back to top
خانهدیدگاه هانسبت «حقِ» قرآن با «حقوق بشر» از نیما حق پور

نسبت «حقِ» قرآن با «حقوق بشر» از نیما حق پور

Haghgoo nimaدر بحث آزاد آقایان ابوالحسن بنی‌صدر و محسن کدیور با عنوان «دین، قدرت سیاسی و حقوق انسان» که چندی پیش برگزار گردید، جناب کدیور مدعی گشتند که معانی «حق» در آیات قرآن ارتباطی با «حقوق بشر» عصر حاضر ندارد. از این رو نگارنده بر آن شد نسبت «حقِ» قرآن با «حقوق بشر» را بررسی نماید. اما پیش از بررسی آیات مربوطه، ابتدا مروری می‌نمایم بر آنچه در معانی واژه «حق» و مشتقات آن در آیات قرآن نوشته‌اند:

ـ حق: ثابت. ضد باطل. راغب گوید: اصل حق بمعنی مطابقت و موافقت است. در قاموس ضد باطل، صدق، وجود ثابت و غیره گفته است. در مجمع ذیل آیه 7 از سوره انفال گوید: حق آن است که شیء در موقع خود واقع شود. سخن مجمع عبارت اخرای قول راغب است پس معنای حق مطابقت و وقوع شیء در محل خویش است و آن در تمام مصادیق قابل تطبیق است… «حق» از اسماء حسنی است، المیزان گوید: چون خدا بذاته و صفاته غیر قابل زوال است لذا حق از اسماء حسنای اوست. در مجمع نقل می‌کند علت این تسمیه آن است که امر خدا همه حق است و باطل در آن نیست./ بهتر است گفته شود که: ذات و افعال و صفات خدا حق است یعنی همه آنها مطابق واقع و در جای و موقع خویش است و معنی حق چنانکه گفته شد مطابقت است. (قاموس قرآن، سید علی اکبر قَرَشی، دارالکتب اسلامیه، چاپ چهاردهم 1396)

ـ حق: در اصل به معنی «مطابقت و هماهنگی» است و به همین دلیل به آنچه با واقعیت موجود تطبیق می‌کند، حق گفته می‌شود و این که به خداوند «حق» می‌گویند برای آن است که ذات مقدس او بزرگترین واقعیت غیر قابل انکار است و به عبارت روشنتر: «حق» یعنی موضوع ثابت و پابرجایی که باطل در آن راه ندارد. (صاحب «مجمع البیان» می‌گوید: «حق» آن است که به حکم عقل و برهان در جای خود استعمال شود و حق مطابقت و وقوع شیء در محل خویش است و آن در تمام مصادیق قابل تطبیق است) گاهی حق به کاری گفته می‌شود که بر وفق حکمت و از روی حساب و نظم آفریده شده است (یونس 5) و گاه به شخصی که چنین کاری را انجام داده است «حق» گفته می‌شود، همانگونه که بر خداوند این کلمه اطلاق شده است (یونس 32) و گاه به اعتقادی که مطابق واقع است «حق» گفته می‌شود (بقره 213) و گاه به گفتار و عملی گفته می‌شود که به اندازه لازم و در وقت لزومش انجام گرفته است (سجده 13) و به هر حال نقطه مقابل آن؛ «باطل»، «ضلال»، و «لعب» و «بیهوده» و مانند اینهاست. (شرح و تفسیر لغات قرآن بر اساس تفسیر نمونه، جعغر شریعتمداری، مؤسسه چاپ آستان قدس رضوی، چاپ چهارم 1387)

ـ «حق» مصدر است از: حقَّ الأمرَ حقّه، و حقوقا (آن کار یا امر درست است و محقق است و راست است). حق در اصطلاح عبارت است از: واقع هر چیزی به اعتبار مطابقت آن با خبر. (أن قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا ـ اعراف 44) «صدق» مصدر است از: صدق فلان فی الحدیث صدقا (حقیقت را گفت) و صدق فلانا (به فلانی راست گفت). صدق در اصطلاح عبارت است از: خبری که مطابق با واقع باشد. (هَذَا ما وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ ـ یس 52) چنان که از تعریف هر یک از این دو معلوم شد در نسبت مطابقت خبر با واقع اگر واقع در نظر گرفته شود، به آن اطلاق حق می‌شود و گویند این امر حق است و اگر خود خبر در نظر گرفته شود، به آن صدق گفته می‌شود و می‌گویند: این خبر صادق است. (ترادف در قرآن کریم، سید علی میرلوحی، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، چاپ اول 1392)

 

همانطور که ملاحظه می‌شود «حق» را به «وقوع و واقعیت» تعریف و معنا کرده‌اند، که از نظر نگارنده؛ خبط و خطای فاحشی است از منظر فلسفی و نیز آیات قرآن که متعاقباً بدان می‌پردازم. اما این توضیح ضروری است که بار معنایی برخی از واژگان عربیِ کهنی که امروزه به ویژه در زبان فارسی بکار می‌روند با اصل آنها متفاوت می‌باشد و مضاف بر آن؛ حتی بار معنایی آن واژگان کهن، بعضاً در قرآن دچار دگردیسی و حامل بار معنایی جدیدی گشته تا مراد الهی را بتوانند در راستای هدایت آدمی ممکن سازند چرا که «زبان هر قومی به فرهنگ نهادینه آن قوم بسیار وابستگی دارد بنحوی که جهان بینی، اعتقادات، آداب و رسوم آنها در لسانشان نمود یافته، آن لسان، آیینه نمایان آنها می‌شود. از این رو لسان حجاز دوران جاهلی نیز متناسب فرهنگ مشرکانه و کافرانه گویایی می‌داشته است، بنابراین نزول قرآن می‌باید لسان مورد نیازش برای بیان مفاهیم توحیدی و فرهنگ موحدانه را برمی‌ساخته است تا بتواند کتاب هدایت شود. در این راستا؛ قرآن هرچند از واژگانی استفاده می‌کند که بن مایه‌های آنها در لسان حجاز وجود داشته است، اما با نحوه بکارگیری آن واژگان در ساختار متنی خود، بار معنایی مورد نظرش را بر آنها سوار کرده، به تدریج در اذهان مخاطبانش استوار می‌سازد. و از این منظر ما بین عربیت لسان قرآن با عربیت لسان حجاز تفاوتهایی وجود می‌داشته است. » (برگرفته از مقاله «عربیت لسان قرآن به چه معناست؟» از نگارنده)

با این توضیحات منقول؛ برای دریافت معانی «حق» در آیات قرآن، معیار و مبنای اصلی؛ انسجام معنایی و مفهومی خود آیات قرآن است و نه فرهنگهای لغت و دیگر متون. اما حال؛ بررسی موارد کاربرد «حق» و مشتقات آن در آیات قرآن را کمی به تأخیر انداخته و پیش از آن به تعریف خود از «حق» و نسبت آن با «واقعیت» می‌پردازم:

در مقاله «ویژگیهای قدرت، ویژگیهای حق»، «حق» را اینگونه تعریف نمودم: ««حق» یعنی آنچه که درست است و باید باشد و اراده الهی بر خلق یا بقاء آن قرار گرفته و می‌گیرد. خدا حق مطلق است، و از حق مطلق جز حق صادر نمی‌شود. بنابراین هر آنچه را که خدا برای خلقت یا بقاء آن اراده می‌کند، «حق» است. به عبارت دیگر؛ هر پدیده‌ای که در راستای فلسفه وجودیش و منطبق با نظام هستی باشد، حق است.» و میان حقیقت و واقعیت تفکیک و تمایز قائل شده بودم: «اما در این میان باید به تفاوت «واقعیت» و «حقیقت» پدیده‌ها توجه نمود. درست است که هر چه «هستی» است حق است، اما در پدیده‌هایی که اراده‌های انسانی در آنها دخل و تصرف می‌کنند و با تبدیل روابط توحیدی به روابط قوا باعث تخریب آن پدیده‌ها می‌گردند، آن پدیده‌ها از ادامه بقاء در راستای هدف غایی و فلسفه وجودیشان باز مانده و از حقیقتشان بیگانه می‌شوند و به جای اینکه مفید باشند، مضر می‌شوند. در چنین پدیده‌هایی دیگر «حقیقت» پدیده با «واقعیت» آن یکی نیست و «واقعیت» پدیده، «آنچه شده ‌است» است، اما «حقیقت» آن، «آنچه بوده و باید باشد»، به عبارت دیگر؛ «واقعیت» هر پدیده وضع موجود آن است، و «حقیقت» آن وجود فطری آن است.»

این مدعای نگارنده در تقدم حقیقت نسبت به واقعیت با آیه 118 سوره اعراف مطابقت دارد: «فَوَقَعَ الْحَقُّ وَبَطَلَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ»، حق واقع شدنی است نه اینکه مطابق واقع شود، بلکه این واقع است که بعضاً محل ظهور و بروز حق به هویدایی می‌شود و حق به تمامی در عالم واقع نمودار می‌گردد. نکته دیگر در این آیه تناظر «حق» و «باطل» است، بدین معنا که هرگاه حقی محقق شود، یعنی حقیقت فطری پدیده‌ای واقع شود و راستی و درستی و کمال وجودی آن به منصه ظهور رسد، بطلان غیر آن معلوم و مشهود می‌گردد که می‌فرماید: «لِیُحِقَّ الْحَقَّ وَیُبْطِلَ الْباطِلَ وَلَوْ کَرِهَ الْمُجْرِمُونَ» (انفال 8). آیه پیشین این آیه نیز مؤید مدعای نگارنده مبنی بر تناظر «حق» با «اراده الهی» می‌باشد: «وَیُرِیدُ اللهُ أن یُحِقَّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ وَیَقْطَعَ دَابِرَ الْکافِرینَ». کلمات الهی چیزی جز سخن تکوینی خدای تعالی نیست که در هستی کیان می‌یابند. بنابراین خدای تعالی اراده می‌کند که با سخنان تکوینی خود حقیقت هستی را در عالم واقع محقق نماید و عمر و استمرار آنچه نمودار غیر حق است را قطع کند و پایان دهد و این معنا و مشابه آن در آیات دیگری نیز آمده است: «وَیَمْحُ اللهُ الْباطِلَ وَیُحِقُّ الْحَقَّ بِکَلِماتِهِ» (شوری 24 و نیز یونس 33، 82 و 96، غافر 6).

وقتی کلمات الهی سخنان تکوینی خدای تعالی باشد که در هستی رانده می‌شوند، اراده او بر محقق ساختن حق توسط کلماتش (انفال 7) گویای اراده الهی به تحقق حقوق ذاتی همه هستی‌مندها می‌باشد که آدمیان نیز مشمول آن می‌شوند. بنابراین «حق» در آیات مذکور، حداقل از منظر کلیات، ناظر بر «حقوق بشر» می‌باشد و البته مقتضی است که از منظر مصادیق و احکام نیز آیات قرآن مورد بررسی قرار گیرد که آن را به مجال دیگری وامی‌گذارم، و حال تنها به این اکتفا می‌نمایم که اگر نسبت اعلامیه حقوق بشر به آیات قرآن، انطباق و همسانی کامل نیست، وجوه اشتراک آنها هم کم نیست و روا نیست که بگوییم «حقِ» قرآن با «حقوق بشر» نسبتی ندارند. (آقای بنی‌صدر در کتاب «انسان، حق، قضات و حقوق انسان در قرآن» به نوبه خود بدین مهم پرداخته‌اند.) مضافاً اینکه؛ حقانیت مفاد اعلامیه حقوق بشر خود نیازمند اثبات است و روا نیست که آن را مبنا و معیار گردانیم و قرآن را با آن بسنجیم بلکه ناچاریم هر دو را به ویژگیهای فلسفی «حق» بسنجیم که آن هم مبتنی است بر جهان بینی ما و تعریفی که از «حق» ارائه می‌دهیم. (رجوع کنید به مقاله «ویژگیهای قدرت، ویژگیهای حق» از نگارنده)

«حق» در بسیاری از آیات قرآن به معنای «راستی و درستی و سزاواری» بکار رفته است که ناظر به حقوق ذاتی پدیده‌ها می‌باشند چرا که حیاتمندی و رشد و تعالی در گرو راستی و درستی و سزاواری و امثالهم می‌باشد. از این رو هرگاه این بارمعانی در خصوص امور مرتبط با آدمیان در قرآن بکار رفته باشد حاکی از «حقوق بشر» می‌باشد. حتی اگر این بار معانی درباره طبیعت و سایر موجودات هم بکار رفته باشد، بنا بر «ویژگیهای حق» چون حقوق ماهیت مجموعه وار و «هم ایجابی» دارند باز هم آن حقوق به طور غیرمستقیم ناظر بر «حقوق بشر» می‌باشد. چند مورد از آن آیات در بار معانی «راستی و درستی و سزاواری» را از نظر بگذرانیم:

ـ وَلاَ تَلْبِسُواْ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ وَتَکْتُمُواْ الْحَقَّ (بقره 42 و نیز آل عمران 71 و همچنین بقره 146)، دانستن و آگاهی حقیقت امور واقع از حقوق هر انسانی است.

ـ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ الْهَوَى (ص 26)، إِنِ الْحُکْمُ إِلاَّ لِلّهِ یَقُصُّ الْحَقَّ (انعام 57)، قَالَ رَبِّ احْکُم بِالْحَقِّ (انبیاء 112) فَاحْکُم بَیْنَنَا بِالْحَقِّ (ص 22). داوری به راستی و درستی و سزاواری در نزاعهای اجتماعی از حقوق هر بشری است.

ـ مَا خَلَقَ اللهُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُّسَمًّى (روم 8 و احقاف 3 و نیز انعام 73، ابراهیم 19، حجر 85، نحل 3، عنکبوت 44، زمر 5، جاثیه 22، تغابن 3، یونس 5، دخان 39). این آیات حاکی از حقوق ذاتی همه پدیده‌های هستی می‌باشند چرا که به راستی و درستی و سزاواری و بجا آفریده شده‌اند و حیات و بقاء آنها «اجل مسمی» دارد و تا آن موقع حق حیاتمندی و رشد دارند.

ـ ولا تَقْتُلوا النَّفْسَ الَّتی حَرَّمَ اللهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ (انعام 151، اسراء 33 و نیز فرقان 68). کشتن؛ تنها و تنها در مقام قصاص یا دفاع جواز می‌یابد آن هم در صورت سزاواری.‌ (رجوع کنید به «بحث آزاد در باره قصاص» ما بین نگارنده و آقای بنی‌صدر)

 

«حق» در بار معنایی «نصیب» و «سهم» نیز در قرآن بکار رفته است که آن موارد نیز حاکی از «حقوق بشر» می‌باشد، مانند «وَالَّذِینَ فِی أَمْوَالِهِمْ حَقٌّ مَّعْلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَالْمَحْرُومِ» (معارج 24 و 25 و نیز ذاریات 19)، «فَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ وَالْمِسْکِینَ وَابْنَ السَّبِیلِ» (روم 38 و نیز اسراء 26)، کُلُواْ مِن ثَمَرِهِ إِذَا أَثْمَرَ وَآتُواْ حَقَّهُ یَوْمَ حَصَادِهِ (انعام 141). این آیات ناظر است بر اینکه تمامی ابناء بشر سهم و نصیب دارند از مواهب مادی در دسترس آدمیان، بویژه اگر در تأمین معاش خود درمانده باشند.

«حق» در بار معنایی «مجاز به انجام کاری بودن» نیز ناظر به «حقوق بشر» می‌باشد. مانند: «وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ» (بقره 61، آل عمران 21، 112، 181 و نساء 155)، کشتن و توقیف و توقف پیامبران که رسالتشان تبلیغ و تبیین بوده است و نیز هر آن کس که مرام و مسلک و راه و روشی را تبلیغ و تبیین می‌نماید، مجاز نمی‌باشد و حیاتمندی ایشان و آزادی بیان و آزادی پس از بیان آنها نیز هم از حقوق ایشان می‌باشد و هم از حقوق جوامع مخاطب آنها. آیه 40 سوره حج می‌فرماید: «الَّذِینَ أُخْرِجُوا مِن دِیَارِهِم بِغَیْرِ حَقٍّ»، یعنی بیرون راندن هیچ یک از آحاد بشری از خانه و دیار و سرزمینش مجاز نیست و هیچ حقی در آن برای عاملانش نیست (مگر اینکه مخل حیاتمندی و رشد آن جامعه باشند. (رجوع کنید به مقاله «مفهوم محاربه با خدا و فهم چرایی مجازات آن در قرآن» از نگارنده)) «حق» در آیات 20 احقاف، 146 اعراف، 15 فصلت و 39 قصص نیز دربردارنده همین بار معنایی می‌باشد. (بِمَا کُنتُمْ تَسْتَکْبِرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ) و نیز آیات 23 یونس و 42 شوری (یَبْغُونَ فِی الأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ).

حق در برخی آیات بار معنایی «وظیفه» و «تکلیف» را نیز در بر دارد: «کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذَا حَضَرَ أحَدَکُمُ الْمَوْتُ إن تَرَکَ خَیْرًا الْوَصِیَّهُ لِلْوَالِدَیْنِ وَالْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى ٱلْمُتَّقِینَ» (بقره 180)، «وَلِلْمُطَلَّقاتِ مَتاعٌ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى ٱلْمُتَّقینَ» (بقره 241). حتی خدای تعالی بر خود فرض دانسته که مؤمنان را یاری دهد و رهایی بخشد: «کَذَلِکَ حَقًّا عَلَیْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِینَ» (یونس 103)، «وَکَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ» (روم 47).

اما ناگفته نماند که هیچ یک از معانی مذکور برای واژه حق دقیقاً معادل آن نیستند و بهترین معادل برای آن در اکثر آیات قرآن خود واژه «حق» است که در فارسی همان معنایی را می‌رساند که در آیات قرآن بدان اراده شده است. «حق» ریشه در ذات باری تعالی دارد و از او نشأت می‌گیرد و گویای مطلقیت صفات و اسماء الهی و حقیقت هستی و حقانیت آفرینش الهی می‌باشد. خدا حقِ مطلق است و از این رو او «حی القیوم» است چرا که باطلی در او راه ندارد و در نتیجه فعل او هم حق است چون از حق جز حق ممکن نیست صادر شود. برخی آیات را در این راستا مرور می‌نمایم:

ـ آیاتی که گویای «حق» بودن خدای تعالی می‌باشند؛ «ذَلِکَ بِأنَّ اللهَ هُوَ الْحَقّ» (حج 6، 62، نور 25، لقمان 30)، «فَذَلِکُمُ اللهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ» (یونس 32)

ـ آیاتی که گویای این است که حق از جانب خداست؛ «الْحَقُّ مِن رَّبِّهِمْ» (بقره 26، 144، 147 و 149، آل عمران 60، انفال 32، یونس 76، 94، هود 17، رعد 1 و 19، کهف 29، حج 54، قصص 48، 53، سجده 3، سبأ6، غافر 25، محمد 2)

ـ وعده خدا حق است و یقیناً محقق می‌شود؛ «إنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ» (فاطر 5، جاثیه 32، لقمان 33، احقاف 17، یونس 55، غافر 55، روم 60 و غافر 77، هود 45، ابراهیم 22) «وَعْدَ اللهِ حَقًّا» (نساء 122، لقمان 9 و یونس 4) «أن قَدْ وَجَدْنَا مَا وَعَدَنَا رَبُّنَا حَقّاً» (اعراف 44، کهف 98) «لِیَعْلَمُوا أنَّ وَعْدَ اللهِ حَقٌّ» (کهف 21، قصص 13)

ـ خدا به حق و به سوی حق هدایت می‌کند؛ «هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِینِ الْحَقِّ» (توبه 33، فتح 28 و صف 9)، «یَهْدِی إلَى الْحَقِّ وَإلَى طَریقٍ مُّسْتَقیمٍ» (احقاف 30، یونس 35)

ـ خدا از کتاب حقایق هستی آنچه را که مورد نیاز بشر بوده به حق فرو فرستاده است؛ «اللهُ الَّذِی أَنزَلَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ» (شوری 17، نساء 105، زمر 2، 41، بقره 176، آل عمران 3، بقره 213، مائده 48)

 

از «حقّ» و مشتقاتش 287 مورد در آیات قرآن بکار رفته است که در این مقال که بر آن بود نشان دهد «حقِ» قرآن با «حقوق بشر» بی نسبت نیست و حتی ارتباطی مبناییِ وثیق دارد، برخی موارد آن بقدر کفایت ذکر گردید و از مابقی صرفنظر شد تا اطاله کلام نشود.

 

نیما حق پور ـ 6 تیر 1398

nima.haghpoor@gmail.com

www.t.me/FPGhoran

www.instagram.com/nima_haghpoor

 

 

 

اخبار مرتبط

دیدگاه خود را بنویسید

لطفا دیدگاه خود را وارد کنید
لطفا نام خود را اینجا وارد کنید