برای شنیدن صدای این مصاحبه اینجا را کلیک کنید
آقای گلزار: بینندگان محترم تلویزیون سپیده استقلال و آزادی سلام دارم خدمت شما عزیزان و همچنین سلام دارم خدمت شما آقای بنیصدر.
آقای بنیصدر: سلام بر شما و شنوندگان و بینندگان هموطن در ایران و در جهان.
آقای گلزار: آقای بنیصدر سؤالی که امروز در حقیقت میخواهم با شما مطرح کنم در ارتباط است با انقلاب ایران و اهداف انقلاب ایران. یک سؤالی که همیشه مطرح میشود این است که آقای خمینی دارای یک نظرات خاصی بوده که بعد از اینکه به قدرت رسید همان نظرات را انجام داد. چرا روشنفکران ایران آقای بنیصدر را نشناختند و به جامعه ایرانی نگفتند که این نظرات شما نظرات به اصطلاح خشونتطلب است یا ولایت فقیه که شما عنوان میکنید ضد حقوق انسان است. آقای خمینی در فرانسه که در دوران قبل از انقلاب ساکن شدند بیست اصل را عنوان کردند من این بیست اصل را میخواهم برای بینندگان و شنوندگان عزیز بخوانم که اینها را شما هم در کتاب انقلاب جمعآوری کردید، اصولی است که آقای خمینی عنوان کردند. این اصول را شما قبل از انقلاب باور داشتید که حالا من این اصول را میخوانم. بعد از آن هم شما تا به امروز کتابهایی که نوشتید مصاحبههایی که میکنید تحلیلهایی که در ,وضعیت سنجی انجام میدهید یا در مقالهها این اصول را رعایت میکنید. آیا آقای خمینی بر حسب اینکه میگویند شارلاتان بوده این را انجام داد یا در آن دوره انقلاب باور بهش پیدا کرد؟ این یک سؤال است که من از شما دارم، لطف کنید و محبت کنید توضیح بدهید و اینکه آیا شما که به این اصول اعتقاد داشتید هنوز اعتقاد دارید؟ اصول دیگری را بر آن اضافه کردید؟ مثلاً در کتابی که اصول حاکم بر قانون اساسی الان پیشنهاد کردید به ملت ایران اصول دیگری بر اینها اضافه شده یا که نه همین اصولی است که من الان اینها را میخوانم اگر کم و کاستی هم دارد شما محبت کنید عنوان کنید. تمام مردم در رهبری شرکت میکنند. ایشان اعتقاد داشته به توحید اجتماعی …
آقای بنیصدر: نه آنجا که تمام مردم در رهبری شرکت میکنند، ولایت با جمهور مردم است، بسیار مهم است و دموکراسی ما از دموکراسی غرب پشرفتهتر خواهد بود به لحاظ اینکه همه مردم در اداره امور خویش شرکت میکنند.
آقای گلزار: اصل بر استقلال و آزادی است، خمینی و روحانیان نقشی در دولت نخواهند داشت، دولت حق دخالت در رسانهها را ندارد. به آزادی عقیده و احزاب ایشان اعتقاد داشته که من خاطرم هست که یک به یک اسم میبردند که به شکل باشد، آزادی مذاهب را همه، وضعیتی که امروز هر کسی به خاطر هر عقیده و نظری در حقیقت در زندان میافتد و اعدام میشود. استقلال از سلطه داخلی و خارجی، دستگاههای فشار و اختناق از میان برداشته خواهد شد. نظام اجتماعی بدون سلطه و استثمار، حقوق انسان جهانشمول است، زنان حقوق برابر با مردان دارند و زن میتواند رئیس جمهور بشود. اقتصادی تولیدمحور بر پایه توحید اجتماعی بنابراین در خدمت انسان است. دانشگاه و رابطه دانشگاهیان و روحانیان. استقلال دستگاه قضایی و امنیت قضایی شهروندان. صلح اجتماعی و زندگی همه با هم. تبعیضها از میان برمیخیزد و اقوام ایرانی ملت واحد میشوند. ایران راه رشد را در پیش میگیرد. روش، بحث آزاد است و اینگونه بحث همگانی است. یک بند شما همیشه عنوان کردید که عفو عمومی، که آقای خمینی گفته بود وقتی رفتیم در ایران آنجا این را عنوان میکند. حالا سؤال من اول از شما این است که چرا آقای خمینی به اصطلاح نظرش را بر این اصول آورد؟ چگونه شد؟ چون شما میگویید من به او پیشنهاد دادم. اگر امکان دارد لطف کنید توضیح بدهید و اینکه نظر شما بر این اصول چیست؟
آقای بنیصدر: اولاً این اصول حالا دستگاه قضایی مستقل، فرض کنیم در سطح دولت که باید انجام بگیرد، روحانیت در دولت دخالت نمیکند، بقیه همه را مردم خودشان باید انجام بدهند. مسئله اساسی این است. اگر مردم در همان جریان انقلاب انجام، مثلاً حقوق انسان یکی از این اصول بیست گانه است، اگر به حقوق خودشان عمل می کردند و فرهنگ حقوق پدید میآمد، رابطهها را حقوق برقرار میکرد، دیگه آن بالا قدرتمدار در بالا بیمعنا و بیمحل میشد، بازسازی استبداد ناممکن میشد. چون نکرده جامعه تنظیم رابطهها همچنان قدرت باقی مانده، آن به اصطلاح منتجه قوا جمع میشود کجا؟ بالا. هر کس آنجا باشد میشود مستبد. نخواهدم بشود مستبد او را میرانند جایش را یکی دیگر میگذارند که او بشود آلت فعل. خب استبداد. پس نقش جامعه مهم است. جامعه وقتی میگوید خود شعار میدهد استقلال آزادی، خب این باید خودش هم تمرین کند. باید تمرین کند استقلال به معنای اینکه من خود تصمیم میگیرم، بدون اکراه، فشار از درون و بیرون، نه خودم خودم را تحت زور قرار میدهم، نه زور میپذیرم. خودم مستقل تصمیم میگیرم. آزاد یعنی نوع تصمیمم را خودم تعیین میکنم. این را باید تمرین کند. وقتی نکردی میشوی آلت. آن وقت دیگری برایت تصمیم میگیرد. استبداد همین است دیگه، چیز دیگهای که نیست. استبداد وقتی است که یک جامعهای به جای اینکه خودش راجع به زندگیاش تصمیم بگیرد یکی دیگه برایش تصمیم میگیرد. آن مدار بسته میشود، مدار بالا و پایین بسته میشود. آنکه بالاست برای اینکه این پایین را تصمیم بگیرد و پایین مجبور شود این تصمیم را بهش عمل بکند باید زور به کار ببرد. زور هم که مدار بسته ایجاد میکند. پایین را از حقوق، استقلال، آزادی، نان، همه چیز محروم میکند. اولش این است. پس خود جامعه نقش خود جامعه را باید اول تعیین کنیم. اگر این تمرین الان هم نکند یعنی حقوقی که در اختیارش قرار گرفته، حقوق پنجگانه، خیال کند که اینها برای این است که بعد که رژیم رفت به عمل دربیاید، الان باید مطمئن باشد که هرگز به عمل در نخواهد آمد. یک لحظه درنگ نباید بکند در عمل به این حقوق. و با عمل به این حقوق است که آن بالا تغییر میکند نه عکسش. متوجه شد؟ این تغییر پایین، اینها تعبیراتی است که به لحاظ اینکه آن استبدادیها خودشان آن بالا خیال میکنند. و الا در واقع تغییری که باید خود مردم خود را تغییر بدهند و این تغییر دادن این است که زور را بردارند و جایش را بگذارند حق و زندگیشان را عمل به حقوق کنند. رابطهشان را با حقوق تنظیم کنند. این حقوق هم به عنوان یک مجموعه در اختیارشان است. به زودی همین حقوق و آن ارکان دیگر به اصطلاح دولت حقوقمند در قانون اساسی پیشنهادی جدید در اختیار قرار خواهد گرفت. پس آن وقت هم همین است اگر این انجام بگیرد یعنی جامعه به حقوقش عمل بکند، خلائی باقی نمیماند تا آن با زور این پر شود. این اول. دو اینکه آقای خمینی قبلاً این اصول را گفته باشد، در ایران که بوده در نجف که بوده، خب آثارش که دارند همه را جمع میکنند که، اگر بود که مردم هم میخواندند میدیدند. نه در قبل از آمدن به فرانسه این فرمایشات از زبان ایشان تراوش کرده، نه در بعد از بازگشت از فرانسه به ایران. بعد از برگشت که همهاش اولدورم و بولدورم بود. پس اینها در دورهای بوده که ایشان در فرانسه بوده. خب من برای چندمین بار عرض کنم که در سومین روز ورود ایشان من یک متنی در اختیار ایشان گذاشتم این متن نوزده مسئله است که مطبوعات دنیا که خبرنگاران داشتند در ایران آنها این مسائل را طرح میکردند که این انقلابی است با این مشکلات، سردرگم. حالا برای اینکه این انقلاب از سردرگمی بیرون بیاید این نوزده مسئله باید جوابهای روشن پیدا میکرد و الا یک انقلاب سردرگمی دیر یا زود محکوم است به سقوط؛ به جای اینکه رژیم سقوط کند آن انقلاب سقوط میکرد. نوزده راهکار هم در برابر هر کدام از این مسائل پیشنهاد کردم، دادم به آقای خمینی که این در کتاب اصول راهنمای اسلام در ایران منتشر شد. در پایانش این نوزده مسئله هست. خب پس جوابهای مسائل معلوم بود دیگه، خبرنگاران هم میآمدند همان مسائل را می پرسیدند دیگه، مثلاً جای روحانیت در نظام جدید. یک جواب دارد دیگه. مسئله رابطه زن و مرد و موقعیت زن و تبعیضها و اینها، اقتصاد و … هر کدام از این مسائل جوابهای روشن دارد. اینها قبلاً در اختیار ایشان قرار گرفته بود روز سوم ورود. حالا ایشان گفت یک هیئتی بشود هر خبرنگاری که میآید جواب تهیه کند، سؤالهایش را قبلاً بدهد، جواب تهیه بشود برای آن. ایشان آن جوابها را حفظ کند به خبرنگار بگوید و همینجور هم میشد. هر دفعه هم میپرسید که آقای بنیصدر بوده این جوابها را تصویب کرده یا خیر. پس این مصاحبهها پاسخهای ایشان است به خبرنگاران در واقع پیام انقلاب ایران است از زبان ایشان به مردم جهان، تعهدات ایشان است در قبال مردم ایران در حضور جهان. اینها شد این نوزده اصل که آن اصل عفو عمومی را هم گفتم میرویم در ایران ببینیم که رفتیم آنجا و وارونه شد. به دلیل اینکه بازسازی استبداد با عفو جور نیست. خب حالا متناسب با این نوزده اصلی که ایشان ارائه کرد این سازماندهی هم میخواهد دیگه. اگر پایین جامعه است که میباید تحول بکند پس سازماندهی هم میباید در سطح جامعه انجام بگیرد. پس طرح شوراها هم به ایشان پیشنهاد شد. که در سطح روستاها شهرها این شوراها، مردم شرکت کننده در انقلاب شوراها را تشکیل بدهند ایجاد بکنند و این منتخب آنها شوراهای استان و بعد منتخب آنها شوراهای کشوری را به وجود بیاورند که این دوران موقت را این شورا تصدی بکند تشکیل هیئت وزیران و اینها که این هم عمل نشد. به جایش آن طرح محرمانه عمل میشد که به آقای رهبر اختیارات ولایت مطلقه دارد، شورای انقلاب تشکیل میدهد که تابع امر ایشان است، حزب واحد برای کنترل مردم، ستون پایههای استبداد جدید که همین سپاه پاسدار و دادگاه انقلاب و اینها و کمیته و و و. درست شد؟ بنابراین اینجور نیست که شما یک اصولی را عنوان بکنید بعد این را از لحاظ سازماندهی به امان خدا رها بکنید. زمین میماند.
آقای گلزار: سازماندهی متناسب با آن اهداف را میخواسته.
آقای بنیصدر: مثل اینکه یک پزشکی بیاید به بیمار یک درمانی بگوید این دواها را باید بخوری، این ساعت این را باید بخوری اون ساعت آن را بخوری این را قبل از غذا آن را بعد از غذا، این غذاها را بخوری، این باید به عمل دربیاید، سازمان میخواهد، یعنی به عمل دربیاید، نباشد خب این نسخه اصلاً عمل نمیشود. جامعه میباید که آن نسخه را عمل کند، نکند که…
آقای گلزار: خب جامعه که به تنهایی هم نمیتوانست عمل کند، در واقع باید آن کسانی که مسئول دوران گذار میشدند متناسب با این اهداف، زمینهساز میشدند برای اینکه این از جامعه به قول شما فعال بشود که نقش پیدا کند در دولت یا در سازماندهی کشور…
آقای بنیصدر: ولی اشتباه اگر به اصطلاح بگوییم از ما بوده باید این را بپذیریم برای اینکه میشد ما به جامعه پیشنهاد بکنیم به جای اینکه به آقای خمینی طرح شوراها را پیشنهاد کنیم در خود جامعه طرح کنیم. اما آنجا به اصطلاح یک نگرانیها بود آن زمان که این نکند اینها طرح بشود در سطح جامعه بعد از اینور آقای خمینی بگوید نه و بهم بریزد و این انقلاب بشکند به اصطلاح جنبش بخوابد. این نگرانیها بود حالا که بعد از وقوع هستیم میبینیم این نگرانیها بیمعنی بوده، میباید عمل میکردیم. اگر واقعاً عمل میکردیم در سطح جامعه این شوراها تشکیل میشد بعد دیگه مشکل بود به اینها گفت شما هیچکارهاید. حالا به هر حال…
آقای گلزار: حالا هم دیر نیست اگر ملت کمک کنند شورا را…
آقای بنیصدر: حالا هم همینجور، الان اگر آن مردم به این حقوق عمل بکنند میتوانند واحدهای کوچک همین هستهها را ایجاد کنند با نظام شورایی یعنی تنظیم رابطهها را در آن هسته با حقوق انجام بدهند و این یک جمع همکار بشود انسانهای مستقل و آزاد و خلاق، تمرین کنند. الان شدنی است بله، داریم پیشنهاد میکنیم. وگرنه فردا دیر است. فردا خیال نکنید که این آقا ما حالا درست شد، همه چیز داریم، حقوق پنجگانه داریم، قانون اساسی داریم که این حقوق پایهاش هستند، دوران گذار تنظیم شده میدانیم چگونه عمل میشود، برنامه عمل داریم دیگه پس دیگه صبر کنیم تا بشود. نه! الان باید عمل کنیم. فردا هم دیر است. نکنی جامعه حقوقمند نیستی. نیستی که زور بهت حکومت خواهد کرد، خلا را زور پر میکند.
آقای گلزار: کار سختی هم نیست
آقای بنیصدر: نه خیلی هم آسان است، کار آسانی است برای اینکه اینها را عمل میکند به حقوق، عمل که کرد به حقوق، زندگیاش را آسان میکند، نقش پیدا میکند در زندگیاش، این همه دنبال این نیست که دولت برایش کار ایجاد کند، خودش میشود موجود خلاق کار ایجاد میکند. بیابان این طبیعت ایران را به امان خدا رها نمیکند. ده میلیون هکتار میگوید این روستاها را که رها کردند رفتند ده میلیون هکتار مانده بیصاحب. یک جامعهای وقتی اینجوری کرد خب این بخواهی نخواهی بهش استبداد حکومت میکند دیگه، خلا را زور پر میکند. خب حالا ما اینها که گفتم پس همه برای این بوده که مردم بهش عمل کنند. اگر قرار بود که ما یک طرحی درست کنیم که بالا یعنی کسانی که رهبری میکردند انقلاب را آنها باید به اجرا بگذارند خب این از پیش معلوم بود که ما آدمهای دروغگویی هستیم. چرا؟
آقای گلزار: ببخشید من اینجا یک توضیحی بدهم. وقتی شما میگویید که مثلاً برابری حقوق زن و مرد، این زن و مرد ایرانی باید باور پیدا بکنند که حقوق برابر دارد به آن عمل کند، در حقیقت قدرت هم اجازه نداشته این وسط اعمال زور بکند و تبعیض به وجود بیاورد، کاری که اینها کردند. اگر که آن زن و مرد ایرانی این باور را پیدا نکند که در اول انقلاب من خود شاهد بودم که بسیار این احساس برابری را آدم میدید در بین جمعهای فعال مخصوصاً اجتماعی، خب این اگر این عمل را انجام میدادند ادامه میدادند قدرت حاکم هم نمیتوانست آن زور را وارد کند. درست میگویم؟ یعنی متوجه هستم من؟
آقای بنیصدر: بله بله، اگر بهش عمل میکردند روی عمل تکیه کنید…
آقای گلزار: بله این خیلی مهم است.
آقای بنیصدر: این باید فقط این باور کند، خیلی چیزها را آدم باور میکند و عمل نمیکند. حقوق برای باور نیست، حقوق برای عمل است. ذاتی حیات انسان است باید بهش عمل کند. کسی از راه باور نفس نمیکشد. حق میداند نفس میکشد. منباب باور غذا نمیخورد ولی اگر به حقوق خودش عمل بکند هر غذایی را نمیخورد، غذایی که به بدن صدمه میزند نمیخورد. حالا اگر آن جامعه به این حقوق الان شروع کند به عمل کردن بله میبینی که از آن انقلاب تا این انقلاب کار زیاد شده. چهل سال است دیگه. ما به این نتیجه رسیدیم، خب شما یک اصول بیستگانهای اعلام کردی، حقوق انسان و و و و. چون جامعه میگوید خب حالا این حقوق انسان کی باید اینها را رعایت کند؟ خب دولت! پس صبر کنیم تا دولت بیاید رعایت کند. نه اینجا یک به یک است. اینجا باز شده هر کدام از این حقوق توضیح داده شده، مورد به مورد، مثلاً یک حقی…
آقای گلزار: منظورتان در کتاب اصول حاکم بر قانون اساسی است که پیشنهاد کردید.
آقای بنیصدر: یا همین حقوق پنجگانه که منتشر شده. اینها یک به یک توضیح داده شده، بندهایی اگر لازم داشته آمده، که تفسیر هم لازم نداشته باشه، چون آدمی به محض اینکه قدرت میآید در کلهاش میخواهد که آن را به کار ببرد شروع میکند فکر راهنمایش را خراب کردن، اونجا میگوید خب این حقوق من بله این حقوق را دارم ولی حالا من…
آقای گلزار: توجیه میکند…
آقای بنیصدر: حالا اینجا نشستیم دیگه حالا شما هم یک پک بزن، آخه این خلاف حقوق است درست ولی خب بالأخره ارفاقی چیزی هست، خیلی خشک میشود همهاش به حقوق عمل کنی، حالا یک مقدار هم از حقوق بیرون عمل کنیم. با این توجیهات، توجیهات ساده روزمره که انسانها میکنند، فکر راهنمای خودش را تخریب میکند یعنی از خودبیگانه میکند. آن حقوق را از خودبیگانه میکند، بلااجرا میکند یا میگوید الان عجله دارم حالا سر صبر آدم باید به حقوق عمل بکند دیگه، منم الان نان ندارم بخورم این آقا میگوید برو به حقوقت عمل کن. اگر این توجه بکند، اولاً به حقوق عمل کردن به نان خوردن نخوردن شما ربط ندارد، این ذاتی حیاتت است باید فقط بهشان عمل کنی. اگر بکنی نان خوب میخوری، نکنی نان نمیخوری، زغنبوط اگر بگذارند، اگر بگذارند! ببینید دیگه چه وضعیتی داریم. بشر را ببین، میگوید بیستوشش نفر به اندازه نصف بشریت ثروت دارد. از کجا دارد؟ نصف بشریت گرسنهاند که این ثروتها متمرکز شده نزد این آقاها.
آقای گلزار: در ایران هم که آمار دادند پنج درصد جامعه ایرانی هفتاد درصد سرمایه را صاحب شدند.
آقای بنیصدر: خب این معنایش این است که این جامعه چون استقلال ندارد چون آزادی ندارد چون به حقوقش عمل نمیکند راحت میشود این را استثمار کرد، مالش را خورد. تمرین از این جهت ممکن است. حالا بنابراین میبینی که این نه آن بیست اصل حالا باز شده؛ معلوم است که آن حقوقی که مردم عمل میکنند کدامها هستند. این دولت برای اینکه حقوقمند بماند چه تضمیناتی باید باشد. همه یکی یکی سنجیده شده.
آقای گلزار: پس شما هم باور داشتید به آن اصول، هم اینکه این باور را در حقیقت بسط دادهاید در آن حقوق پنجگانه که به ملت پیشنهاد دادید.
آقای بنیصدر: دوباره میگویم من به آن حقوق با تحقیق رسیدهام، به عمل گذاشتم، تجربه کردم، نتیجه گرفتم، حاصل تجربه است، یک چیز هوایی به آقای خمینی پیشنهاد نکردم. یک جمع بودیم، با دوستانمان آنچه که ما پیشنهاد کردیم حاصل تجربه بود. به تجربه هم تا امروز ادامه دادیم. چگونه ما در یک خط و ربط ماندیم با این مدت دراز، این همه سال؟ دلیل میخواهد دیگه. هر آدمی از خودش بپرسد ببیند که چه مدت در یک خط و ربط میماند، آن وقت میفهمد که عمل به حقوق فرقش با عمل نکردن به حقوق چیست. آدمی که به حقوق عمل نمیکند رابطههایش را با قدرت تنظیم میکند. قدرت هم که بر یک مزاج نیست، توقعات رابطه است دیگه این رابطه مرتب تغییر میکند، نتیجه نیازهای قدرت مرتب تغییر میکند، این است که آدمهایی که عقل قدرتمحور دارند هر ساعت به یک رنگاند. اینکه نمیتوانند یک خط و ربطی داشته باشند متأسفانه در جامعه ما بیشتر از جاهای دیگه دنیا اینگونه چند رنگی و چند رویی و اینها وجود دارد دلیلش این است که تمرین عمل به حقوق در جامعه ما خیلی کمتر شده از جامعههای دیگه. حالا در جامعههای دیگه هم که این تمرین کم شده هم این را مشاهده میکنی. حالا مثلاً فرض کنید که در جامعه فرانسوی، اگر یک نامزد انتخاباتی بگوید که من به فلان حزب و برنامه او تعلق دارم و انتخاب بشود برود در مجلس، آنجا اگر بخواهد پایش را از آن بگذارد بیرون، ناگزیر است استعفا بدهد چون جامعه نمیپذیرد میگوید تو تقلب کردی، دروغ گفتی به من، به من گفتی مثلاً چپی من بهت رأی دادم، رفتی آنجا نقش راست را بازی کردی. پس باید بروی بیرون. استعفا بکنی. حالا اما در کشور ما، هفتاد نفر نامزد دفاتر هماهنگی بودند، رفتند در مجلس. وقتی که رأی گرفتند چند نفر رأی مخالف دادند؟
آقای گلزار: یک نفر. منظورتان دفاتر هماهنگی مردم با رئیس جمهور در دوره شماست.
آقای بنیصدر: بله که آنها نامزد معرفی کردند هفتاد نفر نامزدها رفتند در مجلس یک نفر ماند بر عقیده. چرا اینجور است؟ برای اینکه نه آنها خودشان به حقوق عمل میکردند، قدرت را محور میدانستند و آن جامعه هم چون به حقوق عمل نمیکرد حالت چیز به خود نگرفت که ما به تو رأی دادیم که بروی این کار را بکنی. وکیل باید در قید موضوع وکالت است و موکل. خب تو چجور به خودت اجازه دادی که بروی بیرون کاری را انجام بدهی که خلاف آن کاری است که بابت او وکالت گرفتی.
آقای گلزار: در حقیقت جامعه مدنی فعال عمل نمیکرد هنوز هم…
آقای بنیصدر: عمل نمیکرد به حقوق خصوصاً عمل نمیکرد، حقوق را ضابطه نمیشناخت و این را تنظیمکننده رابطه نمیکرد، هنوز هم اگر نکند همین آش و همین کاسه است. اینی که ما مجلسهایی داریم که اینها رأی ندارند معلوم نیست با به اصطلاح تغییر یک رابطهای از اینور شد اونور، به این دلیل است. مثلاً مجلس شانزدهم را بگیری، اینها یک اقلیت هشت نفری که مصدقی و همکاران او بودند و فراکسیون وطن را تشکیل میدادند اینها نفت را ملی کردند. به لحاظ اینکه آن مجلس تابع شد در روابط قوایی که این دفعه این طرف چربید که طرف مردم باشد. به اتفاق رأی دادند به ملی کردن نفت. اینجوری است یعنی اگر جامعه یک چیزهایی را بداند و بهش عمل کند و روی آن بایستد دیگه نمیشود موکلش از امرش خارج شود. همین مجلس خبرگان را چرا نگوییم. مجلس خبرگان طبق مصوبه شورای انقلاب برای این بوده که پیشنویس قانون اساسی را بررسی کند. این وظیفهاش بوده. تشریف برده به محض اینکه آن انتخاب شده گفتند نه حالا ما میخواهیم از سر قانون اساسی را بنویسیم. ولایت فقیه را وارد کردند در قانون اساسی. این یعنی اینکه آن جامعه حقوق به اصطلاح فرهنگش نشده. عمل به حقوق باید کرد، رابطهها را هم با حقوق تنظیم کرد، حالا با این همه این نفس اینکه این حقوق پنجگانه را ما ایرانیها به اصطلاح تدوین کردیم به جامعه ایرانی و جامعه بشری پیشنهاد میکنیم به ما میگوید که آن فرهنگی که بر اصل موازنه عدمی ایرانیها از دیرباز یافته بودند هنوز برجاست و میتواند آن کسانی که در آن فرهنگ زندگی میکنند اینها عقلشان مستقل و آزاد است، با به اصطلاح فضای دید این عقل تا بینهایت گسترده است و حقوقیاب است و این حقوق را میتواند بیابد، به جامعه بشری هم پیشنهاد بکند. این است که اینهایی که ما گفتیم در مقام نقد بود برای اینکه اصرار بورزیم به اهمیت عمل به حقوق وگرنه ایرانیان اگر خود را بازبیابند آن فرهنگ را دارند و میتوانند الگو باشند برای جامعه بشری.