.»( زندگینامه وخاطرات سیاسی « سید محمد علی کشاورز صدر»، ص 11)

 

اللهیار صالح مردی از تبار صلحاء:

 

زنده‌ یاد اللهیار صالح (1277- 1360 ﻫ .ش) یکی از رهبران نهضت ملی ایران و از یاران دکتر مصدق بود. در آزادمنشی، شهامت و استواریش در وطن دوستی و از نظر فضیلتهای اخلاق انسانی و خصوصیات اخلاق از نوادر شخصیتهای تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران است. به تعبیر دکتر مهدی آذر وزیر فرهنگ حکومت ملی دکتر مصدق : … به فکر نوشتن خاطرات خویش از مرحوم صالح افتادم متذکر این شعر ابوبکر احمد ازجانی قاضی که در وصف یکی از بزرگان عصر خود گفته است شدم و آن این است یا سائلی عنه لما جئت امدحه- هذا هو الرجل العاری عن العار «ای آنکه از من می‌پرسی که در ستایش او چه خواهم گفت؟ او مردی است که از هر عار و ننگی عاری است…»(پرونده صالح ، صص 132 – 131)

 

دکترغلامحسین صدیقی از رهبران نهضت ملی ایران و از یاران دکتر مصدق و وزیر کشور حکومت ملی

…در تعزیت‌نامه خود برای صالح، چه هوشیارانه و درست نوشته بود:

سبکبار مردم سبکتر روند – حق این است و صاحبدلان بشنوند(پیشین، ص 201)

 

اللهیار صالح به دعوت داور وزیر عدلیه (دادگستری) از سال 1306 با سمت مستنطق شعبه اول تهران در وزارت دادگستری وارد خدمات دولتی گردید و اشتغال ایشان به سمت‌های مهم مختلف در دادگستری تا سال 1312 ادامه یافت. و در همین سال به وزارت دارایی منتقل و به ریاست کل انحصار دخانیات از مهمترین ادارات این وزارت‌خانه و در سال 1317 به معاونت وزارت دارایی منصوب شد.

زنده یاد صالح؛ مسؤلیتهای مختلف وزارت؛ وزیر دارائی حکومت علی سهیلی (بهمن 1329)- وزیر دادگستری حکومت محمد ساعد (1323)- وزیر دادگستری، مشاور، کشور حکومت ابراهیم حکیمی «حکیم‌الملک» (1324)- وزیر دادگستری حکومت قوام‌السلطنه (کابینه ائتلافی 1325)- وزیر کشور حکومت ملی دکتر محمد مصدق (1330) انجام وظیفه کرده است.

او به عنوان نماینده مجلس شورای ملی (دوره شانزدهم)، عضو کمیسیون مخصوص نفت در مجلس، رئیس هیئت مختلط خلع ید از شرکت نفت [سابق]، عضو هیئت اعزامی به شورای امنیت، مشاور نخست‌وزیر برای شرکت در دیوان دادگستری لاهه، سفیر کبیر ایران در امریکا، در تصویب و تحقق «قانون ملی شدن صنعت نفت در سراسر کشور» شرکت صمیمانه داشت. از رهبران جبهه ملی سالهای 1339 تا 1342 بود.

 

برخی از خصیصه های اللهیار صالح

 

1 – پس ازکودتا « شش تن ازنمایندگان سیاسی ایران در کشورهای خارجی که ازحکومت ملی پشتیبانی کرده بودند احضار و منفصل شدند: آقایان باقر کاظمی سفیر در فرانسه، مظفر اعلم سفیر در عراق، شمس الدین امیرعلائی وزیر مختار در بلژیک، عباس فروهر وزیر مختار در سوئد، حسین پیرنظر وزیر مختار در یوگسلاوی و غلامعلی نظام خواجه نوری وزیر مختار و کاردار در ایتالیا. ضمناً مرحوم الهیار صالح سفیر درایلات متحده آمریکا همکاری با رژیم کودتا را نپذیرفت و به رغم اصرار زاهدی از سمت خود استعفا داد.

(« سیاست خارجی در دوران پهلوی »، 1357 ، 1300 ، تألیف عبدالرضا هوشنگ مهدوی، چاپ چهارم، نشر پیکان،1377 ، ص220 )

   توضیح اینکه اللهیار صالح « بلافاصله پس از پیش آمدن بیست و هشتم مرداد و تسلط شاه بر مملکت، استعفاء داد. باید گفت و نوشت که اگر چه نخست وزیر منصوب به خواسته و توصیه شاه، از صالح دعوت و خواهش کرد که در آن سمت بر جای بماند، ولی صالح قاطعانه و مصرانه گفت خیر. دیگر ادامه کار برای من میسر نیست. استدلالش آن بود که من تا امروز مدافع نظریات ملی دولتی بوده ام که شما آن را سرنگون کرده اید. از من بر نمی آید که از فردا پیش دولت آمریکا نظریات مخالف آنچه را که قبلاً عنوان کرده ام عرضه کنم. می گفت: هم اخلاقاً درست نبود و هم آنکه آنها در نیافته بودند که من به ملی شدن صنعت نفت اعتقاد راسخ داشتم و نمی توانستم ببینم که خدشه ای بدان وارد آید.

(«پروندۀ صالح» درباره اللهیارصالح،به کوشش ایرج افشار،انتشارات کتاب روشن، چاپ اول، 1384 ، ص 179 )،

 

نظر آیزنهاور در باره دکتر مصدق:

   به روایت دیگر، مرحوم صالح گفته است که: « ولی من دیگر ماندن در امریکا را به صلاح و مصلحت نمی دانستم.( وی در آن وقت سفیر کبیر ایران در امریکا بود ) بنابراین جواب دادم که من یک سال از پله های وزارت امور خارجه امریکا بالا رفته ام و گفته ام مصدق قهرمان است. مصدق ناجی ملت ایران است. مصدق پدر ملت ایران است. مصدق مظهر ملت ایران است وکسی است که با بزرگترین دولت استعمارگر جهان مبارزه نموده و او را به زانو در آورده است. آیا صحیح است که اکنون به خاطر پست و مقام از عقیده ام دست بردارم؟ خیر، چنین چیزی امکان ندارد. لذا از مقام خود استعفا دادم.

   وقتی برای خداحافظی به حضور رئیس جمهور وقت امریکا مارشال آیزنهاور رسیدم، رسم بود برای همه سفرا پنج تا ده دقیقه وقت تعیین می کردند . ولی برای من چهل دقیقه وقت ملاقات گذاشته بودند. ( به دلیل آنکه آیزنهاور از موقع ستوان سومی با صالح آشنایی داشته و به ایشان احترام می گذاشته است) هنگام برخورد رو کرد به من و گفت من وجود دکتر مصدق را به شما و ملت ایران تبریک می گویم. افسوس که ما در آمریکا شخصیت هایی مثل دکتر مصدق نداریم که از وجود شان استفاده کنیم. من در جواب گفتم :

 

جناب مارشال، شما برای خوشامد من چنین فرمایشی می فرمائید، آیزنهاور ناراحت شده می گوید: من احتیاجی به تملق نسبت به شما ندارم. من گریه ام گرفت و با حالت گریه گفتم:

جناب مارشال ! اگرعقیده تان نسبت به مصدق چنین است. چرا یک هفته، ده روزپیش درایران با کودتا، ملت ایران را خورد و خمیر کردید و شاه را برگردانیدید؟.

   آیزنهاور از گریه من ناراحت می شود و دست مرا می گیرد و کنار خودش می نشاند و می گوید: آقای صالح شما دو مسأله را با هم قاطی کردید. فراموش کرده اید که من رئیس جمهور آمریکا هستم. باید تمام دنیا را جمع کنم و برای ملت آمریکا خرج کنم و مصدق نخست وزیر ایران بود و باید از همه دنیا برای منافع ملتش خرج کند. لذا این دو مسأله با هم جور در نمی آید. اگر آن چیزهایی را که شاه به ما داد، یک دهم آن را مصدق می داد، اصول انسانی و شرافت ایجاب می کرد که ما با مصدق کنار بیاییم. اما مصدق هیچی نداد.

در بزرگی و عظمت مصدق ما هیچ گونه شکی نداریم ولی من باید منافع ملت امریکا را در نظر بگیرم. ما با انگلستان دارای منافع و قرار دادهای دو جانبه می باشیم که در مواقع حساس و سختی باید از همدیگر دفاع کنیم. اما اگر این سخن مرا در مورد دکتر مصدق در این شرایط جایی نقل کنید بلافاصله تکذیب میکنم. ولی بعد از مرگ من اشکالی ندارد. مرحوم صالح اضافه کردند که بعد از شنیدن این سخنان اشک های من خشک شد وبلافاصله خدا حافظی کردم و ازدر آمدم بیرون.» (مصدق و حاکمیت ملت ، محمد بسته نگار، انتشارات قلم ، چاپ اول، 1381 ، صفحه های 40 و 41)

نگاه کنیدبه ابوالحسن بنی صدر– جمال صفری « نهضت ملی ایران و دشمنانش به روایت اسناد»، انتشارات انقلاب اسلامی در هجرت ، 1388 ،ص 402 )

 

2 – وقتی ابوالحسن ابتهاج بانک ایرانیان را پس از سال 1333 به وجود آورد به سراغ صالح رفت و مقام پردرآمدی را..به او پیشنهاد کرده بود تا بانک از حیث و اعتبار خوشنامی صالح اعتبار بیابد.

ابتهاج چون می دانست صالح زندگانی دشواری را از لحاظ مالی می گذراند، خواسته بود او را در تنگنای سختی به چنگ خود در آورده باشد. اما صالح که از سختی نمی هراسید و در فکر گستردن پهنای زندگی خود نبود، آن پیشنهاد را رد کرد.» (پرونده صالح ، ص 178)

 

3 – به یکی دیگر از خصیصه های صالح هم باید اشاره کرد و آن قناعت و بی نیازی بود. در مناصب دولتی که بود از دریافت وجوه مختلفی که مرسوم و معتادست امتناع می کرد. از عجایب کارهای او که در خزانه داری شهرت پیدا کرده بود. بازگردانیدن مبلغی زیاد پول خرج سفر از بابت ایّامی بود که در هندوستان مأموریت خرید کالا داشت و طبق رویۀ متعارف، آن وجوه از آن خودش باید باشد ولی او به خزانه برگردانیده بود.» ( پرونده صالح، ص 187)

 

4- « پس از بازگشت از مأموریت خارج از کشور، مقداری از پولی را که بابت مخارج روزانه به او داده بودند بازگرداند.»       

 

نامۀ صالح به خزانه داری کل:

دوم آذر 1330

ریاست محترم خزانه داری کل

از مبلغ وجهی که برای مخارج فوق العاده مسافرت اخیر امریکا به اختیار اینجانب گذاشته شده بود مبلغ چهار صد و چهل وهشت دلار امریکا و پنج لیرۀ مصری باقیمانده که مورد احتیاج واقع نگردیده و باید به اعتبار مربوطه به دستور نخست وزیری برگشت داده شود. عین مبلغ مزبور را لفاًفا ارسال و خواهشمندم فعلاً آن را به نام امانت در خزانه داری کل نگاه دارند و قبض رسید به اسم اینجانب صادر فرمایند تا دستور مقتضی از طرف نخست وزیری صادر گردد.

با احترام و ارادت صمیمانه

اللهیار صالح

(پیشین ، ص 405)

 

 jeld ketab nariman

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید