پیش از این در پاسخ به پرسشی مربوط به حروف مقطعه توضیحاتی ارائه داده بودم که آن را خواهم آورد، اما متعاقب آن توضیحات، دوست فرزانهای به انذار خطابم داد «قلمتان را زمین بگذارید» که وعده ارائه توضیحات بیشتر دادم و اینک پس از آوردن آن دو متن مذکور، بیشتر به حروف مقطعه میپردازم. ابتدا مرقومه آن دوست فرزانه:
«با تحیّت و احترام. چند سال پیش پستی از شما حاوی نام آقای شریعت سنگلجی و اشاره به آثار او دیدم. گفتم در این غریبستان این کیست که درد خدا دارد و اهتمامش به فهم قرآن است و آثار آقای شریعت را چراغ راهش قرار داده؟ جملاتی هم برایتان نوشتم. مدتی است که یادداشتهایی از شما دیده میشود که اطمینان یا امید دارم که تنها سهو قلمتان باشد نه قلبتان. از همه بدتر آخرین اظهار نظرتان در مورد غیرالهی بودن سورهبندی و چیدمان آیات، کدگذاری؟؟! جایگری غلط دو آیه در ابتدای دو سوره و امثال اینها است. مراقب باشید؛ قرآن اسباب بازی و محل آزمون و خطا و پلکان شهرت و جذب مخاطب نیست. لم تقولون ما لا…، قولوا قولاً سدیدا، فااسئلوا اهل الذکر ان کنتم… بیچاره تهی دست سروش از «هرچه آن خسرو کند شیرین بود» شروع کرد و به انذارنامه و مغشوش بودن قرآن خاتمه داد. آن یکی از هرمونتیک بودن اندیشه خود گفت و لزوم رجوع به متن مقدس و در آخر نه معنی باقی گذاشت و نه وحیای و نه تقدسی و به نقل از خودش ایمان هم از کفش پرید و فعلا طالب و جویای ایمان گم شده است. تمام ترتیب آیات و چیدمان آنها فوق بشری است. جبرئیل به پیامبر میفرمود که این آیه ذیل آن و فوق این باشد. بسیاری از حروف مقطعه نامهای رسول بزرگوار است و بعضی را هم نمیدانیم. هیچ اشکالی هم ندارد که «ندانیم». جهل انسان بسیار زیاد است. تلاش میکنیم که آن را کاهش دهیم. قلمتان را زمین بگذارید. آثار آقای شریعت و محمد سنگلجی و اتقان و المتوکلی و بقیهی آثار سیوطی را با دقت مطالعه فرمائید. از تفاسیر حداقل کشّاف را آموخته و تفسیر کبیر امام فخر را هم ببینید. اگر تمایل بدیدن تفاسیر متأخرین داشتید، لبنانیها مناسبترند. متأسفانه هموطنان قدیم و جدید ما آثار گذشتگان را بدون ذکر نامشان، تکرار نمودهاند. بسم الله الرحمن الرحیم قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُم بِالْأخْسَرینَ أعْمَلا الَّذینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِى الْحَیَوهِ الدُّنْیَا وَهُمْ یَحْسَبُونَ أنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعًا»
نقد برخی از مدعاهای مطروحه مرقومه فوق درباره حروف مقطعه را به بعد وامینهم و حال توضیحات اولیه خود را میآورم که آن دوست فرزانه را بر آن داشت که انذارم دهد.
«اما در خصوص حروف مقطعه که در ابتدای برخی از سور قرآن درج شدهاند؛ بنده نظری قطعی ندارم، اما فرضیهای که برای آن متصور شدهام نوعی «کدینگ» است که در زمان تدوین قرآن بکار گرفته شده باشد. توضیحاً عرض کنم که تدوین قرآن به شکل «کتاب مجلد» تدوینی بشری بوده است و نه الهی، بدین معنا که شمارهگذاری آیات، اسم گذاری سور و چیدمان ترتیب گروه آیاتها و سور در کنار هم و نیز درج «بسم الله الرحمن الرحیم» در ابتدای سور شأنیت وحیانی ندارد، یعنی نحوه انجام آنها به پیامبر اسلام وحی نشده است، بلکه توسط شخص پیامبر یا صحابه او شکل گرفته است، از این رو دقت الهی نداشته و در برخی موارد دچار اشتباه یا عدم کیفیت میباشد. مثلاً شمارهگذاری آیه 3 سوره آلعمران، یا آیه 3 سوره روم قطعاً اشتباه است. یا عدم درج «بسم الله الرحمن الرحیم» در ابتدای سوره توبه از چه رو بوده است؟! مگر محتویات سوره توبه با صفات و اسماء الهی بویژه رحمت خدای تعالی مغایرت دارد؟! بنابراین تدوین قرآن ماهیت بشری داشته و مصون از خطاء نبوده است. حال با این اوصاف؛ در خصوص حروف مقطعه، با توجه به موارد زیر، فرضیه نوعی «کدینگ» بودن آن تقویت میشود:
ـ همه حروف مقطعه در اول سور درج شدهاند.
ـ تکرار حروف مقطعه بویژه در سور متوالی: «حم» در 7 سوره متوالی 40 تا 46 (با درج شماره آیه)، «الر» در 5 سوره تقریباً متوالی 10 تا 15 (بدون درج شماره آیه) که در میان آن یک سوره با «المر» آغاز شده، «الم» در 6 سوره (با درج شماره آیه) که دو مورد اول متوالیند (سوره 2 و 3) و چهار مورد دوم هم متوالیند (سور 29 تا 32)، «طسم» و «طس» که فقط در یک حرف تفاوت دارند در سه سوره متوالی 26 تا 28.
ـ برابری حروف مقطعه سورههای طه و یس و ص و ق با نام سور.
ـ شباهت برخی حروف مقطعه با هم و تفاوت تنها در یک حرف مانند «الر» با «الم» با «المر» با «المص». این چهار مورد در اول 13 سوره از 29 سورهای که با حروف مقطعه آغاز شدهاند آمدهاند.
ـ حروف مقطعه شامل همه حروف لسان قرآن نیستند.
با توجه به موارد فوق میتواند بسیار طبیعی باشد که هیأت گردآورنده نسخه نهایی قرآن از حروف مقطعه برای کدگذاری نسخ مرجعی که در دست داشتند بهره برده باشند، یا برای توالی سور مطابق خواست پیامبر در نسخه نهایی یا به تشخیص خودشان یا هر دلیل دیگری که کدگذاری را نیازمند بوده باشد. مضافاً این بدیهی بوده است که کلمات قرآن از ترکیب حروف تشکیل شدهاند مانند واژگان هر زبانی، و بنابراین این محل اعتنا نبوده که واژگان بکار رفته در قرآن از همان حروفی ساخته شدند که بشر عرب زبان با آن تکلم میکرده است که حتی خود واژگان هم بن مایه مشترک داشتهاند چه برسد به حروف.»
حال میخواهم به توضیحات بیشتری پیرامون حروف مقطعه بپردازم. اما از نظر بنده؛ پرداختن به چند موضوع مرتبط دیگر الزامی است تا اظهارنظر درباره حروف مقطعه را روا دارد. یکی از آن موضوعات؛ حدود و ثغور محدوده وحیی است که بر پیامبر اسلام فرود آمده که پیشتر بدان پرداخته بودم:
«در خصوص گستره وحی نبوی باید گفت که محدود است به نص کتاب منزل، چرا که اگر بگوییم چنین محدودیتی نیست و گستره آن فراتر میباشد و آگاهیها و رهنمونهایی وجود داشته که مختص پیامبر بوده و دیگران نمیتوانستند مشمول بهرهمندی از آنها بشوند، و پیامبر به مدد آنها آیات الهی را در نهایت فهم میفهمیده و دلالتشان را درمییافته، با این ادعا در واقع کارآمدی آیات الهی را مخدوش فرض مینماییم چون در این صورت؛ آیات الهی منزل، از منظر هدایت، کافی و وافی نبودهاند که حتی بتوانند مهبط و واسطه ارسال خود را هدایت نمایند و به سرمنزل مقصود برسانند، چه رسد به دیگر مخاطبان! از این رو باید گفت که آنچه بر پیامبر اسلام نازل گشته، منحصر در نص آیات قرآن بوده است و لاغیر و آنهم تنها به صورت شنیداری، چرا که در غیر این صورت، از منظر هدایت الهی، بین او و سایرین تبعیض وجود داشته و دیگر او نمی توانسته اسوه و الگو قرار گیرد چون امکانات فهمی بیشتری شامل حالش بوده است. بنابراین اگر قرآن را الهی بدانیم یعنی از جانب خدا و به هدف هدایت مخاطبانش؛ دیگر تفکیک کلام نفسانی از نص قرآن و قائل شدن به اینکه آیات به صورت کلام نفسانی بر پیامبر وحی میشده و او خود خالق نص متناظر آن بوده و نیز نظریه رویاهای رسولانه، محلی از اعراب نخواهند داشت… میافزایم؛ نه تنها پیامبر نص آیات قرآن را فقط از درون و توسط گوش جانش میشنیده است بلکه با طنین صدای خود نیز آیات را استماع میکرده و لاغیر، گویی که خود برای خویش آیات را میخوانده است، چرا که در غیر این صورت، در هدایت پیامبر توسط وحی با هدایت دیگر مخاطبان وحی، تمایز و تبعیض اجتناب پذیری وجود میداشته است، حال آنکه اقتضای توانمندی هدایت الهی از طریق بازگویی پیامبران از آنچه شنیدهاند این است که خود پیامبری هم که الگو و امام بوده باید از همین طریق و حداکثر از راه استماع آیات الهی با صدای خویش هدایت میگشته است تا از این منظر بین سایر مخاطبان وحی با پیامبر در برخورداری از امکان حداکثری هدایت الهی تفاوتی وجود نداشته باشد و همین آیاتی که با صدای پیامبر بر آنها خوانده میشود بر خود او هم با صدای خودش خوانده میشده است، پس آنچه موجب هدایت میشود دریافتن جان کلام الهی است چه پیامبر مستمع آن باشد چه دیگر مخاطبان.»
با این توضیحات این مدعایی که آن دوست فرزانه مرقوم نمودند روا نیست که «تمام ترتیب آیات و چیدمان آنها فوق بشری است. جبرئیل به پیامبر میفرمود که این آیه ذیل آن و فوق این باشد» چرا روا نیست؟ چون این امر فقط در صورتی ممکن بوده که در معیت و ملازم وحی مخصوص نص آیات قرآن، وحی مخصوصی هم برای دیگر راهنماییهای لازم از قبیل اعلام پایان هر آیه، یا هر سوره یا جایگاه هر یک در میان کل متن قرآن یا اسامی سور و … وجود میداشته است و حال آنکه اگر چنین بود قرآن میباید در زمان حیات پیامبر اسلام تمام و کمال تدوین میگشت و هیچ اختلافی در آن راه نمییافت و حال آنکه به گواهی تاریخ قرآن چنین نبوده و مصاحف متعدد متفاوتی توسط برخی اصحاب گردآوری شده بوده که حتی در ترتیب سور همخوانی نداشتند. بنابراین اراده الهی بر آن نبوده که تدوین قرآن مانند نص آن صرفاً الهی باشد بلکه این مهم به دست صحابه پیامبر و حتی متأخرین سپرده شد تا خود گواهی باشد بر خودگویایی و خود روشنگری قرآن که یکی از وجوه اصلی تمایز کتاب الهی از کتاب بشری میباشد بنحوی که با تمسک به انسجام و ماهیت پازلی آیات قرآن، تشخیص محدوده وحی منزل همواره امری ممکن است. (رجوع کنید به مقاله «عربیت لسان قرآن به چه معناست؟» از نگارنده)
دیگر اینکه؛ اگر در زمان پیامبر قرآن تدوین میگشت و صورت نهایی مییافت، ترتیب و توالی سور و نیز چیدمان گروه آیاتی که مجزا نازل شده بودند و در تدوین در یک سوره قرار داده میشدند، اصالت مییافت و سیر آیات و سور مدون حاکی از نظم خطی معنایی و محتوایی آیات کتاب میشد که بعضاً با مصادیق واقعی آنها در زیست فردی و جمعی بشری مغایرت مییافت و دیگر قرآن را از دلالت همه زمانی و همه مکانی آیاتش بر زیست بشری ساقط مینمود چرا که نوسان و جابجایی تقدمها و تأخرها و سیر غیرخطی ذاتی زیست بشریند. اگر این گونه نبود پیامبر را، و به طریق اولی، خدای تعالی را، نباید و نشاید که به امر مهم تدوین قرآن نپردازند. این عدم پرداختن حاکی از آن است که محتویات قرآن دارای سیر خطی نیستند که بشود آن را یکبار و برای همیشه تدوین کرد و بنا بر سیر خطی، آن را خواند و آموخت و بکار بست چرا که مفاهیم و مضامین هدایتی ذاتاً تو در تو و در هم تنیده و پیچیده و فاقد سیر خطی میباشند بلکه ماهیتی چند بعدی و ذومراتب دارند.
با این توضیحات از نظر نگارنده روشن است که شماره گذاری آیات و سور اصالتی نداشتهاند بلکه بدست گردآورندگان مصاحف قرآن رقم خوردهاند. کتاب «تاریخ قرآن» نوشته دکتر محمود رامیار درباره اختلاف در شماره آیات مینویسد: «گفتهاند: علت این اختلاف آن بود که نبی اکرم بر سر هر آیهای اندک توقفی میکرد تا یارانش بدانند که پایان و آغاز آیه کجاست. ولی پارهای از مردم چنان گمان میبردند که محل وقف پیامبر اکرم فاصله میان دو آیه نیست و آن آیه را به مابعد آن وصل میکردند. دسته دیگر آن وقف را خاتمه آیه تلقی کرده و به دنباله آن وصل نمیکردند. چنین بود که در شمارش آیات در مصاحف مختلف اختلافی پیش آمد و یا … شاید علت اختلاف در شماره آیات این باشد که در مصاحف مختلفی که عثمان به اطراف فرستاد هیچگونه علامتی بکار نرفته بود و در شهرهای مختلف به قرائتهای مختلف اتکاء میشد و آن اختلاف قبلی در مصاحف به اینجا نیز رخنه کرد.»
اما موضوع دیگری که پرداختن بدان لازمه بحث درباره حروف مقطعه است بسمله اول سور میباشد. کتاب «تاریخ جمع قرآن» مینویسد: «جمعی برآنند که بسمله آیهای است از سوره فاتحه، و در سایر سورهها برای فصل آمده است… و گروهی دیگر بسمله را آیهای مستقل میدانند بر اوایل سورهها و از هیچ سورهای نمیشمرند، و میگویند ذکر آن در اول سوره فاتحه جهت میمنت است، و در مبادی سورههای دیگر برای فصل بین السورتین است. و در تفسیر وسیط از ابن عباس روایت شده که اختتام بر حضرت پیامبر به نزول بسمله ظاهر میشد، و تا بسمله فرود نمیآمد، فتح سوره لاحق و ختم سوره سابق معلوم نمیگشت.»
همان طور که ملاحظه میشود سطور فوق حاکی از عدم اتفاق نظر حتی در مورد بسمله اول سور است. از نظر نگارنده توجه به معنا و مفهوم «بسم الله الرحمن الرحیم» در این میان راهگشاست که پیش از این بدان پرداخته است: «قرآن در خصوص نامه سلیمان از قول ملکه سبا فرموده: «إنَهُ مِن سُلَیْمانَ وَإنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ»، و به استناد آن پنداشتهاند که نامه سلیمان با «بسم الله» آغاز گردیده بوده و از این رو شایسته است که مدخل هر امری با ذکر بسم الله باشد. اما اگر به داستان سلیمان و ملکه سبا در آیات سوره نمل توجه کنیم میبینیم که «إنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ» در وصف تمامیت محتوای نامه سلیمان است و نه اینکه صرفاً آن نامه با بسم الله آغاز شده باشد چرا که ابتدا میفرماید: «قالَتْ یاأیُّهَا الْمَلَؤُا إنّى ألْقِىَ إلَىَّ کِتَابٌ کَریمٌ»، آن زن گفت: ای بزرگان همانا من خطاب نامهای بزرگوارانه قرار گرفتهام، «إنَهُ مِن سُلَیْمانَ»، همانا آن نامه از جانب سلیمان است، «وَإنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ»، و همانا آن نامه بسم الله الرحمن الرحیم است. پیش از این توضیح دادهام که «اسم» در زبان عربی بیانکننده صفات و اسماء مسمی است و نه صرفاً نامی اعتباری جهت اشاره یا صدا زدن پدیدهای. حال باید ببینیم چه تفاوتی در بار معنایی «رحمان» و «رحیم» وجود دارد تا معنا و مفهوم «بسم الله الرحمن الرحیم» را دریابیم. همانطور که گفتهاند «رحمان» گویای رحمت عام الهی است که در مرتبه خلق الهی شامل حال همه آفریدهها میشود و «رحیم» گویای رحمت خاص الهی است که در مرتبه جعل الهی متعاقب رویکرد و عملکرد آفریدهها شامل حال آنها میشود. با این اوصاف؛ «بسم الله الرحمن الرحیم» یعنی با تمسک به صفات و اسماء الهی در بستر رحمت عام الهی مشمول رحمت خاصش بشویم. آنچه از داستان سلیمان و ملکه سبا مشهود است این میباشد که ملکه از تبیین و دعوت حکیمانه سلیمان در شگفت شده متأثر میگردد چرا که حجیت حقانیت مدعای او در نامهاش ملحوظ بوده است و از این رو میگوید: «إنَّهُ بِسْمِ اللهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیمِ»، همانا آن نامه بر اساس ماهیت حقیقی جهان هستی نگاشته شده و سیر علیّ معلولی مدعاهای آن مشهود است. نگارنده نافی این نیست که ذکر «بسم الله الرحمن الرحیم» در مدخل امور میتواند اعمال آدمی را تبرک بخشد البته به شرط اینکه او را در راستپنداری و راستکرداری تذکاری باشد و این منوط است به اینکه معنا و مفهوم این ذکر را بداند، نه اینکه صرفاً بر زبان آورد در حالی که در عالم واقع به من دون الله متمسک است! و این معنا در سوره فاتحه که «بسم الله» آیت اول آن است مؤید میباشد که میفرماید: «إیّاکَ نَعْبُدُ وَإیّاکَ نَسْتَعینُ اهْدِنا الصِّراطَ الْمُسْتَقیمَ…». پیرامون معنا و مفهوم «صراط مستقیم» نیز پیشتر توضیح دادهام.»
بر سطور فوق که از کوتاه نگاریهای نگارنده بوده میافزایم: آیه 41 سوره هود از قول نوح پس از ساختن کشتی میفرماید: «وَقالَ ارْکَبُوا فیهَا بِسْمِ اللهِ مَجْراهَا وَمُرْساهَآ»، و نوح گفت در آن سوار شوید که به اسم خدای است روان شدنش و لنگر انداختنش، و این شاهد دیگری است که معنای بسم الله ناظر بر نظام اسباب و مسببات حاکم بر هستی میباشد و نه صرفاً لفظی که باید در مدخل امور گفت، بلکه در سرتاسر هر امری جهت محقق ساختن حقیقت آن باید دمادم بر اساس «بسم الله» یعنی با تمسک بر صفات و اسماء مطلق الهی پیش رفت.
با این توضیحات نگارنده بر آن است که بسمله اول سور اصالت وحیانی ندارند، هرچند که پیامبر عظیم الشأن اسلام متبرکاً بدان توصیه نموده باشند تا همواره در اذهان مؤمنان تکرار گردد و آنها را متذکر شود به صفات و اسماء الهی.
با این توضیحات؛ میتوان حروف مقطعه اول سور را جزء نص وحیانی سور در نظر نگرفت چرا که بسمله مقدم بر آنها دیگر به عنوان نص وحیانی آغازین سوره قلمداد نمیگردد که حروف مقطعه ما بین دو نص وحیانی بوده باشد و نتوان آن را جزء آیات سور بحساب نیاورد. بدین ترتیب آیه آغازین هر سوره میتواند عبارت متأخر از حروف مقطعه محسوب گردد.
کتاب «درآمدی بر تاریخ قرآن» پس از توضیح چیدمان سوری که در ابتدای آنها حروف مقطعه آمدهاند مینویسد: «در مجموع، این استنباط به ذهن میآید که گروه سورههایی که علایم و نشانهای مشابه داشتهاند، هنگامی که قرآن را به هیئت فعلیاش تدوین میکردهاند، در کنار هم گذاشته شدهاند. ملاحظه طول سورهها مؤید این نظر است… در مجموع طول سورهها از زیاد به کم است و این امر به اصلی میماند که سورهها بر مبنای آن مرتب گردیده است. همچنین همین قدر آشکار است که از نظر نظم طولی دقیق، بارها عدول شده است… به نظر میرسد بعضی از این عدولها از قاعده طولی (از زیاد به کم)، مربوط به این گروه سورههای دارای حروف مقطعه است. مثلاً اگر گروه سورههای 40 تا 46 را در نظر بگیریم، خواهیم دید که اولین آنها اندکی بلندتر از سوره 39 است، حال آنکه سوره شماره 45 و به ویژه سوره شماره 44 نسبت به جایشان کوتاهند چنین به نظر میرسد که نظم طولی (از زیاد به کم) کنار گزارده شده تا قبل از تدوین نهایی، گروه سورههای حوامیم در موقعیت کنونیشان قرار گیرند. نمونه دیگر اینکه اگر گروه سورههای «الر» دار را در نظر بگیریم میبینیم که سورههای 10، 11، 12 تقریباً از نظر طول در موضع مناسبشان قرار گرفتهاند اما سورههای 13، 14، 15 (نسبت به جایشان) کوتاهند. و در سوره 16 دوباره به طولی برابر با سوره 10 میرسیم. چنین به نظر میرسد که این گروه به عنوان یک مجموعه منسجم و مرتبط درجای فعلیشان گنجانیده شدهاند. از سوی دیگر سورههای «الم» دار در موقعیتها و جاهای مختلف قرار داده شدهاند. سوره 2 و 3 که بلندترین آنهایند در آغاز این گروه و سورههای 29 تا 32 در گروهی بس دورتر قرار دارند چنانکه گویی عدول از این قاعده طولی فوق العاده زیاد بوده است و لذا این گروه به دو بخش تقسیم شدهاند. این واقعیت مؤید این فرضیه است که هنگامی که نظم و ترتیب فعلی سورهها تثبیت شد گروه سورههای دارای حروف مقطعه مرموز مشخصاً وجود داشت.»
بنا بر توضیحات پیش گفته نگارنده؛ جمله اخیر کتاب مذکور که میگوید: «این واقعیت مؤید این فرضیه است که هنگامی که نظم و ترتیب فعلی سورهها تثبیت شد گروه سورههای دارای حروف مقطعه مرموز مشخصاً وجود داشت» میتواند صحیح نباشد چرا که ممکن است که آن حروف مقطعه به عنوان مشخصه نسخ مرجع نسخه نهایی در حین تدوین قرآن کتابت شده باشند که فلان سوره از چه نسخههایی اخذ گردیده است. جالب اینجاست که همین کتاب مینویسد: «بعضی محققان اروپایی این حروف را به مثابه حروف اختصاری نامهای اشخاصی تلقی کردهاند که سورههایی چند را برای خود جمع، یا حفظ یا مکتوب کرده بودند» و نیز مینویسد: «این ملاحظات این استنباط را پیش میآورد که حروف مقطعه متعلق به جمع و تدوین قرآن، و بنابراین متأخر از متونیاند که در ابتدای آنهایند. و فرق و تفاوت واقعی ندارد اگر فرض کنیم که آنها علایمی بودهاند که حضرت رسول یا کاتبان او برای بازشناسی یا ردهبندی سورهها بکار بردهاند.» اما شگفت که ادامه میدهد «این حروف همواره پس از بسمله میآیند و این خود دلیلی است بر اینکه فکر کنیم بسمله متعلق به متن است، نه جمع و تدوین. بنایراین تقریباً قطعی به نظر میرسد که این حروف هم متعلق به متن اصلی بوده، و علایم خارجی نیستند که در زمان حضرت رسول یا گردآورندگان بعدی افزوده شده باشند.» گویاست که سطور فوق که منقول از کتاب «درآمدی بر تاریخ قرآن» میباشند ضد و نقیضگویی است!
اما کتاب «تاریخ جمع قرآن کریم» نوشته دکتر جلالی نائینی مینویسد: «29 سوره از 114 سوره قرآن مصدر به حروف مقطعه است که از جهت علمی و تاریخی بحث پیرامون آنها از مسائل غامض و دشوار باشد و مفسران در حل این رموز هر یک به اندازه اطلاع خود چیزی گفتهاند؛ لیکن از مجموع اخبار و احادیثی که درین باب به دستشان رسیده، نتوانستهاند منجزاً اظهارنظر نمایند و بیشتر به تأویل دور از ذهن یا تعبیرات بر مبنای تخیلات و احتمالات این حروف پرداختهاند تا تفسیر روائی آنها.»
بنا بر مندرجات تاریخ جمع قرآن کریم در مورد حروف مقطعه موارد زیر را گفتهاند:
ـ فواتح سور میباشند.
ـ اسم مقطع میباشند.
ـ حاکی از اتمام سوره سابق میباشند.
ـ حروف مقطعه برای ابتدای کلام و انتهای آن است.
ـ از متشابهات قرآن میباشند و هیچ کس تأویل آنها را نمیداند مگر خدای تعالی.
ـ سخن گفتن در باب حروف مقطه شایسته نیست چون از اسرار و رموز الهی میباشند.
ـ جهت تعجیز خلق است تا دانند که کسی را به حقایق این کتاب راه نیست.
ـ این حروف رمزی است میان خدای و رسولش.
ـ مراد ترکیب اسماء حسنی است مانند «الرحمن» از الر، حم و ن.
ـ اختصار از کلماتی هستند که دلالت بر صفات الهی کنند.
ـ نام سوره هستند.
ـ خلاصه قرآن میباشند.
ـ اسامی قرآنند و از این رو در اغلب سورهها بعد از این حروف ذکر قرآن آمده است.
ـ حروف مقطعه جهت تسکین کفار است. گفتهاند چون پیامبر به نماز ایستادی، آنها از روی عناد صفیر میزندند و دست به دست میکوفتند تا آن حضرت بر اشتباه افتد و خدای تعالی این حروف را فرستاد تا کفار پس از استماع آن متأمل و متفکر شوند و از تغلیظ باز مانند.
ـ حروف مقطعه برای تنبیه و اعلام است تا شنونده را از خواب غفلت برانگیزاند. حروف تهجی برای ادای تبیه آید.
حال ابتدا مختصراً به نقد موارد فوق و عدم روا بودن آنها میپردازم، سپس دلیل دیگری در راستای نوعی کدینگ بودن حروف مقطعه، مضاف بر آنچه تاکنون آوردهام، اقامه مینمایم.
اینکه گفتهاند حروف مقطعه فواتح سور یا اسم مقطع یا حاکی از اتمام سوره سابق میباشند یا برای ابتدای و انتهای کلام است روا نیست چون که فقط در مدخل 29 سوره از 114 سوره آمدهاند نه همه سور، مضافاً اینکه در ابتدای سوره شوری دو گروه حروف مقطعه مجزا با ذکر شماره آیه برای هر یک آمده است که ناقض موارد مذکور است. اینکه گفتهاند حروف مقطعه از متشابهات قرآن میباشند و هیچ کس تأویل آنها را نمیداند مگر خدای تعالی، یا سخن گفتن در باب حروف مقطه شایسته نیست چون از اسرار و رموز الهی میباشند، یا جهت تعجیز خلق است تا دانند که کسی را به حقایق این کتاب راه نیست، اینها همه متناقض کتاب هدایت بودن قرآن برای بشریت است که توضیحات مربوطه را در مقاله «پیرامون محکم و متشابه در قرآن» دادهام که مخاطبان قرآن باید بتوانند به تأویل آیات متشابهات آگاهی یابند. اینکه گفتهاند این حروف رمزی است میان خدای و رسولش نیز صحیح نیست چون ناقض محدود بودن گستره وحی به نص آیات قرآن میباشد که در همین مقال توضیح آن آمد. اینکه گفتهاند مراد ترکیب اسماء حسنی است مانند «الرحمن» از «الر»، «حم» و «ن» یا اختصار از کلماتی هستند که دلالت بر صفات الهی کنند نیز صحیح نیست چرا که با ترکیب برخی از این حروف میتوان کلمات دیگری ساخت و با برخی هم اصلاً نمیشود واژهای گویای صفات الهی سامان داد مانند «کهیعص». اینکه گفتهاند حروف مقطعه نام سوره هستند جایز نیست چرا که برخی از آنها با تکرار یا حتی پرتکرار آمدهاند مثلاً «حم» 7 بار. اینکه گفتهاند حروف مقطعه خلاصه قرآن میباشند که مدعایی بس بی راه است و متضمن نقض محدوده گستره وحی. اما اینکه گفتهاند حروف مقطعه اسامی قرآنند و از این رو در اغلب سورهها بعد از این حروف ذکر قرآن آمده است نیز نارواست چون در بسیاری دیگر از سور ذکر قرآن و امثالهم هست و ابتدای آن حروف مقطعه نیامده. گفتهاند حروف مقطعه جهت تسکین کفار است که چون پیامبر به نماز ایستادی، آنها از روی عناد صفیر میزندند و دست به دست میکوفتند تا آن حضرت بر اشتباه افتد و خدای تعالی این حروف را فرستاد تا کفار پس از استماع آن متأمل و متفکر شوند و از تغلیظ باز مانند یا اینکه گفتهاند حروف مقطعه برای تنبیه و اعلام است تا شنونده را از خواب غفلت برانگیزاند چرا که حروف تهجی برای ادای تبیه آید، نیز ناصحیح است چرا که این حروف هم متفاوتند هم بعضاً مکرر و فقط هم در ابتدا سور آمدهاند و حال آنکه قرآن گروه آیه گروه آیه نازل میگردیده و نه سوره سوره به شکل تدوین شده متأخر، تازه آیات ابتدا بر پیامبر نازل میشده، و بعد بارها و بارها در میان جمعهای متفاوت از لحاظ ترکیب مؤمن و کافر و امثالهم قرائت میشده و روا نبوده است که مثلاً آن حروفی که برای ساکت کردن کافران ادا میشده برای مؤمنان نیز ادا شود.
حال پس از نشان دادن ناروایی نظریات پیرامون حروف مقطعه به دلیل دیگری ناظر به نوعی کد بودن این حروف میپردازم: ابتدا همه حروف مقطعه را ردیف مینمایم: الر، الم، المر، المص، حم، ص ، طس، طسم، طه، عسق، ق، کهیعص، ن، یس. اگر دقت کنیم حروف سازنده حروف مقطعه عبارتند از: ا، ح، ر، س، ص، ط، ع، ق، ک، ل، م، ن، هـ ، ی که تنها 14 حرف از 28 حرف حروف الفباء میباشند. و جالب اینجاست که از میان حروفی که لحاظ رسم الخطی مشابه هم بودهاند و احتمال اشتباهی گرفتن آنها با یکدیگر وجود داشته، تنها از یک حرف آنها استفاده شده است: حرف «ح» از میان «ح، ج، خ»، «ر» از میان «ر، ز، د، ذ»، «س» از میان «س، ش»، «ص» از میان «ص، ض»، «ط» از میان «ط، ظ»، «ع» از میان «ع، غ»، «ق» از میان «ف، ق». و این نکته با در نظر داشتن اینکه رسم الخط اولیه قرآن فاقد نقطهگذاری حروف بوده است، شایان توجه میشود چرا که دیگر هیأت یک واژه در میان واژگان دیگر مطرح نبوده که بتوان تلفظ صحیح آن را با توجه به معنای عبارت تشخیص داد بلکه حروفی بیمعنا بودهاند که از روی سیاهه آنها نمیتوان فهمید که مراد کدام حرف از حروف الفباء بوده است. بنابراین اینکه از شکل ساده و بی نقطه رسم الخط را همواره استفاده نمودهاند، حتی زمانی که حروف نقطهگذاری شدهاند، میتواند گویای این باشد که این حروف نوعی کدگذاری بودهاند که با توجه به تکرار و توالی آنها در نسخه نهایی قرآن این فرضیه تقویت میشود.
نکته دیگری که مخاطبان گرامی را بدان توجه میدهم این است که اکثر سوری که با حروف مقطعه آغاز گردیدهاند در زمره سور مکی میباشند که محتملاً در دوران اقامت پیامبر در مکه و پیش از هجرت توسط کاتبانی نوشته میشدند و بعدها به طریقی به مدینه منتقل گشتهاند، شاید میان این حروف و نسخ مکتوب از قرآن که در مکه نگاشته شدند ارتباطی باشد.
اما نکته پایانی و دلیل اقوا اینکه اگر حروف مقطعه را جزء نص وحیانی قرآن ندانیم و آنها را حذف نماییم، هیچ خلل و خدشه و نقصانی بر معانی و مفاهیم و مضامینی که آیات قرآن در راستای هدایت بشر بر آنها دلالت دارد و بشریت میتوانند بدان معرفت یابند وارد نمیآید و انسجام و لازم و ملزوم بودن عبارتها و گزارههای مندرج در قرآن دچار بهم ریختگی و بی ربطی نمیشوند. البته این سخن تنها و تنها در اثبات عدم وحیانی بودن حروف مقطعه از سوی نگارنده رانده میشود و نه دعوت به حذف این حروف از سیاهه قرآن، که اگر چنین شود راه برای حذف و تغییر باز میشود و از قرآن قرآنی نمیماند که خودگویایی و خودروشنگری داشته باشد و خود حقانیت خویش را اثبات نماید.
منابع و مآخذ:
ـ تاریخ جمع قرآن کریم، سید محمدرضا جلالی نائینی، انتشارات سخن، چاپ دوم 1387
ـ تاریخ قرآن، محمود رامیار، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، چاپ هفتم 1385
ـ تاریخ قرآن، محمدهادی معرفت، سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، چاپ پانزدهم 1393
ـ درآمدی بر تاریخ قرآن، نوشته ریچارد بل، بازنگری و بازنگاری: و. مونتگمری وات، ترجمه: بهاء الدین خرمشاهی، مرکز ترجمه قرآن مجید به زبانهای خارجی، چاپ اول 1382
نیما حق پور ـ 23 فروردین 1398
www.instagram.com/nima_haghpoor
نشانی کانال جدید در تلگرام: www.t.me/FPGhoran